* به نظر شما چه ضرورتی برای برگزاری انتخابات باشکوه مجلس وجود دارد؟ تأثیر انتخابات آتی مجلس بر بیداری اسلامی و به طور کلی وضعیت فرهنگی و سیاسی جهان چیست؟
** بسماللهالرحمنالرحیم. نخستین بحثی که در باب انتخابات قابل تأمل است، ضرورت مشارکت حداکثری و برگزاری انتخابات سالم و باشکوه در شرایط فعلی است. هم به لحاظ شرایط بین المللی شرایط ویژه ای وجود دارد و هم به لحاظ شرایط منطقه ای و حوادثی که در دنیای اسلام می گذرد و هم به لحاظ مسائل داخلی. گرچه همیشه در انتخابات حساسیت هایی وجود داشته است که مشارکت مردم از عناصر آن بوده است ولی مسائلی که با آن مواجهیم از هر سه نظر مسائل ویژه ای هستند:
به لحاظ بین المللی؛ شرایط فشار سخت دشمن و به تعبیری شرایط جنگ احزاب و امثال اینهاست. دشمنان در برخورد با تمدن اسلامی به مرحله ای رسیده اند که همه جانبه جنگ را ادامه می دهند؛ چون نقطه کانونی پیشرفت تمدن اسلامی در جهان که به عنوان مرکز انقلاب اسلامی شناخته می شود را مرکز بیداری اسلامی و بیداری جهانی می دانند و طبیعتا با تمام وجود برای مهار انقلاب اسلامی در نقطه کانونی آن برنامه ریزی می کنند. بنابراین شرایط جهانی شرایط بسیار حساسی است و اگر نظام جهانی احساس کند که حضور مردم و پشتوانه های مردمی نظام تضعیف شده است این فشارها شدت پیدا می کنند و ممکن است در تصمیم گیری دشمن در نوع مواجهه با انقلاب اسلامی اثر جدی بگذارد، بنابراین اقتضا می کند که در این شرایط یک انتخابات باشکوه داشته باشیم.
به لحاظ مسائل دنیای اسلام هم انقلاب های منطقه ای وارد مرحله ای شده اند که به خصوص کشورهایی که به پیروزی نسبی رسیده اند باید مواضع شان را درمقابل تمدن اسلامی و تمدن غرب مشخص کنند!
دو جریان فعال می تواند در درون نهضت های اسلامی شکل بگیرد، یکی جریان طرفدار انقلاب، بیداری و تمدن اسلامی درجهان است و دیگری طرفداران تمدن مدرن غربی، گرچه اعتقادات مذهبی و اسلامی هم داشته باشند، به تعبیر دیگر جریان ملی مذهبی ها یا سکولاریست های مذهبی؛ جبهه سکولاریست های میانه رو در درون دنیای اسلام جبهه ای است که می تواند در درون حرکت های اسلامی نفوذ کند و حرکت های اسلامی را به سمت یک مدرنیته اخلاقی هدایت کند که این عنوان اخلاقی و عنوان مدرنیته مذهبی هم یک عنوان صوری خواهدبود در درازمدت، مطلوب آنها در اصل مدلی مثل ترکیه است که در قوانین اساسی و قوانین عادی اش مقید به شرع نیست فقط فی الجمله آزادی های مذهبی را به رسمیت می شناسد و حتی تعریف جدیدی از اخلاق نمی دهد که بخواهد اخلاق اسلامی را در جامعه اسلامی محکم کند.
جریان دوم جریان انقلابیون وفادار به اسلام ناب و اسلامی که حاکمیت سیاسی دارد هستند، این دو جریان الان درمرحله ظهور و بروز هستند برقراری یک انتخابات سالم در این شرایط می تواند به مدل مردم سالاری دینی درمقابل دموکراسی کمک کند و این الگو تأیید شود و موضع طرفداران تمدن اسلامی را تقویت کند. و اگر ما نتوانیم یک انتخابات خوب و سالم برگزار کنیم موضع طرفداران مدرنیته اخلاقی و طرفداران نظام لیبرال دموکراسی در درون دنیای اسلام- یعنی ملی مذهبی ها و سکولارهای مذهبی- تقویت می شود.
بنابراین به لحاظ منطقه ای هم تغییر موازنه در درون دنیای اسلام که درنهایت به برتری قدرت جمهوری اسلامی وقدرت منطقه ای و جهانی جمهوری اسلامی هم ختم می شود متوقف بر برگزاری یک انتخابات سالم و با شکوه است.
