سعید حجاریان
1. بعد از فروپاشی شوروی، آموزههایی با عناوین پایان تاریخ، پایان عصر ایدئولوژی، پایان عصر انقلابها، پایان عصر سیاست، پایان عصر فلسفه، پایان عصر ساختار و... مطرح شد. یکی از این آموزهها که اثبات تجربی هم پیدا کرد، پایان عصر انقلابها بود. بسیاری معتقد شدند انقلاب اسلامی ایران، آخرین انقلاب قرن بیستم است که مهر خاتمت بر انقلابها زده است و پس از آن شاهد انقلاب به معنای کلاسیک کلمه نبودهایم و تجربه هم این را ثابت کرده است. برای این که ویژگیهای یک انقلاب کلاسیک را بدانیم، لازم است به مهمترین این ویژگیها که نظریهپردازان انقلاب در این خصوص ابراز کردهاند، بپردازیم.
2. نظریهپردازان مختلفی درباره انقلابها، به طور کلی و در بعضی موارد، به طور خاص و ویژه، به یک انقلاب نظر داشتهاند. از مارکس، توکویل، لنین، مائو، چالمرز جانسون، چارلز تیلی، تدا اسکاچپول، نیل اسملسر، ساموئل هانتینگتون، تد رابرتگار و... تا کسانی که به طور اخص به انقلاب ایران پرداختهاند، مانند متحده، پارسا، نجمآبادی، هما ناطق، ارجمند، بیات، الگار، نیکی کدی و فوکو. عصاره همه این نظریات، به موارد زیر مقصور میشود:
الف) انقلابها معمولا نزاعی هستند که بین دو گروه اجتماعی صورت میگیرند: خواه بین طبقات فرادست و فرودست، خواه میان دو قوم یا ملت درون یک واحد سرزمینی و یا بین گروههای نژادی.
ب) در این نزاع، دولت معمولا طرفدار یکی از طرفین منازعه است و به همراه پایگاه طبقاتیاش به صحنه میآید و در مقابل بخش دیگر جامعه صفآرایی میکند. اگر انقلاب شکست بخورد، این بخش سرکوب میشود و اگر پیروز شود، دولت جدیدی جایگزین میگردد.
ج) میان نیروهای انقلابی، وحدتی کمابیش شکننده وجود دارد. این وحدت تا مرحلهای ادامه پیدا میکند که علائم پیروزی هویدا نشده باشد. مثلا در انقلاب فرانسه میان ژیروندنها و ژاکوبنها تا آستانه انقلاب همبستگی وجود داشت. در روسیه نیز جبهه سوسیال دموکراسی تا تشکیل دولت کرنسکی، به دو بخش بلشویک و منشویک تقسیم نشده بود، همچنین است در چین و در سایر انقلابها.
د) در انقلاب کلاسیک، معمولا نوعی تدارک تئوریک (نظری) توسط روشنفکران قبل از انقلاب صورت میگیرد و آثار آن تا بخشهای عظیمی از جامعه گسترش مییابد، مثلا قبل از انقلاب فرانسه اصحاب دایرةالمعارف مانند دیدرو، دالامبر و ولتر این نقش را به عهده داشتند، یا در انقلاب روسیه نظریهپردازانی چون تروتسکی، لنین، یلخانف و حتی گورکی، تولستوی و داستایفسکی این مهم را انجام دادهاند، همچنین است در انقلاب چین و آمریکا.
هـ) در انقلاب کلاسیک به خاطر این که جامعه دچار دوپارگی شده است، معمولا انقلاب در انتهای یک جنگ داخلی به فرجام میرسد که آزمونی فیصلهبخش است. این جنگ داخلی ممکن است سالها به طول بینجامد و فرسایشی شود.
و) معمولا در انقلابها، متنازعین هر دو در متن بخش رسمی قرار دارند. مثلا اگر نبرد میان کارگران و سرمایهداران است، هر دو متعلق به یک فرماسیون1 (صورتبندی) اجتماعی هستند. اما ممکن است اشکالی از منازعه بین دو فرماسیون نیز دیده شود. مثلا در انقلاب آمریکا، نوعی تنازع میان اشراف بردهدار و بورژوازی به چشم میخورد. اما در انقلابهای کلاسیک هیچگاه جنگ میان حاشیه علیه متن وجود نداشته است.
