محمد حقیقی
خلیج فارس به دلیل موقعیت ژئواستراتژیک خود همواره درگذشته مورد توجه قدرتهای بزرگ بود وپس از کشف نفت در این منطقه بر اهمیت آن افزوده شد. درمیان آبراههای جهان کمتر آبراهی به اهمیت وحساسیت خلیج فارس و دهانه استراتژیک آن یعنی تنگه هرمز میتوان یافت. خلیجفارس به لحاظ کشتیرانی و ترابری یکی از آبراههای مهم جهان است و به عنوان یک شاهرگ آبی حیاتی برای اقتصاد کشورهای منطقه بلکه کل جهان حائز اهمیت است. منطقه خلیج فارس در ابتدا تحت سیطره قدرتهای اروپایی بود. بعد از جنگ جهانی دوم وبا افول قدرت جهانی انگلستان بتدریج بر نفوذ ایالات متحده امریکا درمنطقه خلیج فارس افزوده شد بهطوری که از دهه 1970به بعد به رغم تلاشهای اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده تنها قدرت برتر منطقهای تلقی میشد.
فروپاشی شوروی باعث تغییرات ژئوپلیتیک در بسیاری ازمناطق جهان ازجمله خلیج فارس شد. پس از سقوط شوروی و تغییر ساختار نظام بینالملل، امریکاییها احساس برتری طلبی جدیدی در خلیج فارس پیداکرده و تصور کردند که میتوانند طرحهای خودرا به سایر قدرتها تحمیل نمایند. با پایان جنگ سرد، محور اصلی سیاست امریکا درمنطقه خلیج فارس بر تثبیت سیطره و تسلط خود بر این منطقه قرار گرفته است. بررسی منافع ایالات متحده در خلیج فارس نشان میدهد که تمامی اهداف و منافع بهطور مستقیم و غیرمستقیم با منابع نفتی منطقه مرتبطند به گونهای که بدون وجود نفت در خلیج فارس بعید مینمود این منطقه از این درجه از اهمیت در استراتژی امنیت ملی ایالات متحده برخوردار شود.
حضور نظامی امریکا بهطور خاص از ابتدای دهه 1990 و جنگ کویت شروع شد راهبرد ایالات متحده در دهه 1990 درخلیج فارس نسبت به دهه 80 تغییراتی داشت به این نحو که امریکا باطرح و پیگیری سیاست مهار دوجانبه برای حفظ منافع خود در منطقه، عمده تلاش دیپلماتیک و اقتصادی خودرا برمهار ایران و عراق و تبدیل موازنه قدرت دهه 1980 بین این دو به موازنه ضعف قرار داد. حمله به عراق در راستای کامل نمودن هژمونی امریکا بر خلیجفارس و یا به عبارت دیگر ایجاد امنیت هژمونیک برمبنای طراحی ترتیبات امنیتی جدید با همکاری و مشارکت کشورهای عربی متحد واشنگتن بود.
از جمله اهداف امریکا برای حضور در خلیج فارس که آن را در چارچوب مسائل امنیتی خود قرارداده است مسئله انرژی است. آژانس بینالمللی انرژی در سال 2007 اینگونه پیشبینی کرد که میزان تقاضای جهانی برای نفت تاسال 2030 به مقدار دوسوم افزایش یافته و به سالانه 3/15 میلیارد تن خواهد رسید. همچنین پیشبینی میشود که مصرف جهانی نفت از 28 میلیارد بشکه در سال 2001 به 44 میلیارد بشکه در سال 2025 افزایش یابد. آمار و ارقام بازار جهانی نفت نشان میدهد که که در 20سال آینده تقاضای ایالات متحده برای نفت نیز علیرغم پیشرفتهای تکنولوژیک بهطور مداوم و اساسی افزایش خواهد یافت.
