آیتالله جوادیآملی
دو نهاد ارجمند پر جمعیّت حوزه و دانشگاه که کثرت آنها حقیقی است اگر بخواهد به وحدت بر گردد ، با توسعه و آرمان نخواهد بود .وقتی کثرت به وحدت بر می گردد که عناصر چهارگانه محوری را حیازت کند،وحدت حقیقی باشد ، در متن خارج ؛ کثرت حقیقی باشد ، در متن خارج ؛ ظهور وحدت در کثرت حقیقی باشد ، ظهوراً حقیقیّاً در متن خارج ؛ رجوع کثرت به وحدت رجوع حقیقی باشد در متن خارج ؛ تا بشود وحدت دو نهاد کثیر . اگر کثرت خارجی بود ، وحدت ذهنی و آرمانی ، وضع همین است که خواهد بود ! اگر کثرت خارجی بود ، وحدت با توسعه و اخلاق بود ، وضع همین است که خواهد بود ! ولی اگر آن عناصر محوری چهارگانه راه یافت ، این دو نهاد علمی حرف علمی خواهند زد ؛ حرف علمی قابل اجراست .
شکاف بین حوزه و دانشگاه ، منشأ مشکلات پس از انقلاب
منشأ این همه مشکلاتی که ما در بعد از انقلاب داشتیم ، روی همان شکاف بین حوزه و دانشگاه بود و این شکاف هم شکاف بین راهی است ، نه آغاز راه ؛ شکاف آغاز راه چیز دیگر است . روزی که انقلاب به ثمر رسید ، سخن از تعهد و تخصص شد ؛ گفتند حوزه تعهد دارد ، دانشگاه تخصص دارد طلیعه یک فصل الخطاب مفصّلی بود . جریان ولایت فقیه که مطرح شد ، گفتند : مدیریت علمی داریم ، مدیریت فقهی که نداریم ! فقه،احکام می گوید مدیریت را علم به عهده دارد . معنا ندارد فقه مدیر باشد ! وقتی فقه و فقیه قدرت اداره ندارد ، وقتی فقیه مدیر نبود ، ولایت فقیه جایگاه ندارد ؛ این هم یک فصل مفصلی را به خود اختصاص داد .
بعد از آن، سخن از اسلامی شدن دانشگاه بود که برخی از وزرای محترم پیشین همایش تشکیل دادند . اینها خیال می کردند با ساختن نمازخانه ، دعای کمیل شب های جمعه ، دعای توسل شب های چهارشنبه ، جدا کردن کلاس دخترها و پسران دانشگاه می شود اسلامی ! اینجا مسلمان تربیت کردن غیر از اسلامی کردن دانشگاه است !! مدّت ها بحث روی این زمینه گذشت ، هر سال هم همین حرف هست .
عنایت به اسلامی بودن تمامی علوم ، محصول وحدت حوزه و دانشگاه
منشأ این مشکلات چیست ؟ ما تا آسیب ایجاد وحدت را نشناسیم از یک سو ، آسیب حفظ وحدت موجود را نشناسیم از سوی دیگر ؛ وحدت عملی نیست ! توضیح مطلب این است : آنکه آمد و تفرقه ایجاد کرد ، دو کار کرد ؛ هم در معلوم ، هم در علم . اگر این دو شکاف پر شد ، آن گاه معلوم می شود همه علوم ما اسلامی است ، ما اصلاً علم غیر اسلامی نداریم ! برخی بر این باورند که فیزیک و شیمی، اسلامی و غیر اسلامی ندارد ، دریا شناسی و کیهان شناسی در دو فراز و فرود به تعبیر شیخ عطار اسلامی و غیر اسلامی ندارد ، علم ،اسلامی و غیر اسلامی ندارد ؛ این یک خطر .
