علیرضا معاف ـ alireza.moaf@Gmail
چندی پیش مسئول ارشد ساختار اجرایی جمهوری اسلامی ایران طیّ نشستی عمومی بصورتی نه کاملاً صریح از عدم وجود مقولهای به نام «تهاجم فرهنگی» سخن به میان آورد. دکتر «محمود احمدی نژاد» ابراز داشت: «نکتۀ دوم دربارۀ جنگ فرهنگهاست. من اعتقاد ندارم جنگ فرهنگی است، بلکه جنگِ فرهنگ با بیفرهنگی و نبرد تعالی با سقوط است. والا اگر دو نظام فکری و ارزشی هر دو در خدمت کمال انسان باشند، جنگی معنا ندارد»، (President.ir: 16/6/1390- دیدار با جمعی از رایزنان فرهنگی جمهوری اسلامی) گرچه نکته مبهم مفروض کلام گوینده که "اگر دو نظام فکری و ارزشی هر دو در خدمت کمال انسان باشند.." با وجود تعارضات مبانی و اختلافات بنیادین فرهنگی، دو تمدن اسلامی به امّ القرایی جمهوری اسلامی ایران و تمدن لیبرال سرمایهداری غرب به سرکردگی آمریکا و نیز شناختی که از رییس جمهور داریم نباید به هیچ وجه پنداشته شود که منظور ایشان این بوده است که "دو نظام فکری اسلام و لیبرال سرمایهداری هر دو در خدمت تعالی بشریتاند." چرا که "انزوای دین،معنویت و اخلاق"،"تحمیل فرهنگ خود بر دیگران"،"سلطه طلبی" ،"اسارت انسان با سیاست آزادی بی حد و حصر جنسی" و "دید ابزاری و کالایی به ساحت زن" از ویژگیهای شناخته شده و غیر قابل انکار فرهنگ لیبرال سرمایه داری غرب است و کارکرد فرهنگ تمدن غرب نه خدمت به کمال انسانی بلکه خیانت به ارزش بشریت است. اما اینطور به نظر می رسد که تأکید کلام رییس جمهور بر این مسئله استوار است که چیزی به نام "جنگ فرهنگ ها"( با آن تلقی که در میان نخبگان انقلابی از آن مفهوم وجود دارد) وجود ندارد و نتیجتاً مابقی جملات در اثبات این مدّعا صرف شده است. باید دقت شود که ناخوشایند بودن واژه "جنگ" امری مشترک در سرشت بشری است و ای کاش هیچگاه، اصولا هیچ جنگی چه از نوع سخت و نرم آن وجود نداشت اما این "ای کاش" ها نمی تواند صحنه واقعی و واقعیات عینی جاری را عوض کند.جنگ وجود دارد و متاسفانه جنگ فرهنگی نیز وجود دارد.