به لحاظ شرایط داخلی؛ ما در طول این سی و چند سال از یک گردنه های صعب العبوری گذشته ایم که یکی از مهم ترین آن گردنه ها عبور ازجریانات ناخالص درون نظام است، جریان هایی که تصور عبور از آنها بسیار دشوار بود مثال جریان ملی مذهبی ها، یا جریان جبهه ملی و منافقین؛ گاهی در مراحلی از انقلاب درگیری های سنگینی اتفاق افتاده که برای ما هزینه داشته است، الان هم به نظر می آید مرحله جدیدی از عبور از یکی از ناخالصی های انقلاب اسلامی است؛ مرحله عبور از جریان سکولاریست های مذهبی که احیاناً تمامیت خواه هستند و به دنبال تغییر اصول اساسی و قانون اساسی نظام بر اساس جریان لیبرال دموکراسی هستند و به صراحت هم این حرف را در دوره اصلاحات اعلام کردند.
انقلاب اسلامی درحال عبور از این جریان فعالی است که رگه هایی از عناصر انقلابی دوران گذشته هم درآن حضور دارند و فعال اند، اگر ما بتوانیم یک انتخابات سالم و با بصیرت را پشت سربگذاریم که در آن، این جریان نتواند کرسی های قابل توجهی را از مجلس به دست بیاورد فضای سیاسی کشور از آن جریان به طور کامل عبور می کند؛ به تعبیر دیگر جریانی که فتنه 88 را هدایت می کرد و اگر پیروز می شد دست به تحولات اساسی در نظام می زد و تا مرز تغییر قانون اساسی پیش می رفت، این جریان درحال حذف شدن از نظام است و این گردنه ای است که اگر با قدرت و سلامت از آن عبور نکنیم هزینه عبور نظام از آن جریان سنگین خواهد شد.
* به نظر شما برای تحقق انتخابات مطلوب، مردم و جریان های سیاسی باید بر چه مداری حرکت کنند؟
** جریان های فعال سیاسی و مهم تر از آن بدنه عمومی ملت باید دنبال سیاست هایی باشند که مقام معظم رهبری به عنوان سکان دار انقلاب اسلامی بیان می کنند که بحمدالله همین گونه هم هستند؛ این بزرگوار که با مطالعات جامع و همه جانبه و علاوه بر آن با تأییداتی که خدای متعال نسبت به منصب و موقعیت ایشان دارند، مسائل اساسی داخلی و خارجی نظام را می بینند، سیاستگذاری و خط مشی هایشان متناسب بر مسائل کلان نظام است. دیگران نباید درقامت استراتژیست ظاهر شوند و گمان نکنند که شأن شان چنین شأنی است، بعد بر محور سیاست های اساسی که مقام معظم رهبری برای این دوره انتخابات متناسب با شرایط معین می کنند صفوف شکل بگیرد و رقابت ها سامان داده شود؛ گرچه انتخابات حتما باید همراه با رقابت باشد ولی این رقابت ها باید درچارچوب سیاست هایی که مبتنی به پیشبرد و پیشرفت کل نظام است شکل بگیرد و آن سیاست هایی است که از طریق ایشان ابلاغ می شود.
بنابر این جریان های سیاسی مختلف نباید معیار و مبنا برای بدنه اجتماع قرار بگیرد، بدنه اجتماعی جامعه برای اینکه فعلش حجیت پیدا کند باید مستند به سیاستگذاری های رهبری حرکت کنند، علاوه بر این که جریان های سیاسی اغلب مطالبی که بیان می کنند بیش از آنکه به خبرهای واقعی جامعه تکیه داشته باشد به تحلیل های خودشان از حوادث و جریان ها منتهی می شود که این تحلیل ها قابل مناقشه و لااقل قابل مباحثه است.
