تاریخ انتشار : ۰۷ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۱:۳۷  ، 
شناسه خبر : ۲۵۰۲۸۷
حسین دزفولی / استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی اشاره: باورها و رفتارهای دینی یا معرفت و معیشت دینی از مهم‌ترین زوایای زندگی انسان‌ها به شمار می‌آید که با رویکردهای گوناگون جامعه‌شناختی، اجتماعی، کلامی و فلسفی مورد توجه قرار می‌گیرد. هر چند وقتی زمان نقد و آسیب‌شناسی و تحلیل اندیشه و رفتارهای فردی و اجتماعی فرا می‌رسد، معمولاً رنجش و ناملایمی به دنبالش ظاهر می‌گردد. همه دوست دارند به تعریف و تمجیدشان اقدام شود و آن‌گاه که به تدوین بیوگرافی خود می‌پردازند، تنها به بیان مزایا و بالندگی‌های خود اشاره می‌کنند. همه این‌گونه‌اند؛ از حاکمان و کارگزاران گرفته تا رعیت و توده مردم، از عوام گرفته تا خواص؛ ولی چاره‌ای نیست. باید حقایق را گفت و نقد را از درون جامعه آغازید که در غیر این صورت، مانند میوه کالی از درون می‌پوسد و ستون فقرات جامعه را خرد می‌کند. معرفت و معیشت دینی را می‌توان از دو دیدگاه نظری و عملی، متعلق کاوش دین‌پژوهان و روشنفکران قرار داد و دستاوردهای تحقیقاتی ارزشمند و مفیدی را در جامعه اسلامی به ارمغان آورد و نهادهای اجتماعی و دینی را از آن تحقیقات بهره‌مند ساخت و رفتارهای فردی را به سمت کمال و قرب الاهی سوق داد و به مقصد و مقصود حق تعالی نزدیک کرد. برخی از مدیران و مجریان امور، گرفتار آفات و آسیب‌ها و بحران‌های نظری و عملی‌اند؛ بحران‌های نظری که در بردارنده چالش‌های معرفت‌شناختی، فلسفی، کلامی و بحران‌های عملی نیز شامل آسیب‌های اجتماعی و دیگری، با بینش والا و حقیقت‌طلبانه از دستاوردهای علمی و آسیب‌های شناخته شده بهره لازم را برده و از عالمان و کاشفان آسیب‌ها سپاسگزارند. واژگان کلیدی: آسیب‌شناسی، معرفت دینی و معیشت دینی. برای انتقال مقصود نگارنده به خوانندگان، ناچاریم به تبیین واژگان کلیدی و پرسش‌های اساسی مسأله بپردازیم.

1. چیستی آسیب‌شناسی
واژه آسیب‌شناسی (‌patholohy) از ریشه یونانی «path=patho» به معنای رنج، محنت، احساسات و غصیب و «Logy» به معنای دانش و شناخت، ترکیب شده است.
آسیب‌شناسی در اصطلاح علوم طبیعی به معنای مطالعه و شناخت عوامل بی‌نظمی‌ها در ارگانیسم انسانی جهت درمان بیماری‌های جسمانی است.1
علوم اجتماعی و اثر مشابهت‌سازی (در قرن نوزدهم) میان کالبد انسانی و کالبد جامعه و بیماری‌های عضوی و بحران‌های اجتماعی، دانش نوی به تام آسیب‌شناسی اجتماعی (social Pathology) جهت مطالعه عوامل و ریشه‌های بی‌نظمی‌ها و بیماری‌های اجتماعی پدید آورد.2
آسیب‌شناسی اجتماعی، مفهوم جدیدی است که از علوم زیستی به عاریه گرفته شده و مبتنی بر تشابهی که دانشمندان بین بیماری‌های عضوی و انحرافات اجتماعی قائل می‌شوند. در واقع با شکل‌گیری و رشد جامعه‌شناسی در قرن نوزدهم میلادی، بهره‌گیری از علوم مختلف برای بیان فرایندهای اجتماعی معمول شد و در نتیجه بسیاری از اصطلاحات و واژه‌های رایج در علوم دیگر چون زیست‌شناسی، علوم پزشکی، زمین‌شناسی و مانند آن در جامعه‌شناسی نیز به کار گرفته شد.
مقاصد و وظایف آسیب‌شناسی اجتماعی عبارتند از:
الف) مطالعه و شناخت آسیب‌های اجتماعی و علل و عوامل و دلایل پیدایی آنها.
ب) پیشگیری از وقوع جرم و انحراف در جامعه به منظور بهسازی محیط زندگی جسمی و خانوادگی.
ج) درمان کجروی اجتماعی با به کارگیری روش‌های علمی و استفاده از شیوه‌های مناسب برای قطع ریشه‌ها و انگیزه‌های این کجروی‌ها.
د) تداوم درمان برای پیشگیری و جلوگیری از بازگشت مجدد انحرافات اجتماعی.
رفتار انحرافی به معنای رفتاری است که به طریقی با انتظارهای رفتاری مشترک یک گروه خاص سازگاری ندارد و دیگر اعضای جامعه آن را ناپسند یا نادرست می‌دانند. در واقع، هر جامعه از اعضای خود انتظار دارد از ارزش‌ها و هنجارها تبعیت کنند؛ اما همواره عده‌ای پیدا می‌شوند که پاره‌ای از این ارزش‌ها و هنجارها را رعایت نمی‌کنند. شایان ذکر است که انحراف‌های اجتماعی به انحراف‌های فردی و گروهی، آگاهانه و ناآگاهانه، طبیعی و سازنده قابل تقسیم است.3
2. چیستی و بایستگی آسیب‌شناسی معرفت و معیشت دینی
معرفی و تبیین آسیب‌شناسی اجتماعی روشن می‌کند که آسیب‌شناسی معرفت و معیشت دینی، در صدد مطالعه، شناخت، پیشگیری، کجروی و جلوگیری از بازگشت مجدد بحران‌هایی است که با انتظارهای منطقی از دین، جامعه دینی ایران و ماهیت دین اسلام سازگاری ندارد. توضیح مطالب آنکه آسیب‌ها و بحران‌ها و در پی آن، پیشگیری و درمان آنها به دو شاخه تعلق دارد: نخست به ماهیت دین و دوم به تحقق خارجی دین. ماهیت دین عبارت است از مجموعه حقایقی که به وسیله خداوند سبحان توسط پیامبران جهت هدایت انسان‌ها نازل می‌شود و در یک جمله "ما جا، به النبی"؛ یعنی آنچه از ناحیه پیامبر و پیشوایان دینی به ما رسیده است، حقایق، معارف و احکامی است که به صورت متن و نصّ دینی ظاهر شده‌اند. اما وجود خارجی دین عبارت است از دینی که در جامعه متدینان جریان پیدا می‌کند، نهادهای اجتماعی و روابط میان دینداران را پدید می‌آورد و موافقان و مخالفان و مذاهب مختلف و غیره را تحقق می‌بخشد. البته این حقایق و امور خارجی، با آنکه منسوب به دینی است، ولی تنها زاییده ماهیت دین نیستند و ده‌ها عامل فرهنگی، اجتماعی و روانی نیز می‌تواند بر آنها تأثیر گذارد. آسیب‌شناسی دینی در مقام کشف بحران‌ها و کجروی‌های اندیشه دینی و رفتار و عملکرد دینی است؛ برای نمونه صورت عملی و خارجی برخی از آسیب‌های دینی عبارت است از جدیدترین مد لباس، مد آرایش، فیلم‌های مبتذل و ... در غرب، که بعد از زمان کوتاهی وارد کشورهای اسلامی می‌شوند و جوانان جاهل را به تباهی می‌کشانند. آیا جوانان مسلمان می‌دانند که با گرایش به چنین مفاسدی، اهداف دشمنان اسلام و ایران به فعلیت می‌رسد. این یک مثال برای آسیب‌های رفتار دینداران است که در ساحت عملی و تحقق خارجی دین آشکار می‌شود. ساحت دیگر آسیب‌شناسی دین، به ماهیت دین برمی‌گردد. پس آسیب‌شناسی دین‌پژوهی به متدینان مدد می‌رساند تا در دام جریان‌های دین‌شناسی منحرف قرار نگیرند و به عالمان و دین‌پژوهان نیز کمک می‌کند تا مغالطه‌های دین‌شناسان گذشته را تکرار نکنند.
3. آسیب‌های معرفت دینی
یکی از مهم‌ترین وظایف پیامبران الاهی در کنار تبیین دین، معرفی آسیب‌های معرفت دینی و دین‌شناسی و مبارزه با جهل و نادانی و بدعت‌های جامعه بوده است. پیامبر اسلام نیز مطابق دستورات خداوند متعالی در قرآن به انحرافات دینی اهل کتاب بویژه بنی‌اسراییل پرداخته و اعتقاد به تئلیث مسیحیان و عزیز یهودیان را نقد کرده است؛ بنابراین می‌توان ادعا کرد که آسیب‌شناسی دینی جزئی از دین‌شناسی در اسلام است.
ماهیت دین اسلام به لحاظ اعجاز قرآنی از انحراف و اعوجاج مصون مانده است؛ ولی از ناحیه روایات به دروغ‌پردازان و راویان جعال و کذاب مبتلا گشته و به همین دلیل عملیات آسیب‌شناسی دینی جزئی از دین‌شناسی در اسلام است.
