تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۰:۳۵  ، 
شناسه خبر : ۲۴۰۱۸۴
محمدحسین پژوهنده چکیده: مسأله‌ی مورد علاقه‌ی نویسنده در این نوشتار پرده‌برداری از روی واقعیتی است که در وضعیت فعلی دامن‌گیر جهان اسلام شده است. از نظر نویسنده رخداد کنونی به مثابه یک جریان دارای منشأ تاریخی ـ اعتقادی است. روی این اصل، آن چه امروز به عنوان درگیری جبهه‌ی متحد استکبار جهانی با اسلام مطرح می‌باشد، نه آغاز آن است و نه انجام آن. بر این اساس نویسنده در بخش نخست مقاله، منشأ آن را در مقابله‌ی جبهه‌ی کفر و شرک از سویی، و پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) و مسلمانان در صدر اسلام از سویی دیگر جستجو نموده است؛ آن‌گاه برای تبیین اتصال رخدادهای فعلی، در بخش دوم نگاهی دارد به وضعیت تحرکات ایذایی آمریکا و در همین رابطه، عطف توجهی به شیوه‌های رایج سلطه‌طلبی آن. به نظر نویسنده حرکت‌های اخیر آمریکا ریشه در کیان ایدئولوژیک آن دارد و به نیمه‌های قرن بیستم برمی‌گردد، هر چند که تظاهرات رفتاری آن از اواخر قرن مزبور آغاز گردیده است. نویسنده معتقد است حرکات تهاجمی آمریکا اگرچه شامل تمامی جهان اسلام می‌شود، لیکن هدف اصلی قرار دادن ایران در این تهاجم‌ها، به خاطر اصالت و شدت بیشتر تضاد اعتقادی ایران با دکترین غرب می‌باشد. عملیات تاکتیکی مشترک آمریکا و اروپا ـ به دلیل وجود اهداف و منافع مشترک فیمابین ـ در تهاجم به جهان اسلام از چند جهت حائز اهمیت می‌باشد که در رأس آن نابودی اسلام مترقی و پویاست؛ چنان که دست‌یابی به منابع غنی نفت و سایر امکانات این کشورها برای تأمین هزینه‌های نظامی و غیره نیز در اولویت بعدی قرار دارد. نویسنده، آن‌گاه به چند نمونه از شیوه‌های عملی دشمن، همچون جنگ روانی ـ علمی، وابستگی فرهنگی، آمریکایی کردن ملت‌ها و... اشاره می‌کند. در همین رابطه، به عنوان پادزهر، نقش بیداری و رویکرد به نوگرایی اسلامی را همچون سلاحی علیه لیبرالیسم دموکراسی آمریکا کارساز می‌داند و در ادامه‌ی همین بخش به شماری از ثمرات بیداری مسلمانان که تاکنون نصیب امت اسلام گردیده است، اشاره می‌کند و خاطرنشان می‌سازد که اهداف دیگر و مهم‌تری نیز در پیش است که تداوم این بیداری عهده‌دار نیل به آنها خواهد بود. مسلماً شناخت درد و عوارض بالینی آن، نیمی از درمان است، اما برای دست‌یابی به علاج قطعی چه باید کرد؟ به همین خاطر وی در بخش سوم به ارائه‌ی راه‌برد و راه‌کار عملی در جهت اتخاذ شیوه‌ی کارامد مقابله با جبهه‌ی متحد کفر جهانی می‌پردازد که از جمله به وفاق امت اسلام و رشد علمی و توسعه‌ی تکنولوژیکی، همچنین به لزوم رویکرد به عقلانیت، ایمان‌گرایی و بازگشت به هویت اسلامی، و تلاش امت اسلام در جهت گرفتن سهام بیشتر در پروسه‌ی جهانی شدن اشاره می‌نماید. واژگان کلیدی: جنگ اعتقادی، اسلام و غرب، جهانی‌سازی، تهاجم، استکبار جهانی، وفاق امت اسلامی. مقدمه: تحقیقی که پیش رو دارید حاصل مطالعه‌ی مستمر روی مسائل جهان اسلام و رنج‌هایی است که از ناحیه‌ی خواب خرگوشی چند سده‌ی اخیر خود می‌برد. این در حالی است که برای یک متتبع آگاه در تاریخ اسلام روشن است که نقطه‌ی شروع درگیری شرک و کفر با اسلام، رخداد مبارزه‌ی اعتقادی ـ فرهنگی بین مشرکان و کافران و مسلمانان صدر اسلام است که در دو نگاه مکه و مدینه می‌توان بر آن وقوف یافت. بدون شک رمز موفقیت در یک نبرد علمی درک انگیزه و هدفی است که دشمن مثالی طرح‌ریزی خود را بر آن اساس نهاده است؛ همچنین شناخت الگوها و شیوه‌ها و نیز بررسی روش‌ها و شیوه‌ی مقابله و انتخاب بهترین آنها. دلیل رویکرد به این واقعه نوع خاص عملیات تزاحمی غرب ـ در ابعاد گوناگون ـ علیه جمهوری اسلامی ایران و سایر کشورهای اسلامی درگیر با غرب، و تشابه آن با وقایع صدر اسلام به وسیله‌ی جبهه‌ی متحد کفر، شرک و نفاق می‌باشد. واقعیت این است که وجود رقیبی بزرگ و نیرومند به نام اسلام که می‌تواند با قدرت فرهنگی و پویایی فوق‌العاده‌ای که دارد، استکبار جهانی را از صحنه خارج سازد و دنیا را تحت نفوذ معنوی و روحانی و فرهنگی ـ سیاسی خود قرار دهد و به صورت فعال، امور اجتماعی جوامع انسانی را اداره نماید، سبب شده است که استکبار سعی فراوان در جلوگیری از گسترش موج توفنده‌ی اسلام معمول دارد (رک. فیاضی حسینی، 1388، 53). نوع حرکت تهاجمی فعلی آمریکا را می‌توان در تداوم نقشه‌ی وسیع برنامه‌ریزی شده‌ای جست که از دهه‌ی 1950 نخستین گام خود را برداشته است؛ «نفی ایدئولوژی» به وسیله‌ی دانیل بل1 به مثابه آبیاری درخت با ماده‌ی مهلکی است که به تدریج تأثیر خود را می‌بخشد، چنان که می‌بینیم فوکویاما در آغاز دهه‌ی نود (1992 ـ 1991) دومین گام را پیش رو نهاد، او درصدد توجیه علمی جهان‌گیری آمریکا به طریق نظامی برآمد و اعلام کرد که رمز حرکت تاریخ جنگ است و نه صلح. بدین سان هانتینگتون توانست دو سال بعد از او با کمال صراحت از جنگ تمدن‌ها به عنوان یک واقعیت سخن براند و تافلر و سایر نویسندگان پرآوازه، وی را یاری رسانند، و بوش و دست‌یاران صهیونیست او عملیات نظامی را آغاز نمایند. در این میان آن چه به عنوان یک حق مسلم برای امت اسلام چهره‌نمایی می‌کند دفاع از حیثیت و منافع به غارت رفته و در معرض غارت خویش است، اما به راستی چه چیزی به جز بیداری مسلمانان می‌تواند راه تداوم سلطه را سد نماید؟

بخش یکم: نگاهی به مقابله‌ی اسلام و کفر در صدر اسلام
نگاهی به رخداد مقابله و درگیری علیه مسلمانان صدر اسلام از چند زاویه قابل توجه است:
1) از زاویه‌ی برخوردهای لفظی و مناقشات کلامی؛
2) از زاویه‌ی تلاش‌های اقتصادی برای قطع شریان‌های حیاتی امت اسلامی؛
3) از نقطه‌نظر سیاسی ـ روانی؛
4) از بعد اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و غیره، که مجموعه‌ی این تلاش‌های خانمان‌برانداز را هم اکنون، چنان که بازگو خواهد شد، توسط استکبار جهانی علیه نظام مقدس اسلامی ایران شاهد هستیم.
التفات به وقایع جنگ نیمه رسمی علیه امت اسلامی در صدر اسلام، در دو بخش جالب توجه است.
الف ـ مکه، دوره‌ی نهفتگی رویارویی
پیشینه‌ی مقابله‌ی کفر و ایمان، حق و باطل، و انصارالله و حزب شیطان به ظهور انسان در کره‌ی خاکی می‌رسد؛ آن‌گاه که قابیل اقدام به مقابله در برابر هابیل نمود و او را کشت. این مقابله گاهی به صورت نظامی و آشکارا، و گاهی به صورت پنهان و نیمه رسمی، و گاهی نیز در قالب نفاق رخ نموده، و بستگی به موقعیت جبهه‌ی روبرو داشته است که در چه وضعیتی از نظر قدرت اجتماعی باشد.
در اصطلاح سیاسی امروز از جنگ پنهانی اغلب به عنوان جنگ سرد، یاد می‌شود ولی به جای این اصطلاح در فرهنگ اسلامی در صورتی که عملیات بازدارنده در موقعیت ضعف انجام گیرد، عنوان «دفاع در قالب تقیه» به آن داده می‌شود، و در صورتی که در موقعیت قوت باشد، به عنوان دفاع در قالب «امر به معروف و نهی از منکر» شناخته می‌شود. همچنین در جهاد اسلامی فصلی به عنوان «رباط» و «مرابطه» وجود دارد که به دفاع از «مرزهای مطمئن» اسلام می‌پردازد و در تمامی موضوع‌های مربوط به دفاع و مبارزه چیزی به عنوان جنگ سرد ثبت نشده است، لیکن این به معنای نفی و رد چنین مسأله‌ای نمی‌باشد، زیرا جنگ سرد به معنای متبادر عرفی آن عبارت است از رویارویی در زمینه‌های اعتقادی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، روانی، حقوقی در صحنه‌ی تبلیغات و عمل، و به طور عمده در شکل غیرنظامی آن.