خلیج فارس دربردارنده 60درصد ذخایر اثبات شده نفت جهان است و 30 درصد تجارت جهانی نفت را در اختیار دارد واردات ایالات متحده و اروپا از این منطقه دردودهه آینده افزایش خواهد یافت. منابع نفتی عمده این منطقه به عربستان سعودی، ایران و عراق تعلق دارد. علاوه بر دغدغهها و نگرانیهای ایالات متحده در خصوص امنیت انرژی که این کشور را با خلیج فارس پیوند میزند در دوره پس از 11 سپتامبر عناصر امنیتی قدرتمندی تحت عنوان مبارزه باتروریسم، جلوگیری از گسترش سلاحهای کشتار جمعی و نگرانی از چگونگی مصرف دلارهای نفتی، پیوند امنیت ملی امریکا را با منطقه خلیج فارس عمیقتر نموده و عملاً آن را به مقوله چند بعدی تبدیل کرده است.
تحت این شرایط موضوع امنیت انرژی ایالات متحده به مسئلهای بسیار پیچیده تبدیل شده است. به این ترتیب نفت خلیج فارس درامنیت انرژی امریکا و تداوم رهبری جهانی این کشور در رقابت با قدرتهای نوظهور نقشی حیاتی مییابد. این آسیب پذیری یکی از چالشهای اساسی انرژی، اقتصاد وامنیت ملی امریکاست. مجموعه شرایط بازار فشرده جهانی نفتی و وابستگی چنین بازاری به منابع خلیج فارس ازنظر تأمین امنیت انرژی جهان، الزاماتی را بر ایالات متحده به عنوان ابرقدرتی که بزرگترین مصرف کننده وقدرتمندترین بازیگر بازار جهانی نفت است تحمیل کرده است.
وابستگی نفتی یک وابستگی ساده نیست بلکه ترکیبی از عوامل است که با هم مشکلات اقتصادی، سیاسی واجتماعی را ایجاد میکند. در چنین شرایطی تهدیدهای فراوانی نسبت به منافع نفتی مستقیم و غیرمستقیم ایالات متحده در خلیج فارس وجود دارد که الزاماتی را بر سیاستگذاریهای بینالمللی این کشور تحمیل میکند. در حال حاضر شرکتهای امریکایی در 41 پروژه در حوزههای خلیج فارس و دریای خزر فعالیت دارند که از این تعداد 27 پروژه تولید نفت و گاز، 6 پروژه تولید LNG، 3 پروژه خط لوله، 1 پالایشگاه و 4 مجتمع پتروشیمی میباشد. امریکا علاوه بر دنبال نمودن مقاصد سیاسی، به منظور تأمین امنیت انرژی خود همواره به دنبال حضور مستمر و مؤثر در کشورهای نفت و گاز خلیج فارس بوده است
تلاش امریکا برای سیطره بر خلیج فارس، دارای ابعاد منطقهای و فرامنطقهای بوده است. جلب همکاری متحدان منطقهای برای ایجاد اصلاحات بنیادین در قالب طرحهایی مانند دموکراتیکسازی در خاورمیانه و یا طرحهای خاورمیانه بزرگتر و کوشش برای ایجاد نظمی جدید و تغییر رژیم و یا تضعیف دولتهای مخالف در مواردی مانند حمله به عراق و تلاش برای انزوای جمهوری اسلامی ایران از جلوههای تلاش منطقهای امریکا بوده است.
در بعد فرامنطقهای همراه ساختن دولتهای متحد و همسو مانند برخی کشورهای اروپایی و جلوگیری از نفوذ قدرتهای بزرگ مانند چین و روسیه، درراستای سیاستهای امریکا درمورد خلیج فارس بوده است سیاست بلندمدت ایالات متحده بر پایه حمایت از یک بخش انرژی جهانی مبتنی بر بازار آزاد که به روی تجارت و سرمایهگذاری باز باشد استوار شده و بر این اساس درصدد گشایش درهای پارهای از کشورهای تولید کننده نفت در خلیج فارس است که به روی روند انرژی جهانی لیبرال بسته ماندهاند.
