دکتر محمدباقر خرمشاد
شکل و شمایل، سمبلها، شعارها، پایگاهها، ادبیات، ایدئولوژی، نقاط عطف، رهبران، نقطه آغازین و گفتمان مسلط انقلاب ایران باعث گشته که در مقام پاسخ به سؤال از چیستی و چرایی این انقلاب بسیاری از محققین و ناظرین به سراغ اسلام و تشیع رفته و این انقلاب را اسلامی و موتور محرکه آن را تشیع بدانند. به عبارت دیگر در تحلیل آنها نقطه عزیمت این انقلاب اسلام و تشیع بوده است. یعنی اگر تشیع نبود انقلاب اسلامی در ایران نیز نبود.
ولی چرا و چگونه شیعه به عامل اصلی انقلاب در ایران تبدیل میشود؟ چه عواملی در درون تشیع آن را انقلابی میکند؟ چه وقایع و حوادث بیرونی زمینههای انقلابی شدن تشیع و انقلابیگری شیعه را فراهم میسازد؟ آیا شکل و محتوای مذهبی انقلاب اسلامی ایران در حلول چهارده ماهی که جریان داشت، اتفاقی و تصادفی بوده است یا اصیل و ریشهدار؟
برخی را اعتقاد بر این است که وجود پنج بنیاد نظری در درون تشیع این مذهب را مستعد انقلاب و انقلابیگری میسازد: نخست این که اساساً تولد شیعه یک تولد سیاسی بوده است.
شیعه با بحث بر سر جانشینی پیامبر اکرم(ص) متولد میشود و با قیام امام حسین(ع) علیه خلیفه وقت یعنی یزید، تداوم مییابد و این هر دو یعنی آغازی سیاسی برای تشیع. آنچه که تداوم تشیع در خلال قرون و اعصار پر خطر گذشته را تامین و تضمین مینماید تقیه و تعزیه بوده است.
احتیاط در ابراز عقیده به هنگام خطر و بزرگداشت سالیانه خاطره و یاد کربلا از عوامل استمراربخش به حیات شیعه در طول تاریخ بوده است. با مراسم مرتب و منظم یادبود واقعه عاشورا، سمبلهای این تراژدی تاریخی نیز برای همیشه حفظ شده و زنده میماند، سمبلهایی نظیر حقیقت، حقانیت، شهادت، عدالت، مظلومیت، ایثار، جبهه حق، جبهه باطل و... . همین سمبلها هستند که در سالهای 57 ـ 56 به سمبلهای انقلاب اسلامی ایران تبدیل میگردند.
دکترین امامت دومین بنیاد نظری قوامبخش تشیع در طول تاریخ خصوصاً در سالهای پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بوده است. برخلاف اهل تسنن که از ارائه یک نظریه منسجم، همگن و همبسته درباره جانشینی پیامبر اکرم(ص) و رهبری امت مسلمان پس از پیامبر اسلام دچار ضعف و ناتوانی است، تشیع با ارائه دکترین امامت تکلیف این مهم را به لحاظ نظری کاملاً روشن ساخته و معین مینماید.
مشخص بودن تکلیف رهبری جامعه در تفکر شیعی این مکتب را در اداره جامعه چه در دوران ثبات و چه برای دوران تغییر توانمند میسازد.
تشیع در تعیین تکلیف عصر غیبت نیز با اتخاذ دکترین فقاهت بر بحران نظری پدید آمده به خوبی فائق میآید. ائمه شیعه رهبری جامعه اسلامی در عصر غیبت را به علمای شیعه یا فقها و روحانیت تشیع واگذار میکنند. در نتیجه تعهد به دکترین فقاهت جامعه شیعی به دو دسته عمده مجتهدان و مقلدان تقسیم میگردد. مکلف شدن مقلدان یعنی اکثریت جامعه تشیع در مراجعه به مجتهدان یعنی اقلیت عالم و فقیه این جامعه، جایگاه اجتماعی بسیار والایی را به روحانیت شیعه میبخشد.