بنابراین، در نگاه به رخداد مقابله با جبهه‌ی حق در صدر اسلام، هر چند که تاکنون (به دلیل نوظهور بودن این اصطلاح) عنوان جنگ سرد بر آن نهاده نشده است، لیکن به واقع چیزی جز آن هم نمی‌تواند باشد؛ زیرا می‌بینیم اتحادیه‌ی شرک و کفر در بعد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و تبلیغاتی نسبت به کسانی که ایمان آورده بودند به انحای مختلف بنای سخت‌گیری را نهاده بودند و در آزار و شکنجه‌ی آنان می‌کوشیدند (ابن هشام، 1363، 1/287) و چنان که خواهیم دید پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) و مسلمانان نیز در مقام مقابله در انجام فعالیت‌های تبلیغی، اعتقادی و فرهنگی، لحظه‌ای از انجام وظیفه و نشان دادن عکس‌العمل ـ اغلب به صورت مبارزه‌ی منفی و تقیه‌ای ـ باز نمی‌ایستادند.
ابن هشام می‌نویسد سخت‌ترین برخوردها را پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) از قریش (خویشان نزدیک خود) داشت. روزی نبود که پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) از خانه بیرون رود و مورد آزار و تکذیب از سوی آنان قرار نگیرد. این حالت چنان بر ایشان سخت می‌آمد که از شدت تأثر به خانه پناه می‌آورد و جامه‌ای به خود می‌پیچید که اولین بار این آیات نازل شد «یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ» (مدثر، 2 ـ 1)2 (رجوع کنید به: ابن هشام، 1363، 1/312 ـ 310؛ الذهبی، 1409 هـ، 1/171: آزار ابوجهل و برخورد حمزه با او پس از بازگشت از شکار و شنیدن خبر آزار پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) از زن پناهنده‌ی قریش و رفتن به مسجد و زدن کمان بر سر ابوجهل و گفتن این که من بر دین اویم؛ و سایر آزارهایی که پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) و مؤمنان از مشرکان می‌دیدند).
از قریش و بنی‌هاشم جز علی (علیه‌السلام) و حمزه و سایر کسانی که معروف به اسلام قبل از هجرتند، دیگران به انکار و مسخره کردن پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) می‌پرداختند. البته این برخورد در پی تمسخر پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) و مؤمنان نسبت به بت‌ها و عقاید پست و خرافی آنها انجام می‌گرفت.
پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) در پی شدت آزار مشرکان احساس کرد به مکان امن‌تری نیاز دارد تا اسلام را منتشر و مسلمانان را از گزندهای دشمنان در امان بدارد و در این رابطه طائف به نظر ایشان مناسب‌تر آمد. ابتدا به تنهایی به طائف رفت، لیکن در آن جا با بی‌مهری و طرد اشراف ثقیف و عبد یالیل و مسعود و حبیب مواجه شد و حتی یک نفر به ایشان ایمان نیاورد و لذا ناچار به ترک آن جا گردید (عاصم، 1995، 86).
سنگ‌دلی قریش علیه کسانی که اسلام آورده بودند، خصوصاً بردگان و افراد وضیع جامعه از حد گذشت؛ بلال برده‌ی امیة بن خلف در زیر شکنجه‌های طاقت‌فرسای اربابش احد احد می‌گفت و تسلیم نمی‌شد؛ سه روز مقاومت کرد و روز سوم ابوبکر او را خرید و آزاد کرد. داستان آزار عمار و مرگ پدر و مادرش زیر شکنجه نیز مشهور است (ابن هشام، 1363، 1/340).
در بعد اقتصادی مورد تحریم اتحادیه‌ی کفر و شرک قرار گرفتند چنان که در سرانجام پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) و خاندانش به شعب ابی‌طالب پناهنده شدند و سایر اصحاب خود را امر به هجرت به حبشه نمودند که طی دو کوچ انجام شد (ابن هشام، 1363، 1/353 ـ 344). زعمای قریش نسبت به بازگرداندن مهاجران حبشه، پی‌گیری سختی نمودند، اما در اثر درایت و آگاهی نجاشی به نتیجه نرسید (ابن هشام، 1363، 1/356؛ الذهبی، 1409 هـ، 1/196 ـ 183).
ابن هشام از هم‌پیمانی کفار علیه پیامبر در طرد و تحریم او و اصحابش و پناه بردن ایشان به شعب (دره) ابی‌طالب و شعر ابوطالب در تداوم یاری پیامبر چنین سخن می‌گوید: «فاقاموا علی ذلک سنتین او ثلاثاً حتی جهدوا لایصل الیهم شیء الا سراً مستخفیاً به من اراد صلتهم من قریش»؛ دو یا سه سال به همین منوال در دره‌ی ابوطالب گذرانیدند تا آن جا که به ستوه آمدند. از ترس دشمنان هیچ کمکی به آنان نمی‌شد جز بسیار مخفیانه (ابن هشام، 1363، 1/375).
برخی از سران قریشی که مسلمان شده بودند و در جامعه مکنتی داشتند، برای ادامه‌ی زیست خود ناچار به پناهنده شدن به شیوخ قبایل (ظاهراً بی‌طرف) شده بودند. برخی از اصحاب پیامبر (صلی‌الله علیه و آله)، همچون عثمان بن مظعون به ولید بن مغیره، و ابوبکر به ابن الدغنه و دیگرانی که از حبشه برگشته بودند به بعضی دیگر پناهنده شده بودند (ابن هشام، 1363، 2/13 ـ 9).
در عرصه‌ی فرهنگی موضوع تحدی قرآن با منکران حکایت از یک جنگ پنهان دارد، زیرا آنان از سویی تلاش می‌کردند تا بی‌پایه بودن مدعای حضرت محمد (صلی‌الله علیه و آله) را به عامه‌ی مردم بقبولانند و از این سوی قرآن با آوردن آیات فوق اعجازش آنان را به زانو درمی‌آورد.
مسأله‌ی معارضه با قرآن منحصر به همان زمان نزول آن نبوده است، در تاریخ اسلام افراد زیادی بوده‌اند که حتی برخی از آنان خداوند سخن در زبان عربی شمرده می‌شدند و به منازعه با قرآن برخاسته‌اند، ولی تنها کاری که کرده‌اند حقارت بیشتر خود و عظمت قرآن را جلوه‌گر ساخته‌اند. قرآن خود درباره‌ی ناتوانی انسان‌ها از آوردن چیزی که بتواند با آن هماوردی کند می‌گوید: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً» (اسراء، 88). لذا می‌بینیم کسانی مانند ولید بن مغیره ـ دانای سرشناس عرب ـ سرانجام آن را نسبت به سحر بیانی می‌دهد، و در نتیجه می‌بینیم قرآن در هجو نظرات سخیف وی می‌گوید: ذرنی و من خلقت وحیداً... کلا انه کان لایاتنا عنیدا، و سأرهقه صعوداً انه فکر و قدر فقتل کیف قدر ثم قتل کیف قدر ثم نظر ثم عبس و بسر، ثم ادبر و استکبر فقال ان هذا الا سحر یؤثر (ابن هشام، 1363، 1/291؛ الذهبی، 1409 هـ، 1/7 ـ 155).
در بعد ادبی، نخست برخوردهای متقابل میان کفار و پیامبر (صلی‌الله علیه و آله)، که به صورت وحی نازل می‌شد، ادامه داشت. از باب نمونه به موارد زیر توجه می‌کنیم:
هجو ابولهب و ام جمیل، زن ابولهب، در اثر عداوت‌ها و آزار آنها و نزول سوره‌ی ابولهب: (ابن هشام، 1363، 1/380).
شأن نزول این سوره آن جا بود که پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) مردم مکه را از قریش و بنی هاشم و عبدمناف و زهره و تیم و مخزوم و اسد در پای کوه صفا گرد آورد و به دعوت‌شان پرداخت. ابولهب عموی ایشان برآشفت و گفت: «تبّا لک سائر الیوم اما دعوتنا الا لهذا؟»؛ همواره نابود باشی ما را برای همین این جا جمع کرده‌ای؟ آن‌گاه وحی آمد که «تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ ما أَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ سَیَصْلی ناراً ذاتَ لَهَبٍ وَ امْرَأَتُهُ حَمّالَةَ الْحَطَبِ فِی جِیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ» (مسد، 5 ـ 1)؛ دو دست ابولهب بریده باد، و خودش نابود باد! مال و درآمدش به او سودی نرساند، به زودی بر آتشی وارد می‌شود که شعله‌هایش زبانه می‌کشد و زن او هیزم‌کشی است که در گردنش ریسمانی از لیف خرماست (عصام، 1995، 72، از: ابن سعد، 1410 هـ، 1/184).
نزول سوره‌ی کوثر در ارتباط با مژده‌ی ازدیاد نسل پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) و شماتت مشرکانی بود که ایشان را ابتر (بی‌نسل) می‌نامیدند (ابن هشام، 1363، 2/34)، و نزول سوره‌ی همزه در هجو امیه بن خلف در اثر آزار پیامبر بود (ابن هشام، 1363، 1/382).
