گروه سیاسی: «باور ما این است که صحنه گردان اصلی، خود آقای هاشمی است. بالاخره ما می بینیم چه کسی در ستاد انتخاباتی چه کسی فعال است و اینها از کجا می روند جلسه می گذارند و ارتباطات شان را برقرار می کنند.»
این جملات تنها بخشی از دیالوگ های یک شب تاریخی است، شبی که «محمود احمدی نژاد» آن را به یک حماسه ماندگار تبدیل کرد. در این شب سرنوشت ایران در یک مقطع حساس از تاریخ دچار تغییر شد. او در قسمتی دیگر از آن مناظره، دلیل وارد شدن به این سطح از درگیری را چنین عنوان کرد: «امروز می گویید از مسیر امام (ره) انحراف اتفاق افتاده و نگران شدید!؟ آقای موسوی من به شما علاقه مندم ! ولی نمی توانم از اتهامات و توهین هایی که به یک ملت می شود، بگذرم!»
احمدی نژاد در ادامه و با مطرح کردن چند پرسش ساده و صریح، از بسیاری ابهامات پرده برداشت، شنیده هایی که سال ها در حد شایعه و گمانه زنی میان مردم کوچه و بازار شنیده می شد: «پسران آقای هاشمی چه کار می کنند در کشور؟! من فهرستی دارم از زمین هایی که مدیران گرفتند. براتون بخونم! 40 هکتار! 50 هکتار! 80 هکتار! 400 هکتار ! کیا گرفتند؟! کسانی که الآن دارند از شما حمایت می کنند! بی قانونی اینهاست آقای موسوی! استات اویل بی قانونیه! که طرف میاد، اینجا محاکمه می شه، محکوم می شه، از زندان فراری داده میشه و میره خارج! و تهش پسر آقای هاشمی است! بی قانونی در پسران برخی از این آقایانی است که امروز از شما حمایت می کنند.»
پس از این بود که هاشمی رفسنجانی در 19 خرداد 88 نامه ای سرگشاده و بی سلام، خطاب به مقام معظم رهبری نوشت و در آن احمدی نژاد را با رئیس جمهور معزول - بنی صدر- مقایسه کرد. در آن نامه هاشمی از امام خامنه ای (حفظه الله) خواست که پیش از آنکه دیر شود اقدامی صورت دهند. اما هوشمندی بی نظیر رهبر معظم انقلاب، زمین تعریف شده توسط هاشمی در اظهار نظر «له یا علیه رئیس جمهور» آن هم پیش از انتخابات را، بر هم زد تا آتشفشان های خشمی که هاشمی در نامه خود از آنها یاد کرده بود از ظهر روز اعلام نتایج آرا، کشور را در دود و آتش فرو برند.
با گذشت یک هفته از زد و خوردهای خیابانی و در حالی که جمعیت قابل توجهی از معترضین کف خیابان ها حضور داشتند، مقام معظم رهبری در 29 خرداد 88 به میان امت خویش آمد تا فصل الخطاب و حجت اتمام این روند خطرناک باشد.
ایشان پس از بازخوانی حماسه حضور بی نظیر مردم در 22 خرداد از هاشمی رفسنجانی به عنوان یار دیرین خویش تعاریف بسیاری کردند اما این همه آنچه گفته و شنیده شد نبود. ایشان در فرازی از سخنان شان در این باب فرمودند: «من البته در موارد متعددی با آقای هاشمی اختلاف نظر دارم. طبیعی هم هست. در مسائل گوناگون، اما مردم نباید دچار توهم بشوند و چیز دیگری فکر کنند.»
ایشان در ادامه بر موضوع دیگری هم مهر تایید زدند: «البته بین ایشان و آقای رئیس جمهور از همان انتخابات سال 84 تا امروز اختلاف نظر بوده، الان هم هست، اختلاف نظر دارند با هم، هم در زمینه مسائل خارجی اختلاف نظر دارند، هم در زمینه نحوه اجرای عدالت اجتماعی اختلاف نظر دارند، هم در برخی مسائل فرهنگی اختلاف نظر دارند.»