آنهائی که عقل را در قبال شریعت قرار دادند ، عقل را سهم درک بشر دانستند ، گفتند این علوم بشری است ؛ وحی و نبوّت و عصمت و فقه و اینها علوم دینی است . عقل شده در مقابل دین و شریعت ؛ این تعبیر رائج که این مطلب عقلی است یا شرعی ، برای ایجاد همین آفت است . این تعبیر مشئوم که این عقلی است یا شرعی ، برای ایجاد همین آفت است . اگر ما بیاییم معلوم را تکه تکه نکنیم ؛ علم را که محصول عقل تجربی ، ریاضی ، فلسفی ، عرفان نظری است در جای خود بنشانیم ؛ یک هندسه نظام مند داشته باشیم که منزلت عقل در درون معرفت دینی است و نه برون مرزی ؛ طبیعت شناسی هم به شرح ایضاً ، هم معلوم ها را از تکه تکه شدن نجات می دهیم ، هم علوم را !
تفسیر جهان به عنوان کتاب تکوینی خدا ، راز خلقتشناسی توسط اندیشمندان
توضیح مطلب این است : در جهان ما بیش از یک قرآن نداریم . اگر کسی تفسیر قرآن می کند ، تفسیر قرآن ،علم اسلامی است ، دیگر غیر اسلامی نیست! چرا علم اسلامی است ؟ برای اینکه گفته خداست . یک مفسّر می گوید : خدا اینچنین گفت ، اینچنین کرد ، اینچنین خواست .در بخش های نظری از بود و نبود سخن می گوید ، در بخش های عملی از باید و نباید سخن می گوید . خدا اینچنین کرد ، خدا اینچنین گفت ، خدا اینچنین خواست ؛ این مال قرآن .
جهان کتاب تکوینی صاحب قرآن است و نه دیگری ! از عمق دریا تا اوج سپهر یک کتاب تکوینی است که خدا خلق کرد . طبیعت در قبال خلقت نیست . یک فیزیکدان می گوید خدا اینچنین آفرید ، خدا اینچنین کرد ، خدا آغاز این کار را اینچنین قرار داد ، اینچنین اداره می کند . مگر می شود در جهان چیزی باشد که به منزله سوره ای از سوره های کتاب تکوین نباشد ؟ یا به منزله آیه ای از آیات کتاب تکوین نباشد !
یک فیزیکدان ،طبیعت را تفسیر نمی کند ، خلقت را تفسیر می کند ؛ منتها نمی داند که چه می کند !! به او گفتند : منقطع الاوّل بیندیش ، منقطع الآخ ر بیندیش ، آغاز و انجام را رها کن . چه خلق کرد ، برای چه خلق کرد ؛ این دو بال را بینداز ، لاشه دانش را بگیر و بحث بکن ؛ آنگاه او می گوید : فیزیک مگر اسلامی و غیر اسلامی است ؟ بله ، این لاشه دانش است که تو داری بحث می کنی ! کی کرد ، برای چه کرد ؛ این دو بال عمودی را به این لاشه افقی بده ، ببین این در می آید یا نه !
