تاریخ انتشار : ۳۱ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۸:۱۰  ، 
شناسه خبر : ۲۳۷۲۸۹
چه کسی چشم دیدن یورو را ندارد؟

جعفر بلوری
اروپا در نیم قرن اخیر و پس از پایان پرتلفات ترین جنگ تاریخ بشریت، به امید رسیدن به بالاترین درجات در حوزه های سیاسی، امنیتی و اقتصادی، تلاش های زیادی کرده است. دستیابی به «وحدت جمعی» با هدف «کاستن از وابستگی به ایالات متحده آمریکا» و «وحشت از نفوذ کمونیسم به داخل مرزهای قاره سبز»، مهمترین هدف اروپاییان از این تلاش ها بوده که ایده آن ابتدا ازسوی «رابرت شومان» وزیر خارجه وقت فرانسه (1950) مطرح و رفته رفته با نام های «شورای اروپا»، «اتحادیه اروپا» و «ناتو» خود را نشان داد.
انتخاب رهبران مشترک، بانک مرکزی مشترک، قانون اساسی مشترک، ارتش مشترک، پول واحد مشترک در کنار پیمان شنگن از دستاوردهای مهم کشورهای اروپایی است که به حق توانست تا اندازه زیادی از نگرانی های اروپای پس از جنگ جهانی دوم کاسته و از وابستگی آنها به آمریکا بکاهد.
اما در اوج بهره برداری از دستاوردهای این ایده بی نظیر، ناگهان خبر رسید، اروپا با «بحرانی عمیق» و «بی سابقه» یا درخوش بینانه ترین حالت «کم سابقه» مواجه شده که به قول «جرج سوروس» بدون کمک آمریکا قادر به خروج از آن نیست و در صورت ادامه، فاتحه تمام دستاوردها را باید خواند. و این که دولتمردان غربی برای آرام کردن اوضاع احتمالا مجبور به استفاده از سیاست «مشت آهنین» و سرکوب معترضان خواهندبود! که در حالت دوم نیز در واقع باید فاتحه دموکراسی را خواند!
به راستی چه اتفاقی افتاده است؟ این بحران از کجا رسیده است؟ آیا نخبگان کشورهایی که قادر به تأسیس چنین اتحادیه بی نظیری هستند، پیش بینی وقوع اینگونه بحران ها و نحوه جلوگیری از آنها را نکرده بودند؟ یا نه، پیش بینی کرده بودند اما نوع بحران به گونه ای است که پیش بینی آن محال بوده؟ این بحران چگونه بحرانی است که اکنون زمزمه فروپاشاندن تمام آن دستاوردهای اروپاییان را بر سر زبان ها انداخته است؟
آیا این که درست وقتی درحال به اصطلاح میوه چینی از سال ها تلاش هستی ناگهان خبر برسد بحرانی به پاشده که می تواند تمام غرب که هیچ، تمام دنیا را به آشوب و هرج و مرج بکشاند (گفت وگوی جرج سوروس با نیوزویک) اتفاقی است؟!
و در یک کلام «چه کسی یا چه کشورهایی مسئول به وجودآمدن این بحران هستند؟»
در اینجا قصد تحلیل بحران بزرگ اقتصادی اروپا از زاویه ای متفاوت را داریم که شاید کمتر به آن پرداخته شده باشد. دراین تحلیل می خواهیم دلایلی را که منجر شد اروپا به رغم آن موفقیت های چشمگیر به این نقطه شوم برسد را تحلیل کنیم.
همان طور که اشاره شد و رهبران اتحادیه اروپا نیز بارها بر آن تأکید کرده اند، این قاره با بزرگ ترین بحران خود از جنگ دوم روبه روست و مردم اروپا از این پس باید خود را آماده دست و پنجه نرم کردن با یک بحران تمام عیار کنند. باز به گفته همین رهبران اگر کاری صورت نگیرد، شاهد فروپاشی اتحادیه اروپا و پول واحد یورو و به دنبال آن نابودی سایر دستاوردهای قاره سبز خواهیم بود.
همانطور که در ابتدای این نوشتار به آن اشاره شد هدف اولیه رهبران اروپا از اتحاد، وحشت و نگرانی از هژمونی بود که به لطف موقعیت جغرافیایی و بمباران اتمی، نصیب ایالات متحده اروپا شده بود. آمریکا که به لحاظ جغرافیایی فاصله زیادی با کشورهای درگیر جنگ جهانی دوم داشت، با پرداخت وام به کشورهای جنگ زده و بمباران هیروشیما و ناکازاکی و چند عامل دیگر، به موقعیتی دست یافت که توانست با استفاده از آن تمام معادلات را به نفع خود تغییر داده و عنوان ابرقدرتی و رهبری جهان غرب را از آن خود کند.