ماهیت دین اسلام به لحاظ اعجاز قرآنی از انحراف و اعوجاج مصون مانده است؛ ولی از ناحیه روایات به دروغ‌پردازان و راویان جعال و کذاب مبتلا کشته و به همین دلیل عملیات آسیب‌شناسی به طور جدی و عمیق درباره روایات خصوصاً مأثوراتی که در اختیار عامه مردم قرار دارد، لازم و ضروری است. در صدر اسلام بعد از وفات پیامبر(ص)، مسلمانان پیشرفت‌های نظامی وسیعی در مناطق ایران و روم به دست آوردند؛ برای نمونه در پایان سال دوازدهم هجری جنگ با مشرکان و مخالفان تقریباً تمام شد؛ بنابراین ابوبکر، لشکر خود را به سمت دره اردن و فلسطین روانه و در سال‌ هفدهم هجری فلسطین با تسخیر کرد. در سال نوزدهم با فرماندهی عمر و بن عاص، مصر فتح شد. این توسعه‌طلبی باعث قرابت میان مسیحیان، یهودیان و مشرکان با مسلمانان شد و بدین گونه فرهنگ و عقاید مسیحیان و ادیان و دیگر مذاهب وارد قلمرو مسلمین شد و از طرف دیگر، اکثر مسلمانان، ضعف اعتقادی قابل توجهی داشتند و در رأس آنان شخصیت علمی و فرهنگی‌ای نبود تا با این گونه شبهات و انحرافات مقابله کند؛ زیرا تنها کسی که توان مقابله با این پدیده را داشت، حضرت علی‌(ع) بود که او را نیز از جامعه اسلامی طرد کرده بودند و زعامت مسلمین را از او گرفتند. هر چه خود حضرت در مواقع ضروری وارد صحنه می‌شد، ولی غیبت فرهنگی آن حضرت در جامعه اسلامی به روشنی نمایان و آشکار بود. آنچه آسیب پیشگفته را تقویت می‌کرد، ورود اخبار و رهبانان مسیحی و یهودی به ظاهر مسلمان شده در جمع مسلمانان بود. کسانی مانند کعب الاحبار، تمیم ‌داری و وهب بن منبّه یمانی با تظاهر، خود را در قلوب مردم جا دادند؛ سپس نزد خلفا قرب و منزلت پیدا کردند؛ به طوری که عثمان، کعب الاحبار را به عنوان قاضی القضاه مسلمانان نصب کرد. بسیاری از عقاید انحرافی که در میان مسلمین پیدا شد، زاییده وجود همین احبار و رهبانان به ظاهر مسلمان بوده است. عقایدی چون: عدم عصمت انبیا و نسبت دادن معاصی متعدد به آنها، مسئله رؤیت الاهی، جسمیت خداوند، مسئله جبر آدمی، مسئله آدم و حوا، داستان غرانیق و ده‌ها عقیده انحرافی دیگر که در کتاب‌های ابن تیمیه، تاریخ طبری و تفسیر کشاف وجود دارد.
شهرستانی در این باره می‌گوید:
«وضع کثیر من الیهود الذین اعتنقوا الاسلام احادیث متعدده فی مسائل التجسیم و التشبیه و هی، کلها مستمده من التوراه».4
ابوریه نیز می‌گوید:
«وقتی دعوت اسلام شوکت و اعتبار یافت و قدرت فوق‌العاده‌ای پیدا کرد، مخالفان دیدند. با قدرت و جنگ نمی‌شود با مسلمانان جنگید، به فکر و حیله و چاره دیگری افتادند و آن مکر یهودیان بود که تظاهر به اسلام می‌کردند و از این طریق مسلمانان را فریب می‌دادند.»5
متأسفانه این عامل در برخی تفاسیر شیعه از جمله تفسیر مجمع‌البیان نیز نفوذ کرده است. در این تفسیر گفتارهای عکرمه، مجاهد و ضحاک که متأثر از احبار و رهبان بوده، آمده است.6 این آسیب‌شناسی دینی در عصر ما نیز به دو صورت نظری و عملی ظهور کرده است. بدین طریق که برخی اندیشه‌های فلسفی، کلامی و ... با ورود به کشور، ترجمه می‌شوند و اندیشمندان مسلمان را به خود مشغول می‌کنند. با آنکه اصل ورود این اندیشه‌ها، مخصوصاً در مجامعی که ظرفیت درک و نقد آنها را دارند مفید است، ولی گاه این اندیشه‌ها آن قدر جوانان متدین را به خود مشغول می‌کند که شاید کمتر به نقد این اندیشه‌ها توجه داشته باشند؛ بنابراین بیشتر وقتشان را به فهم و پذیرش آنها اختصاص می‌دهند و حتی برخی افراد عمر خود را با مطالعه آن آثار سپری می‌کنند؛ در حالی که حتی یک بار به منابع روایی و آیات قرآن، که محصول علمی خداوند سبحان و پیشوایان دین اسلام است، مراجعه نمی‌کنند. آسیب‌شناسی در باب ماهیت دینی به معنای معرفت دینی و درک عالمان و اندیشمندان دینی از دین نیز از اهمیت خاصی برخوردار است. تاریخ معرفت دینی گواه بر حضور اندیشه‌های باطل و خرافی و غیرمطابق با متون دینی و تفسیرهای به رأی در میان معارف دینی است که باید به اصلاح و حذف آنها پرداخت و در بازفهمی و کسب معارف صحیح دینی تلاش مجدد کرد. گاه ماهیت دین و معرفت دینی از آسیب‌های دینی در امان است؛ ولی جامعه دینی از حقیقت دین و مراکز و نهادهای دینی و روابط اجتماعی متدینان از معارف اصیل دینی فاصله گرفته‌اند و به نام دین به سوء استفاده‌ها و تصمیم‌گیری‌های نادرست، مشروعیت می‌بخشند و در یک کلام، جامعه، مصداق کلام سرور شهیدان می‌شود که فرمود:
«الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یدورونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون»7
انسان‌ها بندگان دنیایند و دین، آویز زیان آنان است و تا وقتی که معیشتشان از راه دین بگذرد، با آن بازی می‌کنند؛ ولی همین که امتحان‌های دشوار پیش آید، دینداران کم می‌شوند. وقتی سخن از آسیب‌های جامعه دینی و وجود خارجی دین می‌رود، تنها جامعه عوام مد نظر گرفته نمی‌شود؛ بلکه جوامع و نهادهای خواص از جمله نظامیان، دانش‌پژوهان، دانشگاهیان، روحانیون، حاکمان و ... نیز مورد نظر است. اندیشمندان و متفکران اسلامی معاصر از جمله: سیدجمال‌الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری، شریعتی، آیت‌الله مطهری، علامه طباطبایی و همچنین بسیاری از محققان پیشین از جمله: علامه حلی، خواجه‌ نصیر طوسی، ابن‌سینا، فارابی، غزالی و ... در این مسیر گام برداشته‌اند؛ چنان که از انحرافات فکر دینی جلوگیری کرده و به دفاع از اندیشه اصیل دینی پرداخته‌اند؛ برای نمونه مرحوم مطهری، اعتقاد غلط درباره مفاهیمی همچون: معاد، شفاعت، تقیه، انتظار فرج، صبر، سیستم اخلاقی اسلام، حکومت اسلامی، اقتصاد اسلامی، قوانین جزایی اسلام، حقوق زن در اسلام، قوانین بین‌المللی اسلام را منشأ انحطاط مسلمین معرفی می‌کرد و آسیب‌شناسی در این قلمرو را ضروری می‌دانست.8 سیدجمال‌الدین اسدآبادی نیز در مقالات جمالیه و عروه الوثقی، مهم‌ترین پرسش خود را در علت‌یابی انحطاط مسلمین جست‌وجو می‌کرد و معارف غلط و ذلیلانه در حوزه دین و ذلت و ضعف مسلمین را پاسخ آن می‌دانست و به همین دلیل کلید حل معضلات مسلمین را حضور علمای جلیل و سلاطین مقتدر معرفی می‌کرد.
