جعفر فرجی
برداشت اول: خلق جریان محافظه کار در فضای کشور
جریانی که این روزها با نام" اصولگرا" از آن یاد می شود، پیشتر توسط رقبای خود به نام "محافظه کار" لقب گرفته بود. محافظه کاری، نمادهایی از "اتصال به قدرت"، "حفظ وضع موجود" و "مقاومت در برابر هر نوع تغییر" و... را در افکار عمومی القا می کرد.
در ادبیات مخالفان، "دفاع از نظام" توسط نخبگان دلسوز در کنار برخی سالوسیهای نمادهای متمول منفعت طلب ریاکار و منتفع از نظام قرار داده شده و معنای دفاع عدهای از منافع شخصی و گروهی ناشی از اتصالشان به نظام را تصویر میکرد.
مدل حکومتی پدرخوانده هایی را که قدرت را با خانواده هایی هزار فامیل اداره میکنند و هر گونه صدای عدالتخواهی و اعتراض و اصلاحی را با مشت آهنین پاسخ می دهند. این تصویر بزرگنمایی شده، گویای برخی واقعیت هایی بود که بهخاطر عملکرد دوران آقای هاشمی و نهایتا در رقابت سال ۷۶ با نمایندگی شعارها و نگاهها و شخصیت ناطق نوری در عرصه افکار عمومی به منصه ظهور درآمد.
سال ۷۶، جناح راست و یا محافظه کار "حزب زیاد داشت"، "نیروی تشکیلاتی زیاد داشت"، "مدیر و معاون وزیر و چهره های برجسته و شخصیت های طراز اول" و... زیاد داشت، "ولی مردم را با خود نداشت. ولی از دل مردم خبر نداشت..."
برداشت دوم: خلق جریان اصلاح طلب در فضای کشور
وقتی جریان چپ سال های گذشته، در سال ۷۶ با تغییرات ۱۸۰ درجه ای در افکار اقتصادی و فرهنگی و... خود را "اصلاح طلب" نامید و خواست خود را نمادی از تغییر، تحول و اصلاحی که لازمه ذات انقلاب و حیات آن است، معرفی و در معرفی چهر های خود آنان را "از میان مردم و بریده از احزاب و گروههای قدرت طلب" معرفی کرد، با استقبال مردم مواجه شد...
اما زندگی شخصی اصلاح طلبانی که فکر می کردند دیر رسیده اند، خیلی سریع تغییر کرد. آدرس های منزلشان از نازی آباد و افسریه و... به مکان هایی رفت که دست کوهنوردان هم به آن نمی رسید. به جای واژه زیبای "امید"، ملت ایران به انحای مختلف تحقیر شد و خواست و مطالبه مردم روستاها و شهرها در هیاهوها و جلسات و میتینگ های سنگین سیاسی گروهها و احزاب گم شد.
آنان نیز همانند رقیبان جناح راستی خود فکر کردند، تصمیمات مردم را می توانند در اتاق های فکر "ایکس و ایگرگ" و جلسات سازماندهی احزاب و گروهها جهتدهی کنند. تصورشان بر این بود که آنان هر چقدر هم باندبازی کنند، ناکارآمد باشند و... مردم ناچار هستند که همین ها را انتخاب کنند. گویی دیگر "از جنس مردم روستاها و آبادی های این دیار نبودند" و احساس می کردند که "خیلی جلوترند و در اینجا حیف شده اند." البته با تغییر زندگیاشان هزاران عیب عقیدتی و مبنایی دیگر نیز پیدا کرده بودند...
برداشت سوم: انعکاس کلام رهبری در فضای کشور با خلق اصولگرایی انقلابی و اصلاحطلبانه
احمدی نژاد هر چند از میان محافظه کاران و جناح راست برخاست، اما شکل، قیافه، فکر و رفتار او و اطرافیانش هیچ به افراد آبدیده سیاستباز و سیاستمدار حرفه ای احزاب و گروههای راستی نمی خورد. "بزرگترین شعار تبلیغاتی طرفدارانش مردی از جنس مردم شد" و مردم کسی را در شهرداری دیدند که "بهجای سخنرانی های تئوریک و فلسفه سازی و گفتمان سازی و... تا نیمه های شب به کار و خدمت و دیدار با مردم و آسفالت و پل و... می پردازد." اطرافیانش را بر اساس معیارهای گروهی باندی انتخاب و یا حمایت نمی کرد و با هر نوع فساد و انحرافی ولو از نزدیکترین کسان خود بی مماشات برخورد میکرد.
احمدی نژاد در شهرداری برای آنان اثبات کرده بود، می شود "عاشق یک لبخند رهبری بود" و از او برای توجیه نواقص خود و عملکرد خود و اطرافیان مایه نگذاشت. می شود وصل به قدرت بود و ریالی منتفع نشد و با ماشین کلاس پایین و در خانه ساده زندگی و از اصل نظام بر "مبنای اصول" دفاع کرد.