* چه آسیبها و مخاطراتی انتخابات این دوره را تهدید می کند؟
** چند آسیب انتخابات پیش رو را تهدید می کند که با تدبیر نظام، جریان های سیاسی و مردم باید از آنها عبور کنیم.
اول؛ خطر کند شدن مشارکت و سرد شدن انتخابات: از آنجا که فضای رقابت بین جریان های سکولار و جریان اصولگرایی کمرنگ شده و به تعبیری انقلاب از این مرحله از رقابت عبور کرده است و وارد مرحله رقابت درون جبهه اصولگرایی شده است، ممکن است با اعتماد برابر عده ای از مردم به طرفین مبارزه خدا نکرده منتهی به نوعی سردی در انتخابات و ضعف درمشارکت شود که این باید به نحوی تدارک شود. پیروزی در این حرکت به معنای حقیقی عبور رقابت های انتخاباتی از جریان ملی مذهبی و سکولارها و دموکرات ها به درون جبهه اصولگرایی و انقلاب اسلامی است.
بی تردید در مرحله ای باید رقابت درون جبهه طرفداران تمدن اسلامی که ما از آنها به اصولگراها تعبیر می کنیم اتفاق بیفتد و الا معنایش این است که هنوز درون جامعه جریان های مخالف با تمدن اسلامی، حکومت اسلامی و مردم سالاری دینی نیاز به رقابت و انتخابات هم دارد، اما باید به سمتی رفت که در درون جبهه طرفداران انقلاب اسلامی رقابت باشد و این امر شدنی است و می شود متناسب با دوره گذار برنامه ای تهیه کرد که فضای انتخاباتی به سمت خلوص در اسلامی شدن نظام برود.
دوم؛ خطر نفوذ جریان های سکولار: آسیب دیگر خطر جریانی است که محور جریان فتنه88 است؛ طیفی که از تحریم انتخابات تا بی طرفی در انتخابات را اعلام می کنند همه شان به صورت فعال- منتهی خاموش- در جریان انتخابات حضور دارند و خطر اینست که بتوانند نفوذ کنند و کرسی هایی را از مجلس به دست بیاورند و در تصمیم گیری های مجلس اثرگذار باشند. اگر این اتفاق هم بیفتد عبور انقلاب اسلامی از جریان سکولاریست های میانه رو، طرفداران مدرنیته اخلاقی که یک جریان فرهنگی درون دنیای اسلام هستند دشوار می شود.
و سوم؛ خطر تبدیل شدن اختلافات به تنازع: خطر جدی تری که انقلاب را تهدید می کند این است که صحنه انتخابات به صحنه یک نوع تنازع تبدیل شود و حرکت های اجتماعی تنش آفرین بر علیه انقلاب اسلامی که دشمن روی آن سرمایه گذاری کرده به شکل دیگری بازسازی شود.
* مجلس و نماینده مجلس به لحاظ تاریخی و اجتماعی چه رسالتی دارد؟ مجلس تراز انقلاب اسلامی چه مجلسی است؟
** به نظر می آید که در قدم اول مجلس تراز مجلسی است که در مأموریت اصلی خودش که ریل گذاری برای حرکت کل دستگاه های نظام است باید بتواند به نحوی قانونگذاری کند که مبتنی بر فقاهت اسلام و مبتنی بر یک عقلانیت فعال و کارآمد و در جهت پیشرفت اسلامی باشد؛ یعنی باید به گونه ای جهت گیری کند که حرکت اجتماعی را در بستر سیر به سمت تمدن اسلامی سامان دهد؛ البته جامعه باید مراحلی را پشت سر بگذارد تا به تمدن اسلامی برسد، طبیعتاً دستگاه قانونگذاری باید این مراحل را برای گذار بشناسد و متناسب با هر مرحله قوانین را به گونه ای طراحی کند که با صلابت و آرامش این مراحل را پشت سر بگذاریم و به تمدن اسلامی نزدیک شویم.
خطر دیگری که ممکن است برای مجلس وجود داشته باشد اینست که نتواند نسبت بین این جریان و مدرنیته اخلاقی یا سکولاریسم را بفهمد و بدون بصیرت نسبت به جهت گیری کلان نظام ریل گذاری کند که طبیعتاً خطر این مجلس این است که در قانونگذاری و تصویب برنامه ها نمی تواند یک جهت واحد را ببیند و رفت و برگشت و تزلزل در قانونگذاری دارد.
همچنین مجلس باید در قانونگذاری و تعیین خط مشی قانونی نظام حرکت به سمت اهداف جهانی انقلاب اسلامی را هم در مقیاس داخلی و هم در مقیاس بین المللی دنبال کند و لازمه چنین امری این است که از موازنه جهانی، موازنه منطقه ای و همچنین پیشرفت اسلام، یعنی الگوی پیشرفت اسلامی درک بالایی داشته باشد و بتواند الگوی پیشرفت اسلامی بومی را بشناسد تا مسیری را که برای حرکت نظام معین می کند در جهت دستیابی به اهداف یک الگوی پیشرفت اسلام باشد.
