* من دو سوال در رابطه با پذیرش قطعنامه دارم بدون تقدم و تاخر پرسش آن، یکی از این دو سوال این است که در رابطه با هر جنگی، یک مجموعه به هدف رسیده و پیروز داریم و یک طرف از هدف مانده و شکست خورده، پرسشی که در پایان 8 سال دفاع سلحشورانه و مقدس نظام جمهوری اسلامی وجود دارد این است که چرا سمبلی و نشانی از پیروزی ما در صحنه کشور دیده نمیشود؟
پیروزی حماسه عظیمی که 3 سند تاریخی از بیانات امام و رهبری و همچنین تمکین نامه آخر صدام به جنابعالی در تایید آن وجود دارد؟ حضرت امام بارها عملکرد امنای خود را تایید فرمودند و اشاره کردند که چه کسی بهتر از اینها قادر به اداره جنگ بود؟
رهبر معظم انقلاب هم در نامه خود به دکتر ولایتی (وزیر خارجه وقت) ضمن تاکید بر احقاق حقوق حقه ملت، نقش جنابعالی را مستظهر به تاییدات الهی برشمردند و در نهایت آن جمله معروف نامه صدام که: «جناب آقای هاشمی رفسنجانی، دیگر همه چیز روشن شده و شما به هر چه میخواستید رسیدید»، از نظر جنابعالی با وجود این همه اسناد متقن تاریخی چرا در سالروز پذیرش قطعنامه و اثبات حقانیت جمهوری اسلامی در پایان 8 سال دفاع مقدس خبری از جشن ملی پیروزی نیست؟
** این چراها ادله ای دارند که به موقع به آنها میپردازیم. اینگونه است. شما به سخنان امام درباره تحلیلهای گوناگون اشاره کردید. من هم همان موقع سخنرانی و تحلیلی را گفتم که این سوره فتح بعد از پیروزی بر مشرکان و گرفتن مکه و فتح مکه نازل نشده؛ بلکه برای صلح حدیبیه نازل شده است.
پس از صلح حدیبیه خیلی از کسانی که در آنجا حاضر بودند گریه میکردند و میگفتند که در مقابل مشرکین کوتاه آمدیم و ضعیف شدیم این موضع تا آنجا بود که پیامبر خدا (ص) وقتی میخواستند صلح نامه بنویسند، بعضی کلمات خودشان را به خواست آنها عوض میکردند. ولی آن موقع سوره فتح نازل میشود و خداوند «انّا فتحن لک فتحا مبینا» را میگویند. من هم حقیقتا فتح را همین جا میدیدم.
یعنی ما با یک شگرد دیپلماتیک به گونه ای رفتار کردیم و شرایط را فراهم کردیم که همانهایی که در سازمان همیشه علیه ما رای میدادند این بار به نفع ما رای دادند. به این، نرمش نمیگویند. ما که چیزی به آنها ندادیم. همان طور که گفتم در دو شاخه عمل میکردیم و رفتار ما به گونهای بود که اولا دنیا از ما مسئولیت شناسی دید و دید که ماجراجو نیستیم و یک حرف منطقی داریم و برای حرف منطقی خودمان مقاومت میکنیم.
بعد انعطاف ما را در چیزی دیدند که فکر نمیکردند در مواردی انعطاف نشان بدهیم.در آن شرایط میتوانستیم در تنگه هرمز برای دیگران مشکل ایجاد کنیم امّا نکردیم و گفتیم که امنیت یا برای همه یا برای هیچکس. تا این حد حرف میزدیم.میتوانستیم آن موقع انتقام بیشتری از آمریکاییها در خیلی از جاها بگیریم. لزومی نداشت وارد این کار شویم. امام هم مسائل را هدایت میکردند.
بالاخره با آن رفتار حرکت منطقی که کردیم، هم صلح دوستی خودمان را نشان دادیم هم روی حق خود پافشاری کردیم و هم به آن نقطهای که باید میرسیدیم، رسیدیم. فتح واقعی اینجا بود.
