بسماللهالرحمنالرحیم
ربنا لاتزع قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب
موقعی که پیغمبر اکرم آیات قرآن را در ابتدای رسالت بر مردم مکه میخواند، کفار قریش همین کار را میکردند (با اشاره به عده معدودی که با دادن شعار اخلال میکردند)
خدایا بعد از آنکه ملت ایران را هدایت کردی و انقلاب اسلامی را به پیروزی رساندی، دلهای ما را، دلهای ملت ایران را تنگ نگردان. و به ما ایرانیان رحمت و عطوفت و برادری لطف بفرما.
«انک انت الوهاب» خدایا تو بخشنده بزرگ هستی.
برادران و خواهران عزیز اصفهان، سلام علیکم.
درود به مبارزان و شهیدان سرزمین اصفهان و به دیگر شهیدان ایران خصوصاً در اوضاع حاضر و سلحشوران جنگ. سلام بر رهبر همه ایران، امام خمینی.
«من لم یشکر المخلوق، لم یشکر الخالق». کسی که شکر خدمات مخلوق را بجا نیاورد و ادای دین نکند، در حقیقت شکر خدا را بجا نیاورده است. پس از فوت مرحوم دکتر مصدق در سال 45 «شعار مردم: درود بر مصدق» علیرغم مزاحمتها و مشکلاتی که ساواک و دولت شاه برای ما بوجود میآورد، هر سال به سر خاک او میرفتیم، فاتحه میخواندیم و از نام و خدماتش تجلیل میکردیم. در سال اول پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بحمدالله جمعیت بیشتری این کار را کرد و با سخنرانی مجاهد بزرگ مرحوم آیتالله طالقانی برگزار شد.
امسال برای من افتخار بزرگی است که این مجلس تذکر و تجلیل در میان شما هموطنان و برادران و خواهران اصفهان برگزار میشود. شهری که حق بزرگی بگردن مبارزات ملت ایران و انقلاب اسلامی ایران داشته است و میتوانید شما مرحوم مصدق را از خودتان حساب کنید. در مکاتب مادی کسی که مرد، مرده است و کسی که رفت، رفته است. چون آنها اعتقاد به قیامت و آخرت و رستاخیز ندارند. حتی غیر از خود مارکس که بنیانگذار مکتب بود و ناچارند اسمش را حفظ کنند، وقتی استالین رهبر کمونیزم بینالملل شد، رفته رفته نام لنین را پاک کردند.
بعد از استالین هم، خروشف بسر کار آمد که «استالینزدایی» او مشهور است. در چین نیز بعد از مرگ مائو که رهبر و شاه و بزرگ آنجا بود، جریانی مشابه رخ داد. و بیوۀ او را محکوم به اعدام میکنند. فقط در مکاتب توحیدی که به آخرت و بقای حیات اعتقاد دارند، برای آنها آن کس که بدنیا آمد نخواهد مرد. در اسلام که میگوید لاتحسبن الذین قتلو فی سبیلالله امواتاً بل احیاء عندربهم یرزقون» برای ما کسانی که رفتهاند، خصوصاً آنهایی که خدمت بیشتری کردهاند، موجودند. ملاحظه میکنید که وقتی به زیارتگاهها میروید قبل از سلام به امام و یا امامزاده میگوئید «السلام علی آدم صفوة الله» و «السلام علی نوح نبی الله» و «السلام علی ابراهیم خلیلالله» و....
چرا از مصدق تجلیل میکنیم؟
چرا ما و تمام ملت ایران و همین امروز جناب بنیصدر رئیسجمهور در دانشگاه از مصدق تجلیل میکنیم؟ (درهمین موقع جمعیت شعار میدهند» بازرگان، حمایتت میکنیم» که مهندس بازرگان، آنان را دعوت به سکوت نمود). اگر از مصدق تجلیل میشود برای آن است که وی مظهر دفاع از آزادی، قانون، استقلال و تمامیت ایران و اسلامیت بود. مصدق بعد از مشروطیت وجیهالملهترین و نمونه کامل یک نماینده ملت ایران در مجلس شورا بوده اصطلاحی هست که میگویند: «تعرفالاشیاء باضدادها». من میگویم «تعریف الاشیاء باعداءها» اشخاص را از روی دشمنانشان میشناسند.
