تاریخ انتشار : ۰۹ آبان ۱۳۹۱ - ۰۹:۴۶  ، 
شناسه خبر : ۲۲۶۴۵۷
تفاوت سران و فرماندهان فتنه

محمد سعید ذاکری
هرچه از زمان وقوع، اوج‌گیری و سپس افول فتنه سال 88 میگذرد، عمق و حقیقت این جریان پیچیده علیه انقلاب و نظام اسلامی بیش از پیش عیان می‌شود. شاید از همین روست که امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) نیز درمورد فتنه میفرماید: فتنه وقتی میگذرد تازه شناخته می‌شود که «الفتنه اذا ادبرت عرفت»
تا کنون اما پیرامون عمل و زمینه‌های برپایی این فتنه و نیز محکومیت همه جانبه اعمال فتنه انگیزانه منافقین جدید علیه آرمان انقلاب اسلامی مطالب گوناگونی مطرح شده اما در این نوشتار سعی بر آن است که حقیقت پس پرده فتنه واکاوی شود. شکی در این نیست که قدرت‌طلبی و افزون‌خواهی، علاوه بر بعض نسبت به آرمانهای امام و انقلاب و نیز برخی حسادتهای شخصی نسبت به نظام و مسئولین عالیرتبه آن، برخی از علل زمینه ساز برپایی فتنه 88 بود. ناآگاهی، عدم بصیرت، دنیاگرایی حب مال و فرزند و مقام و نیز دوری از مردم ازدیگر عوالم برکشیده شدن این حوادث عبرت‌آمیز بود اما در این میان نقش افرادی که در میان مردم به سران فتنه لقب داده شدند، نقشی حساس و سرنوشت‌آفرین بود. در این میان اما اختلاف برداشت وجود دارد. مردمی که در 9 دی 88 علیه سران فتنه قیام کردند. این سران را 4 نفر بر می‌شمردند. مردم در 9 دی به صورت کاملا خودجوش و از سر غیرت انقلابی و آرمانی علیه هاشمی‌رفسنجانی، محمد خاتمی، موسوی و کروبی شعار داده، عکس و اسم آنان را جزو مطرودین خود قرار دادند. بعدها البته عده‌ای به ماله کشی شعارهای انقلابی مردم روی آورده و از سر مصلحت سنجی بی‌جا و نابخردانه،ْ هاشمی را در غلاف اعتبار قرار داده و سپس مجمد خاتمی را نیز که نقشی تعیین کننده در تحریک عمومی بدنه اجتماعی فتنه و نیز دیگر سران فتنه ایفا کرد – از این حلقه جدا کرده و تنها موسوی و کروبی را در این حلقه پذیرفتند. اگر به این عده مصلحت سنج بی‌تدبیر اجازه داده میشد البته میخواستند که همین دو را نیز تبرئه کرده و عملکرد ضد انقلابی‌شان را توجیه نمایند که البته خروش مردم از یکسو شدن فرو افتادن ایشان در دامن غرب از سوی دیگر، این مجال را از آنان گرفت.
سخن در تفاوت میان «سران فتنه» نیست. همه میدانند که کروبی یک جوک تمام‌عیار از بی‌عقلی‌ها و ندانم کاریهاست. کسی که اگر به تنهایی او را در یک اتاق نگهداری کنی حتی نخواهد توانست یک جامعه ساده هم بنویسد. شاید نتواند مایحتاج ساده زندگی خود را نیز برآورده کند و حتما احتیاج به قیم دارد. پیر خرفتی که شاید برای برآورده کردن امورات روزمره نیز محتاج دیگران است؛ دیگر ذهن و فکری ندارد که از او توقع تدبیر و برنامه‌ریزی داشت. او روزی هم که جوان بود اینچنین بود. اینک که دیگر گور هم – شاید! – او را به سختی تحمل کند. جرم او نیز همین بی‌عقلیها و کله شقیها است.
