محمدسعید ذاکری
انقلاب اسلامی ایران، طرح نویی بود که بسیاری از معادلات استکباری حاکم بر عالم را دچار دگرگونی ساخت. طرفداران نظریههای مطرح جهانی را هم در بسیاری موارد دچار تناقض فلسفی کرد و حرکت عمومی جهان را از افتادن در سبیل انحطاط به راهی روشن رهنمون ساخت. اساسا این انقلاب اسلامی بود که با طرح چالش جدید، جریان استکبار را وارد فاز بی هویتی و انفعال ساخت و ضرباهنگ پر شتاب آنان را منفی نمود.
انقلاب اسلامی ما مدلی به جهان عرضه کرد که در عین تکثر در محتوا، از وحدت در پایهها برخوردار بود و به خاطر ترکیب در روشها، بساطت و ثبات در مفاهیم خود را از دست نداده بود.در عین حال اساسا با تصلب و خشک مغزی معارض بود و با نسیان اصول و برخورد مداهنه آمیز با آنان نیز سرستیز داشت.انقلاب اسلامی با این رویکرد پایههای اومانیسم، لیبرالیسم و کاپیتالیسم را به چالش کشید.صاحبان این منشهای منحرف ، سالیان مدیدی بود که با حاکم ساختن تک صدایی بینالمللی تصور پدیدار شدن معارض برای خود را نیز به فراموشی سپرده بودند.این در حالی بود که آنان در عین حال با تجهیز خود به انواع و اقسام وسایل و تجهیزات و اسلحههای نظامی، امنیتی و سیاسی، معارض اصلی خود را در این حوزهها شناسایی کرده و اساسا بهوجود آمدن معارضی در حوزه اندیشه و تفکر برای خود را محال میشمردند.
انقلاب عظیم اسلامی اما نه بنیهای در بهراهاندازی جنگ سخت و معارضه رویاروی نظامی با استکبار جهانی داشت و نه اساسا هدفی در این زمینه برای خود ترسیم ساخته بود. اما نفس شکل گیری انقلابی بر پایه اندیشه دگراندیشانه با اندیشه حاکم جهانی بود که به سرعت توانست سازو کارهای متصلب غربی را به معارضه طلبد. دشمن انقلاب اسلامی هم که به خوبی از سطح فیزیکی توان انقلاب اسلامی با خبر بود میدانست که انقلاب تضادی در سطح مفهوم با او دارد و تعارض، نظامی نیست.
اما سخن آن است که چه مؤلفههایی باعث این قدرت نرم در انقلاب اسلامی شد که بدون هجمه نظامی و حتی ادعای هجمه فرهنگی، بنیان به ظاهر مستحکم غرب را دچار خدشه نماید؟ چه عناصری در انقلاب اسلامی نهان شده بود که به محض پدیداری این پدیده، رعشه و ترس بر اندام لیبرالیسم افتاد و قبل از آنکه تهاجم فرهنگی انقلاب به غرب برسد، آنان این احساس ترس را در لایههای مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خود لمس نمودند؟ چه راهبردهای الهام آفرینی در ذات حرکت امت اسلامی وجود داشت که به سرعت ارتشهای ضد فرهنگ نظامی و غیر نظامی اروپا و آمریکا را بسیج ساخت تا با هماهنگی و در بالاترین سطح قدرت، به زعم خود دمار از روزگار این انقلاب نوپا در آورده و پایههای آن را خشک نمایند؟
و بالاخره این سئوال مطرح است که در نهان انقلاب اسلامی چه ساختاری تعبیه شده بود که با پالایش درونی علاوه بر آنکه تهاجمات نظامی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی اقتصادی، اجتماعی و ... غرب را سد نموده و سعی کرده تا اندک گزندی به پایههای انقلاب وارد نیاید، به علاوه هر حمله را به فرصتی برای نوسازی و نوزایی درونی خود تبدیل کرده و در مقابل دشمن را در سطحی که اساسا تصور نمیشده زمینگیر ساخته است؟
برای پاسخ به این سئوال حداقل به چهار عنصر اصلی میتوان اشاره نمود که این قابلیتها در آنها متمرکز است تا به محض برخورداری یک جمعیت از آن، تاثیرات شگرف پیرامونی در اطراف آن پدید آید.
