تاریخ انتشار : ۲۵ فروردين ۱۳۸۷ - ۰۶:۲۵  ، 
شناسه خبر : ۲۶۳۸۷
گفتگو با حجت‌الاسلام و المسلمین علیرضا پیروزمند عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم
اشاره: فرهنگ به عنوان پایدارترین حوزه اجتماع، شکل و ماهیت حرکت جامعه را مشخص می‌نماید و رصد عوامل شک‌دهنده به فرهنگ، هویت فرد و جامعه به عنوان منشاء رشد و تعالی با سقوط اجتماعی انسانی یکی از گام‌های اساسی در مهندس فرهنگی جامعه به شمار می‌رود در گفتگو با حجت‌الاسلام و المسلمین علیرضا پیروزمند به بررسی ضرورت و اهمیت مهندسی فرهنگی کشور پرداختیم.

*مهندسی فرهنگی کشور از جمله موضوعاتی است که صاحب‌نظران فرهنگی جامعه بر اهمیت آن صحه گذاشته‌اند و تحقق آن را امری ضروری دانسته‌اند. به نظر شما این اهمیت و ضرورت در چیست؟

** ضرورت مهندسی فرهنگی در قدم اول بر می‌گردد به ضرورت مقوله فرهنگ، یعنی به میزانی که مسئله فرهنگ و پرداختن به آن در جامعه اهمیت دارد، به تبع آن مهندسی فرهنگی هم از زاویه‌ای که می‌خواهد به مسئله بپردازد اهمیت دارد. فرهنگ جامعه در حقیقت هویت‌بخش یک ملت و پشتوانه تحرک و فعالیت و توسعه هر جامعه محسوب می‌شود. به دلیل اینکه هر جامعه‌ای از یک فرهنگی تبعیت می‌کند، این فرهنگ تاثیر شایان توجهی در سرنوشت آن جامعه دارد. هر چه این تاثیرپذیری فرهنگی خود آگاه‌تر باشد به طور طبیعی حرکت آن نسبت به آینده یک حرکت روشن بینانه‌تر و هدفمندتر خواهد بود. این نکته اختصاص به جامعه ما ندارد. فرهنگ در هر کشوری موضوعیت دارد و برای توسعه و رفاه آن جامعه باید فرهنگ متناسب با آن ایجاد شود. اما در جامعه اسلامی ما این موضوع اهمیت مضاعفی پیدا می‌کند. به دلیل این که جامعه را جامعه اسلامی می‌دانیم، نقطه قوت جامعه اسلامی نسبت به سایر جوامع در تفاوت ارزش‌ها، معیارها، اهداف، مبانی و حرکت آن و تفاوت آن نسبت به بینش جهان، انسان، جامعه و تاریخ است، این تفاوت‌ها باید در درون و مهد زندگی مردم تجلی پیدا کند. به همین دلیل مسئله چگونگی جریان دادن فرهنگ اسلامی در سطوح مختلف زندگی فردی و اجتماعی جامعه مسئله حیاتی، اساسی و تعیین‌کننده برای جامعه ما محسوب می‌شود. به عبارتی اگر از مواضع انقلابی به قضیه نگاه کنیم پیام انقلاب این است که ما راه جریان فرهنگ اسلام را بشناسیم. اگر از موضوع اسلام نگاه کنیم ضمانت یافتن مشروعیت نظام بر می‌گردد به اینکه پیوند بین دین و فرهنگ و جامعه تعریف می‌شود. از موضع ایرانیت هم اگر بخواهیم به این مسئله نگاه کنیم هیچ گاه بعد از ظهور و ورود اسلام به ایران بین فرهنگ ایرانی و اسلامی تفکیک وجود نداشته است. از این زاویه هم برای اینکه ما هویت ایرانی و اسلامی خودمان را پاس بداریم این مسئله حائز اهمیت است. امام (ره) در یک جمله کوتاه و روشنگرانه می‌فرمایند: آن وقت که بحث انقلاب فرهنگی مطرح بود تصور می‌شد بدون وابستگی استقلال در سایر زمینه‌ها امکان‌پذیر است، این امکان ندارد، البته این تعبیر بنده است و به همین دلیل مسئله استقلال فرهنگی، تحول فرهنگی، انقلاب فرهنگی، ساماندهی فرهنگی، تعبیرهای مختلفی است که در مقاطع مختلف بعد از انقلاب مطرح بوده است. حتی تهاجم فرهنگی هم از یک بعد دیگر باز به این مسئله نگاه کرده است. همه اینها یک دغدغه را دنبال می‌کنند و آن اینکه، صیانت فرهنگی کشور حفظ شود. باید تعالی فرهنگی پدید آید، یعنی یک حرکت رو به جلو و بهبودبخش در عرصه فرهنگ باید مشاهده شود که از آن به تعابیر مختلفی یاد شده است. اما در موضوع مهندسی فرهنگی این اهمیت زمانی روشن می‌شوند که مفهوم مهندسی فرهنگی روشن باشد، یعنی بدانیم که در مهندسی فرهنگی چه اتفاقی قرار است بیفتد و چه خلا کمبود و مشکلی در مهندسی فرهنگی قرار است رفع شود.

