تکلیف و رسالت روحانیت
حال که با "جایگاه روحانیت" از دیدگاه امام خمینی آشنا شدیم، اینک نوبت آن است که "رسالت روحانیت" از زبان و قلم ایشان شناسایی و بازگو شود. در این بحث نیز میتوان موارد ذیل را "رسالت و تکلیف همیشگی روحانیت" از نظر امام دانست، تکلیفی که انجام آن به "حفظ و تثبیت جایگاه روحانیت" در آینده میانجامد.
1. وارستگی از دنیا
اگر وارستگی از دنیا را "مهمترین تکلیف روحانیت" از نگاه امام بشماریم، به خطا نرفته ایم. مواعظ امام خطاب به طلاب، فضلا، و علما قبل و بعد از پیروزی انقلاب و سفارشهای مکرر ایشان به روحانیان صاحب منصب بعد از پیروزی انقلاب به قدری زیاد است که جمع آوری آنها مجموعهای قطور و ارزشمند خواهد شد. این حجم موعظه، پند، نصیحت و توصیه به روحانیان نشانگر اهمیت موضوع است. گستردگی آثار و پیامدهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی "وارستگی" یا "وابستگی" روحانیت به مظاهر دنیا میتواند حکمت حجم بالای بیانات امام در این زمینه باشد. بخصوص اگر به این نکتة کلیدی و بسیار مهم توجه شود که "اسلام و روحانیت در هم مدغماند."1 و تفکیک آنها از یکدیگر عملا غیر ممکن یا دشوار است.
دقت در مواعظ امام قبل و بعد از انقلاب یک تفاوت اساسی را هم نشان میدهد و آن این است که نصایح امام به قشری معطوف است که اینک "صاحب منصب و قدرت" است و با گذشته تفاوت زیادی دارد. تنها یک نمونه از بیانات امام را در این زمینه نقل میکنیم که کاملا گویاست.
"حیثیت روحانیت، الآن بسته است به اعمال ما. همیشه بوده اما حالا بیشتر است. همیشه در زمان طاغوت بود ما هم هیچکاره بودیم، شما هم هیچکاره بودید و تحت فشار ظلم بودید و مظلوم؛ مظلومیّت محبوبیّت میآورد. حالایی که جمهوری اسلامی شده و رژیم طاغوتی از بین رفته و رژیم اسلامی- انسانی بناست باشد و شما هم متصدّی یک اموری هستید،... الآن آن طور نیست که اگر یک کاری آن وقت میشد مردم از باب اینکه شما مظلوم بودید و محبوب شده بودید، مردم مناقشه نمیکردند. اما امروز آن وضع دیگر نیست؛ امروز مناقشه میکنند."2
اگر وارستگی از دنیا پیش از انقلاب معنا و مفهومی داشت، به طوری که اکثریت روحانیان عملا از دسترسی به مهمترین مظاهر دنیا، یعنی "قدرت" و "ثروت"، به دور بودند؛ و به عبارت دیگر، به صورت قهری دستشان چندان به دنیا نمیرسید، ولی پس از پیروزی وضع کاملا دگرگون شد و آنان باید ثابت میکردند به رغم دسترسی به قدرت و ثروت علاقهای به آنها ندارند و کاملا وارسته از دنیا هستند.
امام از آن جهت بر تهذیب و تزکیة نفس تأکید داشتند که،
اولا: روحانی مهذّب است که میتواند منشأ اثر بوده و اسلام را پیش ببرد.
ثانیا: ضرری که روحانی فاسد به اسلام و عقائد مردم میزند، هیچ شخص فاسد دیگری نمیتواند چنین ضرری بزند. زیرا مردم رفتار خوب یا بد او را به حساب دین میگذارند و همین نکته است که ضرورت تهذیب و تزکیه نفس را مضاعف میسازد.