دشمنان مصدق چه کسانی بودند؟ رضاشاه دشمن مصدق بود، امپراطوری انگلیس، محمدرضا شاه و استالین دشمن مصدق بودند. این جوانها هم (اشاره به اخلالگران) که هیاهو میکنند، دشمن مصدق هستند، پس در خط رضاشاه، استالین، چرچیل و ایدن هستند. مصدق کسی بود که همصدا و همگام با مدرس، علیه تغییر مشروطیت و به سلطنت رسیدن رضاشاه بلند شد. مرحوم مدرس بهمین دلیل شهید شد. مصدق هم به تبعید و زندان و بعد به خانهنشینی و محرومیت از خدمات دولتی و ملی گرفتار شد. تا اینکه جنگ جهانی دوم پیش آمد و متفقین وارد ایران شدند و رضاشاه هم فرار کرد.
آن موقع امکان انتخابات آزاد بوجود آمد. مجلس چهاردهم تشکیل شد و مجدداً مصدق بعنوان اولین وکیل تهران و ایران به مجلس راه پیدا کرد. مجلس چهاردهم، مجلسی بود که نخستوزیر آن و رئیس وزرای سابق و یکعده نمایندگان فاسد زمینه را برای هیات چهل نفری منتخب استالین (شوروی)، آمریکا و انگلستان فراهم میکردند. در تمامی این دوره مصدق برای اولین بار رهبری اقلیت را بدست گرفته بود و این اقلیت که عده معدودی بودند، مبارزه میکردند.
من قسمتهایی از یکی از نطقهای مصدق را در مجلس چهاردهم (آن موقع که هنوز متفقین در ایران بودند و حزب توده و اشرار و خائنین سابق پشتیبان و اجراکننده اوامر آنها بودند) برایتان میخوانم. در سال 1324 موقعی که بنا بود کار مجلس تمام شود؛ و آنها در نظر داشتند انتخابات جدید را زیر سرنیزه و تانکهای خارجیانی که کشور را اشغال کرده بودند، انجام دهند؛ مصدق چنین میگوید: «من ماموریت موکلین خود را قبول نکردم و به این مجلس پا نگذاشتم، مگر برای یک مبارزه مقدس و آن برای نیل به یک مقصود عالی است.» ـ آن مقصود عالی چه بود؟ برقراری اصول مشروطیت و آزادی در سیاست داخلی و تعقیب سیاست موازنه منفی (یعنی همان شعار «نه شرقی، نه غربی» در انقلاب اسلامی ما) در صحنه سیاست خارجی.
ـ «من ایرانی و مسلمانم». (توجه کنید مصدقی زمانی این را میگوید که مسلمان بودن خطرناک است و ضرر دارد.) او میگوید: «من ایرانی و مسلمانم و بر علیه هر چه ایرانیت و اسلامیت را تهدید میکند، تا زنده هستم مبارزه میکنم. من طرفدار احیای اصول مشروطیتم و با هر دولت و یا اکثریتی که بخواهد اساس آنرا که آزادی انتخابات است، متزلزل نماید مخالفت میکنم.» مثل اینکه امروز مصدق زنده است و از لایحهای که برای محدود کردن احزاب مجلس آوردهاند، خبر دارد و این حرف را میزند.