بنابراین شرایط نمایندگانی هم که می توانند نمایندگان تراز جمهوری اسلامی باشند اینست که اولا باید معتقد به تمدن اسلامی و حاکمیت سیاسی اسلام باشند، طبیعتاً نباید از سکولارها، چه سکولاریست های تمامیت خواه و چه سکولاریست های میانه رویی که معتقد به حاکمیت سیاسی اسلامی نیستند، باشند.
بنابراین باید جهت گیری شان به سمت آرمان های انقلاب اسلامی و تحقق تمدن اسلامی باشد و از نظر روحی ملتزم به این آرمان ها باشند، حاضر به فداکاری در راه آنها باشند و دوم اینکه به لحاظ عقلانیت باید درک از موازنه جهانی داشته باشند و بتوانند ضرورت های کنونی برنامه ریزی برای انقلاب اسلامی در جهت نیل به آرمان های جهانی و برتری در موازنه جهانی را داشته باشند.
سوم اینکه باید بتوانند در برنامه ریزی نسبت بین قوانین مصوب با آن آرمان ها را درک کنند و نسبت بین مصالح محلی و مصالح منطقه ای خودشان با مصالح ملی و اسلامی را بشناسند. بنابراین در قانونگذاری باید هدف اول مصالح اسلام و برتری اسلام در موازنه جهانی و به تعبیر دیگر پیشرفت انقلاب اسلامی در جهان قرار بگیرد و بعد در سایه آن مصالح ملی و پس از آن مصالح محلی تعریف شود. بنابراین نباید نمایندگانی خردنگر باشند که مصالح محلی برایشان اصلی است، باید مصالح محلی و رقابت های محلی درچارچوب مصالح ملی تعریف شود و مصالح ملی درچارچوب پیشبرد انقلاب اسلامی درجهان و پیشرفت اسلام و برتری اسلام درجهان تعریف شود تاحرکت ما به سمت تمدن اسلامی و به سمت ظهور وجود مقدس امام عصر علیه السلام طراحی شود.
البته این نکته قابل تأمل است که این کار، کار مشاع مجلس جمهوری اسلامی است، یعنی مجموعه، مجلس شورای اسلامی باید بتواند این مأموریت را انجام بدهد، مأموریت یک نماینده نیست، مجلس شورای اسلامی باید ظرفیت قانونگذاری و تصویب برنامه های کشور را مبتنی بر الگوی پیشرفت اسلامی و درجهت توسعه اقتداراسلام و منافع ملی و محلی داشته باشد و این یک منظومه و ترکیبی از آگاهی ها و تخصص ها را هم درحوزه تفقه دینی و هم درحوزه علوم و دانش های مدیریت و برنامه ریزی اجتماعی و امثالهم می طلبد؛ یعنی علاوه بر اینکه مجلس باید ظرفیت داشته باشد که به نحو مشاع این مسیر را مدیریت و طراحی کند و قانونگذاری کند، باید آحاد نمایندگان هم ظرفیت مشارکت دراین فعل را دارا باشند، بنابراین نماینده ای که به لحاظ تعلقات روحی یا به لحاظ آگاهی و مهارت های عملی ظرفیت چنین کاری را ندارد، نماینده تر از جمهوری اسلامی نیست، اینطور نیست که اگر کسی توانست نماینده خوبی درپارلمان انگلیس باشد حتما بتواند نماینده خوبی در جمهوری اسلامی هم باشد، ممکن است او بتواند برای پیشرفت دولت انگلستان در جامعه جهانی برنامه ریزی کند ولی به هیچ وجه صلاحیت قانونگذاری برای جمهوری اسلامی را نداشته باشد.
پس نباید کارآمدی یک فرد در نظام سکولار و نظام جهانی مبنای صلاحیت او برای تصدی منصب نمایندگی مجلس در جمهوری اسلامی تلقی شود.
