تاریخ انتشار : ۰۹ آذر ۱۳۹۰ - ۰۷:۳۴  ، 
شناسه خبر : ۲۳۱۰۹۳
اصقلاب

حمیدرضا جلائی‌پور
تجربه انقلاب اسلامی و جنبش اصلاحی دوم خرداد زمینه آشنایی افکار عمومی ایرانیان را با ویژگی‌های دو نوع مشهور جنبش‌های اجتماعی یعنی جنبش‌های انقلاب (Revolution) و جنبش‌های اصلاحی (Reform) فراهم کرده است ولی با نوع سوم و غیرمتعارف این جنبش‌ها یعنی « اصقلاب(Refolution)» آشنایی کمتری وجود دارد. هدف این نوشته آن است که اولاً ویژگی‌های مشترک و متمایز‌کننده این سه نوع جنبش اجتماعی را توضیح دهد. ثانیاً به این سئوال که: آیا احتمال وقوع اصقلاب در جامعه ایران وجود دارد یا نه؟ پاسخ دهد.
ویژگی‌های مشترک این سه نوع جنبش اجتماعی کدام است؟ جنبش‌های اجتماعی، یک حرکت دسته‌جمعی و پایدار هستند که برای تحقق هدفی یا جلوگیری از تحقق هدفی در جامعه تلاش می‌کنند. همه جنبش‌های اجتماعی در چهار ویژگی مشترک‌اند. اول، در یک جامعه وقتی جنبشی به راه می‌افتد که در آن یک یا چند شکاف اجتماعی وجود داشته باشد (مانند شکاف میان مردم و حکومت، شکاف میان نسلهای جوان و میانسال، شکاف جنسیتی یا تفاوت فاحش میان زن و مرد، شکاف میان اقوام، شکاف میان طرفداران مردم‌سالاری با مخالفان آن، یا شکاف میان طرفداران حضور توده‌ای مردم در خیابان‌ها با طرفداران مردم در پای صندوقهای رأی، شکاف میان طرفداران محیط زیست و مخالفان آن، شکاف میان فقیر و غنی و قس علی هذا). دوم، صرف وجود شکافهای اجتماعی (یا سیاسی ـ اقتصادی) برای ظهور یک جنبش کافی نیست، بلکه باید گفتمانهایی نیز وجود داشته باشد (در اینجا گفتمان به مجموعه‌ای از اندیشه‌ها و گزاره‌هایی که در یک دوره زمانی مورد قبول عده زیادی قرار گرفته است، گفته می‌شود) که برابر آن گفتمانها، وضع موجود تفسیر، ارزیابی و افق برون‌رفت از این وضعیت نشان داده شود. بدون شکل‌‌گیری یک گفتمان مسلط ممکن است به جای شکل‌گیری یک جنبش اجتماعی، پدیده‌های جمعی دیگری مانند هیجانات یا شورشهای جمعی، در جامعه شکل بگیرد. به همین دلیل اغلب جامعه‌شناسان جنبش‌های اجتماعی را پدیده‌ای سازنده و یکی از عوامل مهم تغییرات اجتماعی می‌دانند. وجود تشکل‌ها و سازمان‌های غیرحکومتی ویژگی سوم جنبش‌های اجتماعی است. البته در پاره‌ای از جنبش‌ها سازمانهای حکومتی هم ممکن است به جنبش‌ها بپیوندند ولی وجود تشکل‌های غیرحکومتی یکی از شرایط اصلی جنبش‌های اجتماعی است. بدون این تشکل‌ها جنبش‌های اجتماعی نضج نمی‌گیرند و قادر نیستند در برابر فشارهای مخالفان خود، جنبش را به سوی اهدافش به پیش ببرند. ویژگی چهارم این است که جنبشهای اجتماعی باید امکان «اعتراض» نسبت به سیاست‌هایی که با آن مخالف‌اند را داشته باشند. تحت سه حالت ممکن است امکان بروز وجه اعتراضی جنبش فراهم شود: یا سیاست جامعه دارای ساختار دمکراتیک باشد که در این صورت امکان اعتراض، قانوناً مجاز است؛ یا حکومت دمکراتیک نیست ولی حکومت ضعیفی است و قادر نیست صدای مخالف جنبش را خفه کند؛ یا قدرت اجتماعی جنبش اجتماعی چنان مؤثر است که قدرت سیاسی حکومت توان رویارویی با این قدرت در عصر اطلاعات و جهان ویترینی شده را ندارد. (این حالت سوم مربوط است به شرایط جنبش‌های اجتماعی در یکی دو دهه اخیر که امواج جهانی‌کننده جهان رشدی فزاینده داشته است.) بدین ترتیب جنبش‌های اجتماعی (اعم از انقلابی، اصلاحی و اصقلابی) وقتی فعال می‌شوند که حداقل واجد چهار ویژگی مذکور باشند، در غیر اینصورت یا جنبش‌های خفته‌ای هستند یا جنبش نیستند و پدیده‌هایی هستند که در قالب سایر مفاهیم اجتماعی جای می‌گیرند.(1)