ایشان در زمانی که به عنوان استاد به موعظة طلاب و روحانیان میپرداخت، میگفت:
"درد اینجاست. اگر مردم از شما عملی که خلاف انتظار است مشاهده کنند، از دین منحرف میشوند؛ از روحانیت برمیگردند، نه از فرد. ای کاش از فرد برمیگشتند و به یک فرد بدبین میشدند. ولی اگر از یک روحانی عملی ناشایست و برخلاف نزاکت ببینند، تجزیه و تحلیل نمیکنند... وظایف اهل علم خیلی سنگین است." 3
نتیجة بدبینی مردم به روحانیت و دین که به از دست رفتن نفوذ کلمة علما در میان مردم میانجامد، ناگفته معلوم است. "باز شدن راه نفوذ و اعمال قدرت دشمن" تنها یکی از پیامدهای ناگوار آن است.4
در همین راستا توصیة امام به رعایت "زی طلبگی" و "ساده زیستی" روحانیان بعد از پیروزی انقلاب، سفارشی در جهت "حفظ جایگاه ونقش روحانیت" بود. گرایش به تجملات و زندگی اشرافی بخصوص از جانب روحانیانی که در مصدر امورند، دست کم عوارض منفی ذیل را به همراه دارد:
- دیگر نمیتوانند مردم را به زهد و وارستگی از دنیا دعوت کنند.
- خنثی شدن تبلیغات اسلامی در طی قرون متمادی که مسئولان و دولتمردان باید هم سطح با طبقة فقیر و ضعیف جامعه زندگی کنند، همان گونه که علی (ع) بر علمای امت تکلیف کردند.
- مردم خواهند گفت: اینان که تا دیروز دم از زهد و پرهیز از تشریفات میزدند، بدین خاطر بود که دستشان نمیرسید و امروز که دستشان میرسد، به زندگی تجملاتی و تشریفاتی رو آورده اند!
- درد مردم فقیر و ضعیف جامعه را بتدریج فراموش کرده و سیاستها و برنامهها در راستای حلّ مشکلات آنان نخواهد بود.
- متهم شدن روحانیت و اسلام به اشرافی گری و دفاع از منافع سرمایه داران.
2. حفظ رابطه صمیمی و عاطفی با مردم
یکی از خطراتی که پس از پیروزی انقلاب روحانیت را تهدید میکند، تغییرزبان و نوع ارتباط با مردم بود. تا دیروز روحانیت به عنوان "قشر نخبه مظلوم" مورد توجه مردم بوده و ارتباط عمیق عاطفی با مردم داشت و با مردم به زبان خاصی سخن میگفت. بیم آن میرفت که با قرار گرفتن روحانیت درمسند قدرت، اینک با "زبان قدرت" با مردم سخن بگوید. دیروز روحانیت از سوی مردم مورد سئوال و بازخواست و استیضاح نبود، ولی امروز چه بسا مردم آنان را مورد سئوال و استیضاح قرار دهند. آیا روحانیت نیز مانند حاکمان با مردم برخورد خواهد کرد؟ یا رابطة این قشر با مردم همچون گذشته رابطهای پدرانه، محبت آمیز و صمیمانه خواهد بود؟ بخصوص که تا دیروز حاکمان را بازخواست کرده و از حقوق مردم به حق دفاع میکرد و امروز که به قدرت رسیده، رفتارش زیر ذرّه بین مردم است.