ز) یکی از ویژگیهای اصلی انقلاب خشونت ذاتی آن است. این خشونت چون تصادف منافع دو گروه عظیم اجتماعی است و به دنبال یک جنگ داخلی فرسایشی صورت میگیرد، معمولا با خشونت و خونریزی و دربدری همراه است. انقلاب کلاسیک، خون رنگ است.
ح) انقلاب میآید، ساخته نمیشود. انقلاب همچون زلزلهای اتفاق میافتد، البته پیششرطهایی وجود دارد که در اعماق جامعه گسلهایی ایجاد میکند که به یک باره فرو میریزند و نظم قدیم به هم میخورد و نظم جدیدی جایگزین آن میشود. به همین دلیل پیشبینی زمان وقوع انقلاب ناممکن و پیشبینی روند آن و این که چه کسی پیروز میدان خواهد شد، نامیسر است، چه برسد به پیشبینی شرایط بعد از انقلاب. انقلاب مانند کودتا نیست که کنشگر سیاسی تقریبا مستقل از ساختارها آن را طراحی کند و در روز "ر" و ساعت "سین" آن را انجام دهد و برای بعد از آن نیز طرح و برنامه داشته باشد.
ط) انقلابهای کلاسیک معمولا دارای رهبرانی کاریزماتیک و دارای اهدافی آرمانی هستند که گاهی وسیلهای برای رسیدن به آنها وجود ندارد. بعضی از این انقلابها را باید در زمره انقلابهای شکست خورده قلمداد کرد. یکی از مهمترین وسایل برای نیل به هدف انقلابی سازمان و ستاد فرماندهی است که ممکن است حین انقلاب شکل بگیرد. به یک معنا وجود جامعه مدنی که در آن بتوان سازمان انقلاب را شکل داد، جزء ضروری انقلاب است، خواه این جامعه مدنی از ابتدا وجود داشته باشد، خواه از خلال مبارزه به وجود بیاید.
ی) معمولا انقلابهای کلاسیک خصلتی درونزا دارند، به این معنا که کمتر از محیط خارجی خود متاثر هستند. البته نمیتوان منکر اثر نمایشی انقلابها بر روی یکدیگر شد، اما این نادرست است که ادعا کنیم رهبران انقلاب کلاسیک سرسپرده کشورهای بیگانه هستند یا بسیج تودهای توسط ابزارهای ارتباطی خارجی صورت گرفته است. حتی انقلاب روسیه را که عدهای اعتقاد دارند رهبران آن توسط دولتهای اروپایی از تبعید به روسیه بازگشتند تا جرقه انقلاب را به خرمن تودهها بزنند، نمیتوان انقلابی برونزا دانست، چون اولا در این گفتار مقداری اغراق نهفته است، ثانیا اگر شرایط ساختاری مهیا نبود، امکانی برای پیروزی سوسیال دموکراتها و بعدا بلشویکها به وجود نمیآمد.
3. اما بعد از انقلاب ایران شاهد موج جدیدی از انقلابها بودیم که بیشتر پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی رخ دادند. به این انقلابها انقلابهای رنگی2، یا نرم یا مخملی گفته میشود. این انقلابها موجی از دموکراسی را برای کشورهای اقمار شوروی سابق و نیز جمهوریهای این کشور به ارمغان آوردند که اصطلاحا از آن با عنوان موج سوم گذار به دموکراسی یاد میشود.
اگر بخواهیم ویژگیهای عمده این انقلابها را برشمریم، باید به نکات زیر اشاره کرد: الف) در انقلابهای نرم، "تعارض"3 و معارضه عمدتا میان جامعه و دولت است، دولتی که کمابیش از پشتوانه مادی و معنوی "برادر بزرگتر" سود میجوید و از ابتدای شکلگیری، به تدریج پایگاه مشروعیت خود را از دست داده است، مثل دولت لهستان یا دولت چکسلواکی که بعد از بهار پراگ کاملا در چشم مردم بیاعتبار شد. این دولتها با این که امور جاریه مردم را رتق و فتق میکنند و نیازهای اولیه4 در هرم مازلو، یعنی خوراک، مسکن، بهداشت، ایمنی و... را برطرف میکنند، اما حق شهروندی را از مردم میستانند و سدی در مقابل آزادیهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و دینی هستند.