متاسفانه همان "بی فرهنگی" مورد اشاره رییس جمهور بیسترین استفاده ها را از روش های به ظاهر فرهنگی می برد.در فضای کنونی علی رغم بیداری ملتها، هنوز هم تصمیمسازان تحولات جهانی عمدتا قدرتهای غیر متعهد و فاسد هستند، پس چارهای نیست برای حفاظت از نهال ریشهدار اما حساس و ظریف «فرهنگ»؛ آفتها و دشمنهایش را بشناسیم. در دنیایی که پس از جهالت قرون وسطایی، ضلالت و جهالت دین زدایی، حجاب اکبری شد که اخلاق و فضیلت و معنویت را منزوی کرد و با صادر کردن آن به تمامی جهان، اجازه نمیدهد فضایل اخلاقی و ارزشهای الهی به عنوان ارزشهای طراز اول جهان مطرح شود؛ نادیده گرفتن "جنگ فرهنگی" کدام یک از دردهای بشر را دوا میکند؟ نادیده گرفتن جنگ فرهنگی – هرچند با استدلال مبهم و متشابه – به طور غیر مستقیم خواسته دشمن بی فرهنگ است. اما باید ریشه های این ساده انگاری دوستان را شناسایی کرد؛ آیا «صلح» و «سلامت» بدون در نظر گرفتن و چاره اندیشی، «جنگ» و «عداوت» حاصل میشود؟ آیا حب بدون بغض، ممدوح یا ممکن است؟ آیا «تولی» بدون «تبری» میسر است؟
استراتژی فرهنگی اسلام، تولی و تبری است
شهیدِ متفکر «آیت الله مرتضی مطهری»، در کتاب «جاذبه و دافعه امام علی (ع)» بحث مبسوطی درباره "تولی" و "تبری" در اسلام ارائه داده اند. مخلص کلام اینکه به اعتقاد عالمان دینی، کسی که اسلام را به عنوان یک مکتب نظری- عملی قبول کرده است چنانچه این مکتب را در تمام شئون زندگی تعمیم دهد، به ضرث قاطع دارای دشمنانی و دوستانی خواهد بود. برای تبیین بیشتر بهتر است گفته شود سنجش وجود "دوست" و "دشمن" و یا توازن "تولی" و "تبری" برای یک فرد، جریان، جبهه، تشکیلات و نظام اسلامی، راهی است برای تعیین میزان سلامت راهی که بدان گرویده است. در حقیقت میتوان با توجه به سپاه دوستان و سیاهه دشمنان، تشخیص داد تا چه اندازه به اسلام ناب محمّدی نزدیک شدهایم یا از آن فاصله گرفته ایم. استراتژی تولی و تبری، اشداء علی الکفار و رحماء بینهم، استراتژی فرهنگی اسلام است. حتی میزان حب به خداوند از منظر اسلامی با سطح بغض به دشمنان، در تناسب است.
حب و بغض در اسلام دو روی یک سکهاند. از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که: «طلبت حب الله عز و جل فوجدته فی بغض اهل المعاصی» «من در صدد برآمدم که جایگاه محبت خدا را دریابم، پس دیدم که محبت خدا در کینه نسبت به گنهکاران است.» اگر کسی می خواهد خدا را دوست داشته و خدا هم او را دوست بدارد، باید نسبت به دشمنان خدا و تبهکاران دشمنی بورزد، چرا که نمیتوان هم دوستان خدا را دوست داشت و هم دشمنان خدا را، البته منظور از گنهکاران کسانی نیست که احیاناً دچار غفلت و خطایی میشوند، بلکه باید نسبت به اینان خیرخواه بود و با داشتن حب خود آنها در دل و ناراحتی نسبت به گناه، آنان را هدایت کرد بلکه مراد تبهکارانی هستند که به دشمنی با خدا برخاستهاند و در گمراهی و گمراه نمودن اصرار میورزند. مصداق تام و تمام تبهکاران، تبهکاران جهانی فرهنگ ملتها هستند که برای استمرار حکومت زر و زور و تزویر خود، از "جنگ فرهنگ"ها نیز ابایی ندارند.
از «انکار دشمن» تا «دوستستیزی»
در طول تاریخ مدعیان بسیاری پیدا شده اند که خود را مسلمان و اسلامگرا خوانده اند لیکن دافعه نداشته اند. اینان حاضر نبودند، نیستند و نخواهند بود که هزینه های پافشاری بر دین قیّم را بپردازند. منافع شخصی، اجتماعی و مناسبات محیطی و یا شبهات فکری باعث گردیده اینان خود را مسلمان بدانند در حالیکه عملا به آیاتی از جنس «الّذینَ قالوُا ربُّنا الله ثُمَّ استَقاموا، تتنَزِّلُ عَلیهمُ المَلائکه»، «الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله والذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت فقاتلوا أولیاء الشیطان إن کید الشیطان کان ضعیفاً». ارادتی نداشته باشند. اصلاح طلبان آمریکایی نیز در بُرهه ای با الفاظ گوناگون سعی کردند «پلورالیزم دینی» و «تساهل و تسامح افسار گسیخته» را مطرح کنند و برچسب هایی چون «تئوریسین خشونت» و همه همّت خود را به میدان آوردند تا ریشه های "غیرت امت اسلامی" را بسوزانند.