یکی از دغدغههای امام "نوع برخورد روحانیت" با مردم به ویژه جوانان بود. نگران بود که مبادا کوچکترین سئوال و اعتراض جوانان را برنتابد و به زبان تحکّم رو آورد و تنها "امر و نهی" نماید. از این رو، به محض مشاهدة نمونههایی از چنین رفتارهایی با مردم، هر چند به ندرت و از سوی تعداد معدودی از روحانیان، فوری عکس العمل نشان میداد. در یکی از نامههای خود به "جامعة مدرسین حوزه" مرقوم فرمودند:
"شما دوستان اگر خیال کنید همه در مسائل اعتقادی، باید آنچه را شما قبول دارید قبول داشته باشند والا منحرف هستند، بدانید که راه درستی نمیروید. بحمداللَّه در حوزههای علمی یکی از مسائل حل شده که سابقه تاریخی بیش از هزار ساله دارد، اختلاف آراء در زمینههای مختلف است. طلاب جوان... اگر دارای اعتقاداتی باشند که با آنچه شما بدان اعتقاد دارید، جور نباشد اشکالی ندارد."5
سپس با اشاره به یکی از برخوردهای نادرست آنان با طلاب جوان در سالهای اول انقلاب فرمودند:
"چرا باید به گونهای حرکت کنیم که اجازه ندهیم طلبهها در قتلگاه مقدس فیضیه، این برجستهترین سنگر مبارزات روحانیت، برای شهدای عزیز پانزدهم خرداد، آن هم در همان روز تاریخی، جلسهای بگذارند. این موضعگیری غلط و تلخ در تاریخ ماند."6
به علما توصیه میکردند که جوانان را با آغوش باز بپذیرند و از متهم کردن آنان به "التقاط"، "ناآگاهی"، "فاصله گرفتن از دین" بپرهیزند. متأسفانه روند امور در طی سی سال گذشته نشان داد که طیفی از علمای ما توصیههای امام را جدّی نگرفته و آنان را از خود، روحانیت، جمهوری اسلامی و اسلام دور کردند. آنچه امروز در جامعه ما میگذرد، بخشی از آن معلول "نوع رفتار ما با مردم و جوانان" است، گرچه تلاش در این زمینه و ایجاد فاصله بین روحانیت و مردم غیر قابل انکار است.
امام خمینی از جدایی مردم از روحانیت به عنوان یک خطر یاد کرده و روحانیت را به هوشیاری در برابر آن دعوت میکردند. معتقد بودند: "اینها ضربهای که از روحانیت خوردند، از هیچ کس نخوردند."7 لذا به علما و روحانیان نسبت به رفتار و انجام وظایفشان هشدار داده، میفرمود:
"شما، سنخ روحانیت - ایّدهمالله تعالی- اگر کارهایی خدای نخواسته انجام بدهید که از چشم ملت بیفتید، و لو در دراز مدت، آن روز است که فانتوم لازم نیست دیگر، خود ملت شما را کنار میزند. و ملت هم بیهادی نمیتواند کاری انجام بدهد."8
به وجود آمدن چنین احساسی برای مردم که "روحانیان که تا دیروز از مردم دم میزدند، به خاطر آن بود که به ما نیاز داشتند تا به وسیلة ما رژیم پهلوی را ساقط کنند، ولی امروز که به قدرت رسیده اند، نیازی به ما ندارند و دیگر به ما بها نمیدهند"، بسیار خطرناک و در عین حال دردآور است. پیوند روحانیت با مردم باید روز به روز عمیقتر شود. مردم باید احساس کنند روحانیت با تمام وجود به فکر رفاه دنیوی و سعادت اخروی آنها ست. هرگز به آنان "نگاه ابزاری" ندارند.