ب) دولت، در این کشورها فاقد طبقه پشتیبان5 است. اگرچه ادعا میکنند که حزب دولت ساخته، نماینده همه کارگران و زحمتکشان است، اما عملا تنها بخشی از آنها را که به خدمت میگیرد، از مواهب و عطایای خود برخوردار میکند. این عده، انگشتشمار و میان مردم منفورند. هنگام اوجگیری انقلاب، دولت خود را کاملا تنها احساس میکند، چون اینگونه افراد پشت دولت را خالی میکنند و هر یک به گوشهای میگریزند. در بهترین حالت، شاهد دولت رومانی هستیم که بعد از اعدام چائوشسکو، عدهای از نیروهای امنیتی او دست به مقاومت زدند، اما به زودی فهمیدند این مقاومت فایدهای ندارد و اسلحه را زمین گذاشتند. این به خاطر آن بود که دولت رومانی سالها پیش حساب خود را از مسکو جدا کرده بود.
ج) در انقلابهای نرم، چون همه خلق در مقابل دولت میایستند، طبعا باید منتظر فراکسیونیسم هم بود. اما تفاوت آن با انقلابهای کلاسیک آن است که در انقلاب کلاسیک، بعد از پیروزی معمولا یک دوران ترور و وحشت به وجود میآید و فراکسیونها به جان هم میافتند و کشتارهای وسیعی صورت میگیرد و اصطلاحا انقلاب فرزندان خود را میخورد، اما در انقلابهای نرم، این فراکسیونها میتوانند به گونهای دموکراتیک با یکدیگر تعامل داشته باشند و چرخه قدرت بدون خونریزی میان آنها انجام گیرد.
د) در انقلابهای نرم، انقلابیون مسلک خاصی ندارند و بیشتر سیاسی و پراتیک (عملی) هستند و به اصول عام مانند اعلامیه حقوق بشر و میثاق شهروندی باور دارند. تئوریپردازی درباره این انقلابها بعد از وقوع آنها صورت گرفته است و در آن هم بیشتر به جنبههای فرایندی توجه شده، مثلا بنیادهایی مانند خانه آزادی یا سورس به همین صورت اداره میشوند. البته اشتباه آنها در پرداختن به این امر، آن بود که میخواستند درسهای انقلاب لهستان، چکسلواکی و گرجستان را به سایر کشورهای دنیا تعلیم دهند. از اینرو میتوان گفت ادبیات مربوط به انقلابهای نرم بسیار تنگتر و کممایهتر از ادبیات مربوط به انقلابهای کلاسیک است. مقایسه بین مانیفیست انقلابهای نرم، یعنی کار جین شارپ با آثار مارکس، لنین، مائو، توکویل و... نشاندهنده فقر تئوریک این دسته از انقلابهاست.
هـ) در انقلابهای نرم، به خاطر ضعف و فتور "برادر بزرگتر"، با توالی انقلابهای مستمر چه در اروپای شرقی و چه در داخل جمهوریهای شوروی سابق مواجه بودهایم؛ حتی گاه دامنه آنها به جنبشهایی در داخل فدراسیون روسیه کشیده شده است. این انقلابها عموما ناگهانی رخ دادهاند. فرو ریختن دیوار برلین، دستگیری و اعدام چائوشسکو، دستگیری هونکر، دستگیری یانوش کادار و... پیدرپی اتفاق افتاد و جهان از سرعت تحولات حیران شده بود. حدوداً از سال 1991 تا سال 1998 در عرض 7 سال تعداد زیادی از این کشورها فرو پاشیدند یا با حفظ رهبرانی مانند نیازاف، علیاف و امام علی رحماناف که قبلا عضو حزب کمونیست بودند، به اردوی سرمایهداری پیوستند.
و) در انقلابهای نرم فرایند به حاشیه راندن اقشار و تودههای زیادی از مردم که از سالها پیش شروع شده، یک باره فوران میکند و توده مردم که به حاشیه رانده شدهاند، یک مرتبه متن را که جمع اندکی از نومانکلاتورها (قشر ممتازه) هستند، جارو میکنند. پس در واقع آنچه در انقلابهای نرم اتفاق میافتد، جنگ میان مردمی است که به حاشیه رانده شدهاند و طبقه متوسطی که در متن تصمیمگیریها و تمکنات قرار دارند.