ضرورت پژوهش قرآنی در علوم طبیعی بر مبنای خلقتشناسی
بسیاری از شما با اصول مأنوسید . این آیه به اندازه یک سطر نیست : ما کنّا معذّ بین حتّی نبعث رسولاً (1). یا آن روایات که لا تنقض الیقین ب الشّک (2)، یا رف ع ما لا یعلمون (3)؛ اینها حداکثر یک سطر و اندی اند ! این یک سطر وقتی به دست فحول و بزرگان علمی افتاد ، شده محصول درس چندین ساله . بیش از این آیاتی که درباره اصول است ، ما درباره سپهر شناسی آیات داریم : الم تر انّ السّموات و الأرض کانتا رتقاً ففتقناهما (4). چرا نرفتید ، بحث کنید ببینید همه اینها رتق بودند ، بسته بودند ، سیّاره و ستاره و ستارک ها ؛ همه را ما باز کردیم . چرا نرفتید ، بحث نکردید ؟
من وقتی گاهی به این آیات می رسم ، می گویم : چه ظهری داشت این پیامبر ! گفت : تا آنجا که بحث فیزیک است ، بدو ؛ تا آنجا که بحث متافیزیک است ، لنگان لنگان برو ، ببین اوّل عالم چه بود:اولم یروا ک یف یبدی الله الخلق(5)؛ چرا درباره آغاز عالم نمی اندیشی ؟ حداکثر فیزیک به بخشی از راه می پردازد ، بخشی از راه را طی می کند ؛ نه به آغاز مادی می رسد ، نه به آغاز فرا مادی ! این کتاب می گوید :
از باده مغز تر کن و آن یار نغز جو
تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو
چرا بررسی نمی کنید ، ببینید اوّل عالم چیست ؟! چرا در وسط ها ماندید ؟ یا از کثرت می آید به وحدت ، یا از وحدت می آید به کثرت ، نظیر آنچه که در اوائل سوره مبارکه رعد است ؛ گاهی از وحدت به کثرت می آید : هو الّذ ی فعل کذا و کذا لعلّکم تعق لون . گاهی از کثرت به وحدت می رسد ، نظیر همان اوائل سوره مبارکه رعد :و ف ی الأرض ق طع مت جاو رات (6) کذا و کذا لعلّکم تعق لون . این کثرات را ارزیابی کنید ، به وحدت الهی می رسید ؛ وحدت الهی را ارزیابی کنید ، به مظاهر کثرت بار می یابید .
تببین اصول کلّی تمامی علوم در قرآن ، دلیل اسلامی بودن همه دانش ها
مگر ما در جهان دریائی داریم که مخلوق خدا نباشد ؟ صحرائی داریم ، دامی داریم ، گیاه و جانور و معدنی داریم که مخلوق او نباشد ؟ یک زمین شناس دارد آیه الهی را تفسیر می کند ، منتها نمی داند ! علم می شود در قبال دین ، عقل می شود در قبال شرع ، آن گاه دانشگاه می شود در قبال حوزه ! هیچ سخن از طبیعت نیست ! هر چه سخن است ، سخن از خلقت است ! قهراً ما جغرافیای غیر اسلامی نخواهیم داشت ! کیهان شناسی غیر اسلامی نخواهیم داشت ! چون همه این علوم اصول کلی اش را قرآن تعبیر می کند با این دو بال هو الاوّل و الآخ ر(7)؛ کی کرد ، برای چه کرد !
نباید توقع داشت قرآن آن ریز را بگوید ! مگر ریز اصول را روایت گفته ؟ یک طلبه فاضل خوش استعداد باید 5 ـ 6 سال درس جدّی بخواند تا این یک خط را بفهمد . یعنی اصول معالم را ، اصول قوانین را ، اصول رسائل را ، اصول کفایه را ، اصول خارج را یک کسی خوب بخواهد بفهمد واین بخش ها را بخواهد بخواند، 5 سال باید زحمت بکشد !
« عقل » ، حجت درونی خدا بر انسان
مشکل این است که انسان داده خدا را بر اساس: افرأیت من اتّخذ ا لهه هواه (8) یافته خود می داند !! خیال می کند عقل او سرمایه خود اوست . در حالی که عقل او مثل آیه الهی است ، مثل روایت اهل بیت است ، حجت خداست . این عقل را خدا به او داد ، یک . به او احتجاج می کند ، دو . حجه الله یعنی چه ؟یعنی ما یحتجّ ب ه الله علی العبد و العبد علی الله . قرآن کریم روی این عقل آنچنان حرمت قائل شد و حساب گذاشت که فرمود : خدا زیر سؤال نمی رود ؛ چرا ؟ برای اینکه بیرون از حوزه آفرینش به نحو سالبه به انتفاء موضوع است ، در درون حوزه خلقت به نحو سالبه به انتفاء محمول است ؛ یعنی چه ؟
عدم زیر سؤال رفتن خدای سبحان به دلیل ارسال انبیاء و کتابهای آسمانی
در سوره انبیاء فرمود : خدا زیر سؤال نمی رود :لا یسئل عمّا یفعل و هم یسئلون(9). مستحضرید سؤال استعطائی مطلوب است : یسئله من ف ی السّموات و الأرض(10). سؤال استفهامی چیز خوبی است ، به ما گفتند : فاسئلوا اهل الذّ کر ا ن کنتم لا تعلمون (11)، اینها هیچ . سؤال زیر سؤال بردن ؛ مجلس، فلان وزیر را مورد سؤال قرار می دهد ، یعنی زیر سؤال می برد . از او سؤال می کنند ؛ نه سؤال استعطائی است ، نه سؤال استفهامی ! فرمود : خدا زیرسؤال استیضاحی نمی رود !
