علیرضا زمزم
قبل از بررسی مفهوم انقلاب از دیدگاه شهید باهنر، اشارهای به تعریف این پدیده در اسلام به عنوان گفتمانی که شهید باهنر در آن اندیشه مینمودند، ضرورت دارد. در این ارتباط محورهای زیر قابل توجه قرار میگیرند:
1. در اسلام، منشأ تحولات اجتماعی از جمله انقلاب، انسان است؛ یعنی تغییر در محتوای درونی انسانها که همان اندیشه و آرمان برخاسته از اراده است.
در این مکتب اندیشه و تفکر، منشأ انقلاب و زمینه ساز بستر وقوع آن است، گرچه ممکن است که انقلاب بدون سابقه و زمینه فکری و اندیشهای به پیروزی برسد، ولی در شکلدهی نظام جدید و به عبارتی نظامسازی و قانونمندی با مشکل روبهرو میشود.
انقلاب در اسلام تحولی درونی است که ابتدا، بر اندیشه افراد تأثیر میگذارد و سپس رهبران انقلابها با بهرهگیری از مکتب فکری انقلاب و نیز از طریق آموزش، در صدد اصلاح و تربیت جامعه بر میآیند که با تغییر فکر مردم، زمینه تحول بنیادی در اوضاع و احوال جامعه را به وجود میآورند.
2. در اسلام، انقلاب عملی ارادی است که بر اساس آگاهی قبلی رخ میدهد و متضمن شناخت و برنامه از پیش تعیین شده است. به عبارت دیگر؛ انقلاب در اسلام با آگاهی شکل میگیرد و زاده جیره تاریخ نیست.
شهید باهنر در چارچوب مکتب اسلام، مهمترین عامل پیروزی انقلاب اسلامی را «سازندگی درونی» میداند و میگوید: «به نظر من ابتدا مردم ساخته شدند، با ایمان شدند، فکرشان عوض شد، رشد فکری و اخلاقی پیدا کردند، ارزشهای فرهنگی جدید در جامعه بهوجود آمد و سپس در پناه این ملت ساخته شده به پا خاستهای که منبع قدرت و هیجان از درون آن زبانه میکشید و شعلهور میشد، انقلاب به ثمر رسید»(1).
وی ضمن اشاره به دیدگاههای گوناگون در خصوص تحلیل انقلاب اسلامی ایران، معتقد است اسلام دگرگونی اساسی را از تحول و انقلاب در شخصیت افراد آغاز میکند، یعنی ابتدا مردم را انقلابی، مسلمان و متعهد بار میآورد و پس از آنکه در جان، اخلاق و روحیات مردم این دگرگونیها را به وجود آورد، بالطبع در نظام اجتماعی، اقتصادی، نظامی و سیاسی جامعه هم دگرگونی حاصل میشود(2).
به همین دلیل است که در قرائت شهید باهنر از انقلاب، مفهوم فرهنگ در اولویت نخست قرار دارد، به عبارت دیگر؛ زیر بنای انقلاب، تغییر و تحول فرهنگی است که وی از آن، با عنوان «سازندگی درونی» یاد میکند.
وی انقلاب فرهنگی را دارای حوزههای وسیع و گستردهای میداند و آن را عبارت از انقلاب در معیارهای ارزشی، خلق و خوی، در خصلت و اخلاقیات یعنی؛ انقلاب در گرایشها، تمایلات، انگیزهها، جاذبههای اجتماعی و در مجموع؛ آنچه که برای جامعه هدف و خط مشی ایجاد میکند و جامعه را به سوی آرمان معینی سوق میدهد، تلقی میکند.
وقتی از انقلاب فرهنگی صحبت میشود، فرهنگ، با بار وسیع و مثبت اسلامی آن، در نظر گرفته میشود ... در حالی که این مسئله در دیگر انقلابها مطرح نیست، دیگران انقلابشان انقلاب سیاسی و اقتصادی است و حتی اقتصاد در آن نوع از انقلاب، به عنوان زیر بناست یعنی؛ توزیع ثروت ونیز تولید و توزیع آن، به گونهای است که انقلاب میآید و آن روابط اقتصادی را دگرگون میکند(3).
در چارچوب همین سازندگی درونی و زیر بنای فرهنگی است که وی بحث خود سازی را مطرح میکند و میگوید: «فرهنگ انقلاب اسلامی فرهنگی است که در پی آن فرهنگ، انسان خودش را بسازد»(4).
و یا در جای دیگری میگوید: «ما صرفا یک انقلاب اجتماعی یا سیاسی یا اقتصادی نکردیم، ما یک انقلاب همه جانبه کردیم که روح و پشتوانه این انقلاب، انقلاب فرهنگی است»(5).
خلاصه کلام آنکه در تعریف شهید باهنر از انقلاب؛ فرهنگ و تحول درونی به عنوان زیر بنا و شرط لازم مطرح است و تغییر در ساختارها نیز، به عنوان شرط کافی انقلاب مد نظر قرار میگیرد.
در نظر وی در مرحله اول انقلاب فرهنگی، در افکار و اندیشههای مردم؛ به گونهای که باعث دگرگونی فکری آنان شود، ایجاد میگردد.
در این تعریف فرهنگ پوچگرایی، بیتفاوتی، سودجویی، عشرتطلبی و... جای خود را به فرهنگ خود بازیابی، ایمان و ایثار میدهد.
وقتی فرهنگ فکری و خصلتی انسانها عوض شد، آنها به گونهای دیگر ساخته میشوند و قادر خواهند بود، براساس تحولی جدید و نیز مبنای معیارهای فرهنگی؛ انقلاب سیاسی، اقتصادی و یا نظامی به وجود آورند.
در تعریف شهید باهنر استفاده از سلاح و خشونت به عنوان آخرین حربه است و قبل از هر چیز تغییر و تحوّل در خلق و خوی است که زمینه وقوع انقلاب را فراهم میآورد. ادامه دارد...