اجازه بدهید نطق او را ادامه دهیم: «چگونه ممکن است خون ایرانی در عروق کسی جاری باشد و مداخله اجنبی را در امور کشور تحمل کند. هر کس که به بقای نیروی اجنبی در کشور علاقه داشته باشد، همچنین هر کسی که همسایگان را تحریک کند، مهدورالدم است. نه تنها تشخیص ما این است که برای رفع بهانههائی که موجب مداخله اجانب میشود و خاتمه دادن به اوضاع زمان جنگ و اعمال حاکمیت مطلق ملت ایران در تمام قلمرو کشور باید سعی در روی کار آوردن یک حکومت به تمام معنی ملی بکنیم». البته ملی که مصدق میگفت و ما هم مفتخر هستیم که ملی میباشیم به معنای غلط و تهمتانگیز و افترائی که بعضی بدان بستهاند، نیست.
ملی یعنی تمام ملت ایران و مردم ایران. یعنی آنچه که به همه مردم تعلق دارد، نه به اجانب و یا دولت. ملی بودن این است. «و در این موقع خطیر دنیا...» باز مثل اینکه مصدق به تمام ملت ایران و به مجلس شورای اسلامی میگوید:» در این موقعیت خطیر دنیا ـ که حالا هم هست ـ دوئیتها را علیه ملی ـ علیه لیبرال و فلان و فلان ... ـ کنار بگذارید و همه پشتیبان چنین حکومتی بشوید. حکومتی که مورد اعتماد مردم باشد تا بتوانیم کشتی خود را به ساحل نجات برسانیم.»
مبارزه مصدق علیه قرارداد «گس ـ گلشائیان»
در مجلس چهاردهم، انگلستان از طریق شرکت نفت انگلیس و ایران برای تحکیم مبانی امتیاز خودش و استثمار و تسلط بر ایران درصدد برآمده بود که خود رأساً در قرارداد تجدیدنظر بکند. و برای اینکه در باغ سبزی هم نشان بدهد، و در ظاهر صرفه و صلاح ایران را هم در نظر بگیرد حاضر شد، حتی تا 50 درصد آنرا به ایران بدهد. ولی در عوض قرارداد سابق را که زیر زور سرنیزه و فرمان رضاشاه، تجدید و تمدید شده بود، به تصویب مجلسی که انتخاباتش آزاد بوده است، برسانند. اقلیت آن زمان به رهبری دکتر مصدق برعلیه آن تجدید قرارداد مبارزه کردند. و امثال مکی، مهندس حسیبی، دکتر معزی و سایرین با تمام قوا و تا آخرین لحظات آن دوره مجلس را که قانونیت آن تمام شد، مقاومت کردند و موفق شدند تا از تصویب قرارداد «گس ـ گلشائیان» که قرارداد اسارت ایران بود، جلوگیری کنند.
دوستی با آیتالله منتظری
در این موقع مهندس بازرگان به اخلالگران اشاره کرد و گفت: اگر همین دو سه سال است که شما آیتالله منتظری را میشناسید، من 15 سال است که با او روابط دوستانه دارم. آن زمان که خانه ایشان در نجفآباد در محاصره ساواک بود، من به دیدارش میرفتم (تکبیر و کف زدنهای جمعیت)
چطور شما ادعای حزبالله را میکنید، در صورتی که به آیه روشن و مشخص قرآن که دستوری است که به همه داده شده، و اتفاقاً این آیه در آن زمان به مشرکین و کفار در بیانات پیغمبر سروصدا براه میانداختند و سنگ و کلوخ به صورت ایشان میزدند، نازل شده است که «فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» ای پیامبر من به بندههائی مژده بده که سخنان را گوش میکنند و بهترین را پیروی میکنند.
اگر شما «حزبالله» هستید و پیرو قرآن هستید، قرآن حکم میکند، کلام را گوش بدهید، اگر درست دیدید، پیروی کنید و اگر ندیدید پیروی نکنید.