چرا زیرسؤال نمی رود ؟ برای اینکه آن کسی که بخواهد خدا را زیر سؤال ببرد ، یا بیرون از حوزه آفرینش است که سالبه به انتفاء موضوع است ؛ چیزی بیرون از حوزه خلقت نیست ! یا درون سازمان خلقت است ، خدای سبحان می فرماید : همه کارهای من حکیمانه است ، من بهانه به دست کسی نمی دهم ! من کاری بر خلاف عدل و حکمت نمی کنم . اگر نقدی هم هست در قصور آن ناقد است و گرنه کار من منزّه است .
در سوره مبارکه نساء فرمود : رسلاً مبشّ رین و منذ رین ل ئلا یکون ل لنّاس علی الله حجّه بعد الرّسل (12). فرمود : ما انبیاء فرستادیم ، صحف آسمانی فرستادیم ، اولیاء فرستادیم تا در قیامت اینها به من اعتراض نکنند ، من را زیر سؤال نبرند ؛ نگویند : تو که می دانستی بعد از مرگ انسان نمی پوسد ، از پوست به در می آید ، انسان با مرگ هجرت می کند ، میلاد جدید است ، به جای دیگر می رود؛ چرا راه بلد نفرستادی ! اگر من انبیاء نمی فرستادم ،همین بشر من را زیر سؤال می برد ! ل ئلا یکون ل لنّاس علی الله حجّه ، این حجت عقلی است ؛ چون در برابر وحی است . فرمود : ما انبیاء فرستادیم تا زیر سؤال نرویم . آن وقت این حجت عقلی که در قبال حجت نقلی است ، می بینید درگفتار و رفتار و نوشتار قدیم و ندیم ، در قبال شرع قرار گرفته ؛ می گویند : این مطلب عقلی است یا شرعی ، عقلی است یا دینی ؛ خیر ، بگو عقلی است یا نقلی ! اگر عقلی است ، حجت خداست . منتها شرائط عاقل شدن ، شرائط برهان عقلی سختتر از شرائط دلیل نقلی است ! آنجا یک صدوری می خواهد یک جهت صدوری می خواهد ، یک دلالت تام می خواهد . این عناصر سه گانه وقتی در یک متن نقلی حاصل شد ، می شود حجت .
اهمیّت جایگاه » برهان » در بالندگی یک خردمند
امّا اینجا بیایید ، بنگرید به تعبیر مرحوم شیخ الرّئیس و جناب شیخ اشراق که فخر اسلام اند ، اینها می گویند: خواندن ( برهان منطق ) فریضه یک خردمند است . بخش های دیگر منطق می گویند به منزله نافله است ، امّا آشنائی با اصول برهانی که فرق بین تجربه و قیاس ، استقراء چیست ، فرق بین تجربه و ریاضی چیست ؛ چون مستحضرید آن جزم مبارک در حوزه علوم تجربی ؛ گفت آنکه یافت می نشود ، آنم آرزوست ؛ بسیار کم است ! ولی در ریاضیات جزم خیلی قوی است ؛ بالاتر از ریاضیات در فلسفه خیلی جزم هست ؛ بالاتر از فلسفه ، درعرفان نظری جزم هست ؛ اینها جزمی نیست ، یعنی در علوم تجربی جزم بسیار کم است آیا برهان در علوم تجربی هست یا نه ، آن قضایای تشکیل دهنده برهان ،شرطش چیست ؛ اینها جزء فریضه یک اندیشور است . این تعبیر فریضه را هم ،مرحوم بوعلی در شفا دارد ، هم جناب شیخ اشراق . تا انسان خردمند بشود ، جهل جزم باشد ؛ و کمترین چیزی را که خدا خلق می کند یقین است ، به آن یقین برسد کار آسانی نیست !
