تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۶:۱۴  ، 
شناسه خبر : ۲۴۰۰۸۰
حمید فغفور مغربی چکیده یکی از اصول مسلم تعلیمات اسلام و یکی از مبانی حقوق اسلامی، صلح و مسالمت است. گزینش نام اسلام برای این آیین مقدس، تأکیدی بر این مدعاست. از دیدگاه اسلام هم جنگ تجاوزکارانه و هم تجاوز در جنگ محکوم است. جنگ نه تنها با فطرت سلیم انسان سازگار نیست، که با قانون جهان هستی نیز هماهنگ نمی‌باشد. جنگ، یک نوع بیماری و توسل به خشونتن برای رسیدن به اهداف ظالمانه است. حتی جنگ‌های مقدسی که جنبه‌ی دفاع از حق و عدالت را دارد، به دنبال انحراف گروهی از راه مستقیم پدید می‌آید و گاه بر افراد و ملت‌ها تحمیل می‌شود. کسانی که می‌کوشند جنگ را موافق طبع بشر قلمداد کنند و به متجاوزان اجازه‌ی توسل به زور برای اهداف توسعه‌طلبانه‌ی خود می‌دهند، اصل تنازع بقا را، که یکی از اصول چهارگانه‌ی داروینیسم است، دست‌آویز خود قرار می‌دهند و می‌گویند که اصل تنازع به منظور دوام جامعه و «انتخاب اصلح» لازم است. این استدلال مردود است، زیرا بر فرض که ما تنازع بقا را در مورد حیوانات درنده بپذیریم ـ که آن هم مورد خدشه است ـ در مورد بشر قابل قبول نیست؛ چرا که انسان‌ها می‌توانند با تعاون بقا ـ همان‌گونه که در حوزه‌های صنایع و سیاست میان گروه‌های رقیب دیده می‌شود ـ به تکامل خویش ادامه دهد. بنابراین اساس زندگی انسان تعاون بقاست، نه تنازع بقا (مکارم شیرازی و همکاران، ج 10، ص 362). به هر حال ما دلیلی نمی‌یابیم که توجیه‌گر جنگ، آن هم از نوع جنگ‌های امروزی باشد؛ فقط مغز بیمار می‌تواند چنین جنگ‌های ویران‌گر را موجه جلوه دهد (همان). با این اشاره به قرآن برمی‌گردیم و صلح‌طلبی را از دیدگاه این کتاب آسمانی بررسی می‌کنیم. بر مبنای چنین فرضی این نوشتار به ماهیت جهاد در اسلام می‌پردازد. واژگان کلیدی: جهاد، صلح، اهداف جهاد، ماهیت جهاد.

«وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِِیمُ» (انفال، 61)؛
اگر آنان «دشمنان اسلام» تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی و بر خدا توکل کن او شنوا و داناست.
این آیه به گروه‌هایی اشاره دارد که در حال پیکار با مسلمانان هستند. می‌گوید: هرگاه نشانه‌های معقول صلح‌طلبی از سوی آنان آشکار شد، پاسخ مثبت بده و بر خدا توکل کن و در عین رعایت احتیاط، در برابر دشمن به وسوسه‌ها اعتنا مکن.
آیه‌ی پیشین از آیاتی است که صلح‌طلبی را به صورت اصل اساسی به مسلمانان و حکومت اسلامی سفارش می‌کند. اگر آنها تمایل نشان دادند، پاسخ مثبت بدهید؛ یعنی از گفت‌وگوهای ابتدایی صلح نیز استقبال کنید.
فلسفه‌ی جنگ

آیا اسلام به پدیده‌ی جنگ، به عنوان یک اصل جبری و اجتناب‌ناپذیر می‌نگرد یا به عنوان یک ضرورت اجتماعی؟ برای دریافت پاسخ این سؤال، باید به دیدگاه اسلام نسبت به انسان و جامعه توجه کنیم. از این دیدگاه و براساس جهان‌بینی توحیدی اسلام، هدف از آفرینش انسان، استکمال وجودی او است «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلّا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات، 56)، و در این مقام تا آنجا بالا رود که به مقام خلافت الهی برسد «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» (بقره، 30). روشن است که این مقام جز با آزادی اراده و رفتار اختیاری انسان امکان‌پذیر نیست.
به همین جهت خداوند انسان را با سرشتی دوگانه که منشأ ارزش او است آفرید و او را بر این آگاه ساخت، «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها و تَقْواها» (شمس، 7 و 8)؛ و به او گفت که سعادت جاوید و فلاح در پیروی از تقوا و اجتناب از فجور است، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها و قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها» (شمس، 9 و 10)؛ و در عین حال با هدایت و نشان دادن راه، او را در انتخاب راه از بیراهه مختار ساخت، «إنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً» (انسان، 3).
این واقعیت و وجود عنصر آزادی و اختیار در انسان از یک سو، و وجود تزاحم در عالم ماده و طبیعت، که لازمه‌ی لاینفک آن است، از سوی دیگر، چه بسا موجب آن شود که دو گروه از انسان‌ها با سوء اختیار خود به بیراهه کشیده شوند و به حمله و ستیز متقابل دست بزنند و در نتیجه جنگ دو گروه باطل را پدید آورند. و یا گروهی متجاوز به گروه دیگر حمله کنند و با دفاع آنان از خود جنگ حق و باطل را پدیدار سازند.
بدین صورت است که جنگ، نه به صورت یک اصل جبری غیر قابل اجتناب، بلکه در ظرف واقعیت و انسان موجود به عنوان «لازمه‌ی وجودی انسان خاکی و زندگی اجتماعی» مطرح می‌گردد، هر چند انسان و جامعه‌ی مطلوب می‌تواند برای همیشه خود را از بلای جنگ رها سازد و چنین هم هست (کاتوزیان، 1366، 263).
مفهوم جهاد با مفهوم حقوقی جنگ متفاوت است. جهاد در فرهنگ اسلامی یا جهاد اکبر است (مبارزه با نفس) و یا جهاد اصغر، به معنای جنگ کردن در راه خدا و برای خدا با دشمنان خدا. جهاد به معنای اخیر یا جهاد با کفار است یا جهاد با منحرفین و باغیان علیه امام زمان.
با این توضیح مفهوم جنگ از جهاد وسیع‌تر است. زیرا شامل همه‌ی منازعات می‌شود و جهاد نوعی از آن است. مفهوم جهاد نیز از جهتی وسیع‌تر از جنگ است، زیرا شامل نبرد با باغیان نیز می‌شود، اگرچه فاقد سازمان و تشکیلات خاص باشند.
این واقعیت تلخ، یعنی وجود جنگ و ستیز، به خصوص بین دو گروه باطل، به عنوان لازمه‌ی وجودی انسان خاکی، آن‌چنان مشهود بوده است که ملائکه‌ی الهی هم با زبان ادب و آهنگی اعتراض‌گونه پس از آفرینش آدم، به خداوند عرض می‌کنند که: «أَتَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها و یَسْفِک الدِّماءَ وَ نَحْنُ نَسَبِّحُ بِحَمْدِک وَ نُقَدِّسُ لَک» (بقره، 30)؛ (ملائکه گفتند) پروردگارا! می‌خواهی کسانی را بگماری که فساد کنند در زمین و خون‌ها بریزند، حال آن‌که ما خود تو را تسبیح و تقدیس می‌کنیم؟
و خداوند متعال در پاسخ با عبارت «إنِّی أَعْلَمُ ما لاتَعْلَمُونَ» (همان) اشاره می‌فرماید که در دفاع اختیاری جبهه‌ی حق در برابر تجاوز جبهه‌ی باطل و غیر آن کمالی است که در تسبیح و تقدیس غیر اختیاری شما نیست.
ریشه‌ی تضادهای اجتماعی، که به جنگ منجر می‌شود، تضاد درون انسان است که نیرویی او را به نیکی و نیرویی او را به بدی می‌کشاند و شیطان تحریک‌کننده به بدی است و این جریان فردی به صورت جریانی اجتماعی نمود یافته و تضادهای شدید جریان‌های اجتماعی به جنگ تبدیل می‌شود. گاه تضادها ناشی از منفعت‌طلبی و گاه تعصبات عقیدتی و گاه قدرت‌طلبی می‌باشد.