هرگز آنان را پلی برای رسیدن به آمال و آرزوهای خود نساخته اند، بلکه با اخلاص کامل خدمتگذار آنها هستند. احترام به مردم و خواستههای آنها، برخورد منطقی و صمیمانه با اشتباهات آنان و تلاش برای حلّ مشکلاتشان، پرهیز از تحمیل نظرات خود بر مردم، و... از جمله راهکارهای تعمیق رابطه با مردم است. ایشان در نامة خود به علما و روحانیت در سال 1367 مرقوم فرمودند:
"امروز که بسیاری از جوانان و اندیشمندان در فضای آزاد کشور اسلامیمان احساس میکنند که میتوانند اندیشههای خود را در موضوعات و مسائل مختلف اسلامی بیان دارند، با روی گشاده و آغوش باز حرف های آنان را بشنوند. و اگر بیراهه میروند، با بیانی آکنده از محبت و دوستی راه راست اسلامی را نشان آنها دهید. و باید به این نکته توجه کنید که نمیشود عواطف و احساسات معنوی و عرفانی آنان را نادیده گرفت و فوراً انگِ التقاط و انحراف بر نوشتههاشان زد و همه را یکباره به وادی تردید و شک انداخت... به جای پرخاش و کنار زدن آنها با پدری و الفت با آنان برخورد کنید. اگر قبول هم نکردند، مأیوس نشوید. در غیر این صورت خدای ناکرده به دام لیبرالها و ملی گراها و یا چپ و منافقین میافتند؛ و گناه این کمتر از التقاط نیست."9
حضرت امام بارها به ملت هشدار داد که جریانی در صدد "جدا کردن مردم از روحانیت" است. تنها به دو نمونه از هشدارهای امام در این زمینه بسنده میکنم. در یک سخنرانی از روی کار آمدن رژیمی به ظاهر اسلامی ولی در باطن منافق، چنین هشدار دادند:
"رژیم به صورت صد در صد اسلامی و بیشتر از شما فریاد "وا اسلاما" بکشد، لکن در باطن منافق باشد و در باطن بر خلاف مصالح کشور عمل کند، امروز حیلههای شیطانی قدرت های بزرگ در کار است که ملت را از روحانیت جدا کند و اینها را از ملت جدا کند."10
"اعلام خطری که به ملت میکنم این است که جریانی در کار است که روحانیت را کنار بگذارند؛ و جریانی در کار است که شما را از روحانیت جدا کنند، و آن کنند به سر ملت که در زمان محمد رضا آمد، منتها به یک صورت دیگری." 11
3. اثبات کارآمدی اسلام
یکی از دغدغههای امام خمینی پس از پیروزی انقلاب این بود که اسلام به ناتوانی در ادارة جامعه امروزی متهم شود. زیرا در صورت تبلیغات گسترده حوزه و روحانیت نسبت به کارآمد بودن اسلام و پاسخگو بودن این مکتب در دنیای امروز خنثی شده و جاودانگی و جهانی بودن دین اسلام زیر سئوال خواهد رفت. ایشان در عین حال که معتقد بود "جمهوری اسلامی نمونهای از قدرت و توانایی اسلام و روحانیت در ادارة جوامع امروزی است و کشورهای اسلامی باید به آن تأسی کنند"،12 ولی از تذکر به علما و روحانیت در توجه به پیچیدگیهای جوامع امروزی و مقتضیات آن غافل نبود.
گشودن افقهای جدید در عرصة قانونگذاری در سالهای پایانی عمر خود و تأکید بر "دخالت دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد" و توجه به عنصر "مصلحت اسلام و مسلمین" همگی در همین راستا بود. توصیههای ایشان به شورای نگهبان مبنی بر این که "خودشان قبل از این گیرها مصلحت نظام را در نظر بگیرند، چرا که یکی از مسائل بسیار مهم در دنیای پرآشوب کنونی نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیم گیری هاست"، از آنجا ناشی میشد که نگران بودند تا "خدای ناکرده اسلام در پیچ و خمهای اقتصادی، نظامی، اجتماعی و سیاسی متهم به عدم قدرت ادارة جهان نگردد." 13