اما ویژگی‌های متمایز‌کننده این سه نوع جنبش اجتماعی کدام است؟ جنبش‌های اجتماعی وقتی «اصلاحی» می‌شوند که اولاًً گفتمان جنبش، «اصلاحی» باشد. یعنی اندیشه‌ها و گزاره‌های جهت‌دهنده به هواداران این جنبش بر تغییرات تدریجی و مسالمت‌آمیز معضلات جامعه تکیه می‌کند و آنها را از کاربرد خشونت برای انجام تغییرات منع می‌کند. ثانیاً ساختار حکومت انسدادی نباشد و امکان اصلاح امور از طرق مسالمت‌آمیز و به شیوه‌های قانونی فراهم باشد. معمولاً حکومت‌هایی که دارای سازوکار دمکراسی پارلمانی هستند این امکان را بهتر فراهم می‌کنند. جنبش‌های انقلابی در دو ویژگی مذکور با جنبش‌های اصلاحی شریک نیستند. بدین معنا که وقتی یک جنبش‌ اجتماعی شکل انقلابی می‌گیرد که اولاً ساختار حکومت انسدادی است و کانالهایی که از طریق آن معضلات جامعه باید اصلاح شود، بسته است و خوب کار نمی‌کند. به عبارت دیگر نهادهایی که متضمن آزادی افکار و بیان است محدود شده، نظام رقابتی مؤثر حزبی که بتواند تبیین معضلات جامعه و چگونگی حل آنها را بصورت برنامه‌های عملی به اطلاع مردم برساند، وجود ندارد، نظام پارلمانی مؤثر که نمایندگان مردم بتوانند نحوه حل معضلات جامعه را به صورت قانون دربیآورند و برای اجرا در اختیار دولت بگذارند، وجود ندارد یا ضعیف است. ثانیاً گفتمان جنبش، «انقلابی» است یعنی برای تغییر وضع موجود در این گفتمان بر اندیشه‌ها و گزاره‌هایی تکیه می‌شود که در خارج از ساختارهای موجود حکومتی و قانونی قرار دارد. مثلاً برای حل معضلات جامعه بر بسیج توده‌ای مردم علیه حکومت یا بر مبارزه چریکی با حکومت تأکید می‌شود. به بیان دیگر گفتمان انقلابی لزوماً بر تغییرات مسالمت‌آمیز قانونی تأکید نمی‌کند و کاربرد خشونت را بعنوان عملی گریزناپذیر می‌پذیرد.(2) جنبش‌های اصقلابی آن نوع از جنبش‌های اجتماعی هستند که در یک ویژگی با جنبش‌های اصلاحی و در یک ویژگی با جنبش‌های انقلابی شریک‌اند. از یک طرف گفتمان این جنبش‌ها مثل جنبش‌های اصلاحی، گفتمانی مسالمت‌آمیز و مخالف خشونت است و از طرف دیگر ساختار حکومت انسدادی است و تن به تغییرات اصلاحات نمی‌دهد. از این رو جنبش‌های اصقلابی کوشش می‌کنند مطالبات جنبش را از بیرون ساختار حکومتی اما بدون توسل به خشونت و بدون استفاده از کینه توده‌های ناراضی پیگیری کنند. به همین دلیل یکی از محققان، این جنبش‌های نوع سوم را «رفولوشن» می‌نامد که از ترکیب دو واژه رفورم (Reform) و رولوشن (Revolution) به دست آمده است.(3) بر همین سیاق نگارنده از این جنبش‌ها بعنوان جنبش‌های اصقلابی یاد می‌کند ـ واژه‌ای است که از ترکیب دو واژه اصلاح و انقلاب به دست آمده است.