ز) در انقلابهای نرم معمولا جز سران دولت، کسی دستگیر و محاکمه نمیشود و حتی بسیاری از آنها اعدام نیز نمیشوند. در واقع نوعی دگردیسی در میان رهبران اتفاق میافتد و حتی خود آنها انقلابهای نرم را رهبری میکنند، مانند یلتیسن در روسیه و علیاف در آذربایجان که عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی سابق بود، اما بعد از فروپاشی خود منادی سرمایهداری در آذربایجان شد و به ایران آمد و حتی به پابوس امام رضا(ع) نیز رفت. این انقلابها را انقلاب رنگی مینامند. رنگهای زرد و نارنجی، آنها را از انقلابهای سرخ و خونین متمایز میکند.
ح) در باب انقلابهای نرم بسیاری عقیده دارند این انقلابها ساخته میشوند و اگر خود دولتها باد را موافق بادبان خود ببینند، رنگ عوض میکنند و سردمدار انقلاب رنگی میشوند. مانند جمهوریهای آسیای میانه و آذربایجان، لتونی، لیتوانی، استونی و لاتویا. البته عدهای سعی دارند ریشه انقلابهای مخملی را به جنبشهای ضدآپارتاید، یعنی کنگره آفریقا، به رهبری ماندلا و یا حتی جنبشهای ضداستعماری هند، به رهبری گاندی یا نمونه دیگری مانند جنبش سیاهان آمریکا، به رهبری مارتین لوتر کینگ نسبت دهند، اما آنچه از سال 91 به بعد در حدود چهل کشور اتفاق افتاد، با این که شباهتهایی با جنبشهای مذکور دارد، اما اختلافاتش با آنها بیشتر از شباهتش است.
ط) در انقلابهای رنگی معمولا جامعه مدنی به شدت تخریب شده است و نوعی سیالیت6 توسط رژیم کهن بر جامعه حکمفرماست؛ به این معنا که دولت به طرفداران خودش که همان قشر ممتاز باشند، سازمان داده، اما از مردم سازمانزدایی کرده است. به همین دلیل، با فروریزی7 مشروعیت دولت مرکزی، جامعه شروع به نهادسازی داخلی میکند که گاه با ارجاع به فرماسیونهای گذشته، یعنی دوران پیش از رژیم کهن سرعت میگیرد.
ی) در انقلابهای مخملی تا حدود زیادی نقش قدرت خارجی و عوامل بیرونی برجسته است. مثلا در لهستان رادیو آزادی و پاپ که لهستانیالاصل بود، نقش مهمی در پیشبرد انقلاب ایفا کردند. امروزه، با گسترش پدیده جهانی شدن و فرو ریختن دیوار امواج تلویزیونی و رسانهای، حتی از - Tele color Revolution یا انقلاب رنگی از راه دور صحبت میشود. یعنی قدرتهای بزرگ همچنین نهادهای بینالمللی، کمیسیونهای حقوق بشر و... قادرند از طریق اینترنت و تلویزیون به بسیج تودهای بپردازند و رهبران رژیمها را در میان مردم بیاعتبار سازند. به این ترتیب شکاف بین ملت و دولت عمیقتر میشود و زایمان انقلابی سریعتر و کمهزینهتر اتفاق میافتد.
4. حال سوال این است که انقلاب اسلامی ایران که در مقطع میان انقلابهای کلاسیک و انقلابهای رنگی قرار داشت، کدام یک از این ویژگیها را با خود حمل میکرد و آیا میتوان به طور قاطع آن را در یک دسته از آنها قرار داد یا نه؟ برای این منظور، نگاهی به شرایط کشور در زمان وقوع انقلاب و ویژگیهای انقلاب اسلامی ایران میاندازیم.
الف) رژیم شاه فاقد طبقه پشتیبان بود. قشر نازکی از وی حمایت میکردند که آنها نیز زودتر از خود شاه، فرار را بر قرار ترجیح دادند. ارتش شاه در زمان انقلاب اعلام بیطرفی کرد و خود شاه برای آن که خود را از شماتت مردم نجات دهد، تعداد زیادی از سرکردگان رژیماش را به زندان انداخت. از این جهت نبرد طبقاتی در ایران شکل نگرفت و به راحتی و با رفتن شاه، رژیم نیز از بین رفت. از این جهت انقلاب ایران شباهت بیشتری به انقلابهای رنگی دارد تا انقلابهای کلاسیک.