"بر این باور بودند که "فرهنگ فاسد غرب و شرق اقتضا میکند که با وسائل عظیمی که در دست دارند در تمام ساعات روز به دروغپردازی و تهمت و افتراء بر فرهنگ الهی اسلام بتازند، و در هر فرصتی قوانین الهی جمهوری اسلامی و اصل اسلام را بکوبند... و قوانین اسلام را کافی برای این زمان ندانند. به بهانه آنکه قوانینی که هزار و چهار صد سال بر آن گذشته قدرت اداره امور را ندارد، که دنیا نوآوردهایی دارد که در آن اعصار نبوده"؛ از این رو، "باید نویسندگان متعهد و گویندگان و هنرمندان استفاده کرده و به مدد روحانیون آشنا به فقه اسلام و قرآن کریم، احکام الهی را- که برای همه قرون است- با اجتهاد صحیح از قرآن کریم، سنت نبی اکرم (ص) و اخبار سرشار از معارف الهی و فقه سنتی استخراج کرد و به عالم عرضه داشت."14
ایشان شرط توفیق در این میدان را "حضور فعال روحانیت در همة مسائل و مشکلات کشور" میدانستند که ثمرهاش درک این واقعیت است که "اجتهاد مصطلح برای ادارة جامعه کافی نیست." لذا معتقد بودند که:
"حوزهها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیای عکس العمل مناسب باشند. چه بسا شیوههای رایج اداره امور مردم در سال های آینده تغییر کند و جوامع بشری برای حلّ مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند. علمای بزرگوار اسلام از هم اکنون باید برای این موضوع فکری کنند."15
حساسیت امام نسبت به این مسئله کاملا طبیعی و قابل درک بود. زیرا جمهوری اسلامی که پس از قرنها تبلیغ مکتب لیبرالیسم به عنوان مکتبی که پایان تاریخ تلقی میشد، الکوی جدیدی از "پیوند دین و دموکراسی" را به دنیا عرضه کرده بود. دشمنی قدرتهای جهانی بیش از آن که مربوط به مسائل اقتصادی باشد، برخاسته از به خطر افتادن مبانی فکری و تئوری سیاسی شان بود. مردم دنیا با الگوی جدیدی از نظام سیاسی روبرو شده بودند که به رغم تبلیغات چند صد ساله در انزوای دین، از حاکمیت سیاسی دین سخن میگفت. ایشان معتقد بود:
"همه ترس استکبار از همین مسأله است که فقه و اجتهاد جنبه عینی و عملی پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد.... سران استکبار از قدرت برخورد عملی مسلمانان در شناخت و مبارزه با توطئههای شوم آنان به هراس افتادهاند و اسلام امروز مسلمانان را یک مکتب بالنده و متحرک و پر حماسه میدانند... همه توطئههای جهانخواران علیه ما از جنگ تحمیلی گرفته تا حصر اقتصادی و غیره برای این بوده است که ما نگوییم اسلام جوابگوی جامعه است و حتماً در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگیریم."16
امام واقعا نگران بودکه جمهوری اسلامی نتواند خواستههای مردم را برآورده کرده و رضایت آنان را جلب کند. در یک مورد در خصوص وضعیت معیشتی مردم فرمودند:
"اگر خدای نخواسته جمهوری اسلامی نتواند جبران کند این مسائل اقتصادی را، که اول مرتبه زندگی مردم است، و مردم مأیوس بشوند از جمهوری اسلامی و مأیوس بشوند از اینکه اسلام هم برای آنها بتواند در اینجا کاری انجام بدهد، اگر در این محیط یک انفجار حاصل بشود، دیگر نه من و نه شما و نه هیچ کس، نه روحانیت و نه اسلام، نمیتواند جلویش را بگیرد. انفجار اگر در زمان طاغوت حاصل میشد، ماها میتوانستیم با نصیحت، با موعظه، با امر، مهارش کنیم. اما انفجار اگر در متن اسلام حاصل بشود، مردم با یأس از جمهوری اسلامی منفجر بشوند، دیگر قابل مهار نیست."17
در همین زمینه امام سخن مهم دیگری هم با علما و روحانیت داشت و آن این که: "ممکن است برداشت های اشخاص با ما مخالف باشد و ما باب اجتهاد را نمیتوانیم ببندیم. همیشه اجتهاد بوده، هست و خواهد بود، و حال آنکه مسائلی که امروز پیش آمده است با مسائل سابق خیلی فرق میکند. و برداشتها از احکام اسلام مختلف است. ما نباید بر سر برداشتها دعوا بکنیم."18
