* آقای دکتر رزاقی! دانشکده های اقتصاد ایران هم اکنون از لحاظ محتوایی چه کم دارند؟ بهتر است سؤالم را این گونه مطرح نمایم، نیاز دانشکده های اقتصاد ایران برای توسعه ی علوم اقتصادی چگونه باید محقق شود؟
** همان گونه که خدمت شما عرض کردم؛ بنیان دروس علوم اقتصادی که در دانشکده های اقتصاد ایران تدریس می شود، الگویی از سیاست های تعدیل اقتصادی برگرفته از تئوری های صندوق بین المللی پول- IMF - و بانک جهانی - WB - است. نگاه هم یک نگاه کاملاً سرمایه دار مآبانه است. یعنی سودپرستی و توجه صرف به بازار! تئوری هایی نیز که تدریس می شود، بدون نقد نظام سرمایه داری صرف توسط فارغ التحصیلانی که در گذشته تمام این دروس را خوانده اند تدریس می گردد.
البته این شیوه ی تدریس مختص ایران نیست؛ این نقد به تمام دانشکده های اقتصاد جهان نیز وارد است. به عنوان مثال حدود 150 کشور جهان، سیاست کوچک شدن دولت را در راستای اصلاحات اقتصادی دنبال می کنند. این تئوری در دانشکده های اقتصاد ایران تدریس می شود و مدیران ما نیز آن را به شیوه های تجربی دنبال می کنند. جالب این که شیوه ای که کره جنوبی برای اداره ی اقتصاد خود پیگیری و دنبال کرده است را ژاپن نیز ادامه می دهد و حتی دیگر کشورها نیز برای ادامه ی روند توسعه ی خود، این راه را می پیمایند. منظور این است که تئوری های اداره ی جوامع کاملاً جهانی است. شیوه ای هم که به عنوان مثال مدیران ژاپنی برای اداره ی کشورشان انتخاب کرده اند، کره ای ها هم به آن استناد کرده و از آن استفاده می کنند.
پس بنابراین مدل اداره ی کشورها از یک مدل جهانی تبعیت می کند؛ البته این مسأله را آن ها معتقدند و حتی می گویند که شیوه های اداره ی کشورها تنها باید از سیاست های مراکز جهانی مانند صندوق بین المللی پول و بانک جهانی الگوبرداری کند وگرنه شکست خواهد خورد!! جالب این که ما هم از این مدل ها تبعیت کردیم. اگر یادتان باشد در دوران آقای «هاشمی رفسنجانی» پس از رها شدن از جنگ 8 ساله ی تحمیلی، مدیران دولتی این مملکت شیو ه های بانک جهانی را برای اداره کشور انتخاب کردند اما نتیجه ای که در پایان نصیب مردم ما شد آن چیزی نبود که مدیران انتظار داشتند!! دلیلش هم این بود که آن سیاست ها اصلاً هم خوانی با کشور نداشت.
* چرا این سیاست ها را ادامه دادیم؟
** این مسأله کاملاً مشخص است. مدیران تصمیم گیر مدلی برای اداره ی کشور نداشتند. آن ها خودشان به جای طراحی یک مدل ایرانی و بومی به سراغ مدل های غربی مانند سیاست تعدیل رفتند. یک نگاه سرمایه داری؛ همین و بس!
* پس چه باید می کردیم؟
** باید سراغ بومی سازی می رفتیم. اقتصادمان را بومی می کردیم. اما این کار را نکردیم. حتی اکنون که 30 سال از انقلاب هم گذشته این اقدام را انجام نداده ایم. دانشکده های اقتصاد ما کاری برای اقتصاد ایران نکردند. هیچ مدلی برای اقتصاد ایران در 30 سال اخیر تبیین نشد. چرا؟ سؤال من از شما و تمامی اساتید و نخبگان این علم، این است که چرا پس از گذشت 30 سال از انقلاب فکری برای طراحی یک مدل بومی نکردیم؟! ما در 30 سال اخیر تنها تک صدایی را در دانشگاه های کشور ترویج کردیم؛ آن هم تک صدایی نظام سرمایه داری غربی را!!
* از کجا باید شروع می شد؟ حضرت عالی فرمودید که هیچ کاری برای تبیین یک مدل بومی برای اقتصاد ایران صورت نگرفته است؛ لطفاً شما به عنوان یک استاد اقتصاد دانشگاه که بیش از 30 سال در دانشکده های اقتصاد این کشور تدریس کرده اید بگویید از کجا باید شروع می کردیم و نکردیم؟
** عمل به مبانی همین قانون اساسی یکی از نکاتی است که دست نخورده باقی مانده است. ما در قانون اساسی موارد متعددی داریم که به لحاظ تئوریک می توان یک الگوی توسعه ی اقتصادی مناسب برای نظام جمهوری اسلامی ایران ترسیم کند. اما سؤال بنده از شما این است که آیا ما این اقدام را انجام داده ایم؟ آیا دانشکده های اقتصاد ما که باید از لحاظ تئوریک مبانی نظری اقتصاد ایران را طراحی کنند اصلاً از پتانسیل های قانون اساسی ما اطلاعی دارند؟! بنده فکر نمی کنم!