بنابراین، جنگ در زندگی انسان موجود، نه به عنوان یک اصل جبری، بلکه به عنوان یک بیماری یا یک عارضه‌ی گسترده و غالب وجود داشته و خواهد داشت. تا وقتی که نوع انسان با تربیت به رشد برسد و همه به حق خود قانع و در برابر حق، تابع باشند.
از سوی دیگر هر جنگی زیان‌بار و ویران‌گر نیست، بلکه پاره‌ای از جنگ‌ها در کنار ویرانی که ایجاد می‌کنند، چه بسا منافعی را هم در بر دارند. در پایان تاریخ و نهایت این جنگ و ستیزها، غلبه از آن گروه حق خواهد بود و آنان وارث زمین خواهند گشت: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ» (انبیاء، 105)؛ و ما بعد از تورات در زبور داود نوشتیم که بندگان نیکوکار من ملک زمین را وارث و متصرف خواهند شد.
اسلام برخلاف طرفداران جنگ، فقط به منافع جنگ توجه نکرده به آثار منفی آن نیز التفات دارد و جنگ را از طرف جبهه‌ی باطل، فساد در زمین و عامل هلاک حیات دانسته است، آنجا که در مقام مذمت جنگ‌افروزی یهودیان می‌فرماید: «کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً وَ اللهُ لایُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ» (مائده، 64)؛ هرگاه برای جنگ با مسلمانان آتشی برافروزند خدا آن آتش را خاموش سازد و آنها در روی زمین به فسادکاری می‌کوشند و خدا هرگز مردم ستمکار مفسد را دوست نمی‌دارد.
از طرف دیگر، اسلام در برابر نظریه‌ی مخالفین جنگ فقط به پیامدهای منفی جنگ توجه نکرده است، بلکه منافع مترتب بر جنگ را نه تنها برای جبهه‌ی غالب، بلکه برای گروه‌های بی‌طرف و حتی جبهه‌ی مغلوب نیز اشاره می‌کند، چرا که چه بسا جنگ دو گروه باطل با یکدیگر موجب تضعیف آنان شده تا بیش از این فساد در زمین نداشته باشند «وَلَوْ لا دَفْعُ اللهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ» (بقره، 251)، و در نتیجه گروه حق سلامت و قوت یابند «اللهم اشغل الظالمین بالظالمین و اجعلنا بینهم سالمین غانمین». چه بسا جنگ‌ها، که موجب حفظ ارزش‌های متعالی می‌شود «وَلَوْلا دَفْعُ اللهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیِهَا اسْمُ اللهِ» (حج، 40)؛ و اگر خدا رخصت جنگ ندهد و دفع شر بعضی از مردم را به بعض دیگر نکند، همانا صومعه‌ها و دیرها و مساجدی که در آنها نماز و ذکر خدا بسیار می‌شود همه خراب و ویران می‌شد.
از دیگر آثار و فواید مترتب بر جنگ جبهه‌ی حق و باطل، امتحان نیروی مجاهد جبهه‌ی حق و استکمال و ارتقای مقام قرب آنان تا یافتن حیات جاوید و مقام «عندالرب»ی است.
از این دیدگاه دو نتیجه حاصل می‌شود:
1) جنگ‌ها، نه همه مفیدند، تا طبق نظریه‌ی طرفداران جنگ لازم و ضروری باشند، و نه همه مضرند تا طبق نظریه‌ی مخالفین جنگ لازم‌الاجتناب باشند.
2) تا انسان، انسان موجود، طبیعی و خاکی است و به انسان مطلوب، عالی و آسمانی ارتقا نیافته است، جنگ هست و قوانین تحریم جنگ عملاً ره به جایی نخواهد برد.
آیا جنگ مطلقاً بد است، حتی در مقام دفاع از یک حق و یا تهاجم و تجاوز؟ اگر جنگی برای دفع تهاجم باشد، دیگری به سرزمین ما تهاجم کرده است، به مال و ثروت ما چشم دوخته است، به حریت و آزادی و آقائی ما چشم دوخته و می‌خواهد سلب کند و می‌خواهد آقائی خود را به ما تحمیل کند. این جا ما نمی‌توانیم بگوییم ما چون طرفدار صلح هستیم با این جنگ مخالفیم، این معنایش این است که ما طرفدار ذلت هستیم، طرفدار تسلیم هستیم (مطهری، 1370، 14).
اسلام جنگ را به عنوان یک ضرورت و آخرین راه چاره پذیرفته و مفهوم جواز جنگ در اسلام چیزی جز همان دفاع مشروع نیست. در منشور ملل متحد توسل به جنگ برای حل اختلاف تحریم شده، اما دفاع حق طبیعی همه‌ی افراد و جوامع به شمار رفته است.
یکی از حقوق‌دانان مسلمان چنین می‌نویسد:
بعضی می‌پرسند که فایده‌ی بحث از جنگ و آثار آن چیست، در حالی که حقوق بین‌الملل آن را تحریم کرده است؟ پاسخ این که، اولاً تحریم جنگ مانع از وقوع آن نیست، ثانیاً دفاع مشروع با منشور ملل متحد ممنوع نشده است، بنابراین خود دفاع مشروع مستلزم بحث از جنگ و شرایط آن است (زحیلی، بی‌تا، 25).
اهداف جهاد در اسلام
1) اسلام در اهداف جهاد، در تمامی موارد بر عنوان «فی سبیل‌الله» تکیه می‌نماید، و این خود بیان‌گر این حقیقت است که انگیزه‌ی جهاد باید فقط ارزش‌های الهی و معنوی باشد، نه غنایم جنگی و مسائل مادی. قرآن می‌فرماید:
«وَ مالَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ‌اللهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ أهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً و اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْک نَصِیراً» (نساء، 75).
چنان‌که در بسیاری از موارد دیگر هم که مسأله‌ی جهاد و پیکار با دشمنان مطرح گردیده، تعبیرهایی، همچون فی سبیل‌الله و کسب رضای الهی به کار رفته است.
2) در قرآن بر این مطلب تصریح شده که مسلمانان نباید به خاطر کسب غنایم با افرادی که اعلام صلح و اظهار ایمان نموده و اسلحه به زمین نهاده‌اند بجنگد، چه این که این هدف، گذشته از این که با الهی بودن جهاد منافات دارد، خود نوعی سوءظن به اهداف الهی است.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ‌اللهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لاتَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَاللهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ کَذلِک کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» (نساء، 94)؛ هنگامی که در راه خدا گام می‌زنید (و به سفری برای جهاد می‌روید)، تحقیق کنید و به خاطر این‌که سرمایه‌‌ی ناپایدار دنیا (و غنایمی) به دست می‌آورید، به کسی که اظهار صلح و اسلام می‌کند، نگویید مسلمان نیستی، زیرا غنیمت‌های فراوانی (برای شما) نزد خداست. شما قبلاً چنین بودید و خداوند بر شما منت نهاد (و هدایت شدید). پس به شکرانه‌ی این نعمت بزرگ تحقیق کنید، خداوند به آن‌چه انجام می‌دهید آگاه است.
3) در احادیث اسلامی نیز، همانند قرآن در موارد زیادی بر این مطلب تصریح و تأکید شده است. به عنوان نمونه: امام باقر علیه‌السلام از پیامبر صلّی‌الله علیه و آله روایت فرمود، که آن حضرت صلّی‌الله علیه و آله به عنوان تحذیر جنگجویان مسلمان از اهداف اقتصادی می‌فرمود: «انما الاعمال بالنیات و لکل امرء مانوی فمن غزی ابتغاء ما عندالله فقد وقع اجره علی الله عزوجل و من غزی یرید عرض الدنیا اونوی عقالاً لم یکن له الا مانوی» (حر عاملی، 1391 هـ، ج 1، 8)؛ ارزش اعمال، مطابق نیات عاملان آن می‌باشد و برای هر شخصی پاداشی متناسب با آن چه هدف او بوده است در نظر گرفته می‌شود، بنابراین هر کس که تنها برای خداوند جنگیده و هدفش رضای الهی بوده، پاداش او نیز با خداست و هر کس که تنها برای بهره‌های دنیوی باشد، حتی اگر پای‌بند شتری را اراده کرده باشد، پاداشی جز آن نخواهد داشت.