* در مهندسی فرهنگی به مقوله فرهنگ چگونه نگاه می‌شود؟ و این فرهنگ در مهندسی فرهنگی دستخوش چه تحولاتی می‌شود؟

** در مهندسی فرهنگی می‌خواهیم فرهنگ کشور را راهبردی کنیم ولی آن هم نه فرهنگ به عنوان مفاهیم نظری و انتزاعی، یعنی نمی‌خواهیم صرفا مهندسی اطلاعات خودمان را انجام دهیم. بلکه به فرهنگ به عنوان یک واقعیت عینی در جامعه توجه می‌کنیم. وقتی می‌گوییم که باید مهندسی بشود یعنی بخواهیم فرهنگ جامعه را به گونه‌ای راهبردی و جهت‌دهی کنیم. این فرهنگی که آمده و در بسترهای عینی نمود پیدا کرده است در قالب‌ الگوهای رفتاری، سازمانی، ساختارهای قدرت و تولید ثروت که در جامعه تولید شده نمود پیدا کرده است. برای اینکه این مسئله روشن شود می‌آییم به طور دقیق نقطه مقابل مهندسی فرهنگی را نگاه می‌کنیم. یعنی تسلط نظر نظریه‌پردازانی می‌شویم که احیانا معتقد هستند که فرهنگ، مدیریت‌ناپذیر است. عصر حاضر را، عصر جهانی سازی و دهکده جهانی نام گذاشته‌اند. این اتفاق چگونه افتاده است یا چگونه در حال افتادن است؟ یک بحث این است که جهانی شدن قهری اتفاق می‌افتد و هیچ کس نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد. ما تا این جا مشکلی نداریم و می‌گوییم اصل فناوری رشد می‌کند و تعاملات زیاد می‌شود اما اینکه کدام فرهنگ جهانی شود مهم است. بشریت به سمت جهانی شدن می‌رود مرزها دائم ضعیف‌تر می‌شوند. این قبول ولی محتوایی که در آن تحقق پیدا می‌کند چیست؟ و چه باید کرد؟ آیا شرکت‌های چند ملیتی، کمپانی‌های هنری، سیاستمداران، اربابان رسانه‌ها، در دنیا برای رضای خدا پول خرج می‌کنند؟ برای ترویج خوبی‌ها و عدالت در دنیا قدم برمی‌دارند؟

* پس با این صحبت مدیریت فرهنگی و مهندسی فرهنگی ضرورت پیدا می‌کند. اما بعضی‌ها این موضوع را مطرح می‌کنند که ممکن است مهندسی فرهنگی به افراط کشیده شود. چگونه می‌توان از این افراط در امان ماند؟

** جنبه افراطی در مهندسی فرهنگی این است که مردم در یک چارچوب کاملا تعریف شده قرار می‌گیرند، مانند تجربه بلوک شرق که شکست آن واضح است. افراط این است که ما بخواهیم این تجربه را تکرار کنیم. بنابراین ما باید بین دو سلب حرکت کنیم. یک سلب این بود که رها کردن فرهنگ و مدیریت نکردن آن چه پیامدی دارد. حالا ممکن است صد سال یا پانصد سال قبل این گونه نبوده ولی وجود اربابان قدرت و ثروت دنیا و رفتار آنها را در زندگی عینی لمس می‌کنیم که به دنبال بسط قدرت و استعمار سرمایه‌های کشورهای دیگر هستند. حتی عواطف ملت‌ها را برای فزونی قدرت خودشان خرج می‌کنند، چه برسد به ثروت ملت‌ها و از این طریق تاثیر می‌گذارند و فرهنگ‌سازی می‌کنند. لذا اگر ما فرهنگ را مدیریت نکنیم مدیریت می‌شویم.