انقلاب اسلامی ایران پس از سپری کردن سه دهه از عمر مبارکش، گرفتار دو آسیب مهم در معرفت دینی شده است: نخست، سکولاریزم و نفی حضور اجتماعی دین و به حاشیه راندن آن از صحنه فعالیت‌های اجتماعی؛ دوم اندیشه جامعیت دین و حضور تمام عیار آن در همه صحنه‌های فردی و اجتماعی و به حاشیه راندن علوم تجربی و اندیشه‌های عقلی. توضیح مطلب آن است که متفکران ایرانی در باب دین‌شناسی به تفسیرهای گوناگون دست یافتند که به شرح ذیل اعلام می‌شود:
1. دیدگاه خداگرایانه و باطن‌مدارانه: پاره‌ای از متکلمان و عارفان اسلامی، هدف بعثت و عنصر اصلی در دعوت انبیا را احیای روحی و روانی انسان و قرب الاهی معرفی، و کمتر به نقش دین در حیات دنیایی و عرصه سیاست، حکومت، اقتصاد، فرهنگ و امثال این‌ها اعتراف کرده‌اند. البته نظریه جداانگاری مطلق دین از امور دنیا نزد متفکران اسلامی به دلیل آموزه‌های وحیانی قرآن و تاریخ تمدن اسلامی خریداری ندارد؛ ولی گاه با توجه اکید به غایت نهایی دین، از مقدمات و مبادی دنیایی غفلت ورزیده‌اند؛ برای نمونه بسیاری از متکلمان معتزلی و شیعی از طریق قاعده لطف، به تبیین هدف بعثت و اثبات نبوت اقدام و لطف را به احسان تشریعی خداوند متعالی که منشأ قرب انسان‌ها به اطاعت الاهی و دوری آنها از معصیت وی باشد، تفسیر و تبیین کرده و پیامبر را به برگزیده‌ای از جانب خداوند به سوی بندگانش که چنین رسالتی را به عهده دارد، به تصویر کشیده‌اند.9 از این رویکرد به خوبی استفاده می‌شود که متکلمان عدلیه، گستره شریعت را در قرب به طاعت و بُعد از معصیت الاهی منحصر ساخته و به کارکردهای دنیایی دین توجهی نداشته‌اند؛ همچنین رویکرد بسیاری از عارفان اسلامی از جمله محی‌الدین عربی، قیصری، خوارزمی، فرغانی، کاشانی، قونوی و ... بر این تصویر است که انسان کامل و مقام جمع‌الجمع اعیان ثابته و اعیان خارجیه، هدف نهایی بعثت پیامبران است. «اخوان الصفا» نیز به طبابت بیماران و احیای روح انسان‌ها گرایش داشتند؛10 همان‌گونه که غزالی در احیاء علوم الدین فخر رازی در الاقتصاد فی الاعتقاد، نبی را به طیب درمانگر بیماری‌های اخلاقی و امراض باطنی محدود ساختند؛ البته این بزرگان در آثار دیگرشان نیز از رویکرد جامع نگرانه دفاع کردند.
2. دیدگاه دنیاگرایانه تفریطی: متفکرانی چون اقبال لاهوری در احیای تفکر دینی و محمد مبارک در نظام الاسلام، الحکم الدوله، به انکار طرح برنامه‌ریزی توسعه و ایدئولوژی دنیاسازی به وسیله دین پرداختند؛ اما به طور کلی، نقش دین در آبادانی دنیا را انکار نکردند. براساس این تصویر، اسلام فقط با تشویق و ترغیب مردم در بهره‌گیری از مواهب طبیعی و تأکید بر عقل‌پذیری به جریان توسعه‌سازی دنیا مدد می‌رساند؛ بنابراین گستره دین در امور دنیایی، حداقلی خواهد بود.
3. دیدگاه عدالت‌گرایانه بر مبنای حقوقی: گروهی از متفکران اسلامی در جهت عدالت اجتماعی و نیازمندی بشر به قوانین دنیایی به تحلیل ضرورت بعثت انبیا و مسأله انتظار بشر از دین کوشیدند. حکیمان اسلامی و پاره‌ای از متکلمان مسلمان، قلمرو رسالت انبیا و جهت‌گیری دعوت پیامبران را در این مطلب می‌جویند. نظریه نبوت و ضرورت بعثت انبیا از دیدگاه عدالت‌گرایانه بر مبنای نظریه سیاسی ارسطویی و افلاطونی، یعنی بقای نوع بشر در گرو قوانین و عدالت اجتماعی، در آثار بزرگانی چون ابونصر فارابی، ابن‌سینا، سهروردی، ملاصدرا، طباطبایی، مطهری و ... مشاهده می‌شود؛ گرچه اندیشه‌وران معاصر، از رویکردهای دیگر نیز بهره جستند.
4. دیدگاه ایدئولوژی‌گرایانه و دنیاگرایانه افراطی: پاره‌ای از متفکران اسلامی، در بحث انتظار بشر از دین و نقش و کارکرد مذهب فقط به جنبه حقوقی و عدالت اجتماعی بسند نکرده و از نقش دین در تأمین رفاه مادی و بهبود در وضع معیشتی و آبادانی دنیا و بهره‌مندی از مواهب طبیعی نیز سخن گفته‌اند. این نظریه از سوی برخی مصلحان اجتماعی مسلمان و متجددان معاصر در قرن اخیر بویژه دکتر شریعتی و مهندس بازرگان (متقدم) مطرح شده است. این شخصیت‌ها بر این باورند که اسلام، افزون بر دعوت به توسعه و بهره‌مندی از عقل و طبیعت، مدل ایدئولوژیکی و طرح و برنامه‌ریزی جهت توسعه و سازندگی دنیایی نیز ارائه کرده است و آن را باید از گزاره‌های دینی و روش‌های اجتهاد استخراج کرد.
5. دیدگاه جامع‌نگرانه: گروهی از اندیشه‌وران اسلامی، در بحث انتظار بشر از دین به رویکرد جامع‌نگر روی آوردند. بر این اساس، آموزه‌های پیامبر اسلام و قرآن و سنت پیشوایان دین در همه شئون حیات انسانی خواه دنیایی یا آخرتی، فردی یا اجتماعی، ظاهری یا باطنی حضور دارد؛ البته در اینکه آیا حضور دین در این عرصه‌ها، مدیریتی است یا هدایتی، و بیانگر ساختار و مدل زندگی است یا فقط اصول ارزش‌ها را بیان می‌کند و نیز آیا حداقلی یا حداکثری است و اینکه کدام بُعد غایت بالذات و قصد اولی دین و کدام غایت العرض و قصد ثانوی است، متفکران اسلامی اختلاف‌نظر دارند. بسیاری از متکلمان پیشین چون خواجه طوسی در رساله الامامه و کمال‌الدین بحرانی در قواعد المرام در تفسیر امامت به ریاست عامه در دین و دنیا و نیز بحرانی و مقداد سیوری در تبیین مأموریت انبیا در اصلاح انسان‌ها از جهت زندگی دنیایی و آخرتی و همچنین امام خمینی (قدس‌سره)، طباطبایی، مطهری، مصباح، جوادی آملی، سبحانی و ... در تحلیل هدف بعثت پیامبران، چنین گرایشی داشتند.
4. آسیب‌شناسی معیشت دینی
معیشت و رفتار دینی در هر جامعه‌ای به لحاظ‌های گوناگون تنوع دارند که مهم‌ترین آنها را می‌توان به معیشت خواص و معیشت عوام تقسیم کرد و معیشت خواص را نیز به معیشت روشنفکران و معیشت روحانیت منشعب ساخت. علت اینکه در دسته خواص تنها به دو قشر روحانیت و روشنفکر اشاره کردم و مطلق عالمان دانشگاهی را نام نبردم، برای این که در این مقال با خواصی سروکار دارم که بر گروه عوام تأثیر گذارند و با رفتار و معیشت خود، رفتار و معیشت عوام را شکل می‌دهند؛ به همین دلیل تبیین و تحلیل آسیب‌شناسی خواص و بر بیان آسیب‌شناسی عوام ترجیح دارد.
1-4. چیستی عوام و خواص
اصول تحقیق اقتضا می‌کند که پیش از بیان آسیب‌های رفتاری عوام و خواص به تعریف کوتاهی از سه گروه عوام و خواص (روشنفکر و روحانی) اشاره شود. هر چند خوانندگان آگاهند که نمی‌توان برای این‌گونه مقولات به تعریف حدی و رسمی و تعریف به کلیات خمس پرداخت؛ اما بیان پاره‌ای از شاخصه‌ها و مؤلفه‌های عوام، روحانیت و روشنفکری امکان‌پذیر است؛ تا آنجا که بتوان تمایز و شناخت این سه گروه را ممکن ساخت.
1-1-4. چیستی عوام
مقصود نگارنده از عوام، مردم بی‌سواد و درس‌ نخوانده و به مکتب نرفته نیست؛ بلکه توده و عموم مردم هستند که بیش از آنکه تأثیرگذار باشند، باید آنها را تأثیرپذیر دانست. این طایفه ممکن است در حوزه یا دانشگاه نیز درس بخوانند؛ اما همیشه از این گروه اجتماعی، تحول می‌یابند. البته نباید فراموش کرد که بیشتر افراد عوام، مردم درس نخوانده و کارگران و کاسبانی‌اند که از تحصیلات آکادمیک و عالی بهره‌مند نبوده‌اند.
2-1-4. چیستی روشنفکری
دکتر شریعتی در مجموعه آثارش به تفصیل پیرامون چیستی روشنفکری سخن گفته است. روشنفکر از دیدگاه وی به انسان خودآگاه و متعصبی اطلاق می‌شود که جامعه، زمان و زبان مردم خویش را خوب بشناسد و بینشی انتقادی داشته باشد؛ به همین دلیل لزوما فیلسوف و دانشمند بودن و نویسندگی و هنرمندی از اوصاف لازم و ضرور او به شمار نمی‌رود. بنابراین شریعتی در تبیین و توصیف این پدیده، به دو نوع حیثیت سلبی و ایجابی اشاره دارد. در حیثیت ایجابی، ویژگی‌های ایجابی و در حیثیت سلبی، ویژگی‌های سلبی را بیان می‌کند و اما ویژگی‌های سلبی روشنفکر از دیدگاه دکتر شریعتی عبارت از تخصص در علوم و زعامت و حکومت است. وی در این باره می‌گوید:
«روشنفکر الزاما نه فیلسوف است، نه دانشمند، نه هنرمند و نه جامعه‌شناس و نه سیاست‌مد‌ار و به تعبیری نه تحصیلکرده؛ بلکه یک انسان آگاهی است دارای جهت اجتماعی، احساس وابستگی گروهی و تعهد انسانی در برابر این گروه.»11 این آگاهی و شعور هدایتی که شاخصه روشنفکر است، به معنای زعامت و حکومت نیست؛ بلکه به معنای حرکت بخشیدن و جهت دادن به جامعه است که هر روشنفکری در قبال آن مسئولیت فردی دارد:
«کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته»12
شریعتی ویژگی‌های ایجابی را به شرح ذیل بیان می‌کند:
1. آگاهی و تعهد روشنفکر.