4) شواهد عملی دیگر نیز در این زمینه در تاریخ اسلام نقل شده است، که تنها به نمونه‌ای از آنها اشاره می‌کنیم.
نمونه‌ی بارز تأکید عملی اسلام بر لزوم الهی و معنوی بودن جهاد و نداشتن اهداف مادی، گفت‌وگوهایی است که مسلمانان در آغاز جنگ‌ها با فرماندهان ارتش کفر داشته‌اند.
از جمله‌ی این گفت‌وگوها، مذاکرات نمایندگان سعد وقاص با رستم فرخزاد فرمانده سپاه ایران در جنگ قادسیه می‌باشد. هنگامی که به مسلمانان گفته شد: هدف شما در این مرحله نیز، مانند موارد دیگر در تاریخ گذشته‌ی اعراب، کسب غنیمت و رفاه اقتصادی و فرار از فقر و محرومیت است، آنان با سربلندی و اطمینان خاطر اظهار داشتند، آن‌چه که گفتید نسبت به گذشته‌ی اعراب کاملاً صادق است، ولی با بعثت پیامبر صلی‌الله علیه و آله وضع آنان دگرگون شده و دیگر در جنگ، کسب منافع مادی برای آنان مطرح نیست، بلکه آنان تنها بر پایه‌ی ایمان و اعتقاد است که می‌جنگند، لذا چنان‌چه مخالفان آنان حاضر شوند آیین اسلام را بپذیرند، مسلمانان به همان‌جا که آمده‌اند باز خواهند گشت و به سرزمین ایران، جز با اجازه‌ی مردمش قدم نخواهند گشت و کم‌ترین توقع مادی از آنان نخواهند داشت (ابن‌اثیر، 1385، ج 2، 455).
موارد ضرورت جهاد تدافعی
دفاع از حق مشروع همه‌ی ملت‌هاست، که نه تنها همه‌ی ادیان، بلکه منشور ملل متحد آن را به رسمیت شناخته است. «آن‌چه در دنیای امروز از نظر عقلای عالم محکوم است جنگ است نه دفاع، به همین دلیل امروز کشورهای متمدن وزرای جنگ را به وزرای دفاع تبدیل کرده‌اند. آن‌چه مورد تنفر است جنگ ابتدایی به عشق کشورگشایی و تسلط بر منابع اقتصادی و... می‌باشد، اما دفاع در هیچ فرهنگ و مکتبی مردود نیست» (ولایی، 1377، 400).
در این جهت اختلافی میان محققین نیست، که ماهیت جهاد دفاع است؛ یعنی در این جهت کسی تردید ندارد که جهاد و هر نوع قتال و جنگی به عنوان تجاوز، یعنی به عنوان جذب کردن مال و ثروت آن طرف و یا سایر نیروهای آن طرف به خود و به عبارت دیگر جنگ برای استخدام نیروهای اقتصادی یا انسانی قومی به هیچ‌وجه از نظر اسلام روا نیست (مطهری، 1370، 39).
1) مقابله به مثل
اصل مقابله به مثل در قرآن، به عنوان یک روش عادلانه در برابر تجاوز و بی‌عدالتی مطرح است. مسیحیت کنونی می‌گوید: «هر کس که به رخساره راست تو تپانچه زند، رخساره دیگر را به سوی او بگردان و...» (کتاب مقدس، بی‌تا، باب 5، شماره 38، 3 و 4). این دستور انحرافی باعث جرأت ظالم است، اما منطق اسلام این است که باید در برابر تجاوز ایستاد؛ تسلیم در برابر متجاوز، مرگ واقعی و مقاومت، حیات حقیقی است (سلیمی، 1382، 238 ـ 236).
مقابله به مثل عبارت است از اعمال قاطعانه‌ی یک حق به منظور پاسخ به عمل مشابه دولت دیگر. در قرآن کریم مقرر شده است:
«الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُواللهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ» (بقره، 194).
اسلام به کسی که مورد تعدی قرار گرفته اجازه می‌دهد به همان تناسب مقابله کند. آیات متعددی در قرآن ناظر این اصل است که به بعضی از آنها اشاره می‌کنیم:
«وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ» (نحل، 126)؛ و هرگاه خواستید مجازات کنید، تنها به مقداری که به شما تعدی شده کیفر دهید، و اگر شکیبایی کنید، این کار برای شکیبایان بهتر است.
«وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللهِ إِنَّهُ لایُحِبُّ الظّالِمینَ» (شوری، 40)؛ کیفر بدی، مجازاتی است همانند آن، و هر کس عفو و اصلاح کند، پاداش او با خداست، خداوند ظالمان را دوست ندارد.
در ارزش اصل مقابله به مثل از دیدگاه اسلام، این بس که حتی در برابر اعمال تجاوزکارانه‌ی دشمنان نیز به رعایت عدالت توصیه شده است.
اصل مقابله به مثل در مورد قصاص، به خوبی ترسیم و تبیین شده است. «وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أنْزَلَ اللهُ فَأُولئِک هُمُ الظّالِمُونَ» (همان، 45)؛ و بر آنان «بنی‌اسرائیل» مقرر داشتیم که جان در مقابل جان و چشم در مقابل چشم، و بینی در مقابل بینی، و گوش در مقابل گوش، و دندان در برابر دندان باشد، و هر زخمی قصاص دارد، و اگر کسی آن را ببخشد (و از قصاص صرف‌نظر کند) کفاره (گناهان) او محسوب می‌شود، و هر کس به احکامی که خدا نازل کرده حکم نکند، ستم‌گر است.
بنابراین مراعات تناسب بین تجاوز و دفاع، که خود نوعی عدالت است، اساس مشروعیت مقابله به مثل را تشکیل می‌دهد و هرگونه تخطی از آن، خود مصداق بی‌عدالتی خواهد بود.
نکته‌ای که باید به آن توجه شود این است که از نظر اسلام، عفو و مجازات هر کدام جای ویژه‌ای دارد. کیفر و مقابله به مثل در جایی است که هنوز ظالم بر مرکب قدرت سوار بوده و مظلوم پایه‌های قدرت خود را محکم نکرده است. در این حال وظیفه‌ای او مبارزه است، نه عفو، زیرا گذشت از موضع ضعف نه تنها چاره‌ساز نیست، که ظالم را جسورتر می‌کند. عفو در جایی است که انسان قدرت انتقام دارد و گذشت او از موضع قدرت است. این عفو هم سازنده است، هم برای مظلوم پیروزی به شمار می‌رود؛ چرا که به او صفای دل می‌دهد و روحیه‌ی ایثار را در وی تقویت می‌کند. برای ظالم مغلوب نیز مفید بوده و او را به اصلاح وادار می‌سازد.
اصل مقابله به مثل، یک امری عرفی و عقلی است، همچنین عکس‌العمل عادلانه و منطقی در برابر متجاوز به شمار می‌رود؛ زیرا مقابله به مثل، یک نوع دفاع مشروع است که برای قطع ریشه‌ی تجاوز و تنبیه متجاوز به کار می‌رود. افزون بر این مسئولیت این اقدام به عهده‌ی متجاوز است، نه قربانی تجاوز، بنابراین عمل مقابله به مثل، رفتاری در حد عرف و عادت در روابط اجتماعی است، به خصوص در روابط بین‌المللی که هنوز هم عرفی بودن آن محفوظ است.