آن جملهای را که صدام نوشته بود در خاطره ای از یکی از اسرا دیدم که حق مطلب را بخوبی بیان کرده بود، او در خاطراتش نوشته که پشت سیمهای خاردار ایستاده بودیم و به تلویزیون عراق گوش میدادیم. صدر خاطره آن آزاده این جمله صدام بود که در جواب من نوشته بود.حرفی که این آزاده زد واقعیتها را در همان خاطره کوچک بدرستی مشخص کرده است. یعنی بعد از پذیرش قطعنامه تا آن روز فضای تلخی بر خیلی از رزمندهها، اسرا و خانواده شهدا حاکم بود که ما چکار میکنیم؟
اما وقتی آن جمله را شنیدیم همه فهمیدیم که نظام در حال انجام دادن چه تدبیری است و به این صورت پیش برد که آنها از پشت خبر نداشتند و ما هم خیلی در جایی نگفتیم و باز هم نمیگوییم.مرحله بعدی آن هم بسیار مهم بود که چه بر سر صدام بیاید و اینکار را هم خداوند کرد و حقانیت و مظلومیت و مقاومت ما هم در آن بی نقش نبود ولی لازم نیست از نقش خودمان در اینجا خیلی صحبت کنیم.
* آقای هاشمی، حضرت امام در این نامه از دو کلید واژه در کنار هم استفاده میکنند. یکی از این کلید واژهها جام زهر و دیگری «تشخیص مصلحت» است که جام زهر را به تشخیص مصلحت یک امت تعبیر میکنند. هر دوی این کلیدواژهها گرفتار تفسیرهای افراطی شدند.
یعنی جوانهای امروز نه از موضوع جام زهر تصور درستی دارند و نه از موضوع تشخیص مصلحتی که حضرت امام دادند.از جنابعالی میخواهم راجع به استفاده حضرت امام از این دو واژه در کنار همدیگر در آن نامه صحبت بفرمایید؟
** در جلسهای ما 5 نفر خدمت امام رفته بودیم برای اینکه بگوییم وضع جنگ اینگونه است. آیا میخواهیم ادامه بدهیم و یا نمیخواهیم ادامه بدهیم؟ نظر قاطع خود را گفتیم که مصلحت نمیبینیم. برای امام سخت بود که در آن شرایط بپذیرند ما قطعنامه را امضا و قبول کنیم.
لااقل تا آن مقداری که ما صحبت میکردیم. جلسه ما در آن شب طول کشید. راهکارهایی هم پیشنهاد شد. ایشان گفتند که ما به مردم گفتیم اگر جنگ 20 سال هم طول بکشد، ما ایستاده ایم و در و دیوار پر از جنگ جنگ تا پیروزی و تا رفع فتنه است. اگر الان یکدفعه بیاییم و اینگونه عمل کنیم، جواب مردم و رزمندهها را چه باید بدهیم؟ دل آنها میشکند.
در آن جلسه از اینگونه بحثها بود. ما اینها را قبول داشتیم و روی آنها بحثی نداشتیم. ولی بحث این بود که آیا مصلحت است که الان به این صورت ادامه بدهیم؟ بحثها اینگونه بود. امام قانع شدند که الان باید این کار را بکنیم و به این مسئله رسیدند که مصلحت است که بپذیریم. منتها بحث بر سر کیفیت بود من پیشنهاد کردم که اگر برای شما اعلام آن سخت است این مشکل را من حل میکنم. من جانشین شما هستم و حق امضا در این مسائل دارم.
من میروم و میپذیرم. ممکن است جنابعالی بعد بلافاصله بگویید که او تخلف کرده و باید از من به عنوان فرماندهی کل قوا اجازه میگرفت. شما آن موقع میتوانید مرا محاکمه کنید. فدا کردن یک نفر بهتر از اینهمه مشکلاتی است که پیش آید.ایشان نگاه مهربانانهای کردند و گفتند : نه، این خوب نیست. خودشان پیشنهادی دادند که ما از آن پیشنهاد بیشتر متاثر شدیم و آن را قبول نکردیم و گفتیم که این درست نیست.