«روشنفکر یک انسان آگاهی است دارای جهت اجتماعی، احساس وابستگی گروهی و تعهد انسانی در برابر این گروه»13
2. ارتباط مستقیم روشنفکر با جامعه خود و شناخت مکاتب و نظریه‌های جامعه‌شناختی.
3. آگاهی روشنفکر ایرانی از جامعه، مذهب و فرهنگ اسلامی.
4. قدرت تجزیه و تحلیل منطقی.
5. دارای بینش انتقادی.
«روشنفکر کسی است که دارای یک بینش انتقادی است.»14
6. هدایت و رهبری پیامبرانه.
به نظر نگارنده، روشنفکر انسانی است که تا حدودی از تحصیلات جدید برخوردار بوده و با آگاهی که به زمان و جامعه و مردم خود دارد، به نقد و بیان آسیب‌های عوام و خواص آن جامعه می‌پردازد.
3-1-4. چیستی روحانیت
روحانیت، نهادی مذهبی و اجتماعی است که طلاب و دانشجویانش به تحصیل علوم دینی و اسلامی پرداخته و دوره‌های مقدمات و سطح و خارج را طی می‌کند و پس از مدتی به لباس مخصوص ملبّس می‌شوند؛ البته گذراندن هر سه دوره پیشگفته یا پوشیدن لباس روحانی برای همه طلاب اجباری نیست. نکته قابل توجه این است که تعبیر روحانی به این معنا نیست که همه طلاب معمّم به مقام معنوی روحانیت دست یافته‌اند؛ بلکه واژه روحانی بیشتر به اسم علم می‌ماند تا وصف معنوی؛ هر چند روحانی در مقام بایسته، باید مقام معنوی را طی کند. ویژگی دیگر روحانیت، علاوه بر تحصیل علوم اسلامی و دینی یا علوم پیش نیاز و لباس روحانیت، تبلیغ دین و معارف اسلام را نیز به عهده دارد. بنابراین روحانیت باید مانند روشنفکر، آگاه به زمان و جامعه و مردم خود و از شعور اجتماعی و بینش انتقادی و راهبردی مردم جامعه برخوردار باشد و با اینکه در میان مردم است و با آنها حشر و نشر دارد و نباید جزء عوام یا عوام‌زده شود و در رفتار و معیشت تابع مردم گردد، باید مردم را با رهبری پیامبرانه هدایت و آسیب‌های اجتماعی را به آنها گوشزد کند و تحولات اجتماعی را پدید آورد.
2-4. آسیب‌های رفتاری عوام
حال که پاره‌ای از آسیب‌های معیشتی خواص جامعه یعنی روحانیت و روشنفکری بیان شد، مناسب است به برخی آسیب‌های عوام از مسلمانان نیز بپردازم. متأسفانه بر اثر بی‌توجهی افراط و تفریط‌ها و نزاع‌های رقیب‌شکنانه خواص، بسیاری از عوام هم سر درگم می‌شوند. گاه مردم در برخی از شهرها، عالمان وارسته‌ای دارند و شبهات و مسائل خود را از آن عالمان متقی و دغدغه‌مند جویا می‌شوند و صراط مستقیم را شناسایی می‌کنند؛ اما در برخی شهرها، مردم به جهت نزاع‌های دنیوی عالمان و روشنفکران گرفتار گیجی می‌شوند؛ برای نمونه فرقه‌های صوفیه، مدت‌ها است که در کشور فعالیت می‌کنند و جوانان را به جدایی دین از سیاست و اسلام گزینش‌گر در برابر اسلام جامع‌نگر دعوت می‌کنند. این گونه فعالیت‌ها در برخی شهرهای ایران بیشتر از شهرهای دیگر است و متأسفانه مردم متدین بر اثر نزاع برخی عالمان در این شهرها از یک طرف و خدمات اجتماعی فرقه‌های صوفیه مانند مدرسه‌سازی و درمانگاه‌سازی از طرف دیگر، گاه به سمت صوفیه می‌روند و گاه از آنها فاصله می‌گیرند و گاه تصریح می‌کنند که آیا حق با صوفیه است که تمام همّ و غمّشان رسیدگی به نیازهای اجتماعی است یا حق با عالمان شهر است که بر سر امور دنیوی نزاع دارند؟ دشمن هم از این فرصت طلایی استفاده کرده و اعتقادات باطلی مانند: جبرگرایی و شبهات وهابیت و زهدگرایی منفی را به جای آموزه‌های دینی نازل شده از سوی خداوند متعالی به خورد مردم می‌دهد. بنده در اهواز مرکز استان خوزستان مشاهده کردم که چگونه زن عربی به خاطر گرفتاری فرزندش در بیمارستان گلستان اهواز به درخت توسل می‌جست و سجده می‌کرد یا شخص مسلمان شیعی که همانند سنی‌ها وضو می‌ساخت و وقتی با تذکر حقیر روبه‌رو شد، گفت: برای مخارج زندگی‌ام ناچارم پول بگیرم و مثل سنی‌ها وضو بسازم. این مطلب را با یکی از مسئولان استان خوزستان در میان گذاشتم، دیدم او هم مانند مردم عادی درددل می‌کند. به او گفتم تو چرا؟ من این آسیب‌های عوام را به شما گفتم تا با توجه به مسئولیتی که دارید به درمان آن بپردازید؛ اما شما هم به بیان دردها می‌پردازید؟ نگارنده اعتقاد دارد که با وجود مشکلات رفتاری و معیشتی که مردم دارند، از قابلیت پذیرش بسیار بالایی برخوردارند.
جایگزینی مداحی‌گری و مدیحه‌سرایی و بیان مطالب احساسی از سوی برخی مداحان و منبریان به جای بیان معارف اصیل دینی و حقایق الاهی، آسیب دیگری است که مردم بویژه جوانان را به خود مشغول ساخته است.
جا دارد که در اینجا به آسیب‌های مهدویت‌گرایی رایج میان عوام مردم اشاره کنیم که بسیاری از خواص را نیز مبتلا ساخته است. سازمان‌ها و مؤسسه‌های مهدویت در سال‌های اخیر گسترش پیدا کرده و هر شخصی برای رسیدن به مقاصد و اهدافش، مغازه‌ای گشوده و مردم را به خود مشغول کرده است. البته موعودگرایی و اعتقاد به منجی آخرالزمان از اعتقادات مسلم همه ادیان است و اسلام بویژه شیعه به مسئله مهدویت، اعتقاد اساسی دارد؛ اما به این شکلی که امروزه ظاهر گشته و در گوشه و کنار مملکت، کسانی پیدا می‌شوند که هر روزه امام زمان را مشاهده می‌کنند و تصویری بیکار و منتظر دیدار مردم را نشان می‌دهند، بسیار خطرناک و انسان‌های عوام را به بی‌اعتقادی و انکار و تردید می‌کشاند. مسأله بهائیت و بابیت و سایر جریان‌های منحرف زاییده همین رویکرد خطرناکند.
خرده فرهنگ‌ها، آسیب دیگر رفتاری است15 که در دو دهه اخیر پاره‌ای از عوام مردم بویژه برخی از جوانان را گرفتار کرده است. این آسیب رفتاری را باید در تحولات فرهنگی و اجتماعی دهه پنجاه و شصت در غرب بویژه آمریکا جست‌وجو کرد؛ تحولات جدی که پس از انقلاب بر افکار و الگوها و شیوه زندگی جوانان تأثیرگذار بوده است. در آن سال‌ها، موسیقی‌های مدرن خصوصاً شاخه راک شکل گرفت. این وضعیت، زاییده زمینه‌هایی چون سرمایه‌داری، پیروزی نظامی و اقتصادی و سیاسی در جنگ جهانی دوم و وعده افق روشن برای مردم آمریکا بود. در این دوران، لذت‌طلبی افراطی در میان جوانان گسترش یافت و پایه‌های اعتقادی جوانان آمریکا و اروپا را متزلزل کرد؛ البته خانواده‌های آنها در برابر این موج جبهه‌گیری کردند؛ اما جوانان با زیر پاگذاشتن عقاید و اباحه‌گری و لذت‌طلبی، در قالب زندگی اشتراکی دختران و پسران، شیوه زندگی راک را پایه‌گذاری کردند و میل به مخالفت با ارزش‌های رسمی و مخالفت با دین و اخلاق و ارزش‌های عرفی اعم از حجاب و قواعد مربوط به پوشش و آرایش صورت و مخالفت با حکومت و سیاست‌های حاکمان و باورهای نهیلیستی و اعتقاد به اصالت شر در دنیا، در این نسل گسترش روزافزون یافت و بر این اساس، جنبش هیپیسم، در اواخر دهه شصت و جنبش پانک، در اواسط دهه هفتاد میلادی به عنوان اعتراض جوانان در جوامع غربی پدید آمد و گرایش به آنارشیسم و ضدمسیحیت و استعمال گسترده مواد مخدر و روان‌گردان و انفجار مفاسد اخلاقی و انقلاب جنسی در میان جوانان غربی رواج یافت و از سوی جامعه‌شناسان، بحران اخلاقی تلقی شد. هدایت و رهبری این بحران با سبک‌های موسیقی انجام می‌گرفت. تحقیقات میدانی در دهه هشتاد و اوایل دهه نود و تأثیر نهادهای گوناگون اجتماعی و بر نوجوانان سیزده ساله تا جوانان نوزده ساله نشان می‌دهد که چگونه این نهادهای تأثیرگذار تغییر یافته است.