درباره‌ی ابوجهل در اثر آزارهایی که نسبت به پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) روا می‌داشت که انداختن شکمبه‌ی گوسفند بر سر و روی ایشان یکی از نمونه‌های آن است، این آیات نازل گردید: «أ رأیت الذی ینهی عبداً اذا صلی أ رأیت ان کان علی الهدی او امر بالتقوی... کلا لئن لم ینته لنسفعاً بالناصیه...»؛ دیدی آن را که باز می‌داشت بنده‌ای را که نماز می‌گزارد؟ خبر داری که او اگر بر طریق هدایت بود و یا امر به تقوی می‌کرد... نه، چنین نخواهد ماند او اگر خود را باز ندارد او را با موی پیشانی می‌کشانیم... (ابن هشام، 1363، 1/333).
نزول آیاتی در هجو عاص بن وائل، که تکذیب قیامت و آیات الهی را می‌کرد: «أ فرأیت الذی کفر بآیاتنا و قال لاوتینّ مالاً و ولداً اطّلع علی الغیب»؛ آیا دیده‌ای آن را که به آیات ما کفر ورزید، و گفت مال و فرزندانی به من داده خواهد شد؛ آیا او بر غیب الهی آگاهی یافته است؟ (ابن هشام، 1363، 1/383).
درباره‌ی نضر بن حارث بن علقمه در اثر آزارهایی که نسبت به پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) روا می‌داشت این آیات نازل شد: «ویل لکلّ افّاک أثیم یسمع آیات الله تتلی علیه ثمّ یصرّ مستکبراً کان لم یسمعها کان فی اذنیه وقراً فبشّره بعذاب الیم»؛ وای بر هر دروغ‌زن گناهکاری که آیات ما را که بر او تلاوت می‌شود می‌شنود سپس چنان گردن‌کشانه بر مرام خود پای‌بندی نشان می‌دهد که گویی چیزی نشنیده و گویی در هر دو گوش او بار گرانی است، پس او را به عذاب دردناکی مژده بده! (ابن هشام، 1363، 1/384).
قرآن کفار را به درخت زقوم در جهنم بیم داده بود و ابوجهل (که در میان قریش به ابوالحکم معروف بود و پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) آن لقب را به وی داده بود) برای خنثی ساختن پیام الهی، درخت زقوم را به درخت خرمای آغشته به مسکه تفسیر کرد؛ این آیات در رد او آمد: «انّ شجرة الزقّوم طعام الاثیم کالمهل یغلی فی البطون کغلی الحمیم»؛ همانا آن درخت زقّوم خوراک گناهکاران است، چون مس گداخته در شکم آنان می‌جوشد، مثل چوشیدن آب جوش! (ابن هشام، 1363، 1/388).
ادیبان مسلمان نیز در بیانات و قصاید شعری به مصاف مشرکان (در مکه) و منافقان و کفار (در مدینه) می‌رفتند و با انشای قطعات ادبی فصیح و بلیغ خود عرصه را بر آنان تنگ می‌نمودند.
شاعران مسلمان در پاسخ شاعران ملحد رویارویی می‌نمودند، که حسان بن ثابت در رأس آنان مورد التفات پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) بود و ایشان برای او دعا کردند که همواره مؤید به روح‌القدس باشی تا با مایی (ابن هشام، 1363، 2/5، 19، 21، 55، 94، 132، 172، 197، 293، 306، 315).
از حضرت ابوطالب (علیه‌السلام) در رابطه با انکار قریش و انتظارهای نابجای آنان، این قصیده ثبت شده، که در جمع آنان خوانده است:
«... أعوذ برب الناس من کل طاعن علینا بسوء او ملح بباطل
و من کاشح یسعی لنا بمعینة و من ملحق فی‌الدین ما لم نحول...
کذبتم و بیت‌الله نبزی محمداً و لما نطاعن دونه و نناضل...»
(ابن هشام، 1363، 1/294 ـ 292؛ الذهبی، 1409 هـ، 19162، قصیده بسیار طولانی است).
شعر قیس ابن الاسلت در دفاع از پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) و نهی مشرکان از آزار ایشان (ابن هشام، 1363، 1/303) و شعر حکیم بن امیه در منع قومش از دشمنی با پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) (ابن هشام، 1363، 1/308) از همین قبیل است.
ب ـ مدینه، درگیری پنهان و آشکار با جبهه‌ی کفر، شرک و نفاق
چنان که از اسناد تاریخی برمی‌آید، در مکه تا هجرت به مدینه درگیری آشکار نظامی بین پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) و مشرکان رخ نداده، و برخوردها همواره به صورت مبارزه‌ی منفی جریان داشته است، لیکن در طول انتشار اسلام در مدینه، ضمن درگیری نظامی با مشرکان مکه، موضوع جنگ پنهان با یهودیان و مسیحیان همجوار منتقل گردید که در نهایت، به مبارزه‌ی رویارو با آنان منجر گردید.
پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) چند فقره ره‌گیری بر کاروانیان قریش داشته است که به معنای ایجاد تنگنای مالی بر مشرکان بوده که غزوه‌ی «بواط» و «ذی‌العشیرة» و سریه‌ی عبدالله بن جحش اسدی از آنهاست (ابن سعد، 1410 هـ، 2/7 ـ 6 ـ 5).
یهودیان حومه‌ی یثرب با کفار قریش در فشار علیه مسلمین به انواع شکل‌ها همدستی می‌کردند. نخست با طرح سؤال‌های بی‌مورد و لغزگونه برای متزلزل کردن موقعیت پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) در صورتی که نتواند پاسخ گوید مانند:
ـ خالق خود خدا کیست؟ سوره‌ی توحید در پاسخ آنها نازل گردید و ساکت شدند.
ـ معجزاتی پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) بیاورد چون فرود آمدن کتابی از آسمان. این آیه در پاسخ‌شان نازل شد: «یَسْئَلُک أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأْلوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِک فََقالُوا أَرِنَا اللهَ جَهْرَةً...» (نساء، 153).
ـ از اصحاب کهف، از مردی که تمام دنیا را درنوردید، و از روح و مردی که معلم موسی شد و... سؤال کردند. سوره‌ی کهف در این رابطه نازل شد.
ـ از سیاهی داخل ماه پرسیدند. آیه نازل شد که: «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ...» (اسراء، 12)
پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) و مسلمین را در نماز گزاردن به سمت بیت‌المقدس شماتت می‌کردند. آیه نازل شد که قبله را به سمت کعبه بگردانید (بقره، 143).
از این ترفندها وقتی کاری ساخته نشد دشمنی را آشکارتر ساختند و به جای «السلام علیکم»، «السّام علیکم» به پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) می‌گفتند.
تحمل مسلمانان زمانی لیکن به انتها رسید که نقض عهد کردند و در جنگ رویارو علیه‌شان با مشرکان مکه شرکت کردند. داستان سرکوبی بنی قینقاع، بنی نضیر، بنی قریظه و فتح خیبر در پی این‌گونه تهاجمات آشکار و همکاری نظامی با دشمنان اسلام رخ داد (عصام، 1995، 174 ـ 157؛ ابن سعد، 1410 هـ، 2/50).
مسیحیان بعد از یهودیان نیز دست کمی نداشتند.
موضع مباهله با زعمانی نصرانی پرده از روی حقیقتی دیگر برمی‌دارد و از یک جنگ عقیدتی بین اسلام و مسیحیت در رابطه با ماهیت هورقلیایی یا ناسوتی عیسی (علیه‌السلام) خبر می‌دهد؛ چه آن که آنان قائل بودند که عیسی پسر خداست. در همین رابطه باز از احتجاج‌های پیاپی پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) با مشرکان، یهودیان، دهریون، و ثنویه مبنی بر درگیری‌های عقیدتی مستمری درباره‌ی اعتقادات غلط‌شان و تلاش اسلام برای تصحیح آنها آگاه می‌شویم: یهودی‌ها می‌گفتند: عزیر پسر خداست؛ نصارا می‌گفتند: مسیح پسر خداست؛ دهریون قائل به ابدی یا ازلی بودن اشیا بودند؛ ثنوی‌ها نور و ظلمت را دو عامل قدیمی مؤثر بر طبیعت می‌دانستند و پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) با همه‌ی آنها طی جلساتی به مباحثه و جدل پرداخت (هدی جاسم، 1372، 227؛ از البرهان فی تفسیر القرآن، 2/120 ـ 116).
ابن هشام می‌نویسد بعد از احتجاج‌های مستدلی که پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) برای اثبات حقانیت قرآن در مدعای خود راجع به پسر خدا نبودن عیسی (علیه‌السلام) داشت و آنان نمی‌پذیرفتند، خداوند به ایشان وحی نمود که با آنان به ملاعنه و مباهله پردازد، که سرانجام آنان از مباهله استقبال نکردند و حاضر به تسلیم در برابر قوانین اسلام گردیدند (ابن هشام، 1363، 2/233 ـ 222).
جنگ پنهان غرب با اسلام در نقطه‌ی تقارن امروز
مسأله‌ی درگیری مستمر کفار مسیحی با مسلمین در طول جنگ‌های صلیبی اول و دوم، و پس از آن تا به امروز، چیزی نیست که بر کسی پوشیده مانده باشد و پرداختن جداگانه‌ای را می‌طلبد؛ بنابراین در این نوشتار کوتاه به آن نمی‌پردازیم و فقط به همین سه دهه‌ی اخیر اشاره می‌کنیم.