پس از بیان وجوه تشابه و تمایز جنبشهای اصلاحی، انقلابی و اصقلابی که به صورت نظری و انتزاعی مطرح شد، شاید مفید باشد که به نمونه‌های تجربی این جنبش‌ها در جوامع گوناگون اشاره کنیم. نمونه‌هایی که براساس مطالعه آنها تیپولوژی (یا نوع‌بندی) این سه گونه جنبش به دست آمده است. اگر چه با ظهور جامعه مدرن، که حداقل تاریخ آن به دو قرن پیش باز می‌گردد، شاهد ظهور جنبش‌های اجتماعی هم بوده‌ایم اما بازار داغ جنبش‌های سه‌گانه مذکور بیشتر مربوط به تجربه جوامع در قرن بیستم است. اغلب جنبش‌های انقلابی در این قرن از نمونه جنبش‌ انقلابی مارکسیسم ـ لنینیسم در روسیه (1917) تأثیر گرفتند. در گفتمان این جنبش بر تغییر ناگهانی، بنیانی (و به قول معروف انقلابی) و خشونت‌آمیز وضع موجود تأکید فراوان می‌شد و این جنبش از این طریق می‌خواست «برابری اجتماعی» و «توسعه اجتماعی ـ اقتصادی» را نه فقط درسطح شوروی سابق که در سطح جهان پیاده کند. بعدها انقلاب چین (1948) و اغلب انقلابهای کشورهای جهان سوم مثل انقلاب کوبا، الجزایر و ویتنام (و انقلابیون چپ در ایران) از این تجربه الهام گرفتند. اما الگوی جنبش‌های اصلاحی عمدتاً از تجربه جنبش‌های سوسیالیستی در کشورهای اروپای غربی سرچشمه گرفته است. یکی از بحث‌های اصلی سوسیالیست‌های اروپایی در برابر سوسیالیست‌های انقلابی روسیه در آغاز این قرن بود که از طریق سازوکارهای پارلمانی با کارآمدی بیشتر و با هزینه کمتر می‌توان اهداف برابری‌طلبانه جنبش‌های سوسیالیستی را پیگیری کرد. لذا این جنبش‌های سوسیالیستی مسالمت‌آمیز نه تنها در اروپا منجر به انقلاب نشدند بلکه در نتیجه مساعی این جنبش‌ها، ساختار دولت‌های سرمایه‌داری اروپا به ساختار «دولت‌های رفاه» نزدیک شد. و هم‌اکنون نیز جنبش‌های صلح، زنان و سبز در این کشورها ادامه همان سنت جنبش‌های سوسیالیستی هستند. یعنی اغلب آنها غیرانقلابی‌اند. (البته این جنبش‌ها با یکدیگر تفاوت‌های اساسی دارند ولی در روش همگی غیرانقلابی‌اند.)