ایشان با توجه به تحولات شگرف زمانه و تغییر موضوعات و ظهور مسائل جدید، بر این اعتقاد بود که:
"در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا میکند که نظرات اجتهادی- فقهی در زمینههای مختلف و لو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد ولی مهم شناخت درست حکومت و جامعه است که بر اساس آن نظام اسلامی بتواند به نفع مسلمانان برنامهریزی کند که وحدت رویّه و عمل ضروری است و همین جا است که اجتهاد مصطلح در حوزهها کافی نمیباشد."19
4.حفظ استقلال حوزه و روحانیت
از موضوعات دیگری که امام نسبت به آن حساسیت داشت، "استقلال حوزه و روحانیت" از دولت هاست. هر چند ظهور و بروز این حساسیت قبل از انقلاب و دست اندازی رژیم پهلوی به شئون حوزه و روحانیت بود، اما پس از انقلاب نیز رویکرد امام در خصوص نوع تعامل حوزه و روحانیت با نظام "استقلال" و "همکاری" بود و از وابستگی مالی یا اداری یا سیاسی حوزه هراس داشت و نسبت به آن تذکر میداد. در زمان طاغوت دخالت سازمان اوقاف یا طرح عناوینی چون "سپاه دین" را نقشه و توطئه رژیم برای وابسته کردن روحانیت دانسته و در برابر آن عکس العمل شدیدی نشان داد. با بیان این مطلب که "آرزوی بردن روحانیت تحت یک وزارتخانه را به گور خواهند برد"، افزودند:
"شما خیال میکنید که روحانیت اسلام را میشود مثل روحانیت مسیح کرد؟ هیچ امکان ندارد این. روحانیت شیعه مستقل است، مستقل؛ اتکا به هیچ جا ندارد... این طلاب محترمی که با سی- چهل تومان در ماه ساختهاند و زحمت دارند میکشند... اینها مستقلند در افکار خودشان. اینها از تویشان آدم در میآید؛ اینها از تویشان "مدرس" در میآید."20
در نجف هم که زمزمة دوباره نظارت اوقاف را شنیدند، فرمودند:
"اخیراً در ایران طرح هایی در دست تصویب است که با اجرای آن همه چیز روحانیت- اگر چیزی مانده باشد- به باد میرود؛ مثل تصویب نظارت اوقاف به جمیع شئون روحانیت، مساجد و منابر، تکایا و غیرها؛ بلکه تعیین مرجع و رئیس حوزهها."21
نغمه "سپاه دین" را موجب تهدید سخت اساس روحانیت و استقلال آن دانسته و مبارزه با آن را یک وظیفه شمردند.22 هدف از تاسیس آن را "شکستن سد عظیم روحانیت" و "در آوردن تمام مراجع بزرگ علمای اعلام و خطبای محترم را به صورت کارمند دولت، آن هم کارمندانی بسیار خفیف و بیارزش" به منظور "درهم شکستن حیثیت اسلام و روحانیت و باز نمودن راه نفوذ استعمارگران" دانستند تا از رهگذر آن "مساجد، تکایا، مدارس و دیگر مراکز اسلامی و شئون روحانیت را تحت نظارت سازمان ضد اسلامی اوقاف قرار داده، علما، وعاظ و ائمه جماعت را مجری اغراض نامشروع دستگاه جبار و عمال کثیف استعمار سازند و یا به کنارهگیری، انزوا و تسلیم سنگرهای اسلام به مخالفین و عمال اجانب وادارند.23
به همین جهت، اظهار امیدواری کردند که "علمای اعلام و مراجع بزرگ اسلام از خیانت و نفوذ اجانب و عمال استعمار به حوزههای علمیه و جامعه روحانیت جلوگیری به عمل آورند، و ایادی مخالفین را که در سلک روحانیت قرار دارند و اسلام و روحانیت را به سقوط و انحطاط تهدید میکنند، طرد و رسوا سازند."24
پس از پیروزی انقلاب نیز به رغم حاکمیت دولت اسلامی و تأکید ایشان بر حمایت و پشتیبانی حوزه و روحانیت از نظام و دولت، باز هم به استقلال حوزه، تحت اشراف مراجع عظام میاندیشیدند، به طوری که در موقعیتهای گوناگون، اساتید و "شورای مدیریت حوزه" را به این امر متوجه میکردند.