چنان که از ابتدای پیروزی نهضت اسلامی و روی کار آمدن نظام مقدس جمهوری اسلامی در ایران شاهد آن هستیم، آمریکا خلف استعمار انگلیس، هرگز از در صلح و آشتی با این نظام وارد نشده، همواره به شکل‌های مختلف سعی در تضعیف، تهدید و براندازی نظام نوپای اسلامی داشته است که این خصومت‌ها عموماً، در چند پرده به معرض اجرا گذاشته شده است و هم اکنون نیز ادامه دارد.
1) در بعد جنگ لفظی: به وسیله‌ی رادیو، تلویزیون و مطبوعات ارگان رسمی خود و بخش خصوصی وابسته به گروه‌های معارض نظام اسلامی، با به راه انداختن شانتاژ تبلیغاتی و یاوه‌سرایی و ایراد اتهام‌های واهی از قبیل:
ـ انتساب عملیات‌های تروریستی در منطقه و برخی جاهای دیگر (همچون انفجار اوکلاهما و غیره) به ایران؛
ـ محور شرارت خواندن ایران در منطقه؛
ـ حامی تروریسم نامیدن ایران در ارتباط با دفاع از حقوق تضییع‌شده‌ی ملت لبنان و فلسطین، افغانستان، عراق، و سایر ملل تحت ستم جهان.
2) در بعد جنگ اقتصادی: در پیش گرفتن شیوه‌ی فشار و ایجاد تنگنا توسط خود و هم‌پیمانان اروپایی، به منظور به زانو درآوردن نظام اسلامی ایران، که بیش از سه دهه شاهد آن هستیم، با روش تحریم اقتصادی نسبت به اقلام ماشین‌آلات و قطعات هواپیما، لوازم منزل و اقلام رفاهی، اقلام صنعتی، کشاورزی و غیره. همچنین تلاش در عقب نگه داشتن ایران نسبت به پیشرفت در زمینه‌ی علمی، اتمی، مخابراتی و غیره.
بلوکه کردن دارایی‌های قبلی ایران و تشویق کمپانی‌های تابعه‌ی خود نسبت به ایراد دعاوی حقوقی علیه ایران، و تهدید کشورهای بی‌طرف نسبت به عقد قرارداد تجاری با ایران از زمره‌ی همین سیاست‌های خصمانه است.
3) در عرصه‌ی سیاسی و دیپلماتیک: آمریکا از تلاش برای ایجاد انزوای سیاسی ایران تاکنون چیزی فروگذار ننموده است و هم‌پیمانان خود و مؤسسات بین‌المللی را نیز در این رابطه تحت فشار قرار داده است تا جلوی هرگونه موافقتی با شرکت ایران در پیمان‌ها و قراردادهای جهان مسدود گردد.
همچنین آمریکا همواره در تقویت گروهک‌های معارض نظام جمهوری اسلامی ایران و در اختیار گذاردن امکانات لازم برای ایجاد ناامنی داخلی کوشیده است؛ هر چند که با هوشیاری امت حزب‌الله، از این‌گونه اقدامات خود طرفی نبسته است.
التفات به موارد یاد شده این سؤال را همواره در اذهان ایجاد می‌نماید که چه وجه تشابهی بین جبهه‌ی متحد شرک، کفر و نفاق صدر اسلام با جبهه‌ی استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا وجود دارد و علت اساسی این اقدامات از سوی آمریکا علیه ایران چیست؟ در بخش بعدی سعی شده است به این پرسش پاسخ داده شود.
بخش دوم: انگیزه‌ی واقعی کفر جهانی در ایجاد مزاحمت برای ایران و اسلام
اصولاً ایالات متحده، به عنوان نماینده‌ی غرب، به دو علت ناگزیر از مقابله‌ی با دشمن تصوری است:
1) آمریکا یک منطقه‌ی گسل است و در معرض تهدید به از هم پاشیدن و تجزیه، و هیچ راهی برای انسجام داخلی و متحد ساختن دوباره و همبستگی با کل یکپارچه‌ی غرب به نظر نمی‌رسد، جز این که مسأله‌ی تضاد با دیگران را تشدید کند، و همبستگی اجتماعی بدین نهج در غرب به وجود نخواهد آمد جز از راه پیدا کردن دشمن فرضی مشترک (مترسک) و جنگ به راه انداختن با او، تا هویت راسخ شود.
حسن حنفی نویسنده‌ی مصری می‌نویسد:
بیداری اسلامی، که بیش از دو دهه از شروع آن می‌گذرد، هم اکنون توانسته است جنبش آزادی‌بخشی خود را، که به سمت خاموشی می‌گرایید، دوباره از سر گیرد. همین امر منجر به تغییر شکل سلطه‌ی جدیدی به اسامی جهانی شدن، اقتصاد بازار، پایان تاریخ و جنگ تمدن‌ها گردید [تا با متدی ناشناخته با آن برخورد نماید، لیکن] حوادث 11 سپتامبر 2001 به این بیداری دامن زد و این زمانی بود که غرب به طور ناخواسته از کینه‌ی پنهانی با مسلمانان و اعراب پرده برداشت و حرف‌هایی را زد که نمی‌خواست بر زبان بیاورد، و بر همگان روشن ساخت که برخورد تمدن‌ها صرف برخورد اندیشه‌ی متفکران نیست، بلکه یک جنگ‌افروزی در طلایه‌ی قرن 21 می‌باشد (حنفی، 1425، 118).
بنابراین مسأله صرف برخورد تمدن‌ها نیست هدف این است که غرب از راه ایجاد تمایز با دیگران از این شگرد بهره‌برداری کند و منافع معینی را به دست بیاورد.
لازم به توضیح است که در سیاست جبهه‌ی ائتلاف کفر، دشمن مشترک فرضی نمی‌تواند به واقع یک دشمن قوی پنجه و برابر باشد، که در این صورت به خاطر احساس تهدید جدی، به رویارویی نظامی منجر خواهد شد.
2) خوی استکباری قدرت‌طلبی آمریکا ناشی از احساس سیادتی است که وی را به سلطه‌طلبی واداشته است؛ یکی از کارشناسان روابط بین‌الملل در این رابطه می‌نویسد:
به نظر می‌آید راه‌کاری که امروز باختر زمین برای گسترش دادن به دامنه‌ی نفوذ خود [با گسترش اندیشه‌های سکولار در جهان اسلام و...] در پیش گرفته، نه اقتصادی و نظامی، که امپریالیسم دموکراتیک است؛ به این معنا که کشورهای باختری و به ویژه ایالات متحده درصددند با سر دادن شعار دموکراسی‌سازی در جهان قدرت خود را افزایش دهند (یزدانی ـ تویسرکانی، 1387، 48).
البته آن چه در حال حاضر از خوی استکباری در آمریکا مشاهده می‌کنیم، منحصر به این عصر و این ابرقدرت نیست. انسان خالی از معنویت و هدف الهی جز این نیست. قرآن در مورد طبیعی بودن چنین خصلت و خویی می‌گوید «کَلّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی» (علق، 7 ـ 6)؛ یعنی به طور کلی انسان در اثر احساس غنا و قوت به طغیان می‌گراید، مگر آن که بتواند بفهمد که سرانجام، بازگشت به سوی خداست و در آن جا باید پاسخ‌گوی اعمال خود باشد.
مقابله با اسلام، دکترین غرب است
مسأله‌ای که به عنوان «مصیبت مشترک»، از ناحیه‌ی استکبار جهانی همه‌ی ملت‌های محروم و مستضعف، به ویژه اتباع فرهنگ اسلامی را تهدید می‌کند، چنگ‌اندازی به شؤون مادی فرهنگ و غارت اقتصادی و منابع ملی و تصرف حوزه‌ی ابزاری آنان می‌باشد.
درست است که ایجاد تغییر در بنیاد فرهنگی ملت‌های اسلامی از بنیادگرایی و اصول‌گرایی به تجددطلبی و مدرنیسم، هدف مهمی از سوی استکبار جهانی قلمداد می‌شود و حتی دکترین زمامداران آنان می‌شود، لیکن این تغییرها هم در صورتی مطلوبیت دارد که در جهت توسعه و یا دست کم حفظ منافع آنان در خارج از سرزمین‌شان قرار داشته باشد و صرف سوسیال و لیبرال شدن مردم در ادعا، دردی را دوا نمی‌کند. نیکسون، رئیس‌جمهور اسبق آمریکا، در اثری که چاپ کرده است، به سردمداران کاخ سفید توصیه می‌کند:
کلید سیاست آمریکا ـ که باید به صورت تدریجی این باشد ـ این است که فقط با رژیم‌های تجددطلب همکاری استراتژیکی داشته باشد و پیوندهای خود را با رژیم‌های بنیادگرای افراطی و رادیکال، به همکاری تاکتیکی محدود نماید (وفی‌نژاد 1371/246).
توماس فردمن تحلیلگر سیاسی آمریکا:
جنگ با این دشمن (اسلام) با ارتش ممکن نیست، بلکه باید در مدارس، مساجد و کلیساها و معابد به رویارویی با آن پرداخت و در این راه جز با همکاری روحانیون، کشیشان و راهبان نمی‌توان به پیروزی دست یافت.3
توجیه منطقی تهاجم به جهان اسلام
چنان که از منابع اطلاعاتی و رسانه‌ای غربی همچون مقالات و کتاب‌های منتشره‌ی فوکویاما، هانتینگتون، نیکسون، تافلر، هانس کونگ و لاتوشه و دیگران برمی‌آید، استراتژیسین‌های پنتاگون برای رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده‌ی خود خط مشی موهومی برای مجریان سیاست خارجه ترسیم نموده‌اند تا آنان را برای تهاجم به جهان اسلام ـ به عنوان برداشتن سد استواری در سر راه تهاجم به اروپا ـ ترغیب نمایند. مقدمات و مراحل این استراتژی بدین قرارند:
ـ امنیت اسرائیل و آمریکا دو مقوله‌ی جدانشدنی از هم می‌باشند.