عنصر اول؛ تشیع
شیعه گرایی در انقلاب اسلامی ایران بود که توانست «حرف نو» قابل طرح در تمامی سطوح به جهان عرضه نموده و به دلیل آنکه این مذهب متکی به وحی و مقوله «امامت» و «ولایت» و «عدالت» ناب بود ساختار به شدت «قدرت» محور، «ثروت» پرست و« شیطان مدار» غرب را تحت تأثیر قرار دهد. در طول تاریخ نیز اساسا مواجهه با تشیع به همین علت بود که این فرهنگ، قابلیت مدیریت و هدایت صالحان و مصلحان را داشته و با ظلم و بیعدالتی به معارضه پرداخته است.تشیع به دلیل آنکه همواره بهدنبال منجی عادل، عدالت گستر و مقتدر نهایی است، سازگاری با زشتی و پلشتی نداشته و در صدد یافتن راههایی برای نیل به اهداف امید افزای خود در سختترین شرایط بوده است.
کوتاه سخن آنکه مدیر اصلی پشت صحنه جامعه شیعی در حالی تربیت و تدبیر امور از طرق نهانی و غیر علنی بوده و نگذاشته تا نهال خواستن «مطلوب حقیقی» در طول زمان آسیب ببیند.وجود این عنصر در انقلاب اسلامی ایران باعث شد تا مدیران شیطانی که همواره با تخذیر بشریت در صدد تسلط بر آنان برآمدهاند احساس خطر نموده و به مقابله با پیام امید آفرین، عدالت محور، و ضد سلطه انقلاب اسلامی برخیزند.اگر انقلاب اسلامی حاضر بود تا از اصول ناب تشیع که همانا انتظار، ظلم ستیزی و عدالت گستری است عدول نماید و یا با مسامحه و مداهنه با آنان برخورد نماید بیشک نفوذ و جذابت و تاثیر اینچنینی خود را از دست میداد و از قدرت شگرف امروزی بیبهره بود.بیراه نیست وقتی دشمن به مقابله با انقلاب اسلامی میپردازد، در صدد خدشه در این عنصر حیاتی برآمده، پایههای انتظار، عاشورا مداری و امامتگرایی شیعه را مورد هدف قرار میدهد.
هم ازاینروست که تقویت و استحکام بخشی به انقلاب اسلامی و افزایش سطح تاثیر او در مناسبات جهانی به این عنصر اتکای تام و تمام دارد. دشمن اما در این بین در صدد است تا شیعهگرایی انقلاب اسلامی را در تعارض با پیام وحدت بخش او در میان امت اسلامی معرفی نماید و حال آنکه شیعه از ابتدا برای تحتالشعاع قرارنگرفتن وحدت، خود پیشگام همراهی با سایر امت اسلام بوده اما در هیچکدام از این نقاط دست از «علم» اصول شیعهگرایی خویش نیز برنداشته است. شیعه گرایی انقلاب اسلامی به معنی برخورداریاین مکتب از ناب ترین منبع راهگشای مشکلات بشر امروز است که توانسته تمامی معضلات پیش پای بشر را به منطقی ترین شکل مرتفع نماید و انسان خسته ،ناامید و حیران امروزی را هویت بخشد.از اینرو است که تمامی ارکان صهیونیستی تبلیغات به مدد آمده تا با ابزار نرم این پیام امیدآفرین به بشرمنتقل نشود گو آنکه همین ابزار ناخودآگاه باعث انتقال بیش از پیش این پیامها بوده است.
عنصر دوم؛ تفقه
فقاهت در انقلاب اسلامی عنصر مجری مکتب ناب در عمل بوده است که رابطه تنگاتنگی با عنصر قبلی ذکر شده نیز دارد .به گونهای که عنصر «فقاهت» ، «مرجعیت» و حاکمیت دینی منطبق بر ضوابط دینی و حوادث جاری است.فقاهت متدی نو ودر عین حال کهن از مدیریتی مبتنی بر اصول است که رهیافتهای بشر را از درون متون، همچو معدن کاوی ماهر، استخراج نموده و بر طبق شرایط زمان توجه ویژهای به قابلیت نوسان و بالانس شدن آن دارد.ین عنصراست که ایستایی و توقف را در هیچ بزنگاهی جایز نمیداند. برای هر مسئلهای راهحلی پیشرو و اقناعی دارد و با راهبری بشر «ایصال الی المطلوب » را در رابطه تنگاتنگ با مردم دنبال میکند.