این موضوع خیلی مهم است. لذا این طور نیست که اگر شما کنار بکشید دیگران هم کنار بکشند. عقل حکم می‌کند که شما اگر می‌خواهید پیامی را بفرستید و ارزشی را محقق کنید باید ابزارش را تهیه کنید. در عصر حاضر رها کردن آن به معنای نابودی و انزواست. یک سلب هم از این طرف داریم وقتی به فرض اینکه پذیرفتیم فرهنگ را باید ساماندهی کرد، بلافاصله ذهن ما به این شکل از مدیریت منتقل می‌شود که یک اداره، بخشنامه و ماموری است. این هم غلط است. چرا غلط است؟ باز تجربه عینی ناموفق کشورهای سوسیالیستی گواه این است که بشریت این اندازه اختناق و این اندازه از سلب اختیار را برنمی‌تابد و دافعه نشان می‌دهد و به ما این را حکم می‌کند. در اصل دیانت، دین ما کسی را مجبور نمی‌کند چه برسد به اینکه اسلام را هم پذیرفته باشد.

* شما می‌گویید از یک طرف می‌خواهیم فرهنگ را مدیریت کنیم و از طرف دیگر هم می‌گویید که نمی‌خواهیم مصوبه، قطعنامه و بخشنامه‌ای صادر کنیم، این دو چطور با هم قابل جمع‌اند؟

** برای مدیریت کردن فرهنگ، باید سطوحی حتی قائل شد و برای هر سطح ساز و کار مناسب خودش را پیش‌بینی کرد شما در یک مرحله می‌آیید سیاستگذاری کلان می‌کنید. یعنی یک مرکزیت و قرارگاهی باید وجود داشته باشد که کلیت فرهنگ، آسیب‌ها و قوت‌هایش را ببینید. جهت‌گیری درازمدتی نسبت به فرهنگ اتخاذ و انتخاب کند و در کلان مقوله فرهنگ پیش‌بینی کند آیا باید چه سمتی حرکت کنیم. این یک ایده‌پردازی است که می‌تواند به یک تفاهم اجرایی هم ختم شود. یعنی افرادی که متولیان اصلی در فرهنگ کشور هستند به تفاهم برسند که ما باید همچنین مسیری را طی کنیم اما در لایه بعد می‌خواهد این تدبیر و سیاستگذاری کلان و راهبرد به واقعیت بپیوندد باید اصل را اتفاقا بر این گذاشت که مردم آگاهانه و مختارانه این مسیر را ببینند و بپذیرند.

* برخی صاحب‌نظران، سیستمی به موضوع نگاه می‌کنند، که نظام‌ها با هم در تعامل هستند و این طور نیست که نظام سیاسی خنثی باشد و نظام فرهنگی هر طور که بخواهد مهندسی کند. در طرح مهندسی فرهنگی به نظام اقتصادی و سیاسی جامعه می‌پردازید و آن را می‌بینید؟

** در مرحله اول باید در یک بحث جامعه‌شناسانه مشخص کنیم که ارکان و ابعاد تشکیل‌‌دهنده جامعه کدام است. حالا بعضی الگوی 4 نظام را مطرح می‌کنند. بعضی بیشتر، بعضی کمتر. خود در این بحث باید در جای خودش تکلیفش معلوم شود. چون پایه بحث است. مرحله دوم صحبت بر سر نسبت بین این عوامل است. حالا مدل 4 نظام را فرض کنیم. نسبت و ارتباط این چهار نظام با هم چگونه است؟ اینها در عرض هم هستند، تاثیر و تاثر مساوی نسبت به همدیگر دارند. یکی فائق بر دیگری است. یکی حاکم بر دیگری است. حالا وارد بحث مهندسی می‌شویم. می‌گوییم همه ارکان جامعه احتیاج به راهبردی  و مهندسی شدن دارند. این راهبردی و مهندسی که نسبت به هر کدام از اینها می‌خواهد اتفاق بیفتد نسبت به دیگری چه تاثیر و تاثری دارد. در قدم اول می‌توانیم بر اساس یک الگوی 3 پایه‌ای حرکت کنیم. یعنی معتقد باشیم که جامعه بر 3 بعد سیاست، فرهنگ و اقتصاد حاکم است. برای شورای عالی انقلاب فرهنگی، در موضوع ارائه الگو طبقه‌بندی موضوع‌های فرهنگی را مطرح کردیم. آنجا از این جمله مباحثی که به عنوان پایه مجبور بودیم مطرح کنیم، همین بحث بود، که آنچه به عنوان مقوله‌های اجتماعی از آن یاد می‌شود به چه معناست و جایگاه آن چیست؟ می‌توان برای پاسخ به آنجا مراجعه کرد. این پاسخ سوال اول در پاسخ به اینکه سه بعد با یکدیگر چگونه هستند باید گفت ارتباط این 3 با هم تابع معنایی است که ما نسبت به این 3 قائل هستیم، یعنی برای اینکه به این مسائل در مهندسی فرهنگی بتوانیم پاسخ دهیم، باید الگوی حاکم را در اختیار داشته باشیم.