* گفتید ما نیاز به یک مشارکت حداکثری داریم؛ چون ما این ساختار مبارزات نامزدها برای رسیدن به مجلس را طراحی نکردیم و ما دراین طراحی ها از آنچه که در دنیا متداول است استفاده کردیم و این که نامزدها بتوانند به یک معنا افکار مردم را تحریک کنند تا بتوانند از مردم رأی جمع کنند. حتی در بعضی از کشورها وقتی که مثلا یک نامزد ریاست جمهوری یا یک نماینده مجلس می خواهد شرکت کند خانم خودش یا دختر خودش را، و یا پیشکاری را با خودش می چرخاند که ملت به تبع این وضعیت یا به تبع لباس شیکی که به تن دارد و یا نحو خاصی که آرایش می کند رأی بدهند! چنین چیزی درجمهوری اسلامی قطعاً نیست. افرادی خواسته های منطقه ای و محلی مردم را تحریک می کنند تا رأی مردم را به دست بیاورند. مثلا در یک منطقه، ضعف های اجرای وجود دارد و لذا نامزدها یک قول هایی می دهند که بعداً معلوم می شود که جزء وظایف نماینده مجلس نیست!
یکی از راه های دیگری که جلب آراء می کند، تخریب طرف مقابل است؛ به معنای افشاگری و به معنای اینکه نقطه ابهاماتی کشف، جریان سازی و حادثه سازی کنند و به این ترتیب جلب توجه کنند که مردم به این وسیله رأی بدهند. این تخریب حتی به نظر می رسد افشاگری و غیبت هم دراینجا در فرهنگ ما جا ندارد. بنابر این اگر ما همه این راه ها را ببندیم چه راههایی وجود دارد که بشود مردم را به مشارکت حداکثری ترغیب و تشویق کرد؟
** دو نکته را اشاره می کنم: اول اینکه باید توجه داشته باشیم که ما در دوره گذار هستم، یعنی اینطور نیست که به الگوی مطلوب جامعه اسلامی رسیده ایم و رقابت ها رقابت هایی است که مسابقه بر سر تقرب به خدای متعال است؛ در دعوت به بندگی خدای متعال هم در منابع اسلامی مثل قرآن و روایات، شما فقط دعوت به خدا و مقام رضوان نمی بینید بلکه از طریق دعوت به درجات و وعید نسبت به عقوبت الهی و درکات جهنم، نفوس به سمت بندگی خدای متعال هدایت می شوند تا آرام آرام انسان ها به مرزی برسند که انگیزه های برتری درآنها پیدا بشود. بنابراین در سیر جامعه و در پرورش اجتماعی هم این مسئله باید مورد توجه قرار بگیرد. ما نمی توانیم درجامعه ای که هنوز به خلوص نرسیده است همه انگیزه ها را برای مشارکت اجتماعی در مرز رضوان و حب الهی و تقرب به خدای متعال تعریف کنیم ولی حتماً می بایست متناسب با این مرحله اصول اخلاقی و غیر از آن، مسئله مدل های کارآمد طراحی شود. این یک نکته است و می طلبد که ما در هر مرحله ای از مراحل انتخابات یک مراکز فعال تحقیقاتی و پژوهشی داشته باشیم که متناسب با آن مرحله این کار را انجام بدهند و الگوهای رقابت را درآن مرحله طراحی کنند.
نکته دوم اینکه ما باید دائم روبه پیش باشیم، یعنی هرچه از عمر جمهوری اسلامی می گذرد رقابت ها خالص تر بشوند و چارچوب های رقابت چارچوب های بهتر شود و نباید با گذشت عمر انقلاب اسلامی انتخابات برگردد و به انتخاباتی که در نظام های مادی هست که عمدتا رقابت بر سر دنیاست و با تحریک انگیزه های مادی شکل می گیرند. اگر چنین شد معنایش این است که ما در پرورش اخلاق اجتماعی و پرورش مشارکت اجتماعی موفق نبودیم و نتوانستیم الگوی خودمان را طراحی و اعمال کنیم.