عنصر سوم؛ ولایت فقاهت
از تلفیق دو عنصر یاد شده نیزعنصر سوم یعنی «ولایت فقیه» منتج میشود که حرکت ایدئولوژیک و مدیریت فرا بشری سی و اندی ساله انقلاب اسلامی بر پایه آن استوار بوده است.ولایت فقیه به معنای واسطهای میان وحی ناب و مردم، منتقل کننده و پیش برنده انقلاب در بزنگاههای حساس بوده و با بیان اهداف انقلاب و ترسیم خطوط اصلی ،توجه به رسالت جهانی انقلاب اسلامی در حمایت از مستضعفین را در مرئای امت اسلام نهاده است.
این است که وقتی ولی جامعه اسلامی در ایران سخنی پیرامون ضرورت سقوط فلان دیکتاتور عرب را صادر میکند به فاصله کمتر از یک هفته مردم فلان کشور حاکم به ظاهر مقتدر خود را سرنگون کرده و مطالبه عدالت را از ایران ورهبر الهام آفرین آن میآموزند.تمرکز دشمن بر حمله به ارکان اصلی حاکمیت اسلامی و ولایت فقیه، ایجاد شبهات گوناگون و خدشه در چهره تابناک ولایت نیز از آن نشأت میگیرد که این الگوی موفق تاکنون توانسته انقلاب را از فتنهها و شداید به سرعت عبور داده و افزون برآن نگاههای مستضعفان و محرومین و مظلومین را نیز به سمت انقلاب اسلامی جلب نماید.
این است که هر گاه تیری از هر سوی عالم به اردوگاه شیطان شلیک میشود دشمن آنرا ناشی از نظام «ولایت فقیه» ایران میداند و هر حکومتی که متزلزل میشود تمام هم غم دشمن بر آن قرار میگیرد تا با مدیریت تحولات، از برپایی یا قدرتگیری نظام یا افرادی که وابستگی فکری به انقلاب اسلامی و ولایت فقیه دارند جلوگیری نمایند.این خود قدرت بلامنازع ولایت فقیه است که انقلاب اسلامی آن را به مردم عالم هدیه داد.مدلی که کاملا میتواند از اصول آکنده باشد و به صورت عملی پیشرفت توام با اسلامیت را به جهان عرضه نماید.
عنصر چهارم؛ مردم گرایی
و بالاخره عنصر «مردم گرایی» در ساختار انقلاب اسلامی عنصری تعیین کننده است که با پیوند زدن اندیشه شیعه و نظام ولایت فقیه، دوگانه پیشرو «امت - امام» را بر سر دست گرفته و چشم دشمن را خیره ساخته است.امتی که گوش به فرمان ولی حق بوده و ولی ای که بهترین ناصح و مشفق به حال امت و گرهگشاترین فرد به حال مردم بوده است.مردم در نظام اسلامی خود ابزار انتقال مفاهیم انقلابی بودهاند و با نمایش آزادگی در برابر ظلم مدل ایستادگی در برابر استکبار و بهرهمندی از فواید بینظیر آن را به جهان عرضه داشته اند.در انقلاب اسلامی مردم خود به عنوان سربازان و افسران حمله نرم شناخته شده و از سویی وظیفه سدسازی در برابر تهدیدات را هم به دوش دارند.مردم در این مدل نه ابزار رایآفرین که منبع جوشش فکر ناب برای صدور مدل انقلابی بودهاند.این عناصر وقتی حتی در صحنه نظامی هم در کنار یکدیگر قرار میگیرند، به جای پیش روی صرف نظامی، پیشروی عقیدتی و فرهنگی داشته و خاک و افلاک را توأمان مسخر خود قرار دادهاند.
مگر در طول دوران دفاع مقدس نبود که با مظلومیت رزمندگان جبهه علیرغم فقدان ادوات نظامی و تبلیغاتی منجر به شکست دشمن شد و پیام الهام بخش، امید آفرین و مقاومت ساز انقلاب در سراسر جهان تکثیر شد.و مگر نبود که علیرغم فتنههای پیچیده سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی عمیق دشمن برای زمین کوفتن انقلاب اسلامی با تکیه عناصر یاد شده نه تنها کارگر نیافتاد که امروز با درگیر ساختن نظام سرمایهداری با تحولات منطقه و اروپا گام دیگری در اضمحلال نرم استکبار در حال برداشته شدن است.انقلاب اسلامی قدرتی نرم بر پایه شیعه گرایی، فقاهت مداری و مردم گرایی است که ولایت فقیه تجسم عینی و عملی این قدرت در صحنه داخلی و بینالمللی است. هر چه به لحاظ تفکر، روش و عمل بتوان این عناصر را به دنیا بیشتر معرفی کرد عمق تاثیر آن نیز روز افزون خواهد شد.