همانطور که اطلاع دارید قانون ملی شدن نفت در 29 اسفند 1329 به تصویب رسید. بعضیها میگویند ملی شدن نفت و حکومت مصدق به شکست منتهی شد. این یا از روی جهالت است، یا از روی سوءنیت. البته فرصت نیست همۀ قضایا را من اینجا تشریح کنم، اما بطور خلاصه در مورد این مسئله حکومت ملی و جبهه ملی و ملی شدن نفت، میتوانم آنرا در چهار مرحله خلاصه کنم.
4 مرحلۀ ملی شدن نفت
مرحله اوّل قانون ملی کردن نفت در سراسر ایران که البته همۀ خارجیها مخالفش بودند، چه انگلیسها چه روسها و چه داخلیهای تودهای و کمونیستها. مرحلهدوّم خلع ید بود، یعنی پیاده کردن این قانون در مملکت و خلع ید کردن از انگلستان. مرحله سوم، اداره این دستگاه عظیم بود که ایرانیان بهیچوجه سابقه و صلاحیت و تجربۀ ادارۀ آن را در آنزمان نداشتند. مرحله چهارم مبارزه و پیروزی و شکستن حلقه محاصرۀ اقتصادی و تملیک شرکت نفت انگلیس و ایران بود. توجه کنید کمابیش شبیه به جریانات امروز و زمان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران است.
کسانی که میگویند مصدق در این کار شکست خورد بسیار در اشتباه هستند. مصدق در سه مرحله از 4 مرحله صددرصد پیروز شد. برای اینکه اوّلاً قانون ملّی شدن نفت در مجلس ایران ـ علیرغم اکثریتی که مخالف بودند به تصویب رسید و دادگاه بینالملل لاهه هم صحه گذاشت، که اتفاقاً قاضی روسی دادگاه رأی ممتنع داد، در حالی که قاضی انگلیس بنفع ایران رأی داد. مرحله دوم خلع ید که اطلاع دارید، تا آخرین فرد انگلیسی از این شرکت خارج شد. در آبادان، اهواز، مسجد سلیمان و جاهای دیگر خلع ید بعمل آمد، بدون اینکه قطرهای خون از دماغ کسی ریخته و البته با استقبال و پشتیبانی عظیم مردم خوزستان روبرو شد که همه جا بودند و با نهایت مسالمت و طبق موازین قانون انجام شد.
شاید یک هفته نبود که ما، هیات خلع ید به آبادان رفته بودیم. اول من روسای انگلیسی شرکت را دعوت به یک مهمانی کردم و بعد آنها از ما دعوت کردند و میبینید انجام این عمل قانونی احتیاج به دعوا و فحش دشمنی نداشت و بعد حتماً جریان را شنیدهاید، در مراسمی که با تلاوت کلامالله مجید و بعد موزیک نیروی دریایی شروع شد، با یک جمع شاید 40 یا 50 نفری رفتیم و با کمال سادگی و سهولت تابلوی شرکت نفت انگلیس را برداشتیم و بجای آن تابلو شرکت نفت ایران را نصب کردیم و رفتیم به اتاق مستر «دریک» که رئیس کل تشکیلات شرکت نفت انگلیس در ایران بود. تا او از سر جایش بلند شد، من رفتم سر جایش نشستم و بدین ترتیب از این شرکت خلع ید شد. پس میبینید مسئله خلع ید هم با پیروزی صددرصد انجام شد.
مرحلۀ سوم که ادارۀ شرکت نفت بود. انگلیسها چه برای ما و چه در دنیا اینگونه تبلیغ کردند که وقتی ما پایمان را از ایران بیرون بگذاریم، تمام چاهها آتش خواهد گرفت؛ و تمام ایستگاههای تصفیه و پالایشگاه خواهد خوابید و نه تنها تشکیلات فنی شرکت ما از بین خواهد رفت، بلکه مردم خوزستان از گرسنگی و تشنگی و گرما خواهند مرد. و نشان به آن نشانی که بجای 700 متخصص انگلیسی که با سلام و صلوات آنجا را ترک کردند ما با 70 یا 80 متخصص ایرانی که از تهران آورده بودیم، به اتفاق کارگران ایرانی چرخهای این پالایشگاه را بگردش درآوردیم، بدون آن که قطرهای آب یا لقمه نانی از مردم کاسته شود.