نکته سوم این است که باید توجه داشت که انگیزه های فراوانی برای رقابت سالم وجود دارد که باید شناسایی شود. کما اینکه در بندگی خدای متعال هم همینطور است، اگر می شود انگیزه های مادی را بستر مسابقه قرار داد، به طریق اولی می شود انگیزه های معنوی را هم بسترمسابقه قرار داد. بنابراین ایجاد مسابقه بر محور انگیزه های صحیح، شدنی است. اگر ما انگیزه های الهی را در جامعه به بلوغ برسانیم و این انگیزه ها را به انگیزه های مشارکت اجتماعی تبدیل کنیم (نه انگیزه های فردی)، می توان بر محور این انگیزه ها رقابت اجتماعی ایجاد کرد. البته قواعد و چارچوب این رقابت کاملا متفاوت است، منازعه و تکالب بر سر دنیا نیست، مسارعه و مسابقه بر سر بندگی خدای متعال است و قواعدش قواعد ایثار و خود را فدای دیگران کردن است نه قواعد خودپرستی. پس قاعدتا نوع دیگری از قواعد به وجود می آید؛ یعنی اگر انسان یک وقت احساس کرد شخصی از او شایسته تر است تلاش می کند که او پست برتر را به دست بگیرد، بنابراین می شود هم انگیزه های الهی را پشتوانه رقابت اجتماعی قرار داد و هم برای این رقابتها مناسک و اصولی را طراحی کرد. از جمله می شود از حساسیت هایی که وجود دارد برای برتری در موازنه جهانی استفاده کرد. یعنی هویت تمدنی یک ملت را مبنای رقابت قرار داد. حتی می شود هویت ملی یک ملت را در استخدام این انگیزه گرفت، یعنی هویت ملی را به بستری برای برتری اسلام در موازنه جهانی تبدیل کرد، این گونه استفاده از رقابت و هویت ملی استفاده مثبت است.
بنابراین اگر ما هنوز به خلوص در حیات اجتماعی نرسیدیم، قاعدتا نمی توانیم فقط بر انگیزه های الهی تکیه کنیم، بلکه باید انگیزه های دیگران را در مسیر تحقق اهداف الهی فعال کنیم و جهتش را تغییر بدهیم که این هم قابل ساماندهی است، منتهی محتاج به یک مطالعات مستمر و تدوین اخلاق انتخاباتی، سیاست های انتخاباتی و قواعد رقابت های انتخاباتی در هر مرحله، متناسب با شرایط و پیشرفت نظام اسلامی است. و مهمتر از همه دراین مرحله این است که ما بتوانیم اخلاق اسلامی را از مقیاس اخلاق فردی وارد مقیاس اجتماعی کنیم تا بتوانیم مبتنی بر اخلاق اسلامی و انگیزه های اسلامی رقابت را تعریف کنیم.
اینکه گاهی ادعا می شود که ما نمی توانیم مبتنی بر آموزه های دینی رقابتهای اجتماعی را شکل بدهیم به خاطر این است که نتوانستیم مطالعات اخلاق اسلامی و فقه اسلامی را در مقیاس اجتماعی فعال کنیم و تطبیق بدهیم و طبیعی است که به مناسک رقابت اجتماعی مبتنی بر اخلاق اسلامی هم نرسیم. علی ای حال ظرفیت هایی وجود دارد که می شود آن را فعال کرد و به بستر رقابت سالم تبدیل نمود. به وهم می شود اینها را قاعده مند کرد و در سطوح مختلف قواعد و مناسکش را بیان کرد. به نسبتی هم اینها در بیانات حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری(مدظله) در هر دوره از انتخابات مطرح شده و مراکز تخصصی هم کار کرده اند؛ گرچه باید اینها کامل تر شوند و به یک برنامه منظم برای شکل دهی یک نوع رقابت سالم مبتنی بر اخلاق اسلامی تبدیل بشوند.
* نماینده غرب گرا در یک جلسه ای که با مردم است بیشتر آنها را در طریق مادیات و شهویات تحریک و دعوت به خویش می کند، شاید اگر درجلساتی که یک نماینده اسلامی می خواهد تشکیل بدهد به جای اینکه مردم را به خودش دعوت کند و آخر کار بگوید که باید به من رأی بدهید، یک اندیشه و یک تشریح وضعیت می کند. آن جلسه جلسه آگاه سازی است و دعوت به خود و شهوات نیست؛ یعنی مردم را به یک امری دعوت می کند که از خود همین جلسه هم یک بهره ای می برند و آگاه می شوند و بعد اگر مردم تشخیص دادند در آن مسیری که کشور باید حرکت کند و این آقا شایسته است به او رأی می دهند و اگر نباشد خودش هم ضمن صحبتش اعلام می کند که افراد دیگری هم هستند که شایسته تر از من هستند و دراین مسیر حرکت می کنند.