اسلام نیز نه تنها اصل مزبور را تأیید کرده است، تأکید بر مشروعیت اصل مقابله به مثل در آیه‌ی «فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ» (بقره، 194) نیز در راستای سیاست کلی جهان‌شمول کردن صلح و توسعه‌ی عینی همزیستی مسالمت‌آمیز می‌باشد. تفسیر منطقی این اصل در سیاست خارجی دارالاسلام، سیاست تأمین امنیت به طور مطلق و از هر طریقی که ممکن باشد نیست، زیرا هر دولتی که بخواهد امنیت خود را به طور مطلق تأمین کند، خواه ناخواه دیگران را در ناامنی مطلق قرار خواهد داد. معنی صحیح این اصل بیان شیوه‌ای معقول و منطقی در دفاع مشروع می‌باشد، که نه به عنوان الگویی در سیاست خارجی مسلمانان، بلکه به مثابه‌ی قاعده‌ای در مناسبات بین‌المللی و تنظیم روابط جهانی مطرح می‌گردد (زنجانی، 1373، 124).
توسعه‌ی روند دیپلماسی در روابط بین‌المللی عملاً سیاست استفاده از اسلحه را، به عنوان ابزار سیاست و راه‌حل اختلافات بین‌المللی، تا حدودی خنثی کرده است. اگر کمیت و کیفیت جنگ‌هایی که پس از جنگ بین‌المللی دوم در جهان رخ داده است را مورد مطالعه قرار دهیم می‌بینیم که این جنگ‌ها با اهدافی که داشته در مقایسه با مشکلات بین‌المللی در حد نازلی قرار داشته است و جنگ در برابر روند رو به رشد دیپلماسی از کارایی کم‌تری بهره‌مند بوده است.
این تجریه در تاریخ سیاسی قرن اخیر به این اندیشه رسیده است که استفاده از زور به عنوان ابزار سیاست خارجی و حل مشکلات بین‌المللی مورد تردید می‌باشد. در کنار این تجربه‌ی تاریخی و اندیشه‌ی برتری و کارایی شیوه‌های سیاسی و دیپلماتیک نسبت به توسل زور و جنگ، حقیقت غیر قابل انکار دیگری نیز وجود دارد که هیچ دولتی در مورد امنیت و منافع ملی خود بی‌طرف نمی‌ماند و بی‌تفاوتی و یا بی‌طرفی و در انتظار راه‌حل‌های سیاسی نشستن به هنگام به مخاطره افتادن امنیت داخلی و منافع ملی در حقیقت به معنی استقبال خطر و قبول تهدید و چشم‌پوشی از امنیت و منافع ملی محسوب می‌شود.
اسلام، خود هرگونه توسل به زور را بدون دعوت محکوم می‌کند، اما چشم دوختن به کارایی روش‌های منطقی و مسالمت‌آمیز و اکتفا کردن به شیوه‌ها را نیز رویه‌ی درستی در سیاست بین‌المللی تلقی نمی‌کند. چشم‌پوشی بی‌قید و شرط از توان رزمی، قدرت‌مندان را به توسعه‌طلبی و تجاوز تشویق خواهد کرد. در واقع جز در رژیم‌هایی که دست‌نشانده‌ی قدرت‌های خارجی هستند، محتمل به نظر نمی‌رسد که حکومتی بتواند برای مدت طولانی بر سر قدرت و حاکمیت باقی بماند، مگر آن‌که برای حفظ موجودیت و دیگر منافعی که حیاتی به نظر می‌رسند، از همه‌ی وسایل ممکن از جمله زور و اسلحه استفاده کند (هالستی، 1373، 470).
سیاست مقابله به مثل در شرایطی به عنوان یک عمل بازدارنده مطرح می‌شود که قبلاً تجاوزی صورت گرفته و با استفاده از دفاع مشروع از این سیاست به صورت یک شیوه‌ی منطقی استفاده می‌شود. اما اگر تضمین‌های دیگری مانند معاهدات خلع سلاح یا قراردادهای مربوط به قانون‌مند کردن استفاده از زور و سلاح در روابط بین‌المللی به صورت اطمینان‌بخشی وجود داشته باشد، بی‌شک با توجه به دیدگاه اسلام در زمینه‌ی تعهدات بین‌المللی روش‌های مسالمت‌آمیز بر سیاست مقابله به مثل اولویت خواهد داشت.
یادآوری وضعیت خاص کشور سوئیس در این‌جا می‌تواند، به عنوان تمثیلی نسبی، در تبیین موضوع بحث مفید باشد. سوئیس کشوری است بی‌طرف ولی همواره نیروهای دفاعی آماده به خدمت را حفظ کرده است. با توجه به این واقعیت که همه‌ی کشورها حق برخورداری از قدرت نظامی برای خود را حفظ کرده و همواره از آن به عنوان یک عامل مؤثر نفوذ در روابط بین‌الملل استفاده می‌کنند، سیاست مقابله به مثل می‌تواند بهترین شیوه بازدارنده در مقابل سیاست خطرناک استفاده از قدرت نظامی در راه اعمال نفوذ دیگران تلقی گردد. امروزه در شرایط برخورداری محدود کشورها از سلاح‌های اتمی و استراتژیک بسیاری را عقیده بر آن است که سلاح‌های هسته‌ای در برابر بسیاری از خطرهای احتمالی به طور مؤثر بازدارنده است و می‌توان گفت که به همان اندازه‌ی سیاست مقابله به مثل می‌تواند مؤثر و بازدارنده باشد.
ماهیت مقابله به مثل نه تهاجمی است و نه مجازات و تنبیه و به همین دلیل است که با تلافی و تهدید متقابل کاملاً متفاوت است و ماهیت تجاوزکارانه ندارد. در دنباله‌ی آیه‌ی مقابله به مثل می‌خوانیم که «وَ اتَّقُواللهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ» (بقره، 194)، در اعمال سیاست مقابله به مثل باید آن‌چنان دقت و ظرافتی به کار گرفته شود که مقابله با تجاوز، خود به عمل تجاوز تبدیل نگردد که تجاوز هرگز مجوز تجاوز نیست و در اجرای سیاست مقابله به مثل باید جانب عدالت و تقوا رعایت شود.
مقابله به مثل در واقع روشی است که مهاجم را وارد یک محاسبه‌ی منطقی و موازنه‌ی سود و زیان احتمالی و ارزیابی پیامدهای مثبت و منفی می‌کند و مهاجم را به تصمیم‌گیری منطقی وامی‌دارد و به همین دلیل پیش از آن که یک روش نظامی تلقی گردد، یک شیوه‌ی عقلانی محسوب می‌شود و در عین حال الگویی است که می‌تواند تلخی خشونت و پیامدهای آن را به متجاوز نیز گسترش دهد که خشونت می‌تواند برای مدافع و مهاجم تلخ باشد.
تفاوت مقابله به مثل با اعمال انتقام‌جویانه
«چنان‌چه به عمل تلافی‌جویانه مبادرت می‌کنید، باید عمل شما مشابه عملی که با شما شده باشد، و اگر از آن با شکیبایی درگذرید، برای آنان که چنین کنند، اجر الهی است» (شوری، 40).
ممکن است چنین برداشت شود که اگر دشمن به اقدام انتقام‌جویانه توسل جوید، مسلمانان نیز مجاز به چنان اعمال تلافی‌جویانه‌ای هستند؛ اما این برداشت از دو نظر قابل انتقاد و خدشه است:
اول آن‌که اقدامات تضییقی و انتقامی، در مفهوم جدید آن، و مطابق اصول حقوق انسان‌دوستانه‌ی بین‌المللی مندرج در کنوانسیون‌ها، عبارت است از عملی غیر مشروع که جابرانه از سوی دولتی علیه دولت دیگر اعمال می‌شود، صرفاً به این قصد که آن دولت را وادار به دفاع در مقابل عمل کند. در نتیجه عمل انتقام‌جویانه عملی نامشروع است که به تلافی عملی نامشروع اعمال می‌شود. بدیهی است نیروهای مسلمان که از احکام اسلامی تبعیت می‌کنند، هرگز به اقدامات انتقام‌جویانه غیر مشروع، که در واقع توجیه آن نوع اعمال از سوی دشمن است، متوسل نخواهند گردید و نتیجه آن که فرض یاد شده، از قلمرو احکام اسلامی خارج است.