تحریف در ساختار معلوم ، نظیر تحریف در کتب آسمانی
پس در ساختار معلوم اینها آمدند ، تحریف کردند . همان طوری که تورات و انجیل تحریف شده ، این کتاب تکوینی خدا که یک طرفش عمق دریاست ، یک طرفش فوق کهکشانهاست ؛ این را آمدند ، تحریف کردند . سور را از هم جدا ، آیات از هم جدا ، به جای » خلقت » گفتند ( طبیعت ) ! وقتی به جای خلقت شده طبیعت ، آن هو الاوّل و الآخ ر رخت بر می بندد . کی کرد تا بیراهه نروی و راه دیگران را نبندی هم رفته کنار ؛ لاشه علم مانده ، این در بخش معلوم . عقل را هم گفته : من خودم می فهمم : نّما اوتیته علی ع لم ع ند ی(13)، قارون مدارانه فکر کرده ! آن بد بخت هم همین اندازه می گفت ، بیش از این نگفته بود ! گفت : من خودم زحمت کشیدم ،در حالی که این حجت خداست ؛ هم در دنیا ، هم در برزخ ، هم در قیامت . خدا فالهمها فجورها و تقواها (14) را به انسان داد ، یک . از او کار می خواهد ، دو . از ریز و درشت بر خلاف این عقل کسی قدم بر دارد ، جهنّم او را تهدید می کند ، سه .شمادر ساختن این زیر دریائی ، به کار گیری زیر دریائی می دانید صدها پیچ و مهره به کارمی رود . از زیر دریائی تا این سفینه هائی که قبلاً می رفتند در ایستگاه میر و هابیل و اینها ! صدها پیچ و مهره دارد ، صدها دکمه دارد ، صدها شاسی دارد . آن صاحبنظر اگر بفهمد دست به این دکمه بزند فلان کس در فلان گوشه دریا آسیب می بیند یا نه ؛ اگر دست بزند ، به فلان کس آسیب برسد ، آیا در قیامت عذاب می بیند یا نه ؟ یقیناً می بیند . این می تواند بگوید : خدایا ! شما که در قرآن یا در روایت نفرمودی به آن شاسی دست نزن ! یا خدا می گوید : این عقلی که من به تو دادم ، آیه من است
اگر مسئولانی بفهمند که این کشور را باید مثلاً با اقتصاد یا صنعت اداره کرد ، در فلان بخش، آب را باید چنین مهار کرد ؛ سد را در فلان منطقه که آبرفت دارد ، باید بتونی باشد یا خاکی ؛ طول تاج این قدر باشد ، قطر این قدر باشد ، عرض این قدر باشد ، آبگیری اش این قدر باشد ، همه اینها را مهندسی کردند ؛ یک کسی خدای ناکرده یک کج اندیشی کرده ، بیگانه پرستی کرده ، کم آورده ؛ آیا در قیامت جهنّم می رود یا نه ؟ این می تواند بگوید شما که در قرآن یا در روایت نگفتی کشور را با سد آبی یا خاکی اداره بکن ، طول تاج چقدر باشد ؛ یا پاسخش این است : این فهمی که من به تو دادم آیه من است ، این روایت من است !!