ب) در ایران با این که شاه سعی کرد از طریق اصلاحات ارضی پایگاهی در میان دهقانان پیدا کند، اما آنان مذهبیتر از آن بودند که در زمان انقلاب به کمک شاه بشتابند. بورژوازی سنتی نیز همواره مخالف شاه بود. حتی بورژوازی کمپرادور هم که در دست هزار فامیل اداره میشد، نمیتوانست به عنوان نیروی سیاسی وارد صحنه شود. حزب رستاخیز که قرار بود پایگاهی مردمی برای شاه فراهم کند، فاقد توان و عملا حزبی پوشالی بود که به فرمان شاه به وجود آمد و به فرمان وی منحل شد و نتوانست "ضدبسیجی" در مقابل بسیج انقلابیون تدارک ببیند. تنها نیرویی که تا حدودی اواخر رژیم شاه از او حمایت کرد، گارد ویژه شاه بود که توسط همافران سرکوب شد و نیز عدهای چماقدار که حتی نتوانستند به دروازههای شهرهای بزرگ نزدیک شوند. از این جهت نیز انقلاب ایران به انقلابهای رنگی بیشتر شبیه است.
ج) در انقلابهای اسلامی ایران، عملا همگان رهبری امام خمینی(ره) را پذیرفته بودند، گرچه عدهای سودای دیگری در سر میپروراندند. بخشی از نیروهای انقلابی معتقد بودند جنبش چریکی باعث خیزش تودههای مردم شده است و خود را در انقلاب صاحب حق میدانستند. بخشی از نیروهای جبهه ملی به رهبری بختیار نیز با توسل به پیشینه مبارزاتی زمان نهضت ملی خود، چنین ادعایی داشتند. حتی در میان روحانیونی مانند آیتالله شریعتمداری که واقعه قم از منزل ایشان شروع شد، داعیههایی وجود داشت، اما عملا تا زمان انقلاب وحدت حفظ شده بود و پس از آن بود که نیروهای گریز از مرکز قومی، چپ، ملیگرا، مذهبی و چریکی راه خود را جدا کردند. در اینجا میتوان ادعا کرد که انقلاب ایران بیشتر به انقلابهای کلاسیک شباهت دارد.
د) در انقلاب ایران، تدارک تئوریک (نظری) و ایدئولوژیک آنچنان که در انقلابهای کلاسیک مشاهده میشود، شدت نداشت. البته افرادی مانند دکتر شریعتی که وی را معلم انقلاب میدانند و نیز شبکهای از نویسندگان و شاعران که آثارشان در میان بخشهای کتابخوان جامعه (همانانی که شبهای شعر انستیتو گوته را تدارک دیدند) خوانده میشد، همچنین روحانیون انقلابی که به این مهم بپردازند، وجود داشتند. اما این تدارک در مجموع با آن وسعتی که قبل از انقلاب فرانسه، شاهدش هستیم، انجام نشد. به هر حال میتوان از مفاهیم دینی مانند کربلا، شهادت، غیبت، تدارک برای انتظار و ظلمستیزی ائمه اطهار، بخصوص آنچه که از نهجالبلاغه در میان مردم رایج بوده است، تودهگیر شدن اندیشهها را دریافت. از این جهت هم انقلاب ایران به انقلابهای کلاسیک نزدیکتر است.
هـ) انقلاب ایران نه آنقدر طولانی بود که به فرسایش بینجامد و از کشته پشته بسازد و نه زمانبر؛ یعنی از واقعه 17 شهریور 57 تا دی 57 به طول انجامید. وانگهی در همین بازه زمانی نیز زندگی ادامه داشت. مردم زندگی عادی خود را داشتند و جنگ داخلیای اتفاق نیفتاد که اوضاع معیشتی مردم مختل شود. از این حیث انقلاب ایران به انقلابهای رنگی نزدیکتر است (جنگ واقعی یک شب صورت گرفت).
و) انقلاب ایران از منظر ویژگی ششم، به انقلابهای رنگی شبیهتر است، چون رژیم کهن عملا همه مردم را از فقیر و غنی، شهری و روستایی، زن و مرد، قومیتها و اقلیتها به حاشیه رانده بود. البته، نمیتوان آن را بر مبنای جنگ حاشیهنشینان علیه عناصر متمدن شهری تفسیر کرد، چون واقعا در حواشی دورافتاده شهرهای بزرگ، جماعت بیمشکل و مهاجری حضور داشتند که نقش چندانی در انقلاب ایفا نکردند.