اما آنچه برای ما خاطره انگیز است جمله پایانی ایشان در این فراز از سخنان شان است: «نظر آقای رئیس جمهور به نظر بنده نزدیک تر است.»
مرزبندی با هاشمی موضوعیت دارد
هاشمی رفسنجانی و میزان مرزبندی با او از این حیث که وی نماینده یک مدل و طرز فکر خاص در اداره کشور است برای مردم در نگرش به نخبگان سیاسی و قضاوت در خصوص آنها یک معیار مهم و اساسی است. چه بسیار سیاسیونی که با علم به این مسئله، برای کسب محبوبیت بین مردم، علم مبارزه با تفکر هاشمی رفسنجانی را بلند کردند تا خود را در نقطه مقابل وی، عدالتخواه، فسادستیز، مردم دوست، ولایتمدار و... نشان بدهند اما به تجربه ثابت شده است که هرکسی را تاب این مرزبندی و ایستادگی نیست.
نگاهی گذرا به عرصه سیاسی جمهوری اسلامی نیز روشن می کند اکثر نخبگانی که روزی ادعای جهت گیری بر خلاف سیاست های رئیس مجمع تشخیص مصلحت را داشته اند؛ امروز به صورت عیان و یا در پس پوشش های چند لایه، به دلایلی چون چرخش های سیاسی یا اعتقادی در زمین «اکبر هاشمی رفسنجانی» ایفای نقش می کنند.
شفافیت مرزها باید خدشهدار شود!
این روزها نیز بر اساس فرمول و پروژه گره خوردگی «فتنه و انحراف» برداشتن مرزبندی میان احمدی نژاد و هاشمی رفسنجانی به طور جد در دستور کار برخی از رسانه های مدعی اصولگرایی قرار گرفته است.
گردانندگان پشت پرده این رسانه ها که پیشتر با عملیات روانی گسترده، پیچیده و پر حجم مهمترین ویژگی های مثبت احمدی نژاد نظیر تبعیت محض از رهبری، دشمنی با استکبار و در راس آن امریکا، مردم دوستی وی و سلامت اقتصادی و شخصی را با بهانه های دروغین نظیر خانه نشینی و مقاومت رئیس جمهور در برابر رهبری، اقدام جریان موهوم انحرافی در به هم ریختن بازار سکه و ارز به بهانه فشار به نظام برای برقراری رابطه با امریکا! و همچنین بی توجهی دولت به گرانی و تورم، زیر سوال برده بودند؛ این بار یکی دیگر از اصلی ترین ویژگی های دولت را هدف گرفته و در پی القای این مطلب هستند که رئیس جمهور در حال نزدیک شدن به هاشمی رفسنجانی است!
این دروغ بزرگ در حالی همچون نارنجک به میان افکار عمومی پرتاب می شود که اختلاف محمود احمدی نژاد و هاشمی رفسنجانی از یک دعوای سیاسی فراتر بوده و افتراق این دو در حوزه اجتماعی، سیاست خارجی، اقتصاد و فرهنگ کاملاً گفتمانی است و در واقع هر کدام از طرفین نماینده یک طرز فکر مستقل و مجزا محسوب می شوند.
نحوه اجرای عدالت اجتماعی
تعیین اولویت ها، از ارکان اختلاف میان هاشمی و احمدی نژاد است. هاشمی «توسعه» را عنصر اصلی و هسته مرکزی حرکت انقلاب می داند و مسئله درجه دوم را عدالت می داند، اما احمدی نژاد عدالت را عصاره حرکت توحیدی همه اولیا و انبیا در جهت تحقق جامعه مهدوی و الهی بر می شمارد. در این میان بازخوانی برخی از نظرات امام خامنه ای و مقایسه آن با عملکرد دولت ها در باب مسائل اقتصادی جامعه ما را در دریافت و فهم این نزدیکی و دوری دیدگاه ها یاری خواهد نمود.
