اگرچه فروپاشی نظام دوقطبی در دهه 1990، فضایی برای جولان دادن آمریکا فراهم آورد و رهبران آمریکا از نظم نوین جهان، دهکده جهانی و رهبری آمریکا بر جهان سخن به میان آوردند، ولی آمریکا ساختار موازنه قدرت در نظام بینالملل را با بنبست روبهرو کرد و دیگر کشورهای جهان کم و بیش ناچار شدند در برابر محدودیتهای امریکا، واقعیتهای سیاست قدرت را پذیرا شوند اما در این روند کشورهای اسلامی مبادرت به اتخاذ راهبردهایی کردهاند که بیانگر مقاومت آنان در برابر هژمونیکگرایی آمریکا محسوب میشود. بخصوص افکار عمومی جهان اسلام با علم به سیاستهای سلطهطلبانه آمریکا و حمایتهای بیچون و چرای کاخ سفید از رژیم صهیونیستی نسبت به سیاستهای آمریکا واکنش نشان دادند. این مساله در کنار اهمیت یافتن منطقه حساس خلیجفارس و خاورمیانه در عرصه سیاست خارجی آمریکا بویژه نقش امنیت انرژی برای منافع امریکا، زمینه رویارویی جدیدی را فراهم کرد که مبتنی بر جدال فرهنگی، تمدنی و ایدئولوژیک جهان اسلام در برابر امریکاست.
منفور بودن آمریکا میان بسیاری از ملل و شماری از دول جهان، یکی از دلایل اصلی تعلل زمامداران آن کشور در اجرای عملیات مداخلهگرایانه است. تجربه نشان داده است جنگهای بزرگ گذشته، حاصل تلاش یک قدرت بزرگ برای استیلا بر جهان بوده است. جنگهای جهانی زمانی رخ میدهد که یک قدرت برای وصول به داعیهای جهانی از شیوههای میلیتاریستی استفاده کند. شواهد نشان میدهد آمریکا امروز، جهان را به سوی یک جنگ جهانی بزرگ دیگر پیش میبرد. 2 ماه پیش از حوادث 11 سپتامبر، حسنین هیکل، روزنامهنگار و روشنفکر مصری، از گزارش مستند گروه جمهوریخواه حاکم بر کاخ سفید پرده برداشت. وی هدف اصلی آنان را اینگونه بیان کرد: جهانیان باید سروری آمریکا بر عالم را بپذیرند و آمریکا نیز با ابزارهای خاص خود باید در این زمینه گام بردارد، ولی لازم نیست این هدف در قالب اعلامیههای رسمی و موضعگیری سیاسی ابراز شود. از سال 1992 تا 2001 سیستم امنیتی آمریکا با عملیات حساب شده و بسیار دقیق نظیر انفجار هواپیمای تی.دبیلیو.ای در شرق آن کشور، انفجار اوکلاهاما، انفجار الخبر عربستان، انفجار در ساختمان مرکز تجارت جهانی، انفجار سفارتخانههای آمریکا در کنیا و تانزانیا و انفجار برجهای نیویورک و ساختمان پنتاگون در عملیات 11 سپتامبر مواجه بوده است. این تحولات گویای این واقعیت است که کاخ سفید در قرن 21 بیش از هر چیز متوجه جهان اسلام و تحولات این منطقه خواهد شد. بخصوص این که مقامات امریکایی به کرات اعلام کردند رژیم صهیونیستی هم پیمان جدی آنها در منطقه است. از این رو حمایت از رژیم صهیونیستی که با بیداری اسلامی و تحولات به وجود آمده در منطقه بخصوص فلسطین موجودیتش با ابهامات و تهدیدات بسیاری مواجه شده است و همچنین فراهم آوردن زمینه نفوذ و سلطه بر منابع سرشار انرژی در منطقه خلیجفارس، در کنار نگرانیای که غرب از تمدن اسلامی احساس میکرد، کاخ سفید را بر آن داشت تا با تمام توان و به بهانههای مختلف نیروهایش را به منطقه گسیل دارد.
به دنبال حمله به افغانستان به منظور مبارزه با تروریسم و مطرح کردن شعارهای پرآوازه حقوق بشر، آزادی و دموکراسی، کاخ سفید حمله به عراق را در دستور کار خود قرار داد و به رغم مخالفت جامعه جهانی و نهادهای بینالمللی در مارس سال 2003 به بهانه وجود سلاحهای کشتار جمعی به عراق حمله کرده، در همین خصوص و برای پیشبرد اهداف بلندمدت و میانمدت آمریکا و رژیم صهیونیستی طرح خاورمیانه بزرگ را مطرح کردند تا به موازات یکسره کردن کار در عراق و با بهرهگیری از آن تحولات منطقه بویژه در فلسطین و لبنان که دقیقا برخلاف سیاستهای آمریکا پیش میرفت، به نفع رژیم صهیونیستی تغییر دهد.
در طرح خاورمیانه بزرگ که کارشناسان آن را اقدام پیشدستانه آمریکا نسبت به تحرکات کمیته چهارجانبه مربوط به تحولات فلسطین متشکل از سازمان ملل، امریکا، روسیه و اتحادیه اروپایی ارزیابی کردهاند، تلاش آمریکا به محور قرار گرفتن رژیم صهیونیستی در منطقه معطوف شده است.
بر این اساس کاخ سفید میکوشید با استفاده از فضای به وجود آمده پس از بحران عراق و اعمال فشار و تهدید نسبت به کشورهای عربی و اسلامی ضمن کاهش حجم کمکها به ملت فلسطین، هژمونی رژیم صهیونیستی را بر منطقه محقق سازد و از این طریق ضمن افزایش امنیت برای رژیم صهیونیستی، عمق استراتژیکی خود را نیز در منطقه تقویت کند و از انرژی به عنوان ابزاری برای کنترل و تحت فشار قرار دادن رقبای بینالمللی بهره گیرد.