در حقیقت، اسلام مسامحهگر جریان اصلاحطلب در مواجهه با غرب بدین میاندیشند که با آنها هم جهت هستند تا از این مشرب راهی یابند برای نزدیکی به غرب. نتیجه دوستی اصلاح طلبان آمریکایی با غرب و با فرهنگ غرب، دشمنی با دوستان و دوری از فرهنگ اسلام ناب شد. آن تفکری که نسبیگرایی افسار گسیخته را ترویج میکرد و لاف آزادی بیحد و حصر می زد و در صدد حذف "مرگ بر آمریکا" بر آمده بود، به جایی رسید که در فتنه 88 مرگ بر خودیها گفتند، به آزادی مردم تجاوز کردند و رویکرد فاشیستی در پیش گرفتند. در واقع تفکر فرهنگی مخالف «دشمن ستیزی»، ترجیح میدهد به جای "حفظ اصول حین دشمنی با دشمنان" به "حذف اصول حین دوستی با دشمنان" اقدام نماید. تجربه تاریخی نشان داده است مخالفت با «دشمن ستیزی» به «دوست ستیزی» میانجامد و اولین قدم در راه مخالفت با «دشمن ستیزی»، انکار دشمن است. تلاش اصلاحطلبان آمریکایی را در نفی دشمنی غرب(توهم توطئه) و نفی و تغافل و انکار "تهاجم فرهنگی" را به یاد آورید.
از چشم بستن بر «تهاجم فرهنگی» تا گشودن باب «رابطه با دشمن»
اینکه گفته می شود جنگ فرهنگی و تهاجم فرهنگی وجود ندارد، یک تحلیل و نظریه صرف فرهنگی نیست بلکه در یک محیط سیاسی ترجمان معنای خاص تری می یابد. باید توجه کرد رئیس جمهور محترم به هیچ عنوان این بحث را در فضایی فکری و فرهنگی صرف مطرح نکردهاند. رییس جمهور مقام اول اجرایی کشور است. سؤال این است که اگر تهاجم فرهنگی نیست؛ اصالتاً آیا دشمنی وجود دارد که بخواهد تهاجم فرهنگی کند یا وجود ندارد؟ منطقاً سخت است که باور شود دشمنی که نمیتواند در یک حوزه نسبت به جبهه متخاصم آتش بگشاید از ایجاد دشمنی در حوزههای دیگر صرف نظر کند. اصولاً آیا نظام فاسد و سلطهگر آمریکا با وجود اینکه فعلاً قصد درگیری نظامی با ایران را ندارد- بخوانید توانش را ندارد- در حوزه فکری و فرهنگی از ضربه وارد کردن به تمدن اسلامی صرفنظر می کند؟! قاعده عقل حُکم میکند دشمن در هر جا که میتواند مانع پیشرفت حریفش میشود. لذا انکار "تهاجم فرهنگی" وقتی مهمتر میشود که به انکار "دشمن بیرونی" منجر شود. بهتر است صریح سخن کرد؛ انکار تهاجم فرهنگی با در نظر گرفتن تعابیر رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره: "تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، ناتوی فرهنگی، قتل عام فرهنگی و نهایتاً جنگ نرم" نوعی ساده انگاری و استارت دوباره سناریوی فرهنگی- سیاسی دوم خردادیها در راستای تبلیغ «تئوری توهم توطئه» و سپس «گشودن باب رابطه با دشمن» است. اضافه کردن این اظهار نظر به کدهای دیگر، فرضیه فوق را قوی تر می کند.
ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران در مصاحبه زنده با شبکه C.N.N مورخ 30/7/90 می گوید: «امام راحل هم در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی اعلام کردند که جمهوری اسلامی با همه کشورهای دنیا غیر از رژیم صهیونیستی دوست است و حتی اقدامات زشت دولت آمریکا در دوران شاه را نیز نادیده گرفتند. ... مشکل موجود با دولت آمریکا هم یک موضوع یکطرفه و از جانب این دولت می باشد، اگر دولت آمریکا واقعاً به قرارداد الجزایر که در ماده یک آن آمده است، آمریکا از هر گونه اقدام، علیه ایران خودداری کند، پایبند بود، امروز هیچ مشکلی وجود نداشت؛ اما متاسفانه دولت آمریکا این تعهد را به صورت یکجانبه نقض کرده است.» اما سوال ما طرف دیگر قضیه است؛ مگر ملت ایران میتواند بهراحتی گذشته تخاصمی ایالات متحده را نادیده بگیرد ؟ مگر بنیانی، بنیادی و ذاتی بودن افتراق فرهنگ اسلامی با فرهنگ سرمایه داری و خصومت منافع آمریکایی با آرمانهای جمهوری اسلامی ایران، به این سادگیها حل شدنی است؟ چطور می شود دشمنی معرفتی و فلسفی و مبنایی با آمریکا، "یکطرفه" و فقط به خاطر بحث پیش پا افتاده ای چون ماده «یک» معاهده الجزایر قلمداد گردد؟ چه کسی است که نداند دشمنی جمهوری اسلامی با ایالات متحده نه عرضی که ذاتی است و در صورت مستحیل شدن محتوای یکی از دو طرف پایان خواهد یافت؟ ایالات متحده که به تعبیر برخی نویسندگان آمریکایی اکنون در حکم "مستعمره اسرائیل" قرار دارد، با رایزنی و دلجویی دیپلماتیک از ما راضی می شود و یا حتی ما از او راضی می شویم؟ قرآن مجید کراراً به مسلمانان هشدار میدهد که دشمن میخواهد دین شما را بگیرد و تا شما را بیدین نکند، راضی نمیشود: «وَ لَن تَرضی عَنکَ الیَهودُ وَ لا النَّصاری حَتّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم»
کلامِ آخر: EnemyAtTheGates (دشمن پشت دروازههاست)
اگر دیده بصیرت را کاملاً باز نمود مشخص می شود تهاجم فرهنگی در یک قدمی است، در ماهواره های موجود در خانههای بخشی از مردم ایران، در پخش CD های مستهجنترین فیلم های هالیوودی حدود یک یا دو روز بعد از اکران در سینماهای اروپا و آمریکا به قیمت 2000 تومان مجاور ایستگاه های مترو، در نو به نو شدن تحریک آمیزترین مُدهای زنانه، در تبلیغ گسترده سبک زندگی مصرفی غربی داخل خاکهای جمهوری اسلامی، در مقالات سکولار و ضد اسلامی هر روزه تعداد بالایی از نشریات و سایت ها، در موسیقیهای زیر زمینی که معلوم نیست از کجا تأمین مالی میشوند، در عمق نفوذ مواد مخدر به جامعه جوان کشور و از همه مهمتر در شبهات پیچیده فکری و دینی... .
بهتر است مدیران اجرایی و فرهنگی کشور که قدمهای عملی شان در راه تعالی فرهنگی و تبلیغ مؤثر اسلام مورد انتظار است، چشمهایشان را تماماً باز نمایند و از خود بپرسند چطور فیلمی که امروز در اکران سینماهای ویژه ایالات متحده و قیمت بلیط آن بیش از 3 دلار است، ظرف دو روز با بهترین کیفیت فقط به قیمت حداکثر 5/1 دلار در متروهای تهران فروش میرود؟ بودجه موسیقی های زیر زمینی را چه کسی پرداخت میکند؟ و شبهات پیچیده شیطانی از کجا طراحی می شود؟ کافیست چشمهایمان را باز کنیم تا ببینیم: "Enemy At The Gates".