دوم آن‌که در مورد قاعده‌ی مقابله به مثل، در اسلام، محدودیت مهمی وجود دارد؛ با این توضیح که هیچ مسلمانی اجازه ندارد رفتاری همانند رفتار ناشایست و غیر موجه دشمن انجام دهد. چه بسا کسی از این که در اسلام در هنگامه‌ی جنگ، که ستاندن جان کسی جایز شمرده می‌شود، رعایت تقوا امری خیر شمرده شده، در شگفت شود؛ زیرا هر جا که جواز باشد، قاعدتاً نباید محدودیت و منع وجود داشته باشد، اما سخن ما از جنگی است براساس تقوا در قبال جرم و گناه و تجاوز، لذا بدیهی است در جنگی که در دفاع از تقوا برپا شده است، اگر در میدان نبرد به منظور همسانی با دشمن به طریقی عمل شود که اصول تقوا زیر پا گذارده شود غیر منطقی خواهد بود.
جنگ اسلامی، براساس اصول تقواست و همواره با محدودیت‌هایی همراه است و حتی اگر دشمن متجاوز موازین تقوا را رعایت نکند مسلمانان هرگز از حدود آنان پا فراتر نخواهند گذارد. چنان‌چه دشمن، اجساد مسلمانان کشته شده را مثله کند، مسلمانان با کشته‌شدگان دشمن چنان عملی نخواهند کرد، زیرا رسول الله صلّی‌الله علیه و آله فرمود: «زینهار مبادا مردگان را مثله کنید» (المعجم المفهرس لالفاظ الاحادیث النبوی، ج 6، ص 169).
اگر دشمن اسرای جنگی را گرسنه نگه دارد و یا آنها را آن‌قدر تشنگی بدهد که از شدت عطش بمیرند، سپاه و لشکر اسلام هرگز به چنین عملی با اسرای دشمن دست نمی‌زنند، زیرا حکم قادر متعال است که با اسرای جنگی باید رفتار انسانی و شایسته داشت و رسول الله صلّی‌الله علیه و آله منع فرموده که کسی را از تشنگی بکشند (زمخشری، 1366، ج 3، 310).
در نهج‌البلاغه آمده است: «لا تهیجوا النساء بأذی و ان شتمن اعراضکم و سببن امرائکم، فانهن ضعیفات القوی و الانفس و العقول، ان کنا لنؤمر بالکف عنهن و انهن لمشرکات، و ان کان الرجل لیتناول المرأة فی الجاهلیة بالفهر او المراوه فیعیر بها و عقبه من بعده» (صبحی صالح، 1387 هـ، 373)؛ زنان را به آزار و اذیت تهییج نکنید، هر چند به شما دشنام دهند و به بزرگان و نیکان شما ناسزا گویند. آن هنگام که ما در مقابل زنان مشرک قرار داشتیم به خودداری از آنان امر شده بودیم، حتی در جاهلیت اگر مردمی با سلاح و سنگ معترض زنی می‌شدند نسل‌های آینده‌ی او به واسطه‌ی این امر سرزنش می‌شدند.
2) دفاع از کشورهای اسلامی
قبول تعدد کشورهای اسلامی در جهان معاصر، ما را بر آن می‌دارد تا احتمال وقوع جنگ میان آنها را بررسی نموده، طرق جلوگیری از آن و نحوه‌ی خاتمه‌ی آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم.
قرآن کریم در این زمینه بیاناتی شیوه دارد:
«وَ إِنْ طائِفَتانَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِاللهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ‌اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» (حجرات، 9)؛‌ و اگر دو طایفه از اهل ایمان به قتال و دشمنی برخیزند، شما مؤمنان در میان آنها صلح برقرار دارید و اگر یک قوم بر دیگر ظلم کند با آن طایفه‌ی ظالم قتال کنید تا به فرمان خدا باز آید (و ترک ستم کند)، پس هرگاه به حکم حق برگشت با حفظ عدالت میان آنها صلح دهید و همیشه عدالت کنید که خدا بسیار اهل عدل و داد را دوست می‌دارد.
به عبارت روشن‌تر، هرگاه دو کشور اسلامی جنگ آغاز کنند، بر سایر کشورهای اسلامی است که آنان را به آشتی و صلح فراخوانند و اگر یکی از آن دو متجاوز و ستمکار بود و بدون دلیل کافی جنگ را ادامه داد و یا منطقاً حاضر به صلح نشد، بر کشورهای اسلامی خارج از صحنه‌ی درگیری نظامی واجب است که علیه تجاوزگر به جنگ بپردازد، تا ستمکار رها کند.
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أََخَوَیْکُمْ» (حجرات، 10)؛ یعنی بی‌شک مؤمنان برادرند، پس (اگر نزاع و جنگی میانشان واقع شد) صلح را میان دو برادرتان برقرار کنید.
علی علیه السلام عقیده داشت که جنگ مسلمان با مسلمان با جنگ مسلمان با کافر فرق دارد و در جنگ با مسلمان فقط باید خواست که (خداوند) او را به سوی حق و دین بازگرداند و اگر بازگشت می‌کرد، جان و مالش در امان بود، ولی جنگ با غیر مسلم غیر از این بود (طه حسین، 1353، 177).
نتیجه‌ی حاصل از این بحث این که: اولاً‌ امکان وقوع جنگ میان دو کشور هم‌کیش اسلامی می‌باشد، ثانیاً همان‌طور که در قرآن‌کریم آمده، کشورهای اسلامی باید میانجی‌گری نموده و نهایت سعی و تلاش خود را جهت برقراری صلح بنماید. اما اگر یکی از طرفین در حال جنگ که معمولاً کشوری است که پا را از دایره‌ی حق و عدالت فراتر نهاده و ستم و تجاوز در پیش گرفته است دست از ظلم و تعدی و جنگ برنداشت و یا بی‌جهت جنگ را ادامه داد، کشورهای اسلامی دیگر باید به حمایت از کشور مورد تجاوز و ستم و علیه متجاوز، تدابیر تلافی‌جویانه‌ی لازم را اتخاذ نمایند.
این تدابیر بدون قید حصر عبارتند از: قطع روابط در تمام یا در بعضی زمینه‌های سیاسی، اقتصادی و غیره، مجازات‌های اقتصادی و بالاخره جنگ. اجازه‌ی مبادرت به چنین اقداماتی تا زمانی است که کشور متجاوز به راه انحرافی خود ادامه داده و یا دست از عملیات جنگی نکشیده و تسلیم نشده است، اما پس از تسلیم و متارکه‌ی جنگ، ادامه‌ی پیکار مشروعیت ندارد.
زمانی که دشمن به سرزمین اسلامی تجاوز کند، یا با این‌که عملاً تجاوز نکرده، به اعمال دور از تحمل دست زند (حمیدالله، 1380، 190). مورد اول نیازی به بحث مفصل ندارد؛ در این باره خداوند در قرآن فرموده است:
«وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ‌اللهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لاتَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لایُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» (بقره، 190).
درباره‌ی رفتار تحکم‌آمیز کشور خارجی، در قرآن حکم جالبی وجود دارد. قرآن می‌فرماید:
«أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ» (حج، 39).
قرآن در برابر جنگ، جهاد را آخرین راه‌حل مطرح نموده است و از این رو در اولین آیه‌ای که درباره‌ی جهاد نازل گردیده، این مطلب به روشنی مشهود است.
این آیه مربوط به زمانی است که پیامبر صلّی‌الله علیه و آله و دیگر مسلمانان به مدینه پناهنده شده بودند. اهالی مکه به طرق گوناگون به آنها آزار می‌رساندند. برای مثال آنها به یکی از متنفذان مدینه یعنی عبدالله بن ابی دو راه پیشنهاد کردند: یا با پیامبر صلّی‌الله علیه و آله بجنگد و او را بکشد یا او را از مدینه اخراج کند والا آنان به مدینه حمله خواهند کرد (ر.ک.به: نسایی، 1383 هـ، ج 2، 67). به شهادت احادیث عدیده‌ در روزهای اول مهاجرت پیامبر صلّی‌الله علیه و آله، مسلمانان مدینه زندگی پرمخاطره‌ای داشتند و حتی کاملاً مسلح می‌خوابیدند (ر.ک.به: الترمذی، 1384، والدارمی، بی‌تا، و غیره).