1960: به ترتیب: خانواده ---- مدرسه ---- دوستان ---- گروه همسالان ----- کلیسا
1980: به ترتیب: گروه همسالان ---- دوستان ---- خانواده ---- رسانه‌ها ---- مدرسه
1990: به ترتیب: رسانه‌ها ---- گروه همسالان---- دوستان ---- خانواده ---- مدرسه
جریان‌های خرده فرهنگ به مرور زمان از سوی سیاستمداران غربی مورد توجه قرار گرفت و با مدیریت رسانه و راهکارهای امنیتی از مسیر خود منحرف و به یک کالای مصرفی و مدگرایی تبدیل شد و برای فروپاشی نظام سیاسی رقیب و ایدئولوژی‌های دیگر بویژه کشورهای انقلابی مورد استفاده قرار می‌گرفت؛ از جمله این فعالیت‌ها می‌توان به راه‌اندازی گروه «The Beatles» و اشاعه «LSD» به وسیله این گروه در میان جوانان اشاره کرد.
موسیقی مدرن قبل از انقلاب، در قالب مو و لباس در سطح جامعه نفوذ کرد و گسترش یافت؛ اما این روند پس از پیروزی انقلاب و دوران دفاع مقدس نفوذی نداشت و پس از پیروزی جنگ و باز شدن مرزها و ورود کالاهای خارجی به ایران و گسترش استفاده از ویدئو و ماهواره در سال‌های 70 و 71، خرده جریانها دوباره گسترش یافت. امروزه طبق گزارش مرکز مطالعات خرده‌ فرهنگ‌ها، بیش از نود گروه موسیقی راک و متال به صورت فعال در تهران مشغول فعالیتند که با زیرمجموعه آنها بر یکصد و ده گروه بالغ می‌شوند. جریان‌های راک و متال در سال‌ 1380 شمسی از حالت زیرزمینی خارج شد و رسمیت یافت و در سال 1382 شمسی، اولین کاست متال با عنوان پنهان منتشر و توزیع و توسط روزنامه شرق به عنوان یکی از ده اثر برگزیده ماه معرفی شد. شبکه‌ها و رسانه‌های غربی از این جریان‌ها حمایت کرده و مسابقه اینترنتی برای گروه‌های زیرزمینی راه انداختند و جوانان را با تهییج جنسی و عصیان و هجوم علیه ارزش‌های دینی و تقدیس شیطان و مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی و استعمال مواد مخدر و روان‌گردان و پوچ‌گرایی گمراه می‌کردند و اگر دولت با وجود فقدان سلاح و ناآگاهی نسل جدید در برابر هجمه‌های فرهنگی، برنامه منسجم و همه‌جانبه برای مدیریت در سطح فرهنگ نداشته باشد، آسیب پیشگفته، شالوده نظام اجتماعی را از بین می‌برد. نویسنده کتاب «شکست بزرگ» می‌نویسد: برژینسکی، مشاور اسبق امنیت ملی کاخ سفید و از طراحان و هدایت‌گران پروژه فروپاشی شوروی سابق در این باره می‌گوید:
«ما نه روی قدرت سیاسی و نه روی قدرت نظامی و اقتصادی تکیه کردیم. ما از طریق فرهنگ و استفاده مؤثر از رسانه‌ها توانستیم به این هدف برسیم؛ رسانه‌هایی که به صورت هدفمند و متمرکز برای نفوذ به درون شوروی به راه انداخته شد.»
اولین وجه اشتراک همه گروه‌های خرده فرهنگ، برخورداری از ایدئولوژی نهیلیستی است. همه این گروه‌ها پوچ‌گرا هستند و عالم را بی‌هدف و بی‌معنا می‌شمارند و ارزش زیستن را هم نفی می‌کنند. در بخشی از کتاب نابخشوده چنین آمده است:
«پریدن درون آتش؛ آن پایین در اعماق، منزل آتشین من است. ناقوس فراخوانی به صدا درمی‌آید و تو و تمام ساکنین زمین را وسوسه می‌کند تا به گناهی که ما انجام می‌دهیم بپیوندید. کاری است که باید انجام شود.»
تا بعد که می‌گوید:
«پس بیا و به درون آتش بِپَر. یک تاریکی، یک ظلمت، دنیای آتشین، دنیای بی‌معنا، با جهنم در چشمانم و مرگ در رگ‌هایم، پایان راه نزدیک است.»
دومین وجه اشتراک این‌ گروه‌ها، انحرافات جنسی و اخلاقی است. همه آنان آلوده‌اند. عمدتاً هم همجنس بازند. افرادی که موسیقی‌های متال و راک را ترویج می‌کنند، در آلودگی‌های اخلاقی غوطه‌ورند.
سومین وجه اشتراک این جریان، دین ستیز‌ی است نه دین گریزی؛ به همین دلیل قدم به قدم با دین مبارزه می‌کنند؛ به گونه‌ای که گاه گروه متال هنگام اجرای موسیقی و خواندن اشعار پوچ‌گرایی، انجیل را در دست گرفته و برگه‌های آن را پاره پاره می‌کند.
3-4. آسیب‌های رفتاری روشنفکری
روشنفکری دینی و غیردینی دارای آسیب‌های گسترده معرفتی و معیشتی است. نگارنده در این بخش تنها به پاره‌ای از آسیب‌های معیشتی و رفتاری روشنفکری بسنده می‌کند. روحیه تقلیدگرایی و نداشتن نگاه جامع‌نگر به نیازهای اجتماعی مردم از مهم‌ترین عوامل این گونه آسیب‌های معیشتی است. روشنفکران در بسیاری از موارد به جای توجه و بیان دردهای اجتماعی جهان اسلام یا لااقل نیازهای کشورهای تابع، مشکلات اجتماعی فرانسه و انگلستان و آلمان و آمریکا را بیان می‌کنند؛ چون این طایفه چند سال در فلان کشور اروپایی یا آمریکایی زندگی کرده و گمان می‌کند تمام درها از سنج دردهای اروپایی است. آنچنان در داغ و در کشور غربی غرقند که حتی به جای دردهای کشور خود، آخ و اوخ کشورهای غربی را طوطی‌وار تکرار می‌کند. اگر سَرِ کشور اسلامی و دل کشور غربی درد می‌کند، به جای سردرد، داد دل دردی سر می‌دهند. دکتر شریعتی بیش از روشنفکران دیگر به این درد و آسیب رفتاری روشنفکران توجه داشت و بحث از خودبیگانگی و آسیمیله شدن را مطرح کرد البته سیداحمد فردید و جلال آل احمد را هم نباید از یاد برد؛ آن‌گاه که خدمت و خیانت روشنفکری را تبیین کردند. طرح مسائل جدید کلامی که توسط دکتر سروش و همفکرانش در دوره معاصر رواج یافت، هر چند منشأ بالندگی علمی در حوزه علمیه شد و مباحث کلامی و فلسفه دین رشد و بالندگی یافت؛ اما اعتقادات بسیاری از جوانان را متزلزل ساخت و به انحراف کشاند؛ در حالی که اگر جایگاه و خاستگاه این مسائل روشن می‌شد و لجاجت‌های شخصی این روشنفکران با روحانیت کنار می‌رفت. با طرح مسائل فلسفه دین و کلام جدید، هم مراکز علمی نمو می‌یافت و هم انحراف جوانان سطوح پایین را فراهم نمی‌آورد. روشنفکری به تعبیر مقام معظم رهبری بیمار زاییده شد؛ اما برخی از روشنفکران در طول حیات کوتاه روشنفکری کوشیدند این جریان را از وضعیت غرب‌زدگی و شرق‌زدگی برهانند و برخی از روشنفکری‌ها نیز مؤثر واقع شد و متأسفانه روشنفکری دو دهه اخیر، این روند را کند ساخته و دوباره جریان روشنفکری را به غربی شدن - نه تنها غرب‌زدگی – سوق داد؛ بنابراین اگر جناب فردید با آل احمد، مقوله غرب‌زدگی را مطرح کردند و روشنفکران داخلی و مسلمان را غرب‌زده معرفی کردند، بنده عرض می‌کنم که روشنفکری معاصر می‌کوشد تا جوامع اسلامی غربی شود و به همان اندازه، از خودبیگانگی و آسیمیله شدنش افزون‌تر می‌شود.