از نکات بارز و خاص در بیانات امام خامنه ای استفاده از الگوی بومی و اسلامی برای اقتصاد جامعه است آنجایی که ایشان می فرمایند: «پیشرفت کشور تنها بر اساس الگوی اسلامی - ایرانی امکان پذیر است و مهمترین وظیفه نخبگان اعم از دانشگاهی و حوزوی تنظیم نقشه جامع پیشرفت کشور براساس مبانی اسلام است.غربی ها در تبلیغات خود، اینگونه القا کرده اند که توسعه و پیشرفت مساوی با غربی شدن است و متاسفانه برخی از کارگزاران و نخبگان کشور نیز مدل پیشرفت را صرفاً یک مدل غربی می دانند که این مسئله ای غلط و خطرناک است». (25/02/1386)
همچنین ایشان در این باب می فرمایند: «به طور قاطع می گویم الگوی غرب برای توسعه، یک الگوی ناموفق است زیرا با وجود دستیابی کشورهای غربی به ثروت و قدرت، ارزش های انسانی و معنویت در این جوامع از بین رفته اند.» « اقتصاد کشور باید براساس برنامه ها و سیاست هایی که در داخل کشور تنظیم و ترسیم شده ، شکوفا گردد و نه با تسلیم شدن در برابر توصیه های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول» . (10/04/1380)
توجه به افزایش ثروت ملی و برقراری عدالت اجتماعی به عنوان دو پایه اساسی اقتصاد اسلامی از دیگر نکات مورد توجه معظم له است: «هر روش، توصیه و نسخه اقتصادی که این دو هدف را تامین کند مورد قبول است و هر طرح و بحث دیگری که به افزایش ثروت ملی و عدالت اجتماعی بیتوجه باشد، به درد کشور و مردم نمی خورد.» (1۳۸۵/۱۱/۳۰)
با توجه به این بیانات می توان با یک نگاه مقایسه ای بین عملکرد و نظرات آقای هاشمی و احمدی نژاد نزدیکی و دوری از نگاه ولایت را به خوبی درک نمود. هاشمی رفسنجانی در زمان ریاست جمهوری خود با تشکیل حزب کارگزاران سازندگی به پیاده سازی عملی اقتصاد لیبرالی غربی و تن دادن به ملزومات آن پرداخت اما در دولت های نهم و دهم شاهد تلاش برای پیاده سازی الگوی اقتصاد اسلامی و عدالت محور و بومی سازی آن توسط دکتر احمدینژاد بودیم.
به بیان دیگر سیاستگذاری در عرصه اقتصادی دولت هاشمی مبتنی بر تولید ثروت توسط افراد خاص (سرمایه دار) بدون توجه به آثار و تبعات اجتماعی آن می باشد، سیاستی که معتقد بود اگر ثروت در جامعه تولید شود اقشار ضعیف جامعه نیز از قِبَل خرج کردن ثروت ثروتمندان می توانند از آن منتفع شوند مثال معروفی در زمان دولت هاشمی در میان برخی مسئولین مطرح بود که می گفتند ما شمال تهران را ثروتمند می کنیم و سپس از آنها پول می گیریم و خرج جنوب تهران می کنیم! سیاستی که عملاً به اختلاف طبقاتی در جامعه دامن زد.
اما آنچه که در دولت دکتر احمدی نژاد پیگیری شد سیاست تولید و توزیع ثروت بر اساس «اصل عدالت اسلامی» بود. تولید ثروت وقتی ارزشمند است که همه طبقات و گروه های جامعه در آن نقش آفرینی کنند. در جایی دیگر رهبر معظم انقلاب، اقتصادی را اسلامی می داند که در آن به تمامی اقشار جامعه توجه شده و مردم در آن نقش آفرینی کنند.
ایشان در دیدار جمع کثیری از دانشجویان و اساتید در تاریخ 15 اردیبهشت 72 خطاب به مسئولان نظام می فرمایند: «اقشار محروم، مستضعف و کم درآمد که هر گونه افزایش قیمتی در زندگی شخصی آنان اثر می گذارد، باید تحت حمایت و پوشش قرار گیرند و مسئولان بخش های مختلف اقتصادی و کار و تولید باید با برنامه ریزی درست خود به نحوی به محرومان و مستضعفان کمک کنند تا این ملت بتواند اقتصاد کشور را شکوفا کند».