ـ بعد از پایان جنگ سرد، تمام جهان باید از نظم واحدی پیروی کند و سیادت تنها قطب باقی مانده را بپذیرد.
ـ منافع آمریکا در خاورمیانه از سوی تروریسم دولتی و شخصی تهدید می‌شود و چاره‌ی آن برخورد نظامی و تغییر ساختار خاورمیانه است.
ـ خاورمیانه کلید سیادت بر جهان است و منابع نفتی و غیرنفتی آن تأمین‌کننده‌ی هزینه‌های نظامی آمریکاست.
در هر حال به گفته یکی از کارشناسان مسائل سیاسی:
هدف بنیادی ایالات متحده در شرایط کنونی جلوگیری از سر برآوردن هر قدرت رقیب است و اکنون که سرزمین‌های پیرامون دریای مازندران و خلیج‌فارس بخشی حساس از سیستم جهانی را می‌سازد، کنترل سیاسی آن در برنامه‌ی سیاست خارجی ایالات متحده برتری یافته است و در این راستا ناتو از مهم‌ترین ابزارهای کاخ سفید برای سلطه‌ی ژئوپلیتیکی بر هارتلند تازه شمرده می‌شود (یزدانی ـ تویسرکانی، 1387، 55).
شیوه‌های اعمال سلطه بر کشورهای اسلامی
الف ـ ایجاد جنگ روانی ـ علمی

با توجه به مطالبی که گذشت، اذعان خواهیم نمود که هرگونه تهاجم از ناحیه‌ی انسان‌ها به یکدیگر ممکن است در قالب ابزاری که در اختیار باشد انجام گیرد (جنگ تمام عیار) و تهاجم به وسیله‌ی ابزارهای فرهنگی نیز، از باب توسل به جنگ روانی به منظور هموار نمودن راه سلطه‌ی سیاسی است، زیرا از این راه آسان‌تر به در هم شکستن سایر موانع می‌توان دست یافت و این موضوع در فنون مبارزه و علوم نظامی یک مسأله‌ی ثابت شده است که آن چه می‌تواند به راحتی ارتشی قوی و مجهز را متلاشی سازد، نه ساز و برگ نظامی است که بیشتر، القای روحیه‌ی منفی در نیروهای طرف مقابل است.
این یک اصل بدیهی است که تصور به عنوان یک قدرت اساسی ذهن انسان است؛ چیزی که همه‌ی روان‌شناسان بر آن اتفاق‌نظر دارند. انسان در حقیقت همان چیزی است که تصور می‌کند. تصور این که من می‌توانم یا نمی‌توانم در موفقیت و نبود آن در انسان تأثیر بسزایی دارد. با این شناخت اکنون به تجربه‌ی تاریخ می‌نگریم می‌بینیم سیاست‌مداران موفق کسانی بوده‌اند که دشمن خود را ابتدا از این گردنه مورد هجوم قرار داده‌اند و نوع تصور جنگجویان‌شان را از اساس دگرگون نموده‌اند که: ما را یارای هماوردی در برابر آنان نیست. قرآن در اشاره به تجربه‌ی نظامی طالوت می‌گوید ابتدا نیروهای او گفتند: «لا طاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ» (بقره، 249)؛ یعنی ما را یارای مقابله با جالوت و سپاهیانش نیست. اما خردمندان سپاهش برای ترمیم روحیه‌ی آنان گفتند: چه بسیار بوده‌اند سپاهیان اندک که بر نیروهای عظیم غلبه یافته‌اند! مطمئن باشید که خدا با صابران و شکیبایان است.
امروزه افکار عمومی قدرتی است از سوی مردم که می‌تواند بر سیاست‌های کلان حکومت‌ها تأثیر بگذارد. از این گذشته حتی می‌تواند مسائل بنیادی و تعیین‌کننده‌ای را چون امنیت ملی، منافع ملی و... را از ریشه متزلزل سازد و این امر هرگز از نظر سوزن‌بانان هوشمند انقلاب اسلامی دور نبوده است.
با این رویکرد باید ببینیم هم اکنون استکبار جهانی چگونه جنگ روانی را در درون جامعه‌ی ما و بیرون آن شکل می‌دهد.
مطالعه‌ی اجمالی در سیر انقلاب اسلامی تاکنون روشن می‌سازد که همواره رسانه‌های گروهی تأثیرگذارترین وسیله برای این منظور بوده‌اند؛ چنان که از آغاز روی کار آمدن این نظام تاکنون می‌بینیم، به همین علت با چندین رسانه برخورد شده است؛ برخی تعطیل موقت و برخی دیگر لغو پروانه گردیده‌اند که به طور عمده و اغلب دلیل آن، آب به آسیاب دشمن ریختن بوده است.
در ارتباط با بدنام کردن این نظام در سطح برون مرزی نیز از هیچ کوششی فروگذار نشده است.
رسانه‌های جمعی به عنوان یکی از مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار بر افکار عمومی، عموماً در مسائل سیاست خارجی به عنوان ابزاری در دست صاحبان قدرت عمل می‌کنند (کریمی پاشاکی، 1386، 99).
نمونه‌ی دیگری از شیطنت‌های استکبار جهانی در بدنامی ایران به عنوان «محور شرارت منطقه» بوده است که هم اکنون نیز باراک اوباما از آن دم می‌زند و این امر اگرچه مسأله‌ی تازه‌ای نیست و ایران اسلامی از بدو ظهور آن در معرض اتهاماتی از این قبیل بوده است، لیکن در پاگرد کنونی سیاست خارجی آمریکا (از 11 سپتامبر 2001) تشدید یافته است و دلیل آن هم روشن است؛ زیرا ایران در طول این مدت توانسته است علی‌رغم فشارها و تنگناهای گوناگون به قله‌ی سیادت جهانی نزدیک شود و نیروهای طرفدار آن در فلسطین و لبنان و جاهای دیگر با خلق حماسه‌های خود، استکبار را به وحشت عظیم‌تری انداخته‌اند که فدا ساختن برج دوقلوی نیویورک برای کنترل افکار عمومی در جهت تخریب ذهنیت‌ها علیه حرکت اسلامی منطقه شاهد گویایی است.
اقدام به تخریب برج دوقلو به مثابه خرج خمپاره‌ای بود که دو عمل هم‌زمان را انجام می‌داد: نخست، در نیروهای پشتیبان این حرکت (اعم از منطقه و غیره) تردید ایجاد می‌نمود و حرکت را تنها و منزوی می‌ساخت چنان که در حمله به غزه تظاهر و نمود بارز آن را دیدیم. در این فاجعه (به جز جمهوری اسلامی ایران) تنها نماینده‌ی دولت اسلامی معترض بر حملات ضدانسانی رژیم صهیونیستی نخست‌وزیر ترکیه بود. در دومین بازخورد عملی، ذهنیت مردم آمریکا و متحدان اروپایی را علیه حرکت اسلامی تحریک می‌ساخت و همکاری صمیمانه‌ی منابع مالی را نسبت به اهداف خود جلب می‌نمود.
توسعه‌ی تسلیحات نظامی، که در دوران ریاست جمهوری «کلینتون» آغاز گردیده بود، رونق تازه‌ای یافت. حملات تروریستی 11 سپتامبر به ترویج اقتصاد جنگی وجه قانونی بخشید و کمک مؤثری برای رشد صنایع تسلیحاتی آمریکا شد.
در ارتباط با نوع تهاجمات علمی نیز کافی است بدانیم دولت بوش میلیاردها دلار را صرف تکامل سیستم‌های نوین تسلیحاتی، از جمله هواپیماهای شکاری اف 22 و همین طور برنامه‌ی «جوینت فایتر» کرده است. از اجزای ابتکار دفاعی استراتژیک نه تنها چتر دفاع موشکی است، بلکه هم چنین موشک‌های تهاجمی دوربرد لیزری که هر نقطه از جهان را می‌تواند مورد اصابت قرار دهد، و یا شیوه «جنگی احتمالی توسط گرم کردن یونسفر» که وظیفه‌ی تحقیقات در مورد آن به Program High Altitude Aural Research محول گردیده است، می‌باشد. توسط دستکاری آب و هوا می‌توان با حداقل خرج و بدون کم‌ترین استفاده از سربازان و تجهیزات، اقتصادهای ملی را مختل و بی‌ثبات ساخت، بدون آن که دشمن حتی اطلاعی پیدا کند.4
ارزیابی: در این مورد به طور دقیق نمی‌توان هنوز مطمئن بود. شاید نشر این‌گونه اخبار نیز در راستای ایجاد جنگ روانی باشد، اما با توجه به رشد علمی فوق‌العاده‌ی دشمن و در اختیار داشتن سکان جنبش الکترونیک بعید هم به نظر نمی‌رسد.
ب ـ فقر فرهنگی یا وابستگی فرهنگی
مسأله‌ی فقر فرهنگی چیزی است که نویسنده به آن نمی‌تواند باور داشته باشد، جز این که منظور از آن، استعاره‌ی ادبی باشد! چه آن که بدون فرهنگ، و یا با فرهنگ خلاصه و کوتاه، یا با فرهنگ ناقص و نارسا اصلاً امکان زیست برای نوع انسان میسر نیست که نمونه‌ی استدلال بر این مطلب را در شوک فرهنگی می‌توان جست‌وجو کرد.