اما تجربه جنبش‌های اصقلابی متکی بر تجربه کشورهای اروپای شرقی در دو دهه پایانی قرن بیستم است. گارتن‌اش،(4) از متخصصین و نظریه‌پردازان جنبش‌های اخیر اروپای شرقی، تأکید می‌کند که انقلابهای اروپای شرقی که در پایان دهه 1980 منجر به فروپاشی حکومت‌های کمونیستی شد، در واقع انقلاب نبودند چون از شیوه‌های انقلابی و خشونت‌آمیز استفاده نکردند و دنبال متراکم کرن کینه توده‌ها علیه حکومت‌های کمونیستی نبودند. او می‌گوید اگر نماد انقلابهای کلاسیک «گیوتین» بود نماد این انقلابهای غیرانقلابی «میز مذاکره» است. از منظر گارتن‌اش می‌توان الگوی این اصقلابها را بدین‌گونه تصویر کرد: مخالفت قطعی با هرگونه اعمال این خشونت؛ تشویق مردم از راههای خلاقانه در عدم پیروی از دستورات احزاب حاکم کمونیستی؛ استفاده مؤثر از رسانه‌ها جهت تغذیه صحیح افکار عمومی، آمادگی سران جنبش برای مذاکره و سازش با کمونیست‌های حاکم؛ ترکیبی از تجمعات مسالمت‌آمیز و گفت‌وگوهای محرمانه؛ انتقال قدرت از کمونیستهای حاکم به وسیله قدرت افکار عمومی و با همکاری کمونیست‌های به مردم پیوسته.(5) از نظر او جنبش‌های دمکراتیک اروپای شرقی (خصوصاً در کشورهای لهستان، مجارستان، آلمان و چک) در مقایسه با جنبش‌های کلاسیک هیچ حرف جدیدی را با خود به عرصه عمومی جامعه به ارمغان نیاوردند. یعنی نه مانند انقلاب آمریکا (1776) بودند که بر آزدای فردی و «برابری سیاسی» از طریق تأکید بر نظام دمکراسی پارلمانی (صرف‌نظر از تعلقات قومی و مذهبی) اصرارکنند نه مانند جنبش‌ انقلابی روسیه که تأکید بر «برابری اجتماعی» از طریق لغو مالکیت و اقتصاد دولتی و نظام متمرکز حزبی داشت. اما با این همه مهمترین پیام جنبش‌های اصقلابی مذکور این بود که «چگونه» به دنبال هدفشان باشند و به دنبال «چه» بودن برای آنان اولویت نداشت.(6) به بیان دیگر برای این جنبش‌ها «چگونگی» رسیدن به هدف از خود «هدف» مهمتر بود. با توجه به همین ویژگی‌ها است که از اصقلاب‌های اروپای شرقی تحت عناوین انقلاب‌های غیرانقلابی، خود محدودیت‌پذیر، مسالمت‌آمیز و مخملی هم یاد می‌کنند.
درباره پیامدها و هزینه‌های این سه نوع جنبش‌ چه می‌توان گفت؟ بیشتر کارهای تحقیقاتی که در رشته جامعه‌شناسی انجام شده درباره «علل ظهور» جنبش‌های اجتماعی و «چگونگی» شکل‌گیری آنها است و مطالعات کمتری درباره پیامدها و هزینه‌های جنبش‌های اجتماعی، آنهم بصورت مقایسه‌ای، انجام شده است. به همین دلیل درباره پیامدها و هزینه‌های جنبش‌های اجتماعی حرف محکمی نمی‌توان زد. لذا با احتساب این کمبودها به سؤال مذکور پاسخ داده می‌شود. در مجموع می‌توانیم بگوییم جنبش‌های اصلاحی هم کم هزینه هستند و هم پیامدهای آنها قابل شناسایی و کنترل است. زیرا این جنبش‌ها نهادهای موجود جامعه را ویران نمی‌کنند و منجر به گسستگی روابط اجتماعی در جامعه نمی‌شوند بلکه به دنبال اصلاح آنها هستند. اما جنبش‌های انقلابی پرهزینه