رسالت علم اصول در معرفی منابع دینی بر اساس عقل و نقل
شما می بینید مشکل اصول ما هم همین است . متولّی این فن باید اصول باشد ؛ اصول به جای اینکه بگوید : منبع معرفت دینی عقل است و نقل و حساب شده کار بکند ؛ می آید درباره قطع و ظنّ بحث می کند . این قطع گاهی از عقل است ، گاهی از نقل ؛ چرا ؟ فهم ف ی امر مریج (15). چرا در هرج و مرج کتاب نوشتی ؟ بگو یا عقل است یا نقل ؛ یک . آن نقل یا کتاب است یا سنّت ؛ دو . آن سنّت یا با خبر کشف می شود یا با شهرت یا با اجماع ؛ سه . خبر یا واحد است یا متواتر ؛ چهار . شهرت یا فتوائی یا روائی است ؛ پنج . اجماع یا محصّل است یا منقول ؛ شش . اینها را ، اجماع را زیر سنّت بیاور ، نه در برابر سنّت ! آن اصولی که از سنّی به شیعه آمده ، همین است .
می گویند : ادّله دین عقل است و نقل است و کتاب است و سنّت ؛ همین طوری فلّه ای و خرواری ! ما که مردمسالاری عادی که نیستیم! اجماع به هر تقریبی که تقریر بشود ، در مکتب شیعه زیر پوشش سنّت است . یا دخولی است یا نظری است یا حدسی است ؛ او ما ش ئت فثمّ ؛ کاشف از سنّت است ، نه در برابر سنّت ! این خطر در حوزه هم هست .
همتائی حرمت حوزه و دانشگاه ، در صورت تفسیر نمودن کتاب تکوینی خدا توسط دانشگاه
اگر حوزه منزلت عقل را در هندسه معرفت دینی بیابد که عقل در مقابل نقل است نه در مقابل شرع ؛ دانشگاه هم منزلت معلوم را از مخلوق بودن ، از خلقت به طبیعت خلق نکند ، دو ؛ هم دانشگاه مفسّر کتاب تکوینی خداست ، هم حوزه مفسّر کتاب تدوینی خداست . از اینجا معلوم می شود اگر حرمت دانشگاه بیش از حرمت حوزه نباشد ، کمتر نیست ! آن کتاب تکوینی خدا را دارد تفسیر می کند ، این کتاب تدوینی خدا را دارد تفسیر می کند . آن می گوید : فعل الله کذا و کذا ؛ این می گوید : قال الله کذا و کذا .
درود بر جناب حکیم سنائی ؛ اینکه می بینید مولوی در برابر سنائی این قدر حریم می گیرد ، برای ملّائی این حکیم سنائی است . آدم ملا در هر عصر و مصری گرامی است ؛ حالا ممکن است روزگار قدرش را نشناسد ! می بینید گاهی دو بیت از حکیم سنائی را مولوی که به احدی باج نمی دهد ؛ او را متن قرار می دهد ، چند سطر یا صفحه در برابر او سخن می گوید ، آن را شرح می کند . حکیم سنائی می گوید : از علم به عین آمد و از گوش به آغوش(16) ! یعنی به دنبال معلوم برو ! آنگاه مولوی می گوید : از علم رهیدیم و به معلوم رسیدیم (17). اگر ارزش دانشگاه بیش از ارزش حوزه نباشد ، یقیناً کمتر نیست . او دارد کتاب تکوینی خدا را تفسیر می کند ، این دارد کتاب تدوینی خدا را تفسیر می کند . او می گوید : خدای سبحان اینچنین کرد ، آن می گوید خداوند چنین گفت .
اسلامی بودن مطلق تمامی علوم
حالا معلوم می شود ما اصلاً فیزیک غیر اسلامی نداریم ، دریا شناسی غیر اسلامی نداریم ، کیهان شناسی غیر اسلامی نداریم ، دارو شناسی غیر اسلامی نداریم ، طب غیر اسلامی نداریم ، ریاضیّات هم به شرح ایضاً . عدد را کی خلق کرد ؟ رابطه زوجیّت و فردیّت عدد را با عدد کی خلق کرد ؟ اینها لوازم ذاتی این اعدادند ، لوازم ذاتی به تبع ذات مجعول همان جاعل است .