* این پیشنهاد را هرگز جنابعالی در جایی مطرح نفرمودید؟
** نه؛ در جایی نگفتم.
* اسامی5 نفر حاضر در آن جلسه را میفرمایید؟
** سران قوا بودیم. رئیس مجلس، رئیس جمهور، رئیس قوه قضائیه و نخست وزیر به همراه حاج احمد آقا که معمولا در جلسات ما بودند.
* آیا غیر شما، دیگر آقایان هم پیشنهادی دادند؟
** یادم نیست. امام پیشنهادی دادند که ما پیشنهاد ایشان را رد کردیم. بعد پیشنهاد سوم این شد که امام گفتند : حالا که باید بپذیریم، شما وجوه قوم و بزرگان را از همه جا دعوت کنید و همین حرفهایی را که اینجا زدیم، برای آنها هم بگویید و در یک جلسه خاص آنها را توجیه کنید، بدون اینکه پخش شود.آنها قانع شوند و بعد آنها هم از کاری که میکنیم، دفاع کنند.
اصلا بنا نبود که امام نامه بنویسند. این کار را به عهده ما گذاشتند. رئیس جمهور هم آن جلسه را برای همان کار تشکیل داد که توجیه کنیم. عدهای را دعوت کردیم. در این بین حاج احمد آقا خبر داد که امام خودشان یک نامه نوشتند و اعلام میشود.
ما اصلا انتظار این را نداشتیم. بعدا از مضمون نامه مطلع شدیم. پس امام با در نظر گرفتن مصلحت رفتار کردند. پس از یک جلسه طولانی و مذاکرات ایشان با سران قوا که کاملا به آنها اعتماد داشتند تصمیم گرفتند. شرایط اقتصادی و شرایط صدور نفت و شرایط میدان و شرایط نیروهای ایثارگر را گفتیم که نمیتوانیم درست اداره کنیم.مشکلات خانوادههای آنها و اسراو خیلی چیزهای دیگر را گفتیم. وقتی همه اینها توضیح داده شد، قبول کردند.
بیشتر از همه اینها، خطر استفاده عراق از سلاحهای شیمیایی در شهرهای بزرگ بود. گفتم اگر مثلا فردا تبریز را مثل حلبچه زدند، ما چه کاری میتوانیم بکنیم؟ چه اتفاقی میافتاد؟ خیلی آسان میتوانند تبریز، ارومیه و حتی تهران را بزنند. همه اینها را بررسی کردیم. همه میدانستیم که غربیها و روسها آماده اند همه چیز را بدهند برای اینکه ما بترسیم و قبول کنیم.
با این شرایط مصلحت روشن شد. اینکه بپذیریم یا نه و برای امام تلخی داشت و مانند جام زهر بود، مربوط به مسائل بعد میشود که چطور به مردم بگوییم؟ گفتن آن به رزمندههایی که در جبهه هستند و خانواده شهدا و جانبازان حقیقتا برای امام تلخ بود. تا نتیجه این کار روشن شود مدتی زمان لازم دارد. پس مساله مصلحت همیشه اینگونه است. یعنی وقتی که انسان به خاطر مصلحت، یک کار خلاف مسیر عادی انجام میدهد، در آن لحظه مشکلاتی دارد، خیلیها ناراحت و بعضیها خوشحال میشوند و لذا میبینیم بعد از اعلام پذیرش قطعنامه به دستور امام گروههایی به همراه نامه امام به جبههها رفتند برای توجیه رزمندگان.
امام با آن هوشی که داشتند جمله «جام زهر را مینوشیم» را درست بکار بردند. یعنی انتخاب کردیم که بنوشیم. یعنی بر ایشان تحمیل نشد که بنوشند. حالتی بود که بخاطر مصلحت انتخاب کردند. فکر میکنم ایشان با تفکر و پیش بینی شرایط آن جمله را بکار بردند. هم مصلحت را رعایت کردند و هم ناراحتی خودشان را به مردم نشان دادند که دلشان نمیخواست اینگونه شود و هم آینده را در آن جمله نهادند که مردم میبینند چه فتحی کردیم!