طبیعتا این کشور خواستار حفظ موقعیت این برتری و سیطره بر دنیا بوده و هست، بنابراین نباید از اتحاد کشورهای اروپایی خشنود باشد. لذا به نظر راقم این سطور، ایالات متحده اروپا انگیزه لازم برای ایجاد بحران در آمریکا و فروپاشیدن پول واحد یورو را دارد. (فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی به عنوان تنها ابرقدرت و رقیب ایالات متحده آمریکا نیز در این چارچوب ارزیابی می شود)
ازسوی دیگر، تقریبا تمام تحلیگران و کارشناسان اقتصادی براین نکته تأکید می کنند که ریشه اولیه و اصلی بحرانی که اکنون دامن اروپا را گرفته به آمریکا باز می گردد. درتازه ترین مورد، خانم «آنگلا مرکل» رهبر قوی ترین عضو اتحادیه اروپا و منطقه یورو در اجلاس اخیر داووس به صراحت اعلام کرد، آمریکا باعث به وجودآمدن بحران کنونی اقتصادی است.
به این نکات توجه کنید: 1- پول واحد یورو از همان آغاز تولد یعنی اول ژانویه سال 1999، به عنوان رقیب جدی دلار مطرح شد. پیوستن 17کشور اروپایی با جمعیتی حدود 332 میلیون نفر به یورو قطعاً خوشایند آمریکا نبوده، نیست و از این پس هم نخواهد بود.
2- به گواه تاریخ، هر کشوری حاضر به همسویی باسیاست های آمریکا نبوده و به قول معروف ساز مخالف با این کشور را زده، به اشکال گوناگون و بهانه های مختلف مورد فشار قرارگرفته است. جمهوری اسلامی ایران از جمله این کشورهاست. در مقابل، یکی از اقداماتی که کشورهای قربانی یا رقبای تجاری در مواجهه با آمریکا به آن متوسل می شوند، جایگزینی یورو به جای دلار است. برخی از کشورهایی که یورو را جایگزین دلار کرده اند یا در شرف انجام این کار هستند عبارتند از روسیه، چین، جمهوری اسلامی ایران، کره جنوبی و حتی ژاپن. این یعنی ادامه فرایند شماره1.
3- ایالات متحده آمریکا در تحریم کشورها، غالبا اروپا را با خود همراه کرده است. نکته قابل تأمل این که، در برخی موارد آمریکا اقدام به تحریم کشوری می کند که خود ارتباط تجاری خاصی با آن ندارد. به عبارتی در اجرای این تحریم ها، آمریکا هیچ چیزی از دست نمی دهد اما کشورهای پیرو، منافع زیادی را از دست می دهند. حال اگر کشور تحریم شونده، از صادرکنندگان اصلی انرژی، و کشور پیرو، از مصرف کنندگان جدی انرژی باشند، بازنده واقعی چه کسی خواهد بود؟ اگر کشور پیرو دچار بحران جدی اقتصادی بوده و به شدت به این انرژی با قیمت مناسب نیازداشته باشد چه؟! آیا تحریم و قطع ناگهانی میلیون ها بشکه نفت باعث افزایش شدید قیمت آن و در نتیجه تشدید فشارها به کشور مصرف کننده و بحران زده نمی شود؟!
4- آمریکا به بهانه حادثه 11سپتامبر، در سال 2001 به افغانستان و در سال 2003 به عراق حمله کرد. این جنگ به نوشته سایت cost of war تاکنون بیش از یک تریلیون دلار هزینه دربر داشته است. انگلیس به عنوان کلیدی ترین متحد آمریکا که تقریبا در تمام امور پیرو سیاست های کاخ سفید است، این بار نیز از همان ابتدای جنگ، آمریکا را همراهی کرد. مدت زیادی از لشگرکشی آمریکا به افغانستان نگذشته بود که 28 کشور عمدتاً اروپایی نیز به درخواست آمریکا به این جنگ پیوستند. آمریکا به همین راحتی توانست هزینه سنگین جنگ را بین کشورهای اروپایی سرشکن کند!
5- سال 2008، یعنی 7سال بعد از آغاز جنگ خاورمیانه، نخستین زمزمه ها در خصوص بحران اقتصادی در غرب بر سر زبان ها افتاد. به اعتقاد کارشناسان، ریشه این بحران به 8000 میلیارددلار وام مسکنی بازمی گشت که بانک های آمریکایی با پرداخت آن به مردم، باعث رونق ساخت و ساز و در نتیجه افت شدید قیمت مسکن شدند. در این شرایط، وام گیرنده خود را در حال پرداخت اقساط خانه ای می دید که دیگر یک دهم قیمت آنچه قرار است از این پس بابت آن پرداخت کند را هم نداشت. بنابراین از خیر خانه و اقساط و پول خود گذشت و همه را دو دستی تقدیم بانک کرد. بانک ها ماندند و هزاران هزار خانه و...
6- ایالات متحده آمریکا که به تنهایی 25 درصد اقتصاد جهان را تشکیل می دهد، طبیعتاً پس از مواجه شدن با بحران، تأثیر بسزایی بر اقتصاد سایر کشورها می گذارد؛ به خصوص کشورهایی که دارای روابط گسترده اقتصادی و سیاسی با آنهاست؛ یعنی کشورهای عضو اتحادیه اروپا!