شما می بینید مگر کشتیرانی فن نیست ؟ ذات أقدس له این را در قرآن کریم تبیین کرده که برای شما فلک و کشتی را مواخر دریا قرار داده که دریا شکاف باشد(18). آن وقت یک کسی که دارد فن کشتی شناسی می خواند ، این آیه را نقل می کند ، تطوّر افکار مفسّران را نقل می کند ، خدا چنین کرده است ، آب را چنین آفرید و مانند آن .
الآن جهان در صدد این است که باران مصنوعی درست بکند ؛ کار علمی است و شدنی هم هست . این آیات قرآن را بررسی می کند ، امّا نباید توقّع داشته باشد که عقل را کنار بگذاردو آیات قران همه صغری و کبری و نتایج این قیاسات مرکبّه را بگوید ! اینکه فرمود : علینا ا لقاء الاصول و علیکم التّفریع (19) یعنی قانون اساسی را ما می گوئیم ، کلیّات را می گوئیم ، ما موظّفیم اصول را بگوییم ، شما باید تفریع کنید .
«وحی» سلطان علوم و سیمرغ دانشها
آن روز که اصول با این وضع پیشرفت کرد ، فیزیک هم به همین وضع پیشرفت کرد . سابقاً در حوزه ها این طور بود ، الآن هم در کتابها همین طور است ؛ آن روز که بین حوزه و دانشگاه اصلاً مسأله ای نبود ، همه حوزوی بودند ؛ برای آن بود که این علوم هر کدام در آن هندسه معرفتی جای خودش را داشت . مثلاً نمونه کوچکش این شرح منظومه مرحوم حکیم سبزواری است . این شرح منظومه چهار تا فن است ، چهار تا کتاب است ؛ منتها یکجا صحافی شده ! منطقیّات هست ، طبیعیّات هست ، الهیّات هست ، اخلاقیّات هست .
از اینجا که بالاتر می روید ، فرمایشات مرحوم بوعلی ، دوره شفا و اشارات است که 6 فن است ! هر کدام 60 یا بیش از 60 زیر مجموعه دارد . منطقیات دارد ، طبیعیّات دارد ، ریاضیّات دارد ، الهیّات فلسفه دارد ، اخلاقیّات دارد ، فوق همه اینها عرفانیّات دارد که همه این علوم تجربی و ریاضی و تجریدی زیر مجموعه سلطان علوم ، سیمرغ علوم به نام وحی اند . شما این کتاب لطیف و سر تا پا شیرین منطق الطّیر عطار را حتماً بخوانید . او جریان 30 مرغ و سیمرغ را بازگو می کند ؛ این 30 مرغ کم کم به بارگاه منیع سیمرغ می رسند ؛ از آن کوه قاف فرمان و مدد می گیرند .
مرحوم بوعلی و سائر حکماء هم همین کار را کردند . منطقیّات با همه رشته های گسترده اش ، طبیعیّات به شرح ایضاً ؛ او هم طبیب بود ، هم دارو ساز بود و این کارها را داشت! طبیعیّات داشت ، ریاضیّات داشت ؛ هم منجّم بود ، هم ریاضی دان بود ، هم مهندس بود . الهیّاتش که لی ما شآء الله ، عرفانیّات داشت ؛ اینها 30 مرغند که به بارگاه منیع آن سیمرغ راه یافته اند.