ایالات متحده به دنبال ادامه نقش رهبری جهانی شرکتهای انرژی امریکایی ودرچارچوب سیاست ملی انرژی خود مایل به سرمایهگذاری درکشورهای تولیدکننده نفت خلیج فارس میباشد. امریکا درراستای این هدف از ایجاد ثبات در قیمت نفت حمایت میکند چون جهان صنعتی به همان اندازه که دربرابر افزایش قیمت آسیبپذیر است از نوسان دائمی و بیثباتی قیمتها نیز لطمه میبیند.
امریکا همچنین مایل به تأمین امنیت عربستان سعودی و اسرائیل بوده و اعتقاد دارد کمکهای گسترده مالی به گروههای فلسطینی و لبنانی که از درآمدهای نفتی دولتهای ضدامریکایی منطقه خلیج فارس تأمین میشود نقشی مهم در طولانیتر شدن این مناقشه ایفا میکند لذا از تغییر رژیم در کشورهای حامی فلسطین حمایت میکند. استراتژی امریکا در منطقه خلیج فارس درقبال ایران مبتنی بر محدود ساختن و منزوی کردن و بهطور کلی حذف ایران از معادلات منطقه است و برای رسیدن به این مهم و نیز تسلط برمنابع اقتصادی و موقعیت استراتژیکی منطقه از تمامی ابزار دیپلماسی وحتی نظامی در مقیاس گسترده استفاده میکند.
نتیجه: در کل راهبرد سیاست ایالات متحده امریکا درمنطقه خلیج فارس به گونهای است که اهداف اصولی و سنتی امریکا همچنان دست نخورده باقی میماند و عبارتند از: 1- رویارویی با اسلام گرایی، 2- تامین امنیت وموجودیت رژیم صهیونیستی 3- تلاش درجهت ثبات سیاسی کشورهای عربی. 4- تداوم انتقال انرژی ارزان حوزه خلیج فارس. 5- تثبیت قدرت امریکاوجلوگیری از تقویت رژیمهای معارض با این کشور. امریکا همواره به دنبال سیاست هژمونی وتسلط بر منطقه بوده است. امریکا با برجسته کردن نقش ناتو در خلیج فارس میخواهد این سازمان را جانشین هرگونه ترتیبات امنیتی درهمه مناطق کند و بدینسان هژمونی مورد نظر خود را درحوزه خلیج فارس تثبیت نماید.
شاید بتوان گفت که امنیت انرژی امریکا و جهان و به تبع آن شکوفایی اقتصاد جهانی و ایالات متحده، تروریسم، گسترش سلاحهای کشتارجمعی، افراطگرایی مذهبی، مناقشه اسرائیلیها و فلسطینیها، برتری نظامی ایالات متحده و داعیه رهبری بلامنازع امریکا در جهان همگی به صورت مستقیم و غیرمستقیم با نفت خلیج فارس پیوند خورده است. در بعد اقتصادی، امنیت ملی ایالات متحده وابستگی تنگاتنگی با امنیت انرژی وبه تبع آن نفت خلیج فارس دارد. امریکا درصدد برآمد تا با مسلط شدن بر منابع نفتی خلیج فارس موقعیت سازمان اوپک را تضعیف کند به همین منظور در صدد تحقق ایده خصوصیسازی صنعت نفت عراق بودند.
دربعد دفاعی –امنیتی نیز مسائلی چون مبارزه با تروریسم، مبارزه با افراطگرایی مذهبی و...دغدغههای اصلی استراتژیک امنیت ملی ایالات متحده هستند که مجدداً با خلیج فارس پیوند مستقیم پیدا میکنند. امریکا برتری در توازن قدرتهای آینده را درگرو تسلط بر مناطق ژئواکونومیک و سرشار از منابع اقتصادی میداند به بیان دیگر امریکا از راه تسلط بر منابع انرژی خلیج فارس درنظر دارد امنیت جریان نفت و کنترل قیمت آن را در اختیار خود بگیرد تا از این طریق، شریان اقتصادی اروپا، ژاپن وشرق آسیا را در دست داشته باشد.