بوده و پیامدهای آن‌ها قابل شناسایی نیستند. زیرا این جنبش‌ها نهادهای موجود را به عنوان نهادهای ضدانقلابی نفی می‌کنند و تا استقرار نهادهای جانشین، جامعه از گسست‌ها و زیانهای زیادی رنج می‌برد. معمولاً آن چیزی هم که استقرار پیدا می‌کند بی‌عیب و نقص نبوده و باز محتاج «اصلاح» است. و همچنین اگر چه جنبش‌های اصقلابی یک قدم از جنبش‌های انقلابی جلوتر و با اینکه مسالمت‌آمیز هستند و با نهادهای موجود سر ستیز ندارند اما با این همه نسبت به جنبش‌های اصلاحی پرهزینه‌تر و پیامدهای آن نامعلوم است. گارتن‌اش پس از گذشت دهسال از اصقلاب‌های اروپای شرقی معتقد است که حکومت‌های این کشورها همچنان به حکومت‌های پیشین کمونیستی شباهت دارند (یعنی هنوز دمکراسی پارلمانی به درستی در آنها نهادینه نشده)، این حکومت‌ها ناتوان هستند و مردم آنها با تعصبات قومی ـ ملی، نابرابری، سرخوردگی و نومیدی دست و پنجه نرم می‌کنند.(7) از این رو از منظر پیامدها (و هزینه‌ها)، جنبش‌های اصلاحی بر دو نوعی دیگر جنبش‌ها ارجحیت دارند. (با این همه در این نتیجه‌گیری باید توجه داشت که پیامد جنبش‌های اجتماعی از هر نوعی که باشند فقط محصول «عمل آگاهانه طرفداران آن جنبش‌های اجتماعی» نیستند بلکه، معمولاً محصول برآیند «عمل آگاهانه طرفداران آن جنبش» و مؤلفه‌های شناخته‌شده و ناشناخته دیگری است و صرف آگاهی و ارزیابی حاملان یک جنبش از انواع جنبش‌ها تنها عامل تعیین‌کننده جهت‌گیری آن جنبش نیست.)
اینک به سؤالی که در پیشانی این نوشته آمده است باز می‌گردیم. جامعه ایران پس از تجربه جنبش‌ انقلاب اسلامی 1357، بیش از پنج سال است که در معرض جنبش‌ اصلاحی دوم خرداد قرار دارد.(8) این جنبش از ابتدا تاکنون برای تحقق مطالبات خود از طریق سازوکارهای مسالمت‌آمیز و قانونی و در چارچوب جمهوری اسلامی عمل کرده است. ولی در مقابل، از زمان تکوین این جنبش تاکنون، مخالفان افراطی اصلاحات در برابر تحقق مطالبات آن ایستادگی کرده‌اند. به نظر می‌رسد آنها به دنبال به «بن‌بست کشاندن» اصلاحات هستند. اما از این موضوع غفلت می‌ورزند که جنبش اصلاحی دوم خرداد متوقف نمی‌شود، زیرا تمامی عناصر تشکیل‌دهنده یک جنبش اصلاحی حضور دارند. تنها راه معقول توقف این جنبش، تحقق مطالبات آن از طریق قانون‌گذاری و تقویت سازوکارهای مردم‌سالاری است. لذا تداوم اقدامات افراطی مخالفان اصلاحات باعث بن‌بست اصلاحات نمی‌شود بلکه باعث می‌شود این جنبش از نوع «اصلاحی» آن خارج شده و احتمالاً به ویژگی‌های گونه جنبش‌های اصقلابی نزدیک شود. البته باید تأکید کرد حتی در صورت تداوم فشار، احتمال اینکه جنبش اصلاحی به نمونه‌های جنبش انقلابی نزدیک شود، وجود ندارد. زیرا در جامعه کنونی ایران گفتمان «اصلاحی» و مردم‌سالاری ریشه در اقشار تأثیرگذار جامعه دارد و گفتمان مسلط جامعه را تشکیل می‌دهد و در مقابل آن گفتمان «انقلابی» فاقد پایگاه نظری و اجتماعی است.