در طول تاریخ، تقلید شیعیان از مجتهدان از حوزه مسائل صرفاً دینی فراتر رفته و سایر حوزههای زندگی اجتماعی انسان شیعی را نیز دربرمیگیرد.
آنان نه تنها در مسائل شرعی ـ فردی از روحانیت خویش کسب تکلیف میکنند، بلکه در مسائل اجتماعیتری نظیر ازدواج، انتخاب شغل، اداره محله و شهر، امور خیریه و عامالمنفعه، چگونگی تعامل با حاکمان و فرمانروایان و... نیز با آنان مشورت میکنند.
ورود استعمار خارجی به ایران و همراهی استبداد داخلی با آنان جایگاه روحانیت را که دعوت به مقابله با نفوذ و سلطه بیگانگان نموده و به مخالفت با استبداد داخلی برمیخواستند، دو چندان رفیع و مهم میسازد. آنان از صرف رهبران مذهبی به رهبران اجتماعی و سپس به رهبران سیاسی تغییر جایگاه دادند. روحانیت شیعه در ایران دهها سال محل رجوع مردم در امور مذهبی، اجتماعی و سیاسی بودهاند.
کاربرد یا التزام به دکترین امامت در عصر غیبت نتایج قابل توجهی به همراه میآورد که در انقلابیسازی تشیع تأثیر قابل توجه و بسزایی دارد. براساس دکترین امامت همه حکومتها غیرمشروعاند مگر حکومت ائمه شیعه علیهمالسلام. در زمان غیبت نیز همه حکومتها غیرمشروع خواهند بود مگر اینکه مبتنی بر قوانین دین بوده و مستلزم به رعایت اصول شرعی و شیعی باشند.
علت مخالفت دائمی شیعیان با دخالت در حکومتها و تایید حکومت صفویه توسط آنان در این نکته نهفته است. در نتیجه دکترین امامت و عملیسازی آن در عصر غیبت، مبارزه با این حکومتها برای برقراری یک حکومت ایدهآل (حکومت ایدهآل ائمه با حکومت مبتنی بر دین) وظیفه شرعی هر مسلمان شیعه میگردد.
اینجاست که دکترین ولایت فقیه امام خمینی نیز معنا و مفهوم مییابد. براساس این نظریه نه تنها حکومت ایدهآل مبتنی بر دین در عصر غیبت مطلوب بوده و توصیه میشود، بلکه باید برای تحقق آن گام برداشت، که آن حکومت فقهاست، حکومت فقیه اعلم، اعدل و اتقی. براساس این نظریه و با استناد به اصل امامت و دکترین فقاهت در صورتی که فقیهی به این مهم مبادرت ورزد و زمینههای اقامه یک حکومت اسلامی بر این اساس وجود داشته باشد، کمک به برقراری این حکومت، اطاعت از آن و نیز حفظ و تداوم آن تکلیف شرعی برعهده آحاد جامعه اسلامی و شیعی خواهد بود. انقلاب اسلامی 57 ـ 1356 ایران اوج و ثمره عملی این بنیادهای نظری بود.
سیر تحول تشیع در ایران به لحاظ تاریخی و عینی روحانیت و شیعه را به انقلاب اسلامی سالهای 57 ـ 1356 میرساند. اینجا نیز پنج واقعیت تاریخی برجسته و قابل ذکر است: نخست این که روحانیت شیعه از بدو تولد به دو دسته تقسیم میشده است: گروهی که در کنار حکومتها قرار گرفته و با ارتزاق از مالیاتهای دینی آنان نظیر خمس، زکات، هبه، وقف، و... به عنوان سخنگویان و مدافعین مردم در مقابل حکومتها عمل میکردند.