در طرح خاورمیانهای آمریکا که متاثر از راهبرد جدید کاخ سفید پس از حادثه 11 سپتامبر بود جمهوری اسلامی ایران نیز هدف بود. بر این اساس نومحافظهکاران آمریکا به دنبال کنترل ایران و ایجاد محدودیت در راه دستیابی ایران به فناوریهای نوین برآمدند. در بخشی از توصیههای گروه راهبردی واشنگتن این عبارت به طور صریح ذکر شده است. لزوم بازداشتن ایران از دستیابی به تسلیحات راهبردی و ضرورت اقدام برای سرنگونی حکومت انقلاب اسلامی. در توصیه هفتم این بند نیز آمده است: تشویق به ایجاد تغییر ایران از راههای سیاسی از داخل ممکن است، ولی تغییر در عراق باید از طریق حمله نظامی خارجی، کودتا یا انقلاب داخلی باشد. گزارش راهبردی مزبور، خطمشی کلی ایالات متحده را در تحولات پس از 11 سپتامبر نشان میدهد که عموما نیز در منطقه خاورمیانه خلاصه شده است.
طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا با ژستهای دموکراتیک در سرزمینهای فلسطین و فشار بر سوریه برای خروج از لبنان دنبال شد. با اعمال قدرت در شورای امنیت قطعنامه 1559 را به تصویب رساند که با این قطعنامه 3 هدف عمده را دنبال میکردند. در درجه نخست به دنبال خروج نیروهای سوریه و کاهش نفوذ این کشور در لبنان و علیه رژیم صهیونیستی بودند. در کنار آن خلعسلاح مقاومت اسلامی حزبالله لبنان را دنبال میکردند، زیرا در بررسیهای آمریکا و رژیم صهیونیستی، حزبالله مهمترین نیروی مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی به شمار میرفت و تجربه شکست رژیم صهیونیستی نیز در جنوب و فرار این رژیم از جنوب لبنان این موضوع را تقویت میکرد. در نهایت آمریکا تلاش داشت با استقرار دولتی ضعیف و وابسته در لبنان، هم زمینه فشار را فراهم آورد و هم از میزان تهدید علیه رژیم صهیونیستی بکاهد.
به رغم تلاشهای آمریکا در اجرای طرح خاورمیانه بزرگ، بنبست به وجود آمده در عراق، ناکامی در اجرای قطعنامه 1559 در لبنان و همچنین نتیجه حاصل از انتخابات در فلسطین که به پیروزی جنبش حماس گروهی کاملا ضدصهیونیستی و ضدآمریکایی است منجر شد، در کنار موفقیتهای جمهوری اسلامی ایران در عرصههای مختلف اقتصادی، فناوری و بینالمللی و همچنین افزایش تنفر عمومی در سطح افکار عمومی از آمریکا و سیاستهای این کشور بیش از 95 درصد طرح خاورمیانهای آمریکا را شکست داد. به گونهای که کاخ سفید و رژیم صهیونیستی به دنبال راهکاری برای فرار از شکست و دنبال کردن مسائل دیگری در منطقه بودند.
اگرچه حمله همهجانبه رژیم صهیونیستی به لبنان با اقدام حزبالله در به اسارت گرفتن 2 سرباز اسرائیلی آغاز شد، اما تحولات بعدی و شواهد از آمادگی رِژیم صهیونیستی برای حمله به لبنان حکایت داشت، زیرا در تصور رژیم صهیونیستی و آمریکا حمله به لبنان و خلعسلاح حزبالله، نه تنها موفقیت بزرگی به شمار میرفت که شرایط جدیدی را پیش روی آمریکا قرار میداد تا با بهرهگیری از آن اهداف گذشته را دنبال کند. بر این اساس آمریکا و رژیم صهیونیستی که در شرایط سخت امنیتی قرار داشت، بر آن شدند با حمله به لبنان، طرح جدیدی را به منطقه تحمیل کنند؛ طرحی که خانم رایس، وزیر خارجه آمریکا آن را طرح خاورمیانه جدید نامید و حمله به لبنان را درد قبل از زایمان، ظهور و تولد خاورمیانه جدید عنوان کرد. با این حال و به رغم شکست طرحهای آمریکا در منطقه، شواهد از توطئهای جدید با عنوان ایجاد اختلافات فرقهای و مذهبی در منطقه حکایت دارد. چنانکه این موضوع در لبنان، فلسطین، عراق و حتی میان کشورهای منطقه نمود یافته و تلاشهای مرموزی نیز در حال انجام است.
این شرایط همچنان نشان از ادامه رویکرد سلطهطلبانه غرب بویژه آمریکا در منطقه حکایت دارد، نگرانی از موفقیت این رویکرد را نیز افزایش میدهد، زیرا به دلیل عملکرد برخی دولتهای منطقه و برخی گروهها زمینه برای موفقیت سیاسی تفرقهآمیز غرب وجود دارد. از این روست که باید گفت اکنون رسالت همه نخبگان در جهان اسلام دو چندان شده تا با هوشیاری و بیداری بیش از پیش، نسبت به روشنگری این توطئه و اقدام برای خنثی کردن این توطئه تلاش کنند و جهان اسلام را از این مسیر با سربلندی عبور دهند.
زیرا اکنون فرصت تازهای پیش روی جهان اسلام قرار گرفته که استفاده صحیح از آن باعث عزت و استقلال اسلامی و بیتوجهی به آن تهدیدات علیه کشورهای اسلامی را افزایش خواهد داد.