محمد خاتمی اما تفاوت اساسی با کروبی دارد. وی زمینه‌ساز اصلی برپایی غائله‌های اینچنین است. از زمان برپایی دوم خرداد، زمینه‌سازی برای براندازی نرم در دولت او فراهم شد. جایی که از فرهنگ تا سیاست و از دیپلماسی تا اقتصاد همگی وظیفه جاده صاف‌کنی دشمن و براندای گام به گام را دنبال میکرد. ارتباطات وسیع خاتمی و وزیرانش با سران استکبار و غرب، امری مخفی نبوده است؛ گرچه برخی ابعاد پنهان آن – حتی تاکنون نیز – مخفی ماند. از اینرو نقش فعال خاتمی در صحنه فتنه نقشی عملیاتی و پیش برنده بود، گرچه خود سعی داشت تا این نقش را انکار نماید/
موسوی اما به همان میزان که خاتمی مقصر بود، تقصیر داشت اما علاوه بر آن، نقش لیدری نیز که آکنده از پیچیدگی، لجاجت، خود بزرگ بینی، تکبر و وقاحت بود را نیز ایفا کدر. افزون بر این ارتباطات وسیع و سازمان یافته‌ای که او و اطرافیانش با شبکه‌های صهیونیستی، منافقین، بهائیت، شبکه‌های جاسوسی غربی – صهیونیستی و نیز حلقه‌های فکری غربی داشتند، بر مرموز بودن این فرد و جریان وابسته‌اش می‌افزود. همچنین بود که او مهمترین عنصر حلقه «سران» لقب یافت. حکایت هاشمی رفسنجانی نیز در این مجموعه مع‌الاوسف حکایت عجیبی است. کسیکه از ابتدای نهضت به دلیل دلبستگی به آرمانهای امام وارد صجنه مبارزه شده و از همین طریق کسب نام و اعتبار نموده و اینک که از قدرت نفوذ و تاثیر قابل ملاحظه‌ای برخوردار بوده، حاضر شد تا تمام سرمایه‌ خود را در اختیار منافقینی قرار دهد که عزم وارد آوردن که بیشترین صدمه به حیثیت نظام اسلامی را داشته و از آن دریغ نداشتند.
تا این جای سخن اما حکایت،‌حکایت سران فتنه‌ای است که مجری فتنه بودند. اما حقیقت آن است که علاوه بر این سران یاد شده، حلقه فرماندهان فتنه، حلقه‌ای مرموز و پچیده‌تر از حلقه سران فتنه است. فرماندهی که از طراحی تا اجرا و از تعیین مجری تا تعیین پیش برندگان اهداف براندازی نرم در طول سالیان گذشته را شامل شده و باید معترف بود که عناصر قابل توجهی از ایشان نیز که در داخل هستند؛ غفلت واقعه شده و هنوز شناخته نشده‌اند.
هاشمی، موسوی، خاتمی و کروبی علاوه بر پیچیدگی هایی که داشته و تقصیرهایی که در فتنه 88 بر دوش دارند اما به یقین نمی تواند فرماندهی فتنه را نیز علاوه بر اجرای فتنه بردوش کشند.
از اینرو باید برای ردیابی فرماندهی فتنه،‌کانون‌های دیگری را جستجو کرد. کانون هایی که علاوه بر برخوداری از روحیه «نفوذ» در لایه‌های نظام، احاطه اطلاعاتی و ارتباط ارگانیک با غرب در سطح کلان، وقتی عنصری از جریان فتنه سوخت می‌شود به سرعت قابلیت بدل‌سازی از او داشته و دیگری را جایگزین می‌کنند. این کانون بی شک دستی در حاکمیت، دستی در احزاب و دستی در اپوزیسیون داخلی داشته و از سوی بیگانگان به شدت حمایت می‌شود. از همین روست که وقتی یک حلقه از فتنه‌گران مورد شناسایی واقع شده و جریان انقلابی، آنان را رسوا میکند؛ با جنجال سازی ورد گم کردن های رسانه‌ای سعی می‌شود تا خط اصلی این جریان گم شده و راه برای شناسایی های بعدی مسدود شود. این اشتباه محاسهب است، این محاسبه‌ای غلطی است. عواقبی هم اگر پیدا کند، عواقبش مستقیماً متوجه فرماندهان پشت صحنه خواهد شد. اگر لازم باشد، مردم آنها را هم در نوبت خود و وقت خود خواهند شناخت.

برچسب اخبار