هماهنگی برهان ، عرفان و قرآن
اگر در سخنان مرحوم میرداماد تا سیّدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبائی دقت کنید ؛ این ترجیع بند را در کلمات اینها می بینید که برهان ، ع رفان وقرآن با همند ؛ نه یعنی (معاذ الله) برهان و عرفان در برابر وحی اند ، نه (معاذ الله) حکیم و متکلّم در برابر پیامبر است . آنها می گویند : وحی سیمرغ علوم است ، سلطان علوم است ؛ آن معادل ندارد . می گویند : البرهان ، الع رفان ، القرآن یعنی ظاهر ادلّه لفظی که از آیات استفاده می کنیم ، اینها هماهنگند . هیچ کس نگفت و ما نشنیدیم که برهان و عرفان همتای وحی اند . آن علم شهودی است ، معصوم است ، مصون است ، مظهر لیس کم ثل ه ش یء است ، آن را سیمرغ علوم می دانند ، اینها را 30 مرغ علوم می دانند !
پس اگر معلوم ما تکه تکه نشد ، خلقت ما به طبیعت تبدیل نشد ، در آن صورت یک فیزیکدان می شود مفسّر . می گوید : کی کرد ، برای چه کرد ؛ اصولش را قرآن گفته ، فروعش را هم با عقل خداداد استنتاج می کنند ؛ آنوقت از نظر معلوم دیگر سخن از طبیعت نیست ، سخن از خلقت است ؛ از نظر علم هرگز نمی گوید عقل در برابر دین است ، می گوید : عقل در برابر نقل است ؛ این مطلب عقلی است یا نقلی ! هر دو قابل احتجاج است ، هر دو قابل حل است . آنگاه آن تعارض علم و دین که گاهی درون مرزی و گاهی برون مرزی آسیب این وحدت است ، آن هم رخت بر می بندد .
حل شبهه تعارض علم و دین ، راهکار اساسی برای ایجاد وحدت حوزه و دانشگاه
ما تا مشکل تعارض علم و دین را حل نکنیم ، وحدت حوزه و دانشگاه مثل مجلس ترحیم است !! یک سالگردی است برای شهید مفتح ؛ این شدنی نیست ! امامت یک جامعه را آن اندیشه به عهده دارد . تا اندیشه سامان نپذیرد ، انگیزه را تحریک نمی کند . اندیشه و انگیزه اگر کنار هم رفتند ، به رهبری عقل پیش می روند ؛ می گویند : هیچ فرقی نیست ! یکی دارد کتاب تکوینی را تفسیر می کند ، ما داریم کتاب تدوینی را تفسیر می کنیم . او می گوید : فعل الله سبحانه و تعالی کذا و کذا ، ما می گوییم : قال الله سبحانه و تعالی کذا و کذا ؛ این قول با آن فعل هماهنگ است ، آن فعل با این قول هماهنگ است .
نه ما علم را در برابر دین قرار می دهیم ، نه عقل را در برابر شرع می دانیم ؛ می گوییم : عقلی است یا نقلی ، آن هم می گوئیم که هر دو مخلوق ذات خدا هستند . دیگر هم از لا ب شرطی در می آید ، یک . هم از ب شرط لائی به در می آید ، دو ؛ می شود ب شرط ش یء . فیزیک نه علم بشری است که بشود ب شرط لا ! نه لا ب شرط است که اسلامی و غیر اسلامی نباشد ؛ دو . بلکه ب شرط ش یء است . اسلامی است معلوماً و علماً . معلومش اسلامی است ، چون مخلوق خداست ؛ علمش اسلامی است ، چون عقل هدیه خداست ، حجه الله است ؛ کجایش غیر اسلامی است ؟!
آن گاه او با وضو می آید سر کلاس درس ! دیگر لازم نیست به او بگویید نمازت را اوّل وقت بخوان ! مگر به طلبه می گویند شما نمازت را اوّل وقت بخوان ! او باور کرده . برای او شب و روز حل است که انسان که می میرد ، نمی پوسد ؛ از پوست به در می آید ، بعد از مرگ خبری هست . بالأخره یک خرد ورز حاضر نیست که محصول عمرش را یک جا به تاراج بدهد! او با وضو سر کلاس می آید ، احترام اساتیدش را هم حفظ می کند ، دختر و پسر حسابشان محفوظ است ، کامیاب در درس و بحثند و مانند آن .