* کدام بندها؟
** بندهای متعددی از قانون اساسی وجود دارد که به لحاظ تئوریک و عملی جای کار زیادی دارد. اصول 43 و 44 قانون اساسی جای کار زیادی دارد...
* آیا در دروس دانشگاهی ما این اصول جایگاهی دارند؟
** خیر، بنده چیزی در این باره ندیدم. حتی فکر هم نمی کنم در هیچ یک از دانشکده های اقتصاد و دیگر دانشکده ها درسی به نام قانون اساسی و بخش های اقتصادی قانون اساسی کشور تدریس شود. این یک خلأ بزرگ برای دانشکده های کشور است!
* آیا این تطبیق وجود دارد که نشان دهد چند درصد از دروس تدریس شده در دانشکده های اقتصاد ایران غربی، چند درصد شرقی و چند درصد اسلامی یا ایرانی است؟
** اغلب دروس غربی؛ و در جهت ترویج مکاتب غربی و سودپرستی است. از دروس ایرانی نیز به جز درس اقتصاد ایران و چند واحد دیگر، بنده چیز دیگری ندیدم! درباره ی دروس اسلامی نیز چند واحد عمومی است و درس های تخصصی نیز مانند بانکداری اسلامی، اقتصاد اسلامی و چند درس دیگر که در تمام دانشکده های اقتصاد کشور هم تدریس نمی شود و محدود است.
نکته ی جالب این که دروسی که در دانشکده های اقتصاد ایران تدریس می شود اصلاً خیلی به درد اقتصاد ایران نمی خورد. بخشی از کتب تدریس شده، ترجمه و یا ترویج مکاتب غربی است که تمامشان هم بدون نقد است. به عبارت دیگر چارچوب کتبی که در دانشکده های اقتصاد ایران تدریس می شود در مسیری حرکت کرده که نتیجه اش مشروعیت بخشیدن خیالی و غیر واقعی به دانش اقتصادی غرب است. نتیجه اش هم این است که فارغ التحصیلی که از دانشگاه ما خارج می شود، قدرت تحلیل مسایل اقتصاد ایران را ندارد. از این رو، در این جا نه می شود تحقیق کرد و نه تحلیل! دلیلش هم این است که تمام نظریات، غربی است پس آن کارشناس با چه قدرت و دانشی مسایل اقتصاد ایران را تحلیل کند؟! آیا با نظریات کلاسیک و نئولیبرالی غربی می توان اقتصاد ایران را تحلیل کرد؟!
متأسفانه هم اکنون نقدی هم به این مکاتب در دانشگاه ها صورت نمی گیرد. به گونه ای که می توان اذعان کرد یک دیکتاتوری فکری گسترده در اقتصاد ایران حاکم است که به اوج خودش رسیده و فکر هم نمی کنم که در تاریخ ایران سابقه داشته باشد.
* این دیکتاتوری که از آن سخن می گوییم، چگونه است؟
** دیدگاه مخالف را قبول ندارد. البته مخالفی وجود ندارد که صدایش هم در بیاید. یک نگاه واحد در دانشکده های اقتصاد شکل گرفته که اکثریت را تشکیل می دهد. جالب این که دانشکده های اقتصاد از یک تئوری دفاع می کنند و آن هم تئوری نئولیبرالی غربی است. بنده نمی دانم ما چرا از تئوری های آنان دفاع می کنیم!
* آقای دکتر اگر اجازه بدهید این موضوع را از زاویه ی دولت ها بررسی کنیم. نظر شما به عنوان کسی که در طول سه دهه ی اخیر اقتصاددانان دولت های مختلف را هم زیر ذره بین خود داشته اند، چیست؟ اگر امکان دارد کمی هم در مورد تئوری های اقتصادی دولت های موسوی، هاشمی، خاتمی و احمدی نژاد صحبت کنید؟
** تمام دولت ها در اقتصاد ایران تئوری یکسانی داشتند. به جز دولتی که دوران جنگ 8 سال تحمیلی حاکم بود تمام تئوری های اداره جامعه از یک مکتب پیروی می کرد. به جرأت می گویم بنیان های فکری در حوزه ی اقتصاد در تمام دولت های جمهوری اسلامی، یکی بوده است. تمام اصلاحاتی هم که می خواستند انجام دهند با همان بنیان های فکری نئولیبرالی یا همان سیاست تعدیل صورت می گرفت. البته با مقداری افراط و تفریط.
* پس نظر شما این است که تئوری های اقتصادی از آقای احمدی نژاد هم تفاوت چندانی با مدل های اقتصادی در دولت های گذشته نکرده است؟
** البته در دولت آقای احمدی نژاد، مواردی مانند مفهوم عدالت به اقتصاد اضافه شد که در دولت های آقایان هاشمی و خاتمی کم تر دیده می شد. اما در اصل تفاوت چندانی نمی کرد. در هر حال فکر می کنم سیاست ها هم همین بود که خیلی هم به مباحث بومی توجه نکنند.