علامه مجلسی در این باره می‌نویسد: «این آیه‌ی شریفه پس از هفتاد و چند آیه که همگی، مسلمانان و شخص پیامبر صلّی‌الله علیه و آله را به صبر و عدم جنگ با دشمنان فرمان داده است، نازل گردیده و براساس این آیه، مسلمانان اجازه یافتند که از خود دفاع کنند» (مجلسی، 1376 هـ، ج 19، 158).
به اعتقاد اکثر فقهای اسلامی جهاد دفاعی زمانی صورت خواهد گرفت که جان و مال، استقلال و عزت و عرض مسلمان مورد تهاجم دشمنان واقع شود؛ همچنین اگر کیان اسلام مورد تهاجم واقع شده حتی اگر جان و مال مسلمین را هم مورد خطر قرار ندهد، بر همه‌ی مسلمانان واجب هست که به دفاع برخیزند. در این حال مخاطبین جهاد عموم مسلمانان هستند. جهاد دفاعی واجب کفایی است و بر افراد بالغ، عاقل، آزاد واجب می‌باشد در چنین جنگی، اگر چنان‌چه تعداد مدافعان به حد کفایت رسید، زن‌ها و پیرمردان از جنگیدن معاف هستند، اما در صورتی که تعداد نیروها کافی نبود، زن‌ها و پیران نیز باید در جبهه‌ها مشارکت داشته باشند.
ولی با وجود توصیه و تأکید در استفاده از حق مشروع دفاع از زیاده‌روی و تجاوز منع می‌کند: «وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ‌اللهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لاتَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لایُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» (بقره، 190)، در راه خدا با آن‌که به جنگ و دشمنی با شما برمی‌خیزند جهاد کنید، لیکن شما ستمکار نباشید که خداوند ستمکاران را دوست ندارد.
3) دفاع در برابر محاربان
در برابر آنها که به جنگ با خدا و راه خدا برخاسته‌اند و فساد در زمین و تبهکاری را شیوه‌ی خود قرار داده‌اند: «إنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِک لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ» (مائده، 33)؛ تنها سزای آنها که با خدا و پیامبر خدا به محاربه برمی‌خیزند و می‌کوشند در زمین فساد بپا کنند این است که کشته شوند و یا به دار آویخته شوند و یا حد شرعی درباره‌ی آنها اجرا شود (پاها و دست‌هایشان بریده شود) و یا تبعید گردند، اینان در دنیا ننگ و در آخرت عذابی دردناک عایدشان خواهد شد.
4) دفاع در برابر مشرکان پیمان‌شکن
در مورد پیمان‌شکنی و پیمان‌شکنان که آنها را متجاوزی ماجراجو و شایسته‌ی سرکوب می‌شمارد: «أَلا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (توبه، 13)؛ آیا با گروهی که پیمان‌شان را شکستند نمی‌جنگید؟ اینان همان‌هایی هستند که برخلاف تعهدی که کرده بودند به اخراج پیامبر همت گماردند. این آنهایند که جنگ را آغاز کرده‌اند. آیا از آنها می‌ترسید؟ خدا شایسته‌تر است که از سزایی که می‌دهد بترسید، اگر شما مؤمن هستید.
5) دفاع در برابر شورشیان (باغیان) و خوارج متمرد
اصولاً باغی (شورشی) در عرف فقها به کسانی گفته می‌شود که مخالف عملی، علنی و آشکار علیه امام عادل هستند و از او اطاعت نمی‌کنند، به طوری که از ایفای مسئولیت‌های خود در برابر امام معصوم علیه السلام امتناع می‌ورزند. سرکوب اینان به استناد نصوص کتاب و سنت و اجماع واجب است:
قرآن صریحاً در مورد بغاة امر به قتال نموده است: «فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی» (همان)؛ با کسانی که باغی هستند بجنگید.
یکی از اقسام جهاد در فقه اسلامی، جهاد با بغاة است که علیرغم داخلی بودن، در ردیف اقسام جهاد آمده است. علامه حلی قدس سره، از فقهای بزرگ شیعه، در مبحث برخورد با کسانی که برعلیه حکومت امام علیه السلام شورش می‌کنند، در کتاب تذکرة الفقها می‌نویسد: روش فقها آن بوده که وقتی بحث به این مسأله می‌رسد معمولاً موضوع امامت را مطرح می‌نمودند تا روشن کنند آن امامی که باید از فرمانش اطاعت شود و با مخالفت و شورش برعلیه او فرد یا گروه شورشی باغی محسوب می‌شوند کیست و باید دارای چه خصایص و صفاتی باشد (حلی، 1417 هـ، ج 1، 457 ـ 452).
فقها معمولاً در باب جهاد، فصلی را تحت عنوان بغاة مطرح می‌کنند. به عنوان نمونه شیخ طوسی قدس سره، در المبسوط (طوسی، 1378، ج 7، 267) و ابن ادریس، در السرائر (ابن ادریس، بی‌تا، ج 2، 19) و محقق حلی قدس سره، در شرایع و علامه حلی قدس سره، در قواعد (نجفی، 1392 هـ، ج 21، 324) و نیز صاحب جواهر در جواهرالکلام (همان) را می‌توان نام برد.
فقها و کلیه‌ی مذاهب اسلامی در وجوب جهاد با باغیان اتفاق‌نظر دارند. علی علیه‌السلام با سه گروه از آنان جنگیده است (ناکثین، مارقین، قاسطین). ناکثین، شورشیانی بودند که پس از بیعت با امام علیه السلام پیمان‌شکنی نموده‌اند و مارقین، نیز برعلیه امام علیه السلام قیام مسلحانه کردند و در نهروان با امام جنگیدند و قاسطین، معاویه و حامیان او بودند که فرمان امام را اطاعت نکردند و بر علیه او قیام مسلحانه کردند. پیامبر صلّی‌الله علیه و آله از پیش برخورد علی علیه السلام را با آنان خبر داده بود.
طبق نظریه‌ی فقها، اینان به ظاهر محکوم به اسلام و مسلمان محسوب می‌شوند، لکن به خاطر قیام مسلحانه بر علیه امام علیه السّلام مؤمن شمرده نمی‌شوند (طوسی، 1378 هـ، ج 1، 452).
باغیان و خوارج، مسلمانانی هستند که علیه امام (حاکم) قیام کرده، با جامعه به مخالفت و تعارض برخاسته‌اند و از شیوه و مکتبی بدعت‌آمیز و نکوهیده پیروی می‌کنند. در صدر اسلام به خوارجی برمی‌خوریم که با علی بن‌ابی‌طالب علیه السلام به مخالفت برخاستند و زمانی که او در واقعه‌ی حکمیت با معاویه موافقت فرمود، علیه او «باغی» شدند. آنها در محلی به نام «حرورا» گرد آمدند و بدان لحاظ به آنان «حروریه» اطلاق شده است.
سرکردگان این جماعت عبارت بودند از: عبدالله بن الکوا الیشکری و شبث التمیمی. گروهی از این شورشیان، سخن علی علیه السلام را که از مکانی بلند به خطابه پرداخته بود قطع کرده فریاد کردند: «ان الحکم الا الله»، یعنی حکومت تنها از آن خداست. علی علیه السلام در پاسخ فرمود: «کلمة حق یراد بها الباطل» یعنی «این سخن راستی است که برای استتار کذب و خدعه‌ای ادا شده است»، و اضافه فرمود: «به هر حال مانع شما از انجام سه کار نمی‌شوم: از ورود به بیت‌الله الحرام منع نمی‌شوید، آغازگر جنگ با شما نخواهم شد و تا زمانی که با ما باشید از غنایم محروم نخواهید بود» (ابن کثیر، 1966، ج 7، 282).
اگر این شورشیان و باغیان، در حالی که با سایر مؤمنان وفادار مختلط هستند، شورش خود را بروز دهند، بر حاکم اسلامی (امام) فرض است که موضع غیر اصولی و فساد عقیده‌شان را به آنها متذکر گردد تا به راه راست بازگشته، با جامعه‌ی مسلمانان همراه گردند (محقق داماد، 1383، 74).