7-مهم ترین دلیل برپایی تظاهرات ضد دولتی در اروپا اجرای ریاضت های طاقت فرسای اقتصادی است که دولت ها به دلیل کسری بودجه و بدهی های سر به فلک کشیده به آن رو آورده اند. معترضان در بسیاری از این کشورها با به آتش کشیدن پرچم اتحادیه اروپا، خواستار خروج اتحادیه اروپا و توقف همکاری از فشار بحران اقتصادی، باید خود را از این سه نهاد جدا کنند! شرکت درجنگ پرهزینه عراق و افغانستان به عنوان یکی از دلایل تشدید بحران دراین کشورها مطرح می شود.
8-نشست مهم و دو روزه رهبران کشورهای عضو اتحادیه اروپا در روز جمعه 18 آذر ماه سال جاری در «بروکسل» پایتخت بلژیک، با یک اتفاق معنی دار پایان یافت. انگلیس، به عنوان کشوری که تقریبا در تمام امور پیرو سیاست های کاخ سفید بوده، طرح اصلاح پیمان لیسبون را وتوکرد. بنا به اعتقاد سران اتحادیه اروپا، اصلاح این پیمان برای نجات از بحران، حیاتی بود. اتحادیه اروپا هدف از برگزاری این نشست را یافتن راهی برای مهار بحران بدهی منطقه یورو و اصلاح پیمان عضویت این اتحادیه (معاهده لیسبون 2007) عنوان کرده بود.
9- انگلیس به عنوان کلیدی ترین متحد آمریکا، به رغم این که یکی از 27 عضو اتحادیه اروپاست، هرگز حاضر به عضویت درپول واحد یورو نشده است. این که چرا انگلیس به یورو نپیوسته خود جای بسی تامل است. از سوی دیگر لندن بارها اعلام کرده، حاضر نیست به کشورهای بحران زده منطقه یورو کمک مالی کند. چرا که این کار را وظیفه خود نمی داند. اتخاذ چنین مواضعی از سوی لندن همواره از سوی مقامات سابق و فعلی آمریکا به انحاء مختلف مورد حمایت قرارگرفته است.
به اعتقاد نویسنده، تداوم اختلافات از این دست، نتیجه ای جز فروپاشی اتحادیه و یورو را به دنبال نخواهد داشت. انگلیس همچون سایر کشورهای اروپایی به دلیل ماهیت کاپیتالیستی که دارد، حاضربه ارائه کمک به کشورهای ضعیف همسایه خود نیست و اگر در این بین کمکی هم به کشوری صورت می گیرد، برای این است که کمک کننده به خطرات موجود در اتحادهای جمعی واقف است. «دیوید کامرون» در توجیه مخالفت خود با اصلاح پیمان لیسبون گفت: این اقدام با منافع کشورش در تضاد است و لندن هرگز علیه منافع ملی خود اقدامی صورت نخواهد داد.
با بررسی و مطالعات دقیق تر، قطعا می توان دلایل دیگری را در راستای تایید این تحلیل که عامل یا مقصر اصلی وقوع این بحران آمریکاست، یافت. یک بار دیگر موارد بالا را مرور کنید! اما در پایان باید یادآور شد؛ کارشناسانی هم هستند که ریشه های این بحران را در جای دیگر جست وجو می کنند.
به اعتقاد این دست از کارشناسان، علت وقوع بحران اقتصادی، تنبلی و خوشگذرانی مردم برخی از کشورهای اروپایی است. این کارشناسان معتقدند کشورهای عضو اتحادیه اروپا و پول واحد یورو را کشورهایی کاملا ناهمگن تشکیل می دهند. به اعتقاد آنها، کشورهای متمایل به شوروی سابق، (اروپای شرقی) به دلیل حاکمیت طولانی مدت نظام کمونیستی، با اقتصادهای ضعیفی روبرو شده و پس از تشکیل اروپای واحد، این ضعف ساختاری را با خود وارد مجموعه کردند. به اعتقاد این دست از تحلیلگران، اصل آسیب پذیری جمعی در کنار این ناهمگونی، باعث رسیدن اروپا به این نقطه شوم شده است.
این دست از تحلیلگران در پایان اعلام می کنند، عضویت کشورهایی مثل اسپانیا، پرتغال و یونان در اتحادیه اروپا یا یورو، از همان ابتدا اشتباه بوده یا لااقل نباید به این سرعت به عضویت اتحادیه و یورو درمی آمدند. در واقع این اعضای ضعیف و تنبل اتحادیه اروپا هستند که کل مجموعه را با خطر جدی روبه رو کرده اند.
اما بدون توجه به این که کدام تحلیل درست تر است، آنچه به نظر می رسد اختلافی در آن وجود نداشته باشد، حتمی بودن این فروپاشی است. اگر نتیجه تحلیل دوم را بار دیگر مرور کنیم متوجه خواهیم شد که طرفداران این نوع نگاه، تنها راه نجات اروپا را جدا شدن کشورهای ضعیف اروپایی از اتحادیه اروپا عنوان می کنند، چرا که معتقدند این کار، اقدامی اشتباه بوده و باعث فروپاشی خواهد شد. اما آیا فروپاشی جز جدایی اعضا از یکدیگر است؟!