یکی از نمودهای بارز تأثیرگذاری فرهنگ اجنبی در یک ملت، احساس حقارت در برابر آن فرهنگ تا حد نادیده گرفتن فرهنگ خود و به چیزی نشمردن آن است.
شاه بیت غزل ضداستعماری امام خمینی (قدس‌سره)، درباره‌ی فرهنگ موجود ملی ایرانی، این بود که باید این باور غلط را که ما نمی‌توانیم، ما هیچ هستیم و غرب، همه چیز است از ذهن خود بیرون کنیم. ایشان در این رابطه خاطرنشان می‌ساخت که:
ما را جوری بار آورده بودند که باید فرنگی مآب باشیم یا هیچی. یک نفر خانم اگر سر تا پایش فرنگی مآب است، این معلوم می‌شود خیلی عالی مقام است، و اگر چنان چه مثل سایر مسلمان‌هاست، این خیلی عقب افتاده است... آدم بودن را به کلاه و کفش و لباس و بزک و امثال ذلک می‌دانستند (صحیفه‌ی نور، 16، 64).
ج ـ آمریکایی کردن ملت‌ها
هانتینگتون در جوابیه‌ای که به انتقادهای دیگران داده است، ضمن اعتراف به این امر می‌گوید:
این استنباط غربی‌ها که مردمی که نوگرا شده‌اند باید مانند آنها شوند، جزئی از خودبینی غربی است که فی‌نفسه نمایان‌گر رویارویی تمدن‌هاست (امیری، 73 ـ 74، 43).
قبول هر کدام از این دو مسأله، یعنی «صرف پذیرش حاکمیت استکبار» و «تفکر مثل استکبار» نظر به دکترین سلطه‌طلبی کاخ سفید، قانع‌کننده است و تنها به این بستگی دارد که کدام یک از این دو مورد توجه باشد.
بخش سوم: راهبردهای نظری و راه‌کارهای عملی جهان اسلام در برابر توطئه‌های غرب
تحلیلی از موقعیت فعلی آمریکا در قبال ایران

با توجه به آیتم‌های برشمرده و با تعقیب روندی و عطف‌نظر به سیاست‌های متنوع کاخ سفید از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در قبال ایران ـ گاهی آرام و واقع‌بینانه، و گاهی خشن و متکی بر سیاست مشت آهنین ـ (با مقایسه‌ی سیاست‌های دولت کارتر تا بوش پدر و از او تا بوش پسر) و نگره‌ی کنونی آن، به نظر می‌رسد آمریکا هنوز نتوانسته است بر ضعف‌های اطلاعاتی خود در خصوص ایران فائق آید (سیاست کلینتون بیشتر ونسی5 بود و امروزه سیاست بوش پسر بیشتر برژینسکی‌ای و کیسنجری است).
آمریکا نمی‌تواند امروز این واقعیت را انکار نماید که ایران با ویژگی‌های خود در قالب نظام جمهوری اسلامی واقعیتی متفاوت با گذشته‌ی خویش دارد؛ همان‌گونه که آمریکا نیز قدرتی است واقعی که نمی‌توان نادیده‌اش گرفت. آمریکا چاره‌ای جز پذیرش جمهوری اسلامی ندارد به همان سان که بالاخره ویتنام، چین و کوبا را پذیرفت (ر.ک. خرمشاد، 1383، 313 ـ 342).
بیداری اسلامی و نوگرایی به مثابه سلاحی علیه لیبرالیسم دموکراسی آمریکا
چندی پیش مقاله‌ای از دکتر عمر موسی به نظرم رسید که مسأله‌ی بیداری امت اسلام و تمسک آنان به اسلام نوگرا را بزرگ‌ترین هشدار برای غرب معرفی می‌کرد و دست‌یابی آنان به این شیوه‌ی مبارزه را عامل مهمی در پیش کشیدن تز جنگ تمدن‌ها می‌شناخت. نویسنده‌ی این مقاله می‌نویسد ـ غرب از خطر اسلام نوگرا، تجددطلب و مترقی‌ای می‌ترسد که به راستی می‌تواند نقش دشمن قبلی غرب را ایفا نماید، زیرا چنین اسلامی حامل باری به مراتب مقبول‌تر از منش غرب است و لیبرالیسم دموکراسی کارامدتری نسبت به آن دارد که آن بار معنویت است و از این جهت است که می‌تواند با غرب به مصاف برخیزد.
وی می‌گوید:
نوگرایی حاصل جالبی برای ملت‌ها دارد و آن این است که نیروی بالنده‌ای به وجود می‌آورد که فرهنگ این جوامع را زنده و تلاش دشمن آنها را برای انتقال به تمدن دیگر به شکست می‌کشاند، و دو پدیده‌ی همبسته و یکپارچه را به بار می‌نشاند؛ بازگشت به محلی شدن، و رشد و آگاهی دینی، البته این آگاهی دینی جنبه‌ی جهانی دارد و در هر تمدن، قاره و دولتی رخ می‌دهد و شامل همه‌ی ادیان مسیحی، اسلام، یهودی، هندو، بودایی و ارتدوکس می‌شود و بنیادگرایی چیزی جز یکی از این جناح‌ها نیست، که برای اروپا مسیحیت تازه و برای دنیای اسلام، اسلامیت نوینی می‌طلبد، و اما نظر به جهانی بودن آن، علتش همین است که ابزاری را که در اختیار دارد جهانی هستند (عمر موسی، 1424).
ثمرات بیداری مسلمانان
بیداری اسلامی، که تقریباً از 1978 همزمان با انقلاب اسلامی ایران، به مرحله‌ی بهره‌برداری خود رسید، اگرچه براساس طرحی از پیش تعیین شده نبوده است، لیکن اهدافی طبیعی در متن خود داشته که تا قسمتی بدان‌ها نائل گردیده است و در صورتی که مسیر را به همین سان طی نماید به سایر اهداف خود نیز دست خواهد یافت. اهدافی که تاکنون به آن دست یافته است قطع دست استکبار از ایران، سودان، لبنان، شبه جزیره‌ی بالکان و استقلال نسبی منطقه‌ی خودگردان فلسطین و غیره بوده است، که برای ابرقدرت‌های استکباری ضداسلامی اهمیت سوق‌الجیشی و اقتصادی فراوان داشته است، به ویژه سقوط کبکبه‌ی گردن‌کشان و سلطه‌ی مثلث آمریکا ـ انگلیس ـ اسرائیل با بیرون راندن نظامیان صهیونیست از جنوب لبنان و پیروزی به دست آمده برای مبارزین مسلمان فلسطینی در این چند سال ـ از انتفاضه‌ی 1987 ـ که به عقب‌نشینی متجاوزان به داخل مرزهای خود منجر شد، همه‌ی این‌ها ثمرات این بیداری می‌باشد. لیکن به جز این‌ها نتایج معنوی بسیاری نیز بر این بیداری مترتب است که بعضاً حاصل شده ولی عمدتاً در راه است، همچون:
ـ کند نمودن پیشرفت فرهنگ مهاجم غربی مبتنی بر لیبرالیسم، و شرقی مبتنی بر مارکسیسم، که هر دو مبشر سکولاریسم و عهده‌دار جداسازی امت اسلامی از ایده‌های ایمانی و روح معنویت می‌باشند، و این امت را به سمت ناکجاآباد بی‌هویتی و وداع با تمدن 1400 ساله‌ی خود سوق می‌دادند.
ـ عکس‌العمل در برابر سیاست محروم‌سازی این امت از دست‌یابی به تکنولوژی پیشرفته‌ی جدید که با ارسال تکنولوژی‌های کهنه و فرسوده‌ی خود آنان را سرگرم و با راه‌اندازی بازارهای کاذبی از این دست، به مکیدن شیره‌ی اقتصاد آنان می‌پرداختند (که مسأله‌ی نفت از آن میان است).
ـ ایستادگی در برابر غارت‌گران متجاوزی که در افغانستان و عراق به بهانه‌ی نجات مردم از دست حاکمان مستبد و دیکتاتور قصد تصرف سرزمین و تسلط بر سرنوشت آنها را داشتند، که بنا به دلایلی در افغانستان عکس‌العمل شدیدی جز ایستادگی طالبان نداشته است.6 لیکن مردم عراق با تمام نیرو به نبرد و مقابله با متجاوزان ادامه می‌دهند، که این‌گونه قیام‌های مردمی زنگ خطری رو به روی گسترش سلطه‌ی استکباری است.
وحدت و وفاق امت اسلامی
امت اسلامی هم‌اکنون به خوبی پی برده است که استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا می‌خواهد هیچ ردپایی از اسلام و بیداری اسلامی نباشد، می‌خواهد دولت‌هایی در این سرزمین‌ها به وجود آیند که سکولار و بی‌ارتباط با اسلام راستین باشند. طبیعت اسلام، به دلیل ستیزی که با هرگونه ظلم و بی‌عدالتی و استبداد و دیکتاتوری دارد، حکم می‌کند که امت اسلام هیچ‌گونه محرومیت از آزادی و ظلمی را برنتابند. با این حال به نظر می‌رسد آینده‌ی بیداری اسلامی، امت را منسجم، هم بازو و با هم برادر ساخته این امکان را به وجود آورد که با تمسک به قرآن و حدیث نبوی (صلی‌الله علیه و آله) پایگاه دین خدا را تثبیت و پرچم توحید را بر فراز نگه دارند. از این رو بر تمامی مسلمانان در سراسر کشورهای اسلامی ـ شیعه و سنی ـ فرض است که همچون تن واحد، با انسجام کامل، اولاً روی این نعمت بزرگ الهی، بیداری اسلامی، و نتایج آن خوب مطالعه کنند، و آن‌گاه، با تمام تلاش و با صلابت تمام در پی حاکمیت عدل و محو ستم برخیزند. تنها آن چه می‌ماند این است که چگونه به این راهبرد می‌توان جامه‌ی عمل پوشاند؟ شاید از عمده‌ترین موانع موجود بر سر راه وفاق و یک دلی امت اسلامی مسأله‌ی تعصب‌های قومی و مذهبی باشد.