در واقع از نگاه اقتصادی دولت هاشمی آنچه در جامعه پدید می آید یک نابرابری اجتماعی است که باعث می شود قشر توانمند و سرمایه دار در یک طرف و قشر فقیر و محتاج در سوی دیگر باشد در این دیدگاه برای برقراری عدالت اجتماعی و جلوگیری از اعتراض و شورش طبقه فرودست باید تامین های اجتماعی گسترده و قوی بوجود آوریم و در این دوره است که مستضعف به آسیب پذیر تبدیل می شود، آسیب پذیری که در این چرخه اقتصادی به ناچار باید آسیب را پذیرا باشد و تنها راه چاره برای درمان آسیب او، سازمانی همچون تامین اجتماعی است. اما در نگاه دولت عدالت محور سعی بر این بود که از ابتدا زمینه اختلاف طبقاتی از بین برود و اصولاً نابرابری و فقر بوجود نیاید تا برای جبران آن لازم باشد از سیاست های جبرانی استفاده نماییم.
در این دیدگاه امکانات و منابع کشور باید به طور عادلانه و براساس ظرفیت های مناطق مختلف مابین مردم توزیع گردد. اجرای سیاست هایی همچون تشکیل صندوق مهر امام رضا (ع) برای توزیع عادلانه وام های بانکی، توزیع سهام عدالت ، کمک به بنگاه های کوچک اقتصادی، سفرهای استانی، توزیع منابع بر اساس نیازهای منطقه ای و از همه مهمتر «اجرای طرح عظیم هدفمندی یارانه ها» که به تعبیر امام خامنه ای، از آرزوهای نظام اقتصادی جامعه ما بود، باعث شد تا بدنه بیشتری از مردم درگیر اقتصاد جامعه شوند. بدین ترتیب در دولت عدالت محور، عملاً «نگاه مردمی» جایگزین «نگاه سرمایه داری» به اقتصاد ایران شد. و کیست که بتواند نزدیکتر بودن این رویکرد به نگاه رهبری را انکار نماید؟
بر همین اساس شاید بتوان انتقادهای گاه و بی گاه هاشمی رفسنجانی از وضعیت اقتصادی کشور را که البته به دلایل سیاسی در اکثر مواقع همراه با نوعی سیاه نمایی است درک و فهم کرد. اختلاف در نوع نگاه بنیادین و فکری دو طرف است.
اختلاف در سیاست خارجی
اختلاف در حوزه سیاست خارجی بین این دو طیف، دست کمی از حوزه های دیگر ندارد. مبنای سیاست خارجی هاشمی رفسنجانی بر اساس استراتژی «تنش زدایی» در سایه «تعامل مخفیانه» بود در حالی که دکترین احمدی نژاد با توجه به سه اصل عزت، حکمت و مصلحت که برگرفته از دیدگاه های مقام معظم رهبری است، بر اصل تهاجم «دیپلماسی عمومی» استوار شده است.
برونداد این تفکر واپسگرا و مرعوب، البته در ماجرایی چون «مک فارلین» در سال 65 خود را نشان داد و این ضعف در چند سال بعد نیز به شکلی دیگر خودنمایی کرد. در این بین البته می توان به انفعال برخی مسئولان در ماجرای «میکونوس» نیز اشاره کرد.
از سوی دیگر پس از افشا شدن اطلاعات بخشی از تاسیسات هسته ای کشورمان که در مرحله ابتدایی قرار داشتند، مذاکرات هسته ای میان ایران و کشورهای مستکبر آغاز شد. چه کسی است که نداند تیم مذاکره کننده هسته ای هم اسماً و هم رسماً توسط شخص هاشمی مدیریت می شد و به وی نزدیک بود. این شروع یک مبارزه نفسگیر بود که در آن طرف غربی بدون هیچ مقاومتی فقط از ما امتیاز می گرفت و جالب آنکه صحنه گردان این عقب نشینی های تاریخی کسی جز هاشمی رفسنجانی نبود. فهرست این عقب نشینی ها را می توان اختصاراً به این شرح لیست کرد:
1- مذاکرات مخفیانه و بدون هماهنگی در 13 دسامبر و 23 نوامبر 2002 بر سر مسئله افغانستان که تنها یک ماه و نیم بعد از آن، جمهوری اسلامی در 28 ژانویه از طرف جرج بوش به عنوان عضوی از محور شرارت معرفی شد
2- مذاکرات سعدآباد مورخه ۲۹ مهر ۸۲ (۲۱ اکتبر ۲۰۰۳) که همه تاسیسات هسته ای کشورمان را به محاق و پلمب برد.