موضعی که در قبال شورشیان اتخاذ می‌شود، در واقع همانند موضعی است که علیه احزاب و گروه‌های مخالف اتخاذ می‌شود، یعنی تا زمانی که مخالفت آنان با اعمال خشونت‌آمیز یا توسل به قوه قهریه توأم نباشد، در اظهار عقاید خود آزاد هستند، اما هرگاه به هر یک از دو عمل یاد شده توسل جویند، امام حق دارد آنها را مجازات کند و بدیهی است این امر، ارتباطی با قوانین انسان‌دوستانه‌ی بین‌المللی ندارد.
در حقیقت تمرد و بغی نسبت به امام، چه متمردین تحت فرمان سرکرده‌ای باشند یا نباشند، نوعی جنگ داخلی است که اقدام به جنگ علیه آنان را ایجاب می‌کند. حکم قرآن در این باره چنین است:
«وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِاللهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ‌اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» (حجرات، 9)؛ چنان‌چه دو گروه از مؤمنین به جنگ با هم برخاستند، بین آنان صلح برقرار کنید و چنان‌چه هر یک از دو گروه بر دیگری ستم روا دارد، با گروه ستمکار بجنگید تا به راه راست درآید و اگر به راه آمد، اختلاف آنها را به عدالت رفع کنید و همانا خدا عدالت‌پیشگان را دوست می‌دارد.
ستم و شورش در این آیه، به معنای «تجاوز کردن از طریق مبادرت به جنگ یا عدم قبول صلح» است. جنگ با شورشیان و خوارج، با جنگی که در اصل سوم چهار کنوانسیون ژنو آمده، همانندی دارد:
«در جنگ‌های مسلحانه‌ای که خصیصه‌ی بین‌المللی نداشته باشند و در سرزمین و محدوده‌ی قلمرو یکی از متعاهدین کنوانسیون‌های ژنو رخ داده باشند، هر یک از طرفین تخاصم لااقل موظف به رعایت مقررات زیر است:
1) با اشخاصی که شرکت فعالانه و عملی در جنگ ندارند، از جمله افرادی از نیروهای مسلح که سلاح بر زمین نهاده‌اند و نیز با آنانی که به دلیل بیماری، جراحت، زندانی بودن و یا هر علت دیگری دخالت عملی در جنگ ندارند، در تمام موارد بالا باید بدون در نظر داشتن هرگونه تبعیضی از حیث نژاد، جنسیت، دین، فقر، غنا و مانند این‌ها به طور انسانی رفتار شود.
برای تحقق هدف بالا، اعمال زیر در هر مکان و زمان در رابطه با اشخاص یاد شده اکیداً ممنوع است:
ـ اعدام یا صدمه‌ی بدنی، یعنی قتل از هر نوع، مثله کردن، رفتار سبعانه و شکنجه؛
ـ گروگان‌گیری؛
ـ هتک حرمت، رفتار موهن و تحقیرآمیز؛
ـ صدور حکم و اجرای اعدام بدون محاکمه‌ی قبلی توسط دادگاهی ذی‌صلاح که در آن تمام موازین قضایی مورد قبول جوامع متمدن رعایت شده باشد.
2) افراد زخمی و مجروح را باید جمع‌آوری کرد و به تیمار آنان پرداخت»1
6) دفاع از حق دیگران
تردیدی نیست که اگر بر جامعه‌ی جهانی، منطق قدرت و زور حکم‌فرما باشد، نمی‌توان جز با همین شیوه از حقوق افرادی خاص یا جامعه‌ای خاص دفاع کرد و برای ایده‌آل‌ترین نظام حکومتی نیز چاره‌ای جز توسل به جنگ در برابر زورگویان نخواهد بود به دیگر سخن، در جهان زورمداری، صالحان نیز به جنگ و مبارزه کشیده خواهند شد به همین دلیل، اسلام نیز مبارزه و جهاد را به عنوان یک ضرورت اجتماعی در برنامه‌های خویش گنجانیده (اسلام و حقوق بین‌الملل عمومی 2) و از این رو در آیات و روایات بسیاری از جهاد برای دفاع از ستم‌دیدگان تمجید شده است. از باب نمونه در قرآن آمده است: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌلَکُمْ» (بقره، 216)؛ جهاد در راه خدا بر شما واجب شد، در حالی که برایتان ناخوشایند است و چه بسا چیزی را ناخوش داشته باشید، حال آن‌که خیر شما در آن است.
همان‌طور که در دفاع از حقوق شخصی، دفاع مشروع، به دفاع از حق «خود» محدود نمی‌گشت و دفاع از حق «غیر» را نیز شامل می‌شد، در حقوق اجتماعی و ملی نیز چنین است و کسانی که به دفاع از ملت‌های دیگر برمی‌خیزند، به لحاظ انسانی، از مدافعین ملی هم ارجمندترند. این نوع از دفاع را ـ که صورت‌هایی از آن در حقوق بین‌الملل معاصر، به عنوان استثنای اصل «عدم مداخله»، تحت عنوان «مداخلات بشردوستانه» مشروع دانسته شده ـ در تقسیم‌بندی جهاد اسلامی، تحت عنوان «جهاد ابتدایی آزادی‌بخش» نام‌گذاری شده است. مشروعیت این نوع از جهاد، به دلیل «دفاعی» بودن آن است، هر چند از آن جهت که دولت اسلامی مستقیماً مورد هجوم واقع نشده، برخی فقها آن را نوعی جهاد ابتدایی دانسته‌اند، ولی استاد مطهری قدس سره جهاد دفاعی می‌نامد.
در این زمینه می‌نویسد:
ممکن است طرف با ما نخواهد بجنگد، ولی مرتکب یک ظلم فاحش نسبت به یک عده افراد انسان‌ها شده است و ما قدرت داریم آن انسان‌های دیگر را که تحت تجاوز قرار گرفته‌اند نجات بدهیم، اگر نجات ندهیم، در واقع به ظلم این ظالم نسبت به آن مظلوم کمک کرده‌ایم.
ما در جایی که هستیم کسی به ما تجاوز نکرده، ولی یک عده از مردم دیگر ـ که ممکن است مسلمان باشند و ممکن است مسلمان هم نباشند ـ اگر مسلمان باشند، مثل جریان فلسطینی‌ها، که اسرائیلی‌ها آنها را از خانه‌هایشان آواره کرده‌اند، اموال‌شان را برده‌اند، انواع ظلم‌ها نسبت به آنها مرتکب شده‌اند، ولی فعلاً به ما که کاری ندارند، آیا برای ما جایز است که به کمک این مظلوم‌های مسلمان بشتابیم، برای نجات دادن آنها؟ بله، این هم جایز است، بلکه واجب است، این هم یک امر ابتدایی نیست، این هم به کمک مظلوم شتافتن است برای نجات دادن از دست ظلم، بالخصوص که آن مظلوم مسلمان باشد.
این نوع از جهاد تا آن‌جا اهمیت دارد که خداوند متعال، سست عنصران و عافیت‌طلبان را که دست به چنین پیکارهای رهایی‌بخش نمی‌زنند به شدت مورد نکوهش قرار داده و می‌فرماید: «وَ مالَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ‌اللهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ أهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً و اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْک نَصِیراً» (نساء، 75)؛ چرا در راه خدا و (در راه) مردان و زنان و کودکانی که (به دست ستم‌گران) تضعیف شده‌اند، پیکار نمی‌کنید؟ همان افراد (ستمدیده‌ای) که می‌گویند: پروردگارا، ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستم‌گرند، بیرون ببر و از طرف خود برای ما سرپرستی قرار ده! و از جانب خود یار و یاوری برای ما تعیین فرما.
در روایتی چنین انسان‌هایی را از دایره‌ی مسلمانان واقعی، خارج کرده و می‌فرماید: «من سمع رجلاً ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم».