تعصب ناشی از تنگ‌نظری و خودخواهی، در اثر جهل از موقعیت واقعی خویش است و این هر دو مخالف مرامی است که اسلام پیروان خود را بر آن می‌خواهد و بدان دعوت می‌کند، چه آن که این دو خصلت موجب انزوا و تنها شدن در جامعه‌ی بزرگ انسانی می‌شود و پیامدی جز ناکامی در رسیدن به هدف در پی ندارد. اگر برای دنیا یا برای آخرت است، راه پیروزی همین است، لیکن با کمال تأسف به عمق مسائل توجه نداریم و آینده را جز تا لحظاتی بعد، نمی‌توانیم پییش‌بینی کنیم، هر چند که متون دینی ما پر از اندرزهایی در این جهت است.
یکی از اندیشمندان معاصر اسلامی می‌گوید:
بهترین راه‌ها برای دست‌یابی به وفاق اسلامی، این است که مسلمانان از تعصب خود را تهی کنند، به ویژه تعصبات مذهبی را کناری نهند و از امور اختلافی دست بردارند، و براساس این پندار با هم مماشات نمایند که «نظر شما صحیح است و نظر من ممکن است درست نباشد. نظر شما درست نیست و نظر من ممکن است درست باشد». همه باید مراقب باشند که در این وهله کار به درگیری نکشد که همه بلااستثنا ضرر خواهند کرد و سود حقیقی را دشمن مشترک خواهد برد (علی الصالح، 1425، 150).
رشد علمی و توسعه‌ی تکنولوژی
رشد علمی و صنعتی کشور، به ویژه روی آوردن به صنایع مادر، احساس تحقیر در برابر بیگانگان را از میان می‌برد و ملت را متکی به خود و ملل تحت سلطه‌ی دیگر را امیدوار می‌گرداند و عزت و استقلال ملی را به بار می‌نشاند و همراه با این ثمرات، موجبات پذیرش توجیهات و تبیین اهداف فرهنگی را فراهم می‌سازد و کم‌ترین ضایعه‌ای را (چنان که در غرب وجود دارد) با وجود فرهنگ متعالی و غنی مکتبی و ملی، که ما آن را دارا هستیم، به وجود نخواهد آورد.
همچنین، رویکرد به علم و تکنولوژی مدرن سبب ایجاد مشاغل اصلی و درآمد بالا و پدید آمدن جو اعتماد به خود و بی‌نیازی نسبی از بیگانگان و در نتیجه، تأثیرپذیری تبلیغات و توجیهات در زمینه‌ی مردم نسبت به مسائل فرهنگی می‌شود.
ممکن است این توهم پیش بیاید که صنعتی شدن کشور سبب پدید آمدن قهری فرهنگی همانند فرهنگ غربی در کشور ما بشود، لیکن اگر پیش از آن، آموزش‌های لازم برای صنعتی شدن به مردم داده شود و برنامه‌ریزی به صورت مطالعه شده انجام گیرد، با وجود تعالیم اسلامی روح یگانگی، همدردی، اخوت و برابری در پیکر جماعت دمیده خواهد شد و با احساس یک‌دلی نسبت به یکدیگر می‌توانند همراه با اشتغالات صنعتی و غیره به صورت جامعه‌ای هوشمند و زنده در صحنه‌ی بین‌المللی حضور یابند.
رویکرد به عقلانیت آزاد
یکی از شگردهای رایج استعمار پیر، و در حال حاضر استکبار جهانی آمریکا، ایجاد بحران عقلانیت در ملل تحت سلطه است. شک نیست که رهایی از قید و بندهای استعماری نیز در گرو رویکرد ملت‌ها به آن خواهد بود، اما ابتدا لازم است تعریفی از عقلانیت داشته باشیم.
عقلانیت در معنای عام خود عبارت است از سنجیده عمل نمودن، و به تعبیری دیگر، سنجیده‌اندیشی. روشن است که اندیشیدن به این سؤال نیز مستلزم پاسخ به یک سؤال کلی‌تر است؛ بدین معنا که درست اندیشیدن و سنجیدگی فکر از چه عیاری برخوردار است و معیار آن چیست؟
به طور کلی عقلانیت مورد نظر، بازگشت به همان معنای فلسفی آن، یعنی برگشت دادن عمل به مبنای علمی آن، و به تعبیر دیگری که در فلسفه‌ی سیاست از آن می‌شود، قرار دادن یک عمل در سلسله‌ی تبیین مقاصد است؛ و در این منظر روشن‌ترین معنای آن که قابل فهم همگانی باشد مستدل کردن عمل است.
با این رویکرد، عقلانیت ملازمه‌ی تنگاتنگی با آزاداندیشی نیز پیدا می‌کند تا شخص را از افتادن در ورطه‌ی تقلید کورکورانه برحذر دارد. نظر به این توصیف، با قید آزاد پسوند می‌خورد؛ عقلانیت آزاد. حال باید ببینیم عقلانیت آزاد چیست؟
عقلانیت آزاد، عقلانیتی است که برای هر مدعایی برهان عقلی طلب می‌کند و در عموم مسائل برای خویش صلاحیت داوری قائل می‌شود. هرگاه در این زمینه استثنایی نیز وجود داشته باشد، مرجع تشخیص این استثنا خود اوست. از این نوع عقلانیت‌ورزی به «عقلانیت خودبنیاد» و یا «آزاداندیشی» نیز تعبیر می‌شود (فردین قریشی، 1386، 111).
باید اضافه کنیم که این عقلانیت‌ورزی واجد روش ویژه‌ای نیز هست و صرفاً با این ادعا که عقلانیت من آزاد و فارغ از قیمومت کار می‌کند، محقق نمی‌شود. نام این روش «تجربه‌گرایی» است. در این روش تجربه معیار داوری است و عقلانیت آزاد با استفاده از این روش قادر می‌شود، علاوه بر قیمومت‌های آشکار، قیمومت‌های پنهان را نیز مهار کند.
آزاداندیشی در منظومه‌ی فکر اسلامی به معنای ولنگاری در تفکر نیست؛ هر چند در تفکر لیبرال چندان تقیدی از این نظر ندارد. منظور از این اصطلاح، آزادی از قید سلطه‌های پنهان و آشکار قدرت‌مندانی است که همای اندیشه‌ی انسان‌ها را در دام القائات شیطانی خود گرفتار می‌کنند و از آنان مقلدانی می‌سازند که بی‌هیچ تأملی در ماهیت مسائل وارده، آن را به دیده‌ی تقدیس بنگرند. بدیهی است وقتی که ملتی در دام تقلیدی این چنین گرفتار آمده باشد، پیش از آن، توان مقابله در هر نوع رویارویی با دشمن را از دست داده خواهد بود.
ایمان‌گرایی
بازگشت به هویت اعتقادی خویش

دین‌باوری مسأله‌ای است که امروزه سخت مورد توجه تئوریسین‌های دینی غرب، اعم از الهی و سکولار، واقع شده است و این بدان معناست که آنان به این نتیجه رسیده‌اند که اگر جهانی‌سازی بخواهد انجام شود، باید از پل مذهب واحد جهانی عبور کند (همان چیزی که رمز کار در جهان‌بینی اسلامی است)؛ زیرا نیرومندترین عامل دفاع در برابر نفوذ بیگانه عامل هویت انسانی است، و مؤثرترین عنصر نیز در شکل‌گیری هویت انسان، دین یا ایدئولوژی مکتبی او می‌باشد.
هویت، یعنی خمیرمایه‌ی ذات انسانی، اگر گم شده باشد و شخص بدون آن بخواهد زندگی کند، تقریباً امری غیرممکن است و این مطلبی است که دانشمندان بر آن اتفاق‌نظر دارند و از این رو، استعمار همیشه سعی می‌کند برای ملت‌های مورد نظر هویت بدلی بسازد و آن را در جای شخصیت حقیقی آنان جا بزند؛ یک هویت بدلی که بتواند برای استعمار خوب کار کند. مسلماً با داشتن چنین شخصیت عاریه، آن انسان همچون روباتی خواهد بود که تنها با گرفتن دستور از بیرون به کار می‌افتد. او هرگز سعادت خود و جامعه‌ی خود را نمی‌فهمد. لذا مصلحین بشریت همواره نسبت به رسوخ چنین شخصیت‌هایی در کالبد افراد جامعه‌ی خود هشدار و اندرز می‌دهند.
قوی‌ترین حربه‌ی دفاعی این انقلاب و مؤثرترین اسلحه‌ی پیشرفت آن ایمان ملت به نیروی خویش و بازگشت به ارزش‌های اصیل اسلام است (مطهری، بی‌تا، 122).