3- مذاکرات پاریس مورخه 25 آبان 82 (16 نوامبر 2003) که طرف داخلی پذیرفت کلیه فعالیت های مربوط به غنی سازی و بازفرآوری مانند ساخت، تولید، نصب، آزمایش، سرهم بندی و راه اندازی سانتریفیوژهای گازی و فعالیت های مربوط به جداسازی پلوتونیوم را متوقف کند.
4- مذاکرات بروکسل مورخه ۴ اسفند ماه ۸۲ (۲۳ فوریه ۲۰۰۴) که به توقف ساخت و ساز سانتریفیوژها و حتی قطعات یدکی آنها منجر شد.
5- التماس نامه معاون وزیر خارجه وقت در سال 2003 به امریکا که در آن بر توقف کلیه فعالیت های مرتبط با غنی سازی، قطع همکاری و کمک به حزب الله لبنان و جنبش جهاد اسلامی فلسطین و ... اشاره شده بود.
اما از این سو دیپلماسی عمومی و تهاجمی احمدی نژاد را می توان تنها به صورت لیست وار اشاره کرد:
1- ضربه تهاجمی در قالب ارسال نامه های سرگشاده به سران استکبار جهانی از جمله نامه ای که در 17 صفحه به جرج بوش در 18 اردیبهشت 85 (8 مه 2006) ارسال شد
2- همچنین نامه هایی که به مرکل در 29 تیر 85 (20 جولای 2006)، سارکوزی در آبان ماه ۱۳۸۶ ( نوامبر ۲۰۰۷)، پیام تبریک به باراک اوباما در 16 آبان 87 (6 نوامبر 2008)، پاپ بندیکت شانزدهم در 14 مهر 89 (5 نوامبر 2010) فرستاده شد
3- حضور هر ساله و متفاوت در مقر سازمان ملل با سخنان عزتمندانه و تاثیر گذار
4- درخواست مناظره از سران استکبار جهانی و تحقیر کردن آنها به واسطه ضعف استدلال و فرار آنها از این موضوع
5- دیدار با شورای روابط خارجی آمریکا و جامعه دانشگاهی ایالات متحده من جمله دانشگاه کلمبیا
6- به چالش کشیدن ماهیت وجودی رژیم صهیونیستی
7- مناظرات داغ با مجریان دست نشانده این تفکر
8- مذاکرات عزت آفرین با 1+5 شامل مذاکرات «ژنو1» (سال 2007- 29 تیر ماه سال 1387)، مذاکرات «ژنو2» (سال2008- 10 مهر 1388)، مذاکرات «ژنو3» (سال2010- 15 و 16 آذر 1389 ) و مذاکرات «استانبول» (ژانویه سال2011- دوم بهمن 1389) و مذاکرات استانبول 2
9- علی الخصوص 3 دوره مذاکرات مستقیم ایران و امریکا بر سر موضوع عراق شامل دور اول مذاکرات در 7 خرداد 86 (28 مه 2007)، دور دوم 2 مرداد 86 (24 جولای 2007) و دور سوم در 15 مرداد 86 (6 آگوست 2006).
همین روند رو به جلو بود که باعث شد مقام معظم رهبری در سال 85 در جمع مردم ضمن اشاره به دیپلماسی فعال دولت نهم اینگونه دولت را مورد تفقد قرار بدهند: « بحمدالله پایگاه سیاسی کشور و منزلت اجتماعی ملت ایران در جهان افزایش پیدا کرده است. قبل ها، دشمنان ما خیال می کردند زمینه را فراهم کرده اند یا فراهم خواهند کرد و با یک حرکت دست، می توانند کشور را از این رو به آن رو کنند. امریکایی ها این حرف را گفتند.