البته لازم است در اینجا به نقش نامه آقای محسن رضایی هم اشاره ای شود که وی در آن نامه نیازهای ضروری رزمندگان را برای ادامه جنگ مطرح کرده بود و خیلی واضح بود که در آن شرایط تامین آن نیازها برای نظام و کشور مقدور نبود که امام هم در نامه خودشان به آن تکیه کردند.
* در لابلای سخنان جنابعالی، بحث این بود که چه کسی بپذیرد؟ البته شما پیشنهاد قبول مسئولیت دادید که امام نپذیرفتند. سوال من در همین راستا معطوف به مجمع تشخیص مصلحت نظام است. در آن مقطع تاریخی چند ماهی بیشتر از عمر تشکیل مجمع نگذشته بود. به نظر میآید حضرت امام علاوه بر تمهید بزرگ بن بست شکنی موارد قانونی اداره نظام توسط مجمع، اهداف بلندتری را هم دنبال میکردند.
استنباط من این است که ایشان برای عبور از تنگناهایی نظیر قبول قطعنامه هم به مجمع تشخیص مصلحت نظام نظر داشتند. با توجه به اینکه در آن مقطع، مجمع نهادی نوپا بود و امکان ایفای چنین نقشی را نداشت، جنابعالی فکر میکنید اگر مجمع در شرایط امروز و قدمت ربع قرنی بود، آیا حضرت امام وظیفه پذیرش قطعنامه و مسئولیت آن را به دوش مجمع میگذاشتند؟
** بعید میدانم. چون اختلاف از همین مجمع شروع میشد. بالاخره کسانی بودند که موافق نبودند. در آن جلسهای که ما با ایشان داشتیم، ما 5 نفر همصدا بودیم. عقبهای هم داشتیم و عقلای دیگری هم دنبال کار بودند.اما اگر همین الان در مجمع چنین حالتی پیش بیاید، یکنواخت نیست. وقتی نامه امام در آن جلسه خوانده شد، بعضیها زار زار و با صدای بلند گریه کردند. چون اینها نسبت به همه مسائل توجیه نبودند.
* به مصداق ماجرای صلح حدیبیه؟
** واقعا شبیه آن بود. در آنجا همان حالت بود. صلح امام حسن (ع) هم همین طور بود. حتی لقب مذّّلالمومنین به امام حسن (ع) دادند، بنابراین فکر میکنم این بحث جای خودش را داشت. امام(ره) فرمانده کل قوا بودند و اختیار اعلام جنگ و صلح با فرماندهی قواست. من هم جانشین بودم.
آقایان دیگر هم صاحبنظر و مشاور بودند. ادله هم روشن بود و امام به لحظه لحظه جنگ آشنا بودند. در همان جمع کوچک به اندازه کافی مصلحت کشف شده بود.اگر همین الان هم بخواهد چنین کاری بشود، اختلاف پیش میآید، مگر اینکه سیاست این باشد که رهبری یا امام بخواهند مسئله را کاملا از دوش خودشان به جای دیگری ببرند و بگویند یک نهاد قانونی تصمیم گرفته است. میتواند اینگونه باشد. ولی در آنجا اینگونه نبود و فرماندهی کل قوا مسئول کار هستند.
* به عنوان فقط یک سوال از جنابعالی میخواهم نظرتان را درباره قیاس دو پرونده دفاع مقدس و هستهای بفرمایید؟ دو پرونده ای که در هردوی آنها حق مسلّمی متوجه ملت و نظام بوده و هست. اگر هر دوی آنها را در دو کفه یک ترازو قرار دهیم چه شباهتها و تفاوتهایی میان این دو پرونده میتوانید ببینید؟ آیا میتوانیم از پرونده دفاع مقدس برای پرونده هسته ای درس بگیریم؟
** نمیخواهم در اینباره صحبت کنم، برای اینکه الان میدان داغ تصمیم گیریهاست. اگر بگوییم پرونده دفاع مقدس و هستهای شباهتی دارند یک نوع پیش داوری است. اگر روزی در این باره بحث شود باید بین ما، رهبری و عقلای قوم بشود تا نظام هر تصمیمی بخواهد بگیرد. اما الان ربطی به هم ندارند.