اگر اطلس جغرافیایی شهدای انقلاب را ترسیم کنیم، به احتمال زیاد نیروهای متوسط شهری در این انقلاب نقش موثرتری داشتند تا اقشار ممتاز و اقشار جاکن شدهای که در سنوات رونق نفت به حاشیه شهرها کوچ کرده بودند و جمعیت ناهمگونی را تشکیل میدادند. پس مقصود ما از عناصر حاشیهای، کسانی است که به لحاظ سیاسی جایی برای آنها در قدرت تعریف نشده بود، نه جمعیتی که جامعهشناسان به لحاظ فضایی حاشیهنشین مینامند.
ز) از نظر خشونت انقلابی وضعیتی بینابین وجود داشت. در یکی دو موج اول بعد از انقلاب، عدهای از سران رژیم سابق با محاکمه و بدون محاکمه اعدام شدند، اما بعدا که آبها از آسیاب افتاد، این اعدامها متوقف شد. به هر حال در مجموع میتوان انقلاب ایران را از این زاویه در زمره انقلابهای کلاسیک قلمداد کرد.
ح) انقلاب اسلامی ایران آمد و ساخته نشد و چه برای شاه، چه برای رهبران و چه برای نیروهای خارجی، کاملا غیرقابل پیشبینی بود، تا جایی که بعضی آن را انقلاب غافلگیرکننده و پیشبینیناپذیر و اندیشیده ناشده خواندند. البته بگذریم از کسانی که قائل به تئوری توطئه هستند و انقلاب ایران را طراحی شده در کنفرانس گوادلوپ یا کاخ کرملین یا دعوایی درون جناحهای آمریکا، یا کار انگلیسها میدانند. از این اقاویل که بگذریم، انقلاب ایران کاملا در چارچوب انقلابهای کلاسیک قرار میگیرد.
ط) در انقلاب ایران، رژیم کهن با جنبش چریکی دست و پنجه نرم میکرد و گمان میکرد اگر ضربهای بخورد، از ناحیه همسایه شمالی خواهد بود، به همین دلیل، توجه کمتری به شبکه گسترده مساجد و روحانیت داشت. این شبکه گسترده نیز بخصوص بعد از 15 خرداد دچار انفعال شده بود. اما با تبعید رهبر انقلاب به پاریس و استفاده از نمادهای ایدئولوژیک، این شبکه کمکم فعال شد و سازماندهی تودهای پیرامون آن شکل گرفت. در جریان پخش نفت در زمستان 57 و با وجود کتابخانههایی که در مساجد برپا شدند، جمع کثیری از جوانان به مساجد جذب شدند و این قدرت پراکنده و دور از نظر، ناگهان چون قدرت بینظیری در اختیار رهبری انقلاب قرار گرفت و با همین اهرم رژیم کهن را از پا درآورد. در واقع قبل از انقلاب نوعی جامعه مدنی شکل گرفته بود. به همین دلیل میتوان انقلاب ایران را در زمره انقلابهای کلاسیک طبقهبندی کرد.
ی) انقلاب ایران کاملا خصلتی درونزا داشت. با این که رهبری آن سالها در نجف تبعید بود و از مردم دور شده بود، اما بلافاصله توانست در پاریس شبکه ارتباطی خود را با داخل برقرار کند و آن را بسط دهد. البته ایشان از فرصتهای جهانی نیز استفاده کرد، بخصوص از تریبونهای خبرگزاریها، اما رژیم کهن از همان ابتدا تمایل داشت انقلاب ایران را ساخته و پرداخته برونمرزها بداند، مثلا آن را به قذافی یا فلسطینیان نسبت دهد. در واقعه تبریز از سوی نخستوزیر ادعا شد کسانی که شهر را به آشوب کشیدهاند، از آن سوی مرزها آمدهاند، اما همه اینها تبلیغات توخالی و پوچی بیش نبود. از این حیث میتوان انقلاب ایران را قطعا انقلابی درونزا و با پشتوانه عظیم مردمی دانست.
نتیجه:
انقلاب اسلامی ایران مفصل بین انقلابهای کلاسیک و انقلابهای مخملی است، یعنی یک پا در انقلابهای کلاسیک و یک پا در انقلابهای مخملی دارد.