چند سال قبل از این، عده ای از سیاسیون امریکایی به طور محرمانه و مخفیانه ـ ما مطلع نشدیم، بعد که برگشتند مطلع شدیم ـ به ایران آمده بودند و با بعضی از محافل نامساعد با نظام نشست و برخاست کرده بودند؛ وقتی رفتند گفتند در ایران کسانی هستند که منتظر یک اشاره ما هستند تا علیه نظام شلیک کنند. امروز حقیقت برای آنها روشن شده است... نه فقط نمی توانند سلطه پیدا کنند، حتی لطمه هم نمی توانند بزنند.
ملت بیدار و متحد است. ما دل هایمان به هم نزدیک است. ملت به مسئولان خود اعتماد دارد؛ می داند که آنان آنچه می کنند و آنچه می گویند، برای شخص، برای قدرت و برای زر و زور نیست. با نگاه باز نیازها و مصالح کشور مشاهده می شود و مردم هم تشخیص می دهند.»
اما این رویکرد مثبت در برهه ای به تقابلی سخت میان تیم مذاکرات قبلی به پشتوانه هاشمی رفسنجانی و احمدی نژاد انجامید و آن ماجرای حسین موسویان بود! موسویان به اتهام جاسوسی و درز دادن اطلاعات اسناد محرمانه مذاکرات هسته ای در تاریخ 10 اردیبهشت 86 بازداشت شد. وی از نزدیکان حسن روحانی و معاون پژوهش های مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام بود.
احمدی نژاد در سخنرانی در آبان ۱۳۸۶ در دانشگاه علم و صنعت با اشاره به حسین موسویان گفت: «آنها تا جایی جلو رفتند که کسانی را فرستادند که اطلاعات درون سیستم را به طور منظم به بیرون منتقل کنند و هر هفته در ملاقات های خود به دشمنان ملت ایران بگویند که چرا شما کوتاه آمده اید و صدور قطعنامه را عقب می اندازید... اکنون که پرونده آنها به دادگاه رفته، عده ای قاضی پرونده را تحت فشار سنگین قرار داده اند تا جاسوس را تبرئه کنند.»
اما کمی آنسوتر و در همایشی دیگر همزمان با سخنرانی آقای احمدی نژاد در دانشگاه علم و صنعت، آقای هاشمیرفسنجانی در همایشی با عنوان «اتحاد ملی؛ راهبردها و سیاست ها» سخنرانی نمود که گل سر سبد این مجلس (موسویان) در صف نخست حاضران در جلسه نشانده شده بود تا پیام واضحی به احمدی نژاد و دولت داده شود.
نهایت ماجرای موسویان تبرئه وی از جرم جاسوسی و مهاجرت وی به خاک ایالات متحده بود. او به دو سال حبس تعلیقی و پنج سال محرومیت از مشاغل دولتی محکوم شد. این ها تنها نمونه ای کوتاه از اختلاف در راهبردها و استراتژی ها در حوزه سیاست خارجی است و اگر بخواهیم به مصاف جدی موجود در خصوص نوع و ابعاد ارتباط با کشورهایی همچون عربستان و عراق که طرف مقابل تلاش می کند مدیریت آنها را از اشراف دستگاه دیپلماسی رسمی کشور خارج کرده و با یک دیپلماسی غیر رسمی به کنترل آنها دست یابد بپردازیم، ماجرا ابعاد دیگری پیدا خواهد کرد.
در حوزه فرهنگی نیز اختلاف و تفاوت نگاه بسیار عمیق و قابل تامل است که تفصیل آن در گزارش دیگری اشاره خواهد شد. کوتاه سخن آنکه مرز بندی های میان دکتر احمدی نژاد و هاشمی رفسنجانی به عنوان نمایندگان دو طرز تفکر، به قدری پررنگ و اساسی است که با بازی های رسانه ای و سیاسی نمی توان آن را نادیده گرفت. حضور روز شنبه دکتر احمدی نژاد در جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز نه از جهت ایجاد نزدیکی بین دو شخصیت بلکه با هدف تامین نظر رهبرمعظم انقلاب بر لزوم حفظ فضای همدلی و همراهی در کشور انجام شد و لاغیر.