** به تعبیر دیگر باید بتوان در فضای رقابت، میل به برتری و پیروزی اسلام را به یک انگیزه در رقابت های انتخاباتی تبدیل کند. فرض کنید اگر کسی بتواند جریان رقابت را درفضای نماین-دگی تشریح کند و برنامه ها و اهداف هریک را توضیح دهد بدون اینکه تهمت بزند و نتیجه آن اهداف را هم در موازنه جهانی و اسلام توضیح بدهد و برنامه خودش را هم ارائه کند و بگوید که من در کدام یک از این خط مشی ها حرکت می کنم، قاعدتا یک عمل سالم انجام داده است و اگر به خوبی اتفاق بیفتد طبیعتا انگیزه های الهی جامعه را می تواند در مسیر انتخابات فعال کند.
* همان طور که فرمودید مجلس در محور قانونگذاری کار می کند، البته تنها نیست، مکملش شورای نگهبان است، به معنای اینکه مصوباتی که مغایرت آشکاری با قانون اساسی و شرع داشته باشد حذف می کند. آنچه که الان برنامه ریزی می شود اینطور است که «شدن» را مجلس تعریف می کند و شورای نگهبان تعارض آشکارش را می گیرد. شاید نکته مطلوب این باشد که شدن را هم اصلاح می کنیم، این شدن موجود، تعارض آشکاری با اسلام ندارد، اما اگر قرار شد مجلس به آنجایی برود که بتوانیم در اصل برنامه ریزی طوری برنامه ریزی کنیم که بگوییم برنامه، برنامه اسلامی است (نه که تعارض با اسلام ندارد)، این چه لوازمی دارد و درهمین انتخابات موجود چه گام هایی دراین مسیر می توان برداشت؟ آیا دستگاه وابسته به مجلس باید مثل مرکز پژوهش های مجلس روی این زمینه کار کند که منطق قانونگذاری، منطق دسته بندی موضوعات، منطق بودجه ریزی، کارهایی که مجلس انجام می دهد، چه سر و سامانی باید داشته باشد که ما را به برنامه اسلامی برساند؟
** من بازهم برمی گردم به آن تحلیل عامی که همیشه از جریان اجتماعی دارم. جریان های فعال اجتماعی در کشور ما سه جریان هستند: طرفدار تمدن اسلام، طرفدار مدرنیته اخلاقی و طرفدار یک نظام سکولار تام. هریک از اینها طبیعتا یک مسیری را برای قانونگذاری تعریف می کنند. جریان های سکولار به این سمت می روند که همه قوانین ریل گذاری به سمت توسعه مادی بشود و طبیعتا عرصه حیات اجتماعی را هم عرصه دخالت دین نمی دانند و بنابراین دخالت دین حتی در مقیاس دخالت کنونی شورای نگهبان را دخالتی می دانند که مانع توسعه و پیشرفت است و طبیعتا می خواهند به سمتی حرکت کنند که همیشه قوانین کارشناسی حاکم بر تفقه دینی بشود آن هم کارشناسی سکولار، بنابراین به سمتی حرکت می کنند که در تعارض بین کارشناسی و فقه در همین حد نظارت حداقلی، جریان تفقه تابع جریان کارشناسی بشود و به تعبیر دیگر جریان فقاهت، عرفی شود؛ یعنی جریان فقاهت به سمت سکولاریزه شدن حرکت کند، لااقل آنجایی که مداخله در مسایل اجتماعی می کند، شیبش به سمت عرفی شدن و سکولاریزه شدن باشد.
جریان دیگر جریان میانه است که دنبال مدرنیته اخلاقی است و این همان جریانی است که شأن دین را در حیات اجتماعی بیش از شأن نظارت نمی داند؛ یعنی عملا نظارت بر قانونگذاری می کند و دراین نظارت هم عدم مخالفت قطعی با دین را کافی می داند. همین هم درعمل به یک بحران ها و بن بست هایی می رسد که بن بستش از طریق مجمع تشخیص مصلحت به شکل سیاسی حل می شود، مطلوب این است که به سمتی برویم که در نزاع بین مجلس و شورای نگهبان حل تعارض به شکل منطقی واقع شود نه به شکل سیاسی؛ و حل منطقی به گونه ای باشد که جریان تفقه، کارشناسی را تحت تاثیر قرار بدهد؛ یعنی این نظارت حداقلی واقعا اعمال شود، نه اینکه این نظارت حداقلی هم در یک فرآیند سیاسی به نفع جریان سکولار حل شود. الزامات نظارتی حداقلی این است که مجمع تشخیص مصلحت در داوری بین شورای نگهبان و مجلس، با یک منطقی عمل کند که آن منطق، منطق حاکمیت اسلام است یعنی مصلحت غلبه اسلام در حل این تنازع، اصل بشود.