آسیب تصمیم‌سازی و رفتاری دیگری که روشنفکری معاصر ما دارد این است که روشنفکران در تصمیم‌های اجتماعی تنها بر آرا و فرضیه‌های کلی علوم اجتماعی تکیه می‌کنند. بر فرض هم بتوان ادعا کرد که به تعبیر شریعتی، جامعه‌شناسی می‌توند به دقت و قاطعیت علوم دقیقه، مانند ریاضیات و فیزیک، همه جامعه‌ها و پدیده‌ها و روابط و مسائل پیچیده و بی‌شمار اجتماعی را بر اساس قوانین و اصول متقن و ثابت و کلی تحلیل کند و به شناخت و حتی‌ پیش‌نیاز قطعی تاریخ و تحولات اجتماعی بپردازد؛ ولی روشنفکر با این شیوه نمی‌تواند تصمیم صحیحی ارائه کند. روشنفکر باید به جای مراجعه انحصاری به قوانین علمی جامعه‌شناختی، به شناخت مستقیم جامعه خویش از طریق بررسی تاریخ و تماس با اجتماع و تفاهم با توده و یافتن روابط گروهی و روابط طبقات و بررسی نهادها و سازمان‌ها و فرهنگ و مذهب و خصایص نژادی، ملی و روح اجتماعی و حساسیت‌ها و کاراکترهای قوی و بنیادهای اقتصادی و طبقاتی بپردازد؛ یعنی همان کاری را انجام دهد که جامعه‌شناسان یا سوسیالیست‌های دانشمند اروپایی انجام داده‌اند. این است که تقلید ترجمه، تحلیل آرا و قضاوت‌های جامعه‌شناسان بر واقعیت‌های موجود در جامعه ما به همان اندازه که مطرود، غیرعلمی و ضدجامعه‌شناسی است، آموختن کار، بینش، آشنایی با مکتب‌ها و نظرهای جامعه‌شناسی برای بررسی و تحقیق مستقل و مستقیم جامعه خویش، ضروری و اجتناب‌ناپذیر است؛ زیرا وقتی می‌توانیم از تقلید اروپایی سرباز زنیم و به استقلال‌ فکری و علمی برسیم که شیوه کار اروپایی را بیاموزیم و کارش را درست و دقیق بشناسیم.16 زمان هشت ساله (دوم خرداد 1376 تا تیر 1384) فرصت کمی برای روشنفکران ایران نبود. این طایفه با همه شعارهای مردمی و جوان پسند و با آن همه قدرت سیاسی و اجتماعی چه خدمتی به جامعه کردند؟ آیا بررسی کردند که به چند درصد از وعده‌های خود جامعه عمل پوشاندند. کارکردهای منفی، ضددینی و دین‌ستیزانه پدیده دوم خرداد، آن قدر زیاد است که اگر نظام جمهوری اسلامی ایران سال‌ها تلاش کند، نمی‌تواند این همه کارکرد دین‌ستیزانه را بر طرف سازد. رهبر فرزانه انقلاب از این کارکردهای منفی به تهاجم فرهنگی یا شبیخون فرهنگی و اخیراً با عنوان ناتو فرهنگی یاد می‌کند. انتشار کتاب‌های مبتذل و شبهه‌ناک در عرصه‌های اخلاقی و اعتقادی و برگزاری جشنواره‌های فرهنگی و تشکیل NGO‌های اجتماعی و اقتصادی، بلایی در جامعه به وجود آورد که اعتقادات و رفتارهای اخلاقی و دینی نسل جوان را متزلزل ساخت.
مخالفت با مذهب، آسیب دیگری است که روشنفکری معاصر گرفتارش است. شریعتی در نقد این دسته از روشنفکران می‌گوید:
«هر کس روشنفکر است، باید مواد و مصالح کارش را از زندگی اجتماعی حامعه خودش و زمان خودش کسب کند و مخالفت با مذهب به وسیله روشنفکر آگاه، جامعه را از آگاه شدن و بهره‌یافتن از روشنگری نسل روشنفکر و جوانش محروم می‌سازد. روح حاکم بر فرهنگ اسلامی بر اساس عدالت و رهبری است. بر اساس همه اینها است که روشنفکر در این جامعه و در این لحظه، برای آزاد کردن مردم، هدایت آنها، ایجاد یک عشق، ایمان، جوشش تازه و روشنایی بخشیدن به ذهن‌ها، اندیشه‌ها و آگاه نمودن مردم از عوامل جهل، خرافه، ستم و انحطاط در جوامع اسلامی، باید از مذهب آغاز کند. مذهب به معنای این فرهنگ مذهبی خاص و این برداشت درست و مستقیم نه آنچه که موجود است و در برابرش می‌بیند.»17
آسیب دیگر رفتاری روشنفکران، تقلید کورکورانه از غرب است؛ در حالی که به تعبیر شریعتی روشنفکر کسی است که با منطق خویش و بدون تقلید، هر مساله‌ای را که در برابرش طرح می‌شود، تجزیه و تحلیل می‌کند و با این تحلیل منطقی قضاوت می‌کند و بر اساس این قضاوت تصمیم می‌گیرد. به عبارت دیگر روشنفکر، یک انسان خودآگاه است که هم خود، هم زمان، هم‌جنس، هم‌گرایش جامعه خود و هم شرایط موجود بیرونی و درونی خود را می‌شناسد و تاریک فکر کسی است که تصمیمی که می‌گیرد یا قضاوتی که می‌کند، براساس تحلیل منطقی خودآگاهانه نیست؛ بلکه از طریق تقلید است.18 روشنفکران ادامه دهنده کاری هستند که پیامبران در تاریخ بر عهده داشته‌اند و این سخن قرآن که «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه؛ هیچ پیامبری را جز به زبان جامعه‌ای نفرستادیم» به این معنا است که آن که بیداری و هدایت مردم خویش را تعهد کرده است، باید با زبان آنان سخن گوید.19 شریعتی تاکید می‌کند که معنای با زبان قوم آشنا بودن و با زبان مردم حرف‌زدن، فارسی، عربی و عبری نیست؛ بلکه فرهنگ، روح حساسیت‌ها، احتیاج‌ها، رنج‌ها، آرزوها و جو فکری و روحی و اجتماعی یک قوم است؛ نه اینکه در کافه هتل پالاس بماند و از توده رنجبر بی‌خبر باشد و غیابا به آنها ارادت ورزد و وکالتا بر ایشان تکلیف تعیین کند.20 روشنفکر نبی مرسل و امام معصوم نیست؛ اما پس از خاتمیت و در غیبت او، وارث آن رسالت و این امامت است، ادامه دهنده این راه است؛ بنابراین روشن است که چه باید بکند که از به راه بیراهه نیفتند.21 عالم اسلام یعنی «روشنفکر اسلام فهم مسئول» که در قوم و زمان خود، نقشی نه فیلسوفانه و نه عالمانه و نه ادبیانه که «راهبرانه» دارد. ما می‌دانیم که نبوت ختم شده است و اکنون او است که راه انبیا را باید پس از خاتمیت وحی دنبال کند. او راهبری است که پیامش را از انبیا می‌گیرد. رسولی است که رسالت رسولان را به ارث گرفته است. جبرییل او محمد(ص) است و کتابش قرآن ... یک روشنفکر آگاه مسئول است که بار سنگین رسالت پیامبران را بر دوش دارد.22 من خاتمیت در اسلام را این گونه می‌فهمم که رسالتی که تاکنون پیامبران در میان اقوام بر عهده داشتند، از این پس بر روشنفکران است که آن را ادامه دهند؛ روشنفکرانی که نه دارنده اطلاعاتی در یکی از شعبه‌های علومند؛ بلکه متفکرانی که از آن «شعور نبوت» برخوردارند.23
3-4. آسیب‌های رفتاری روحانیت
روحانیت در طول تاریخ خدمات فراوانی انجام داده است و بی‌انصافی است که خدمات بزرگان علمای شیعه از شیخ مفید و سیدمرتضی و شیخ طوسی تا شیخ انصاری و امام خمینی را نادیده گرفت و عرصه‌های گوناگون راهبردی علمی و اجتماعی آنها را بیان نکرد؛ اما چون آن بزرگان همیشه درصدد آسیب‌شناسی جامعه بودند، ما نیز به آن عزیزان تأسی کرده و به پاره‌ای از آسیب‌های رفتار دینی جامعه روحانیت معاصر اشاره می‌کنیم. هر چند متأسفانه هنوز گوش شنوایی برای شنیدن آسیب‌شناسی‌‌های شهید مطهری پیدا نشده است یا برخی هنوز گمان می‌کنند بیان‌ آسیب‌های حوزه، خیانت به حوزه علمیه است؛ در حالی که بعضی افراد بی‌درد که تصدی امور را به عهده می‌گیرند و حاضر به تحول لازم در حوزه نیستند، به حوزه علمیه امام زمان آسیب می‌رسانند؛ نه آنها که به بیان آسیب‌های اساسی حوزه می‌پردازند. مرحوم استاد مطهری درباره اهمیت آسیب‌شناسی‌ روحانیت می‌نویسد:
«کسانی که آرزوی اعتلای آیین مبین اسلام را در سر دارند و درباره علل ترقی و انحطاط مسلمین در گذشته دور و نزدیک می‌اندیشند، نمی‌توانند درباره دستگاه رهبری آن یعنی سازمان مقدس روحانیت نیندیشند و آرزوی ترقی و اعتلاء آن را در سر نداشته باشند و از مشکلات و نابسامانیهای آن رنج نبرند؛ زیرا قدر مسلم این است که اگر هرگونه صلاح و اصلاحی در کار مسلمین رخ دهد یا باید مستقیماً به وسیله این سازمان که سِمَت رسمی دینی مسلمین را دارد. صورت بگیرد یا لااقل این سازمان با آن هماهنگی داشته باشد.»24
به همین مناسب استاد مطهری، ضمن بیان پاره‌ای از امتیازهای سازمان روحانیت به آسیب‌های مالی و چگونگی ارتزاق و عوام‌زدگی روحانیت اشاره می‌کند.