چرا یک ملت عظیم تاریخی به یک باره چنین رنگ می‌بازد، علت آن چیست؟ مگر هویت این ملت چیست؟ آیا یک ایرانی هویتی غیر از اسلام دارد؟ شما اگر ایران را از تمدن و فرهنگ مکتوب اسلام بردارید و یا اسلام را از ترکیب ملی ایران حذف کنید، هر دو را ناکار کرده‌اید، زیرا این دو با هم عجین شده‌اند. بنابراین یک ایرانی، در نخستین قدم باید به اسلام و هویت فرهنگی دینی خود برگردد، اما آن چه در این رابطه مهم است شناخت واقعی از آن است، تا آن جا که بتوان مطمئن شد چیز دیگری به جای اسلام به خورد این ملت داده نخواهد شد. استاد شهید مرتضی مطهری (قدس‌سره) این مسأله را به خوبی موشکافی کرده و بر نقطه‌ی اصلی درد تأکید می‌نماید:
ما امروز آن اولین شرط رشد اسلامی را، که شناخت اسلام و سرمایه‌های اسلامی است، نداریم؛ ما فرهنگ اسلامی را نمی‌شناسیم، بلکه هنوز نمی‌دانیم که اسلام فرهنگی هم دارد؛ ما تاریخ درخشان خودمان را نمی‌شناسیم، نمی‌دانیم که ما یک تاریخ بسیار درخشان اسلامی داشته و داریم؛ ما شخصیت‌های بزرگ خود را، که نقش بزرگی در تمدن عالم و در تحول جهان داشته‌اند، هنوز نمی‌شناسیم و به همین جهت به خودمان اعتماد نداریم و خودمان را حقیر می‌پنداریم (مطهری، 1375، 135).
تلاش در گرفتن سهم بیشتر در پروسه‌ی جهانی شدن
آن چه قبل از هر چیز در این میان قابل توجه است، تفکیک بین جهانی‌سازی و جهانی شدن است.
در جهانی‌سازی، به عکس جهانی شدن، هویت‌های انسانی به کلی محو می‌شود و راز آن در این است که آن اصلاً از جنس جهانی شدن نیست. آن یک تهاجم به کل جهان از سوی قدرتی بزرگ و سلطه‌جوست که با قصد جهان‌گیری وارد صحنه‌ی پیکار با ملت‌ها گردیده است و هویت‌های خاص را به عنوان مانعی بزرگ و مؤثر در تحریک مقاومت ملت‌ها می‌بیند، لذا قبل از عملی کردن اندیشه‌ی تهاجم خود، می‌کوشد این مانع را از سر راه خود بردارد، اما تحت نام علمی و مقبولیت یافته‌ی جهانی شدن.
با این توصیف، جهانی شدن یک پروسه است که در مسیر تحول تکاملی انسان قرن حاضر با آن روبه‌رو است.
جهانی شدن آئین اسلام، چیزی است که در استراتژی این دین است (و یکون الدین کله لله). علاوه بر این، ما به عنوان یک مسلمان وظیفه داریم از هر مسلمانی که مورد هجمه واقع شده باشد دفاع کنیم و این وظیفه به مرزهای سیاسی مشروط نشده است. به قول مرحوم شهید بهشتی: ما نه سلطه‌جو هستیم و نه سلطه‌پذیر، اما به فکر دیگر مسلمانان دنیا هستیم. بنابراین نمی‌توان تنها به فکر مسلمانان ایران بود و مسلمانان کشورهای اسلامی از قبیل عراق، افغانستان، مصر، اندونزی و... را فراموش کرد.
از مهندس بازرگان مطلبی را نقل می‌کنند که دقیقاً از وجود چنین استراتژی در نهاد اسلام خبر می‌دهد. وی گفته است: «حکومت مطلوب بشر، یا شدنی نیست و یا اگر باشد شرط خواهد داشت:
مشترک و واحد و جهانی خواهد بود.
عدالت و برابری کامل در آن حکمفرما بوده و اختلاف و اجحاف از هر جهت باید نابود شود.
مبتنی و ملازم با یک اتحاد مسلک و عقیده و هدف بوده و این هدف جز خدا و زندگی ابدی، یعنی آخرت نمی‌تواند باشد.
در زمانی صحبت از تسخیر زمین به دست صاحب‌الزمان (علیه‌السلام) و تشکیل دولت اسلامی جهانی کرده‌اند که نه ممالک متحده‌ی آمریکا وجود داشت و نه سازمان ملل تشکیل گردیده بود؛ نه مسلک بین‌الملل و نه امکان دولت جهانی به خاطره‌ی کسی خطور می‌کرد (لامعی، 1376، 3 ـ 112).
ارائه‌ی چند تاکتیک بسیار مؤثر
1) مسلمانان تدابیری بیندیشند که در آن از توسعه‌ی اقتصادی خود دفاع کنند (البته چنان که گفته شد توسعه، هر چند که لازم است، لیکن هدف اقتصادی اسلام عدالت است، ولی چون در این رویارویی، اقتصاد از زاویه‌ی توسعه مورد هجمه واقع شده است باید از آن دفاع کرد) تا به استقلال سیاسی و اقتصادی برسند.
2) جهان اسلام باید به این مرحله از درک نائل شود که سلطه‌طلبی آمریکا مانع توسعه‌ی بزرگی در راه استقلال آن است، چون در این طرح بازارهایی ساخته می‌شود که به نفع ما نیست و نتیجه‌ای جز وابستگی بیشتر به دنبال ندارد.
نیل به این مقصد ممکن نیست، مگر آن که جهان اسلام بتواند به یک‌پارچگی در چهار مورد: کار، منابع، بازار و سرمایه (همان چیزی که در طرح جهانی شدن مورد توجه تئوریسین‌های غربی قرار دارد) دست یابد. لازم نیست از صفر شروع کنیم، ما می‌توانیم از پیشرفت‌هایی که در زمینه‌ی صنعت و تکنولوژی به دست آمده است، در این راه استفاده کنیم، به ویژه از اینترنت و ماهواره و سایر امکانات ارتباطی.
3) باور کنیم که رویکرد غرب به فرهنگ و مؤلفه‌های آن همچون توسعه، به مثابه دست‌آویزی به یک ابزار قدرت‌مند است. بنابراین آن را به مثابه یک هجوم فرهنگی بشناسیم، و تدارکات مقابله‌ی فرهنگی را در این مبارزه ببینیم.
4) در بعد سیاسی از اهرم موجود کنفرانس اسلامی به نحو استقلالی و کارامد و آگاهانه استفاده شود و جبهه‌ی واحدی در برابر تهاجمات غرب ایجاد شود تا از حیثیت همگان دفاع نماید. مسلمانان جهان باید هویت واحد جهانی خود را درک کنند و از مرزهای سیاسی تحمیلی بگذرند و «جهان اسلام» را به معنای واقعی آن تحقق بخشند. این بدان معناست که یک سازمان اقتصادی، یک کانون سیاست‌گذاری، یک ارتش قدرت‌مند فراملی به وجود آید.
نتیجه‌گیری
اسلام از دیرزمان مورد برخوردهای معاندان و کفار بوده است که نگاهی به رخداد جنگ تمام عیار در تاریخ صدر اسلام مبیّن این واقعیت است.
رخدادهای اخیر منطقه ناشی از دخالت‌های غرب، و در رأس آن آمریکا، از واقعیت پشت پرده‌ای خبر می‌دهد که تحلیلی از همه‌ی آنها، جنگ سرد دوباره‌ای را در ذهن تداعی می‌کند.
آمریکا برنده‌ی جنگ سرد دیروز، هوای جهان‌گیری در سر دارد و نخستین و مهم‌ترین مانع را بر سر راه خود در این میانه، فرهنگ اسلامی می‌داند. البته پر روشن است که این یک هدف استراتژیک نیست و هدف اصلی وی در این تک و تاز، تصرف کیان و سیادت غرب اروپایی و یکسره نمودن آن برای خود است، لیکن هدف تاکتیکی او از درگیری‌های منطقه‌ی اسلامی خاورمیانه نیل به دو منظور است:
1) هضم و بلع قدرت بالقوه‌ای همچون جهان اسلام؛
2) تقویت بنیه‌ی مالی در عملیات گسترده‌ی نظامی آینده و از میان برداشتن حایل میان خود و اروپا و پیش‌روی تا پشت دروازه‌های دشمن اروپایی خویش.
غرب به جز دو فقره عملیات نظامی در افغانستان و عراق تاکنون اقدام نظامی نداشته است و به نظر نمی‌رسد که بعد از این هم داشته باشد؛ زیرا لشکرکشی‌های قبلی نتایج خوبی در بر نداشته است. لذا با تغییر سیاست مداخله‌جویانه به روش دیگری چون جنگ سرد روی آورده است تا دو نتیجه را به آسانی در بر داشته باشد: نخست، انسجام داخلی و به دست آوردن حمایت‌های کنگره و مردم؛ دوم اغفال دشمن اروپایی و جلب همکاری‌های آن در جهت نیل به هدف نهایی.
این یک واقعیت در حال رخ دادن است، اما در این بحبوحه چه باید کرد؟ به نظر می‌رسد قبل از هر اقدامی باید شناختی از ترفندها و شگردهای تازه‌ی دشمن پیدا کرد، چه آن که ترفندهای گذشته در ارتباط با جنگ سرد قبلی کهنه و شناخته شده‌اند؛ در دومین قدم به راه‌بردهای مناسب باید اندیشید و راه‌کار مقابله با دشمن را جستجو کرد.
غرب اگرچه از دیرزمانی برنامه‌ریزی کرده است و در کشورهای اسلامی جای پای خود را به وسیله‌ی برخی از رهبران غافل و نشر فرهنگ سکولاریسم مستحکم نموده است، لیکن این بدان معنا نیست که از ایجاد اتحاد بین ملت‌ها به کلی مأیوس شده باشیم. لذا توصیه‌ی مهم در این رابطه تلاش برای بازگشت به هویت اسلامی برای ایجاد آن چنان وفاق جمعی و اتحادی است.