نه برقشان قطع شد و نه آبشان و حتی یک اتومبیل بدون بنزین نماند. فقط ماند مرحله چهارم یعنی صدور نفت بخارج و تأمین لوازم یدکی و احتیاجات پالایشگاه. چون انگلیسها با اتحادی که با سایر کمپانیهای نفتی و کارخانجات دنیا، مخصوصا اروپا داشتند، اجازه نمیدادند حتی یک مهره یا یک پیچ به شرکت نفت ایران فروخته شود. تنها در این مرحله بود که مصدق موفق نشد.
چرا مصدق در مرحلۀ چهارم موفق نشد؟
چرا موفق نشد؟ بخاطر اینکه اتحاد و اتفاقی بود چه در خارج و چه در داخل علیه حکومت ملی دکتر مصدق، توطئهای که در داخل پرچمدار آن حزب توده بود. کما اینکه بعد از پیروزی انقلاب هم اوّلین عدهای که شروع به ایراد انتقاد از دولت موقت کردند باز هم فدائیان و چپیها بودند. همیشه اینها هستند که مخالفند و متاسفانه فهمیده یا نفهمیده جوانان تند و انقلابی و بعضی گروههای مذهبی هم آگاهانه یا ناآگاهانه پیرو همان خط و همان راه میشوند و اسمش را میگذارند «خط امام» ما از آن جهت مصدق را تأیید میکنیم که او را بعنوان سمبل و مظهر قانون و طرفدار آزادی و استقلال و مبارز سرسخت علیه همه ابرقدرتهای جهان میدانیم.
مصدق برای ما رهبر مذهبی و مرجع تقلید نیست و ادعای عصمت و نبوت و امامت هم برای او نمیکنیم. البته این به آن معنا نیست که بگوئیم خدای ناکرده او بیدین بود، خیر برای اینکه مصدق را بشناسید خدمتتان عرض میکنم که او اوّلین کسی بود انقلاب و اسلام را به اروپا صادر کرد. موقعی که در سویس درس میخواند تز دکترایش را که قانون ارث در اسلام بود نوشت. پس میبینید مصدق اوّلین کسی بود که ندای قرآن و اسلامیت را در محیط علمی اروپا که مرکز آن از لحاظ بینالمللی و حقوقی در سوئیس بود سرداد.
در مجلس چهارم، ـ البته آن موقع من شاگرد دبستان بودم ـ آنزمان که بوی آن میآمد که رضاخان سلطنت را بگیرد و رضاشاه بشود، نفهمیدم به چه مناسبت مصدق یک شمایل حضرت رسول را به مجلس هدیه کرد و گفت: «اسلام بر همه چیز برتر است و بالاتر است و هیچ چیز نمیتواند بر اسلام پیروز شود.» پس مصدق همانطور که خودش گفته بود «هم ایرانی بود و هم مسلمان».
من اصلاً وارد این مسئله نمیشوم که چگونه و چرا مابین مرحوم مصدق و مرحوم آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی اختلاف افتاد و چه کسانی این اختلاف را بوجود آوردند. ولی نگذارید تجربههای تلخ گذشته دوباره تکرار شود. این تجربهها باید برای ما عبرتانگیز باشد. حالا هم پس از گذشت 2 سال و خردهای از پیروزی انقلاب، در اثر تفرقه، در نتیجه اختلاف انداختن و در نتیجه انحصارگری، کسانی یا گروهی میخواهند ملت را از صحنه دور کند و میخواهند مملکت، وطن، حتی امام و خدا و حزب خدا را بخودشان اختصاص دهند. اینها بزرگترین خطر است و باید همانطور که در اوّل مطلب گفتم، از خدا بخواهیم «ربنا لاتزع قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب» همه را بخدا میسپارم.