 خود فرهنگ در مهندسی کردن فرهنگ و تعاملی که باید این‌ها با یکدیگر داشته باشند به همان نسبت به ناکامی‌ ما در توقیف همین بخش منجر می‌شود. بعد این 3 را معنا می‌کنیم. اقتصاد به طور ساده به ارزش افزوده مادی یک جامعه وابسته است. مقوله فرهنگ هم پذیرش‌های هنجار یافته اجتماعی است، حال سیاست را در چه معنا کنیم؟

نظر غالب این است که سیاست از مقوله قدرت الگوی قدرت و توزیع قدرت در جامعه نشات می‌گیرد. اگر در همین حد بخواهیم به تعریف اکتفا کنیم، باید بگوییم سیاست یعنی قدرت، فرهنگ یعنی پذیرش‌هایی که نسبت به ارزش‌ها، اعتقادات و رفتار شکل می‌گیرد. صحیح است بگوییم فرهنگ مقدم است.

* فرهنگ مقدم است یعنی چه؟

**یعنی آنها زیر مجموعه فرهنگ هستند و اجزای فرهنگ محسوب می‌شوند. نه به معنای اینکه شما در پیدایش جامعه 3 متغیر دارید یا 3 سهم تاثیر بلکه سهم تاثیر اصلی مربوط به فرهنگ است. مهم تاثیر درجه 2 مربوط به سیاست است و سهم تاثیر درجه 3 مربوط به اقتصاد است. اگر این 3 باشند معلوم می‌شود فرهنگ اهمیت دارد. ولی آن طرف هم هیچ وقت توصیه نشده که شما برای زندگی دنیایی، سرمایه عمر و زندگی را خرج رفع فقر کنید. آن طرف هم یک ادبیات در مسئله گذاشته‌اند که دو طرف مسئله را برای ما روشن می‌کند. اگر ساده‌تر و نزدیک‌تر به ادبیات موجود حرکت کنیم این گونه معنا می‌شود. بر اساس این معنا اولویت اول را فرهنگ پیدا می‌کند. ممکن است بگویید سیاست مقدم است. اگر فرض را بر این بگیریم که فرهنگ بعد اصلی‌تر جامعه نسبت به سیاست و اقتصاد است نتیجه در قدم بعد که وارد مهندسی می‌خواهیم بشویم چه می‌شود. آیا نتیجه این می‌شود که باید مهندسی سیاست و اقتصاد در درون مهندسی فرهنگی هضم شود؟ نه بلکه همان گونه که باید در جامعه مهندسی فرهنگی شود باید عده‌ای هم در جامعه وجود داشته باشند که جامعه را مهندسی اقتصادی کنند، یک عده هم باید وجود داشته باشند که جامعه را مهندسی سیاسی کنند و این‌ها حتما تداخل دارند.

*چرا تداخل دارند؟‌

** چون راجع  به یک موضوع صحبت می‌کنند. یعنی عرصه سیاست، فرهنگ و اقتصاد مثل سه خودکار نیست که آنها را کنار یکدیگر بگذاریم و بگوییم هر کدام متولی این هستند. بلکه عرصه‌ای پهناور است که هر سه نوع مهندسی در آن ترکیب می‌شود به مهندسی جامعه توسعه، بنابراین مهندسی فرهنگی نباید ما را از مهندسی سیاسی جامعه غافل کند. این شرحی که عرض شد زمینه یک نیاز بزرگتر را ایجاد کرد. و آن اینکه ما یک مهندسی جامع می‌خواهیم و در آن مهندسی جامع باید یک الگوی جامع برای توسعه، تعالی و تکامل جامعه در اختیار داشته باشیم که در آن الگوی جامعه هر سه مهندسی ابعاد جامعه هم دیده شده باشد.