می شود وصل به قدرت بود و محافظه کار نبود و خواهان تحول و نگاه انقلابی و تغییرات وسیع برای پاسخ به مطالبه "عدالتخواهی و امید" مردم شد. می شود شعارها و آرمانهای رهبری را که سالها در تبیین "اصولگرایی اصلاح طلبانه" از دوران هاشمی تاکنون برای مردم در برهه های مختلف تبیین شده و جا افتاده بود، مصادیق واضحی در بیرون داشته باشد.
وقتی او در انتخابات گفت "مدیریت انقلابی مدیریت تحولگرا در حین ایستادگی بر اصول" مردم "انعکاس صادقانه کلام و مطالبه رهبری" را دیدند و به او پیوستند. و چنین بود که عنوان محافظه کار جای خود را به "اصولگرایی" داد. اصولگرایی محبوب در میان مردم و برای مردم نه اصولگرایی محافظه کارانه حزب ها و گروههای امتحان پس داده...
برداشت چهارم: پایداری بر اصول رمز مردمی بودن و محبوبیت
این روزها دوران خطیری بر دوستداران "ساده زیست"، "انقلابی" و "دلسوز" نظام می گذرد. اگر مبنای تصاویر و انعکاس تصمیمات و اقدامهای ما برای مردم و بندگان خوب خدا این باشد که فلان شخصیت برجسته ناراحت نشود و فلان حزب این میزان سهمیه داشته باشد و... و مردم یک نوع "قبیله گرایی" و "محافظه کاری" را احساس کنند، تاریخ نشان داده است که هیچ عهد اخوتی مابین این "احزاب در گذشته امتحان پس داده" و مردم بسته نشده است.
کاری نشود که برخی از این آقایان که در زندگی شخصیشان سادگی و مردمی بودن بی معناست و در افکار عمومی هم به عنوان سیاست باز و باندباز و حزب باز... مطرح هستند، همان هایی که یک روز مردم پس زدند، باز هم نماد اصولگرایی شوند.
برای خلق و "پایداری" این جریان ناب اصولگرایی "رهبری حکیم انقلاب" مرارتها و فشارهای سنگینی را تحمل کرده است. همین هایی که هر چه زور زدند، در ریاست جمهور های قبلی، کاندیداهایشان بهدلیل "عدم ساده زیستی" و "عدم وجود چهره مردمی" و بهخاطر داشتن چهره حزبی بیش از "یک میلیون" و "سه میلیون" چیزی عایدشان نشد و در انتخابات 88 هم با تئوری "دولت وحدت ملی که همان وحدت گروهها و احزاب و شخصیت های برجسته بود"، بی توجهی مردم را شاهد بودند، "امروز در صف اول قرار نگیرند" تا خدای ناکرده روزی نرسد که بدون پشتوانه عشق و ارادت جریان حزب الله و مردم، سرنوشت اصولگرایی را در برابر معاندین به شبی نابود و خاکستر نکنند.
باید جریان ناب اصولگرایی برای جلوگیری از ارائه چهره ای "محافظه کار و حزبی" دست به دامن علمای مردمی و بزرگ و چهره هایی شود که نمادهای "پاکدستی و کارآمدی" هستند. آنانی که در متن توده های انقلابی ظهور دارند و مردم می دانند لحظه ای برای خود و یا نزدیکان و دسته و گروهشان قدمی بر نداشته اند. محافظه کاری قتلگاه انقلاب است و این نظام تا زمانی که مسئولانش با "ساده زیستی" و "کارآمدی و تحول" دو عنصری که نشان می دهد اتصالشان به قدرت، آنان را محافظه کار نکرده، اداره شود، پشتوانه مستحکم مردمیاش در کنار پشتیبانی از ولایت فقیه او را در مسیر عدالت و پیشرفت مقتدرانه پیش خواهد برد.
برداشت پنجم: حرف اضافه
نمی دانم به آقای لاریجانی چه کسانی مشاوره می دهند ولی از آنجایی که اطرافیان ایشان بهشدت دوست دارند که او را در قامت ریاست جمهوری ببینند، می گویم که این شکایت هایی که ایشان از جوانان و اصحاب رسانه کرده، با هر انگیزه ای هم بوده باشد، تنها او را بیش از پیش نماد محافظه کاری میکند. نماد کسانی که بهشدت متصل به منابع قدرت هستند و حتی حوصله شنیدن یک صدای مخالف را هم ندارند.
آقای لاریجانی این سبک برخوردها قبلا آزموده شده، از پیشینیان خود مثلا آقای هاشمی بپرسید. حداقل اطرافیان شما در مشورت باید یک مقدار دورتر را ببیند، حالا نمی گوییم دو سال و نیم بعد حداقل همین اسفند را ببینند. آخر مردم یک عادت بدی که دارند، معمولاً اینطور مطالب یادشان نمی رود...
به آقا میثم عزیز و دوستان سایت وزین رجانیوز هم که علم آرمانخواهی را همچنان در هیاهوهای احزاب و... در فضای رسانه ای حفظ کرده اند، درود می فرستیم (درست است که درود فرستادیم ولی هنوز زنده هستند!)