7) دفاع در برابر توطئه و فتنه
در مورد تحرکات و توطئه‌ها و زمینه‌سازی آشوب‌های داخلی و اغتشاشات و ایجاد بحران، تفرقه و فتنه که عاملین آن متجاوز، دشمن در حال جنگ تلقی شده‌اند و جهاد تدافعی و بحران‌زدایی در مقابل آنان اجتناب‌ناپذیر می‌گردد: «یَسْئَلُونَک عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ‌اللهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَاللهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» (بقره، 217)؛ از تو در مورد ماه‌های حرام می‌پرسند که جنگ در آن چگونه است؟ بگو اقدام به جنگ در ماه حرام گناهی بزرگ است و سد راه خدا و کفر به خدا و به مسجدالحرام است. اما بیرون کردن مردم وابسته به مسجد الحرام پیش خدا گناهی بزرگ‌تر است و فتنه از کشتار بزرگ‌تر، و این دشمنان دست از جنگ با شما برنمی‌دارند تا شما را از دینتان برگردانند، اگر توانایی آن را پیدا کنند.
قرآن به منظور توجه دادن به علت‌یابی در تحلیل مسائل و مشکلات سیاسی و اجتماعی در آیه‌ی «وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ» (همان)، حتی به معلول بودن جنگ نیز تأکید می‌کند که به جای بررسی کاهش یا حذف جنگ باید در اندیشه‌ی «فتنه‌یابی و کشف عوامل کاهش و حذف آن بود». فتنه به معنی مصدری، عبارت است از سازمان دادن به یک سلسله عملیات کور و ناشناخته به منظور رسیدن به اهداف پنهانی و غافل‌گیرانه، که در اصطلاح سیاسی معاصر از آن به بحران تعبیر می‌شود. فتنه به معنی اسم مصدری به جریان‌هایی گفته می‌شود که از ترکیب پیچیده از اعمال به ظاهر کور و ناشناخته شکل گرفته و اهداف پنهانی و غافل‌گیرانه‌ای را به دنبال دارد (زنجانی، 1373، 168). بحران‌ها نهایتاً به صورت تجاوز آشکار مطرح می‌شوند.
موارد ضرورت جهاد ابتدایی یا جهاد رهایی‌بخش
به جز مواردی که در زمینه‌ی جهاد تدافعی بیان شد، اسلام انگیزه‌های دیگری را به عنوان مجوز منطقی برای اعلان جهاد می‌شناسد که به نام تهاجمی و رهایی از بخش، آن را از دیدگاه قرآن مورد بررسی قرار می‌دهیم (زنجانی، 1373، 336 ـ 334).
اهم انگیزه‌ها و عوامل جهاد ابتدایی و تهاجمی از این قرار است:
1) آزاد نمودن ملت‌ها و توده‌های مردمی که شرایط آزاد اندیشیدن و آزاد قضاوت کردن محرومند و دشواری‌هایی بر اثر سلطه‌ی قدرت‌مندان و دولت‌مردان در راه درک حقایق و رسیدن به واقعیت‌ بر سر راهشان قرار گرفته است و نیز به منظور هموار کردن راه حقیقت‌یابی و نفی تحمیل‌ها و استضعاف‌های فکری و آماده کردن زمینه‌ی رشد آگاهی‌ها و شکوفایی اندیشه‌ها. «وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لاتَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلهِ فِإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إلّا عَلَی الظّالِمِینَ» (بقره، 193)؛ بجنگید با دشمنان تا فتنه‌ها ریشه‌کن شود و عقیده آزاد و برای خدا گردد. هرگاه دست از فعالیت‌های خصمانه در این راه کشیدند، دیگر تجاوزی بر آنها روا نیست مگر بر ستم‌گران.
2) برای رهایی بخشیدن ملت‌ها و گروه‌های تحت ستم که خود، یارای گرفتن حق خویش را ندارند و به گونه‌ای به استثمار کشانده شده‌اند و از حق خود محروم گردیده و مستضعف شده‌اند.
کمک و یاری دادن و همراهی با نهضت‌های آزادی‌بخش و مستضعفانی که در سراسر جهان برای نجات خود در برابر استکبار و ستم جهانی می‌جنگند. «وَ مالَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ‌اللهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ أهْلُها» (نساء، 75)؛ شما را چه می‌شود که در راه خدا و آن مستضعفانی از مردان و زنان و فرزندان (جوانان) که می‌گویند خدایا، ما را از این سرزمین که مردمش جنایتکارند نجات بده، نمی‌جنگید.
مورد دوم از منظری همان مورد دفاع از حق دیگران در بحث جهاد دفاعی می‌باشد.
3) آیات دیگری نیز می‌باشد که دعوت به جهاد با مشرکان با اهل کتاب که به دین خود پای‌بند نیستند، که می‌توان آنها را حمل و مطلق بر مقید نمود (مطهری، 1370، 7).
نتیجه‌گیری
با توجه به آن‌چه گذشت می‌توان چنین نتیجه گرفته که صلح، اساس زندگی اجتماعی انسان‌هاست و این اصل ریشه در فطرت انسان دارد و در دیدگاه اصولی و اساسی اسلام نیز این اصل درباره‌ی روابط انسان‌ها در زندگی اجتماعی رعایت گردیده و توصیه‌های مکرر اسلام در زمینه‌ی روابط اجتماعی و سیاسی بر پایه‌ی صلح و همکاری متقابل نیکوکارانه و مناسبات پرهیزکارانه در قلمرو حیات ملی و امت و نیز در محدوده‌ی بین‌المللی و در سطح وسیع‌تر و فراگیر تئوری جامعه‌ی واحد بشری استوار گردیده است (شمس‌الدین).
قرآن کریم ضمن اشاره به این اصل که حالت دشمنی‌ها و ستیزه‌های پیشین، هر قدر که خشم‌آلود و کینه‌توزانه باشد، نباید بر روابط مسالمت‌آمیز بین جوامع بشری اثر نامطلوب گذارده و بر عواطف اصیل انسانی و حس همکاری خیرخواهانه‌شان خدشه‌ای وارد سازد، به اصل اساسی صلح تأکید می‌کند: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا... وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أُنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لاتَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ...» (مائده، 2)، ای ایمان‌آورندگان... دشمنی با قومی که شما را به مسجد الحرام راه ندادند نباید شما را به ستیزه‌جویی بکشد و همکاری را بر پایه‌ی نیکوکاری قرار دهید و بر گناهکاری و اعمال ستیزه‌‌جویی روا نیست، از آن سخت بپرهیزید.
عمق اندیشه‌ی صلح در اسلام تا آن‌جا پیشرفته است که حتی در حالت جنگ میان دولت اسلامی با جوامع غیر اسلامی، وفاداری به پیمان‌های دو و یا چند جانبه‌ الزامی شمرده شده و دولت اسلامی موظف گردیده است تا زمانی که طرف‌های قرارداد شرایط پیمان را زیر پا ننهاده‌اند با تمام قدرت بر پیمان‌ها و تعهدات خود وفادار باشد «فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ» (توبه، 4).
اسلام برای تحقق بخشیدن و گسترش حالت صلح در میان ملت‌ها و جلوگیری از بروز روابط خصمانه و درگیری‌های خونین، نه تنها برای قراردادها و معاهدات بین‌المللی ارزش حقوقی فوق‌العاده‌ای قائل شده، بلکه اصولاً ملت‌ها و گروه‌های دیگر را نیز برای انعقاد پیمان‌های صلح دعوت کرده و به جامعه‌ی اسلامی توصیه نموده است که در این زمینه همواره پیش‌قدم باشند و از هر نوع کوششی برای برقراری و تحکیم مبانی و شرایط و نیز گسترش آن در جامعه‌ی بشری دریغ نکنند و از امکانات خویش برای تحقق بخشیدن به این آرمان اسلامی و انسانی استفاده نمایند و در بسیاری از موارد، این توصیه به حد تکلیف و وظیفه‌ی الزامی رسیده و عقد قراردادهای صلح از وظایف دولت‌های مسئول و صلاحیت‌دار اسلامی به شمار رفته است. این وظیفه در مواردی که تمایلی از طرف دول و گروه‌های غیر مسلمان نسبت به عقد قراردادهای صلح احساس می‌شود، تأکید بیشتری می‌یابد (عمید زنجانی، 1379، 37).

برچسب اخبار