آسیب‌های روحانیت را می‌توان به دو دسته آسیب‌های سیستمی و آسیب‌های فردی تقسیم کرد. نگارنده به هر دو دسته از آسیب‌ها خواهد پرداخت.
1-3-4. یکی از آسیب‌های جدی رفتاری سیستم و متولیان حوزه، نداشتن برنامه علمی جامع و آینده‌نگر است. این ادعا را من با شواهد فراوانی می‌توانم مستند سازم؛ برای نمونه وقتی دوران تبلیغ فرا می‌رسد، مرتب مبلغان به سراغ ما می‌آیند و پاسخ برخی از شبهات را مطالعه می‌کنند یا وقتی از مأموریت تبلیغی بر می‌گردند، شبهات گوناگونی پیرامون تبلیغات ادیان و فرقه‌های گوناگون مانند: مسیحیت، زردتشت، اهل سنت، تصوف، وهابیت، بهائیت و غیره را مطرح می‌سازند؛ در حالی که باید متولیان حوزه با تحول در دروس حوزه، طلاب را عالم زمان سازند و قدم به قدم با تربیت و رشد علمی آنها به بالندگی فکری و رفتاری‌شان بپردازند. چرا مدیریت حوزه، مهندسی علوم حوزه را با توجه به نیازهای زمان و جامعه اسلامی مدون نمی‌کند؟ آیا با گذراندن دروس مقدماتی و سطح و خارج فقه و اصول نیازهای دینی مردم تأمین می‌شود؟ آیا متولیان متوجه شده‌اند که تولید علم و نهضت نرم‌افزاری برای حوزه هم یک ضرورت است و این ضرورت‌ها تنها با برگزاری نشست‌های صوری و فرمایشی تحقق نمی‌پذیرد؟ آیا تحول در عرصه‌های فقهی و کلامی و فلسفی را با توجه به مقتضیات زمان ضروری می‌شمارند یا هنوز می‌خواهند نیازهای جامعه اسلامی را با دستاوردهای دویست و سیصد و چهارصد سال گذشته برطرف سازند؟ نگارنده درصدد نفی همه علوم گذشته نیست؛ بلکه درصدد بیان ضرورت بالندگی علوم گذشتگان است. اینکه بسیاری از طلبه‌ها با عشق و علاقه و انگیزه به حوزه علمیه وارد می‌شوند، اما پس از گذراندن ایام یا سال‌های اندکی به یأس و ناامیدی دچار می‌شوند، علتش فقدان برنامه‌های جامع برای حوزه نداشتن هندسه معرفتی جامع و متناسب با مقتضیات زمان است. شاید برخی برای جواب نقضی به آسیب پیشگفته به برنامه‌های آموزشی و رشته‌های تخصصی حوزه تمسک کنند؛ ولی این پاسخ نیز ناشی از نداشتن نگرش جامع و مهندسی استراتژیک و راهبردی است؛ زیرا وضع موجود حوزه با این برنامه‌های آموزشی گسترده (به لحاظ کمیت) که به شدت از فقدان برنامه‌های پژوهشی رنج می‌برد، توانسته است وضع مطلوب را به همراه آورد؟ آیا خلأها و نیازهای دینی و معنوی جامعه را برآورده کرده است؟ البته بنده که سال‌ها در سیستم حوزه بودم، نمی‌خواهم سفره دل بازکنم و از حاکمیت نیروهای اجرایی و مالی بر نیروهای علمی و فکری حوزه سخن بگویم که ریشه همه دردهای سیستم حوزه به حاشیه راندن عناصر فکری و برنامه‌ریز و به کارگیری و محور قرار دادن عناصر اجرایی - نه علمی و استراتژیک - است. اما خوانندگان هم بدانند که برای برخی از علمای حوزه، فراوانی شاگرد اهمیت بسیاری دارد و دوست ندارند آنها را از دست بدهند؛ به همین خاطر آنها را در سیستم‌های اجرایی وارد می‌سازند و خط اجرایی را تا حدود زیادی از آنها فرا می‌گیرند و کم‌کم و به مرور زمان، آن شاگردان، مدیریت در سایه می‌شوند.
به یاد دارم که روزی یکی از مدیران حوزه درباره مرکز مطالعات و پژوهش‌های حوزه ابهاماتی داشت؛ به گونه‌ای که برنامه و بودجه آن را به تصویب نمی‌رساند. بعد معلوم شد که شاگردان وی که ریاست در سایه را داشتند، او را به گمراهی کشاندند؛ گمراهی‌ای که حتی با اطلاع‌رسانی دقیق دست‌اندرکاران مرکز به هدایت بدل نشد؛ پس ریشه آسیب‌های برنامه‌ای در این مرکز بسیار مهم به حاکمیت در سایه شاگردان بی‌سواد و نیروهای اجرایی و حاشیه نشاندن اندیشمندان و متفکران حوزه بازمی‌گردد. این آسیب اساسی نه تنها به برنامه آموزشی و پژوهشی حوزه لطمه می‌زند، بلکه آسیب‌های فراوان دیگری را به ارمغان می‌آورد؛ برای نمونه چند وقت پیش یکی از دوستان شهرستانی به بنده مراجعه کرد و از انتشار مناسک حج توسط یکی از فرزندان علمای آن شهرستان که از دنیا رفته بود و فرزندش مناسک پدرش را به نام خود منتشر کرد و مریدان و مقلدان پدرش را به سوی خود فرا خواند، خبر داد؛ در حالی که این نویسنده تنها دوره سطح حوزه را فرا گرفته و بی‌شک، به درجه اجتهاد نرسیده بود. یا وضعیت اسفبار شهریه که گفتن آن مجالی دیگر می‌طلبد. تمام این آسیب‌ها به مدیریت در سایه مجریان ناتوان و اجرایی و بهره نبردن از عناصر اندیشمند و فرزانه برمی‌گردد. برخی از این درد دل‌ها که نگاشتم و برخی دیگر که در چاه دلم دفن کردم، از سوی بسیاری از بزرگان گفته شده و سخن تازه‌ای نیست. مقام معظم رهبری در سفری که در سال 1374 به قم مشرف شدند، از وضعیت عقب‌افتادگی حوزه از زمانش و وضعیت نابسامان دروس حوزه و اموری دیگر سخن گفتند؛ البته نه عقب‌افتادگی یک یا چند ساله بلکه عقب‌افتادگی‌ای که فاصله حوزه را با نیازهای زمان سال‌ها دور ساخته است. ولی نمی‌دانم چرا متولیان و مدیران به این سخنان گهربار رهبری تنها با برگزاری چند نشست اکتفا کردند و همه آنها را به فراموشی سپردند.
حال پیشنهاد من این است که مدیریت حوزه از ملوک‌الطوایفی و چند سیستمی بودن آن خارج شود و امور استراتژیک را به اهلش بسپارند و دست نیروهای اجرایی را از امور راهبردی خارج کنند. به عبارت دیگر، تمام مراجع تقلید با نصب نمایندگان فرزانه و برنامه‌ریز و تام‌الاختیار، شورای مدیریت تشکیل داده و با تشکیل اتاق‌های فکر و بهره‌گیری از دانشمندان فرزانه و انسان‌های تصمیم‌ساز، به اصول راهبردی و استراتژیک دست یابند و افراد تصمیم‌ساز را از افراد اجرایی جدا کنند و حوزه را از خلط میان مدیریت اجرایی و تفکر استراتژیک نجات دهند.
2-3-4. آسیب دیگر به امور مالی حوزه بویژه وجوهات شرعی برمی‌گردد. همان گونه که خوانندگان عزیز توجه دارند، پرداخت وجوهات شرعی اعم از خمس و زکات از واجبات شرعی به شمار می‌آید و بر همه مکلفان واجب است تا به این واجب الاهی مانند نماز و روزه عمل کنند و وجوهات شرعی خود را به مراجع تقلید تحویل دهند تا در موارد شرعی مصرف کند. آسیب رفتاری که در این امور آشکار است، نداشتن برنامه کلان نظارتی در فرایند دریافت و پرداخت وجوهات شرعیه است؛ بویژه وقتی که مرجع تقلید از دنیا می‌رود که در آن صورت نیز همانند گذشته، اموال بیت‌المال در اختیار اطرافیان و فرزندان قرار می‌گیرد و این یکی از آسیب‌هایی است که ممکن است منشأ پیدایش پدیده آقازاده‌ها شود. عمری مرجع تقلید با زهد و تقوا و ورع زیسته و حتی از استفاده شخصی مشروع هم از آن اموال پرهیز می‌کند، اما پس از وفات با مصرف بی‌ضابطه اطرافیان گرفتار رنج شود. حال گیرم بعد از وفات مرجع تقلید هیچ اتفاقی نیفتد؛ اما پرسش این است چرا فرایند اموال شرعی و بیت‌المال باید همانند گذشته در بیتی که مرجعیتش از دنیا رفته است، استمرار یابد و چرا حوزه برای این آسیب اساسی که ده‌ها آسیب رفتاری و معیشتی دیگر را فراهم می‌آورد، تدبیری به خرج نمی‌دهد؟ آیا این هم از موارد تسامح و تساهل رفتاری است که نباید باشد. هزینه‌های مدیریت حوزه هم باید بر یک نظارت کلان استوار باشد؛ در حالی که هزینه‌های مالی حوزه از کانال‌ها و منابع مختلف بودجه تأمین می‌شود و سیستم مدیریتی حوزه نیز پاسخگوی هیچ نهادی نیست.