- در سال 1359 ش هنگامی که آیتالله منتظری از تشکیل "شورای مدیریت حوزه" با عضویت تعدادی از اساتید و فضلای حوزه پس از مشورت با آیتالله العظمی گلپایگانی خبر داد، ایشان در پاسخ مرقوم فرمودند: "شورای مزبور کارهایی را که میخواهند انجام دهند، پس از نظر خواهی در امور مهمّه از حضرت آیتالله گلپایگانی- دامت برکاته- مانعی ندارد." 25
5. حفظ حرمت روحانیت، اسلام و جمهوری اسلامی
یکی دیگر از سفارشهای اکید امام قبل و بعد از انقلاب به علما و روحانیان، "حفظ حرمت روحانیت و اسلام" بود. از اینکه بر اثر رفتار یک روحانی لطمهای به حیثیت اسلام و روحانیت وارد شود، بیم داشت و در جلسات مختلف در این زمینه تذکّر میداد. جدایی ملّت از "روحانیت و دین" را از جملة عوارض آن میدانست. مرتّب یادآور میشد که مردم روحانی را به خاطر پیامبر و اسلام میخواهند، روحانی برای آنان اصالت ندارد، از این رو، اگر رفتاری بر خلاف اسلام از یک مرجع تقلید هم ببینند، از او رویگردان میشوند. به چند نمونه از سخنان ایشان در این زمینه توجه کنید:
"مردم دین میخواهند. علما و روحانیت خدمتگزار دین هستند؛ لذا آنها را دوست میدارند؛ و الا اگر فهمیدند که برای دنیاست و برای حبّ ریاست است و امثال آن، هیچ اعتنایی به آنها نمیکنند."26
"شما چنانچه به وظایف روحانی، وظایف روحانیت عمل بکنید، قلوب مردم با شماست؛ مردم شما را میخواهند و اگر خدای نخواسته یک خلافی از بعضی بشود، این قلوبی که متوجه به شما شده است ممکن است خدای نخواسته برگردد. برگشتن قلوب از شما، شکست روحانیت است؛ شکست روحانیت، شکست اسلام است. اسلام با این سدّ بزرگ روحانیت تا حالا محفوظ مانده اگر خدای نخواسته این سد شکسته بشود، اسلام شکسته میشود." 27
"من برای روحانیت که نگهبان اصیل اسلام است، نگران هستم و خوف آن دارم که کسانی که کفالت امری از امور کشور را دارند، خصوصاً دادگاهها و کمیتهها و دادستانیها با رفتار بعضی از آنان و لو به واسطه عدم توجه به موازین اسلامی، وجهة روحانیت، این سنگر اسلام، پیش ملت مشوّه بشود."28
ایشان از این که علما به واسطة دخالت در اموری که خارج از حیطة کار و تخصّص آن هاست، از چشم مردم بیفتند، نگران بود و آنان را از چنین امری برحذر میداشت. میفرمود:
"تذکر اکید به روحانیونی است که در دادگاهها و کمیتهها، جهاد سازندگی و دیگر ارگانها اشتغال به خدمت دارند، که اولًا در اموری که صلاحیت آن را ندارند به هیچ وجه دخالت نکنند که دخالت آنان علاوه بر آنکه از جهت عدم صلاحیت آنان غیر مشروع است، از جهت بدبین شدن ملت به روحانیت و در نتیجه جدا شدن ملت از شما که لطمهای بزرگ به اسلام و کشور اسلامی میباشد از گناهان بزرگ و نابخشودنی است.
شیاطینی که شما را وادار به این نحو دخالتها میکنند، دشمنان سرسخت روحانیت و اسلامند، با این عمل خود نتایج شیطانی گرفته و شما را منزوی و کشور را به تباهی میکشند. دخالت در امور اجرایی، عزل و نصب و امثال اینها به استثنای دخالت کسانی که دولت مستقیماً گماشته است، دخالت غیر مشروع و موجب اختلال در امر کشور و باید از آن اجتناب بشود."29