اما چرا باید شبح «اصقلاب» را جدی گرفت؟ نگاهی به عملکرد مخالفان اصلاحات و افقی که می‌توان حدس زد آنها برای آینده جنبش اصلاحی در نظر گرفته‌اند، تا حدودی پاسخ این سؤال را روشن می‌کند. مخالفان افراطی اصلاحات در رویاوریی با جنبش دوم خرداد سه خط مشی را می‌توانند در پیش بگیرند. مشی اول این است که اجازه دهند مطالبات جنبش دوم خرداد از طریق مجلس شورای اسلامی و اکثریت اصلاح‌طلب آن به قانون تبدیل شود. مواقعی که تاکنون در برابر مصوبات مجلس ششم ایجاد شده است، نشان‌دهنده آن است که آنها به این راه معقول اعتقادی ندارند، بلکه تنها به بن‌بست اصلاحات فکر می‌کنند نه به تخلیه قانونی آن. مشی دوم برای به بن‌بست کشاندن اصلاحات آن است که تمام دوم خردادی‌ها و اصلاح‌طلبان را که در مجلس و دولت و عرصه عمومی حضور دارند از سر راه خود بردارند. شواهد نشان می‌دهند که مخالفان افراطی به این راه علاقه وافری دارند اما موقعیت اجتماعی جنبش اصلاحات و موقعیت جامعه ایران در جامعه جهانی به گونه‌ای نیست که بتوانند این فرآیند حذف را تا انتها به پیش برند. قدرت افکار عمومی در جامعه‌ای که دو دهه پیش برای آزادی و استقلالش یک انقلاب بزرگ را انجام داده است، به آنان چنین اجازه‌ای را نمی‌دهد. لذا اگر آنها می‌توانستند، «حذف همه‌جانبه» را در پنج سال گذشته انجام داده بودند. مشی سوم برای تحقق پروژه بن‌بست اصلاحات این است که افراطی‌ها تا تشکیل مجلس هفتم دندان سر جگر بگذارند و آنگاه تکلیف کل دوم خردادی‌ها را معلوم کنند. تا آن زمان، تا می‌توانند در راه قانون‌گذاری مجلس و در راه اقدامات دولت خاتمی ایجاد مانع کنند و با پرونده‌سازی برای دوم خردادی‌ها آنان را در حالت مرعوب نگه دارند. آنان امیدوارند که با چنین اقداماتی تا دو سال آینده زمینه‌ای فراهم شود که مردم امید خود را از خاتمی و جنبش اصلاحات از دست بدهند. آنگاه با تشکیل مجلس هفتم و حذف کامل نمایندگان اصلاح‌طلب از طریق نظارت حداکثری استصوابی و پایان یافتن ریاست جمهوری خاتمی، بطور کلی از شر دوم خردادی‌ها رها شوند تا پروژه بن‌بست اصلاحات کاملاً اجرا شده باشد. و اگر پس از تشکیل مجلس هفتم باز اصلاح‌طلبان بخواهند سماجت کرده و بر مطالبات مردم‌سالارانه مردم پافشاری کنند با هزینه کمتری برخورد نهایی و همه‌جانبه را اعمال کنند. شواهد و قرائن نشان می‌دهد که مخالفان افراطی این خط‌مشی سوم را در پیش گرفته‌اند. عملکرد آنها در جریان انتخابات نمایندگان میاندوره‌ای استان گلستان در آذر ماه سال 80 مؤید جدی این مشی بود. در جریانه این انتخابات، مجلس اصلاح‌طلب ششم کوشید با تصویب مصوبه‌ای که از پشتیبانی دویست رأی برخوردار بود جلوی حذف بی‌رویه کاندیداهای نمایندگی مجلس را بگیرد. اما مخالفان افراطی اصلاحات آشکارا و با تمام قوا از عدم تصویب این مصوبه دفاع کردند. اما همه بحث در این است که آنها از یک نکته مهم غافل‌اند که حتی اگر این سناریوی آنها هم به طور کامل اجرا شود باز به معنای پایان کار جنبش اصلاحات نیست.(9) بلکه نتیجه تداوم این مخالفت‌ها آن است که افکار عمومی به این باور خواهند رسید که در جمهوری اسلامی از طریق سازوکارهای رسمی و قانونی انجام اصلاحات میسر نیست! و چون مؤلفه‌های اصلی جنبش اجتماعی در ایران وجود دارند تنها افراطی‌ها خواهند توانست جنبش دوم خرداد را از گونه «اصلاحی» آن دور و به گونه «اصقلابی» نزدیک کنند. به بیان دیگر تداوم مخالفت مخالفان افراطی اصلاحات، حتی اگر موفق هم بشوند، شرایطی را فراهم می‌کند که جامعه ایران را از داشتن یک جنبش اصلاحی کم‌هزینه و با پیامدهای روشن محروم کرده به سوی وضعیت‌های پرهزینه‌تر هدایت کند.