واقعیت بعدی اینکه از زمان صفویه به بعد پادشاهان ایران دائماً در جستوجوی یک مشروعیت مذهبی برای حفظ و بقای خویش بودهاند. شاهان صفوی با توجه به جایگاه، موقعیت و عملکردشان خود به نوعی از این مشروعیت دینی بهرهمند بودند و اساساً بنیانگذاران این سلسله خود را نایبان ائمه یا نمایندگان نایبان آنها یعنی روحانیت اعلام میکردند و به دلیل سیادتی که از آن بهرهمند بودند این مشروعیت را حاصل شده و مفروض میانگاشتند. ولی خاندان قاجار به دلیل عدم بهرهمندی از این امتیاز نیاز به منبعی دینی یا نهادی شیعی داشتند و این نهاد نبود مگر نهاد روحانیت.
اجبار و الزام قاجاریه به کسب مشروعیت مذهبی از روحانیت شیعه جایگاه اجتماعی و سیاسی روحانیت در ایران را بسیار اعتلا بخشید. به همین دلیل بود که مؤسس سلسله پهلوی نیز در آغاز کار خود تظاهرات مذهبی شدیدی از خود بروز داد، هرچند که در نهایت به مقابله با مذهب شیعه و روحانیت شیعی برخاست.
استمرار سیاستهای ضد مذهبی سلسله پهلوی از سالهای 7 ـ 1306 تا سالهای 7 ـ 1356 که با تأکید بر غرب و فرهنگ غربی برای مقابله با فرهنگ شیعی مردم همراه بود، جامعه ایران در آستانه انقلاب را عملاً به دو گروه عمده تقسیم نمود: در یکسو گروه اقلیت شاه و دربار قرار داشت و مروج فرهنگ بیگانه محسوب میشد و از سوی دیگر مردم و روحانیت بودند که مدافعان و حافظان فرهنگ بومی ـ شیعی به حساب میآمدند، فرهنگی که توسط شاه مورد تهاجم و تخریب جدی قرار گرفته بود.
در خلال سالهای انقلاب، امام خمینی به عنوان مرجع تقلید شیعه به سخنگوی تودههای مردم ایران در مقابل جبهه شاه و طرفدارانش تبدیل شد، زیرا با زبانی سخن میگفت که زبان فرهنگ بومی ـ شیعی بود. زبان او همان زبان دیرآشنای کربلا و عاشورا بود. همانی که مردم کوچه و بازار با آن زندگی کرده و در اعماق وجود خویش با آن انس گرفته و به آن عشق میورزیدند.
شکلی که حرکت تودههای مردم در انقلاب اسلامی سالهای 57 ـ 1356 به خود گرفت نیز یک شکل شیعی بود. تظاهرات مردم ایران به عنوان اصلیترین ابزار انقلابیون در براندازی شاه چیزی جز همان دستههای عزاداری حسینی البته در قد و قوارههای به مراتب بزرگتر و عظیمتر نبود. تظاهرات تاسوعا و عاشورای سال انقلاب که امام خمینی از آن به عنوان رفراندم عینی و عملی مردم ایران علیه رژیم شاه یاد کرد از به هم پیوستن دستههای عزاداری هیأتهای مختلف شهرهای ایران خصوصا شهر تهران پدید آمده بود.
روحانیت شیعه در سال 1987 کاری جز برداشت بذرهایی که با حوصله و روحیهای پیگیر طی حداقل یک قرن افشانده بود، نکرد. در این سال روحانیت با پیوند زدن مستضعفین به عنوان نیروهای عملکننده انقلاب به بازار به عنوان نیروهای پشتیبانیکننده (لجستیک) آن، توانست انقلاب اسلامی را تاسیس و هدایت نماید.
به این ترتیب طرفداران نظریه «تشیع، عامل اصلی انقلاب اسلامی»، که از رهیافتشان با عنوان رهیافت فرهنگی در تبیین انقلاب اسلامی یاد میشود، مجموعههای از عناصر درونزا و برونزا را در ایفای نقش تشیع در این انقلاب برای تحلیل آن به کار میگیرند. اینان در بازگشت از واقعیت انقلاب اسلامی ایران با همه ویژگیها و خصوصیاتش به ریشههای آن، چرایی این انقلاب را جز در تشیع اعم از مبانی و سیر تحول تاریخی آن نمییابند.