یعنی از یک منظر برتر، مشارکت اسلام و حضور اسلام در قانونگذاری را پیگیری کند، نه اینکه مصلحت کارشناسی، تفقه دینی را قید بزند، در واقع اگر جهت مصلحت سنجی جهت توجه به تمدن مادی بود به این معناست که نظارت حداقلی هم به نفع مصلحت کارشناسی حل می شود و اگر مصلحت دینی بود معنایش این است که آن نظارت، سامان بهتری پیدا می کند.
اما در حرکت اساسی که ما باید به سمت تمدن اسلامی حرکت کنیم نه به سمت مدرنیته اخلاقی و مدرنیته اسلامی، در آنجا طبیعتا قانونگذاری در مجلس نیاز به یک اسناد بالادستی دارد، نیاز به یک نرم افزارها و دانش ها و علومی دارد که مجموعه آنها باید به صورت هماهنگ به اسلامی تر شدن نظام کمک کند.
ما نباید بگذاریم قانونگذاری به نحو مستقل از اسلام پیش برود و بعد فقط بر عدم مخالفت نظارت کنیم. بلکه باید از اول قانونگذاری و قیدگذاری مبتنی بر فرهنگ اسلام اتفاق بیفتد و این وقتی است که نرم افزار قانون نویسی مبتنی بر اسلام، در قوانین عادی هم پیش بینی شده باشد و این طبیعتا می طلبد که ما دانش های اسلامی داشته باشیم. کارشناسی اسلامی می تواند عقبه قانون گذاری اسلامی باشد و طبیعتا این نیازمند به تحول در حوزه علوم اسلامی و علوم انسانی است و ما باید به علوم انسانی اسلامی دست بیاییم تا مبنای طراحی نظام ها و قوانینی باشند که مجلس آنها را تصویب می کند و به عنوان مسیر و خط مشی حرکت نظام معین می کند و طبیعتا نظارتی هم که فقها می کنند باید نظارت در مقیاس فقه حکومت و فقه مدیریت باشد.
* آیا آن طراحی هایی که شده مبتنی بر نظامات اسلام است؟
** الان با یک حرکت حداقلی، قوانین ما قوانینی هستند که مبتنی بر کارشناسی سکولار طراحی می شوند و فقه موضوعات می خواهد بر نظام سازی اجتماعی نظارت کند. بنابراین ما هم نیاز داریم؛ نیازهایی که بتواند امکان نظام سازی مبتنی بر اسلام را داشته باشد و هم اینکه نیاز داریم به یک دستگاه فقاهتی که بتواند از موضع فقه مدیریت و فقه نظامات اجتماعی بر برنامه ریزی نظارت کند و طبیعتا در یک قدم بعد نیاز داریم که همه سطوح قانونگذاری یک جا به صورت منسجم در یک شبکه دیده شود. الان قانونهایی که گذاشته می شود بعضی هایش عبارتند از سیاست ها، قوانینی که دستگاه ها به عنوان گردش عملیات داخلی خودشان تصویب می کنند مثل آئین نامه ها. همه اینها باید در یک فرآیند درون یک شبکه اسلامی شوند؛ و اسلامی شدن به این معناست که طراحی نظام و تکامل نظام اسلامی مبتنی بر علم دینی و تفقه حکومتی انجام بگیرد. و طبیعتا این می طلبد که مجلس ما واجد ظرفیتی باشد که به این سمت حرکت کند. اگر مجلس ما اکثریتش از سکولاریست های تمامیت خواه باشد، قاعدتا به سمتی حرکت می کند که مسیر قانونگذاری را به سمت حاکمیت عقلانیت سکولار پیش می برد. اگراز همین جریان طرفداران مدرنیته اخلاقی و اسلامی باشند قاعدتا همین خط مشی ادامه پیدا خواهد کرد و همین نظارت کمرنگ و همین مجلس تشخیص مصلحت ادامه می یابد، اما اگر از کسانی باشند که به تمدن اسلامی می اندیشند، قاعدتا مسیر مرکز تحقیقات مجلس و مراکز مشابه را به سمتی پیش می برند که قانونگذاری متناسب با الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی اتفاق بیفتد.