شهید مطهری به آسیب مالی حوزه به گونه دیگری توجه کرده و علت اصلی و اساسی نواقص و مشکلات روحانیت را نظام مالی و طرز ارتزاق روحانیون و به عبارت دیگر، علت‌العلل همه خرابی‌ها را سهم امام معرفی می‌کند؛ البته نه اینکه با وضع و تشریع حکم سهم امام مخالف باشد؛ بلکه تشریع چنین حکمی به منظور ابقا و احیای دین و اعلای کلمه اسلام است و یکی از حکیمانه‌ترین دستورهای شرعی به شمار می‌آید پس مقصود سنت و روشی است که تدریجاً در طرز اجرا و استفاده از این ماده معمول شده و به دستگاه روحانیت، سازمان مخصوصی داده و منشأ مشکلات و نواقص فراوانی شده است. 25
3-3-4: یکی از رفتارهای ناشایسته در امور تبلیغی این است که شیوه و رویکرد تبلیغ پیامبر اکرم (ص) در میان پاره‌ای از حوزویان تغییر کرده و به جای اینکه با مراجعه به نیازمندان معرفتی و دینی و با ویژگی «طبیب دوار بطبه» به طبابت معنوی و دینی بپردازند، همانند طبیبان جسمانی در دورن معاصر منتظر مانده تا بیماران به مطب آنها مراجعه کنند و پاسخ نیازمندان را بدهند. حال چگونه به درمان و درد آنها توجه کنند. سخن دیگری است. البته نگارنده این آسیب را با کلیت و تعمیم بیان نمی‌کند. بنده شاهدم طلبه‌ها و عالمان روحانی که زندگی آنها وقف خدمت به مردم و هدایت‌گری و ارشاد دینی آنها می‌گذرد؛ نه دین فروشی می‌کنند، نه دنبال اعتبارات اجتماعی‌اند و نه به دنبال شرکت در انتخابات مجلس شورا یا خبرگان هستند،‌ هر چند در نهادهای دولتی هم شرکت و رهبری و مسئولان دلسوز را یاری می‌کنند؛ اما به انگیزه خدمت به مردم، و عموم مردم نیز اخلاص و صداقت و نیت آنها را درک می‌کنند. بنده در اینجا شهادت می‌دهم که دینداری مردم نیز مرهون خدمات خالصانه این دسته از خدمتگزاران روحانی است.
4-3-4: پاره‌ای از آسیب‌های رفتاری روحانیت به شیوه رفتاری برخی از آنها با خانواده‌هایشان مربوط می‌شود. بسیاری از این آسیب‌ها به بی‌سوادی برخی خانواده‌های علما با وجود شوهران عالم و فاضل و کم‌توجهی عالمان به مقوله تربیت فرزندان برمی‌گردد که باعث تربیت ناشایسته فرزندان این طایفه می‌شود و گاه برخی از مردم شهرستان می‌پرسند که چرا خانواده یا فرزند فلان روحانی با شئونات دینی رفتار نمی‌کند. گاه حرکت‌های ناشایسته از این افراد، دل دغدغه‌مندان را داغدار می‌کند؛ برای نمونه دختران برخی از چهره‌های سرشناس در مجالس عروسی، حرکات خارج از شأن یک خانواده روحانی انجام می‌دهند. یا پسرانشان با آرایش خاصی در خیابان پرسه می‌زنند.
نگارنده در خاطر دارد روزی را که از حرم برمی‌گشت و پسر یکی از متصدیان حوزه، که از قضا دست و پا شکسته درس طلبگی هم می‌خواند، ژل بر سرزده ملاقات کرد و با کمال تعجب به او خیره شد. این آقازاده برای توجیه رفتارش به نگارنده گفت که قرار است به مجلس عروسی یکی از دوستانش برود. گرایش پاره‌ای از فرزندان روحانی به جریانهای فکری منحرف و سازمان‌های منافق قبل و بعد از انقلاب، یکی دیگر از آسیب‌های رفتاری این طایفه است که نشانه اشتغال بیش از حد پدران و کم‌توجهی به نیازهای عاطفی و روانی فرزندانشان است. برخی از فرزندان روحانی و یا برخی از متدینان گلایه می‌کنند که پدرمان حاضر نیست. خانواده و فرزندانشان را به مراکز سالم تفریحی مانند پارک ببرد. فرزندان کودک این خانواده، دچار عقده و احساس کمبود شده و همین باعث می‌شود تا به جای ارتباط وثیق با خانواده و احساس رفاقت با پدر به دام دوستان ناباب و نااهل بیفتند. البته برخی از دوستان روحانی برای اینکه به این آسیب خانواده دچار نشوند، فرزندان خود را به پارک می‌برند یا با خانواده برای خرید به خیابان می‌روند؛ اما برای اینکه کسی آنها را با لباس مشاهده نکند، یا لباس روحانی را از تن در می‌آورند و با لباس شخصی به پارک و خیابان می‌روند یا با چند متر فاصله از خانواده در خیابان قدم برمی‌دارند و یا برخی روحانی‌های متحجر قبل از انقلاب مثل عاشوری بر استاد مطهری خرده می‌گرفتند که چرا آقای مطهری با سواری بنز رانندگی می‌کند و یا در قلهک، منزل انتخاب کرده است. بسیاری از روحانی‌ها را دیده‌ام که در توجیه این بینش‌ها و منش‌ها می‌گویند مردم نمی‌پسندند؛ در حالی که اولاً، توجه به نیازهای عاطفی و مشروع خانواده چه ربطی به مردم دارد و ثانیاً، مردم هیچ کاری به حضور روحانیون در مراکز تفریحی یا استفاده مشروع روحانی از نعمت‌های دنیوی ندارند؛ افزون بر این، این گونه مراکز با حضور روحانی و مردم متدین، اصلاح می‌شود یا بر اثر ارتباط عالمان دینی با مردم، زمینه پاسخ به مسائل دینی نیز فراهم می‌شود و ثالثاً، روحانی نباید از ناحیه مردم منفعل گردد که خود آسیب خطرناک‌تری را به دنبال خواهد داشت؛ بلکه باید روحانیت فعالانه بر امر ارشاد مردم بپردازد و میان آداب و اخلاق خلط نکند؛ زیرا چه بسا عادتی و آدابی در زمانی مرسوم نبود، اما در زمان دیگر نرم اجتماعی تلقی می‌شود. روحانی باید به این گونه تحولات اجتماعی توجه کند و حتی بر جامعه هم تأثیرگذار باشد. کوهنوردی و پیاده‌روی برخی از علما بویژه مقام معظم رهبری – با توجه به ارتباط زیادی که نگارنده با جوانان دارد – تأثیر بسیار زیادی بر نسل جوان گذاشته است و تا حدود زیادی، نهاد روحانیت را از تحجرگرایی تبرعه می‌سازد.
5-3-4. آسیب دیگر روحانیت به شبیه‌سازی خانواده‌ها و فرزندان عالمان دینی برمی‌گردد؛ توضیح اینکه پاره‌ای از عالمان به جهت علمی یا مدیریتی جایگاه ویژه‌ای پیدا می‌کنند و مورد توجه عوام و خواص قرار می‌گیرند. آن‌گاه خانواده و فرزندان آنها گمان می‌کنند که همان جایگاه را باید داشته باشند؛ بنابراین با نوعی شبیه‌سازی به امر و نهی دیگران می‌پردازند و فکر می‌کنند که خودشان عالم و مدیرند و کم‌کم در پاره‌ای از امور، جانشین وی می‌گردند.
6-3-4. عرصه منبر و تبلیغ روحانیت نیز گرفتار آسیب‌های فراوانی است که یکی از آنها، حضور گسترده طلاب‌ مبتدی و کم‌مایه بر منابر وعظ و پرداختن به تبلیغ دین و پرهیز برخی از عالمان برجسته از ارشاد مردم و تبلیغ و هدایت‌گری مردم است. البته این آسیب از برکت انقلاب و گسترش حوزه علمیه قم کاهش پیدا کرده؛ اما هنوز ریشه‌کن نشده است. هر چند مشاهده می‌شود که برخی از مراجع تقلید به امر وعظ و خطابه و تبلیغ دین می‌پردازند؛ اما نمونه‌های قابل توجهی نیز دیده می‌شود که برخی از علما، منبر رفتن را دون شأن خود دانسته و تنها به اقامه نماز جماعت و فتوادادن اکتفا می‌کنند و گاه برخی از فضلای حوزه را می‌بینم. که تمام ایام سال را به تدریس و تحقیق اشتغال داشته و حتی حاضر نیستند در روزهای تعطیلی حوزه بویژه ماه محرم و رمضان به تبلیغ بپردازند و به بهانه تحقیقات و پژوهش‌های خود از شرکت در مجامع وعظ و خطابه و تبلیغ پرهیز می‌کنند. بسیاری از جوانان گلایه می‌کنند که چرا حوزه به فکر مسائل دینی و شبهات جوانان نیست و سیستم تعریف شده‌ای برای به کارگیری خواص و فرهیختگان ندارد و طرح هجرت را تنها برای سطح خاصی از طلاب به اجرا در می‌آورد؟

برچسب اخبار