تاریخ انتشار : ۲۳ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۵  ، 
شناسه خبر : ۲۸۹۰۷۲
بررسي پديده «نوكيسگي» در گفت‌وگو با حسين راغفر
مقدمه: نوكيسگي را معمولا چنين تعريف مي‌كنند: قشري كه از نظر درآمد به طبقه بالا و از نظر فرهنگي به طبقه پايين و حتي لمپن‌ها بسيار نزديك است. نوكيسه‌ها، از يك طبقه اجتماعي مبدا به يك طبقه اجتماعي مقصد پرتاب شده‌اند. اين پرتاب ناگهاني بر اثر يك اتفاق يا استفاده از رانت و شرايط و التهابات اقتصادي رخ مي‌دهد. آنها، ديگر نه خود را به طبقه اجتماعي مبدا متعلق مي‌دانند و نه با جايگاهي كه اكنون كسب كرده‌اند، آشنايي دارند. يعني از گذشته خود نفرت و از اكنون خود ترس و احساس حقارت دارند. نوكيسه براي اينكه به طبقه سابق خود ثابت كند كه ديگر به آنها تعلق ندارد و همچنين براي غلبه بر احساس حقارت خود در مقابل طبقه جديدي كه به آن پرتاب شده است، مجبور به تظاهر است و ساده‌ترين راه براي تظاهر، خريد ديوانه‌وار كالا‌هاي لوكس، نمايش عروسي‌ها، ميهماني‌ها و خانه‌هاي آنچناني‌شان است. اوج اين نوكيسگي را مي‌توان در صفحه «بچه‌پولدارهاي تهران» كه چندي پيش سر‌و‌صداي زيادي هم به پا كرد، ديد. صفحه‌اي كه بنا بر اين داشت تا در شرايطي كه بخش عمده‌اي از جامعه ما درگير معاش خود هستند ويلاهاي رويايي و ماشين‌هاي چند ميلياردي كلوپ بچه پولدارها را در چشم همه فرو كند. در گفت‌وگوي پيش رو ابعادي از نوكيسگي را با حسين راغفر بررسي كرديم. اين اقتصاددان معتقد است اينها كساني هستند كه نوعا در اثر ارتباطات و موقعيت‌هاي سياسي يا قوم و خويشي يا حزبي مي‌توانند در اثر تغييرات سياسي به يكباره به موقعيت‌ها و امتيازهاي اقتصادي، دسترسي به انحصار، دسترسي به اعتبارات بانكي يا قدرت تاثيرگذاري بر قيمت‌گذاري و قيمت‌ها در مورد برخي كالاها، دسترسي به اطلاعات درون سيستمي و... پيدا كنند و اين مي‌تواند موقعيت آنها را يك شبه يا در يك فرصت بسيار كوتاه به‌شدت دگرگون كند.
پایگاه بصیرت / علي وراميني
(روزنامه اعتماد - 1394/08/24 - شماره 3393 - صفحه 8)

مسوول اصلي شكل‌گيري پديده نوكيسگي نظام اقتصادي رفاقتي است

* در ابتدا فرهنگ نوكيسگي را براي ما توضيح دهيد و اينكه اين فرهنگ چه نمودهاي عيني دارد؟

** پديده نوكيسگي را مي‌توان محصول نظام اقتصادي نابساماني دانست كه اين پديده را به وجود مي‌آورد. نوكيسه‌ها كساني هستند كه بدون داشتن ظرفيت‌هاي لازم، در يك شبه صاحب ثروت و مكنتي مي‌شوند كه عملا ظرفيت‌هاي آن را ندارند و به همين دليل نوكيسگي خودش را به اشكال مختلف از جمله عدم انطباق فرهنگي با موقعيتي كه افراد كسب مي‌كنند، قابل مشاهده است و در جامعه بسيار ملموس و برجسته است. به همين دليل به خصوص تفاوت‌هاي فرهنگي موقعيت اقتصادي‌اي كه به دست‌آورده‌اند بدون توجه به موقعيت اقتصادي‌شان و فعاليت‌هاي‌شان با منزلت اجتماعي متناسب با آن موقعيت اقتصادي شاخصه‌هاي نوكيسه‌ بودن است.

افرادي كه يك شبه از موقعيت اقتصادي خيلي متفاوتي برخوردار مي‌شوند و فرهنگ زيست در چنين فضايي را هم نداشته‌اند، موجب مي‌شود كه به‌طور خيلي‌آشكاري تفاوت شيوه زندگي آنها و سبك زندگي‌شان با فرهنگ متناسب با آن كاملا مشهود باشد. اين نوكيسگي عارضه‌هاي بسيار زيادي به‌واسطه مساله مصرف‌گرايي مبتذلي كه بر جامعه حاكم است در پي دارد. از اين رو است كه اين تعارض بين موقعيت اقتصادي، اجتماعي و شأن و منزلت متناسب با سطح زندگي را كاملا مي‌توان تشخيص داد. بسياري از اين افراد در اثر وضعيت اقتصادي كه يك‌شبه متحمل مي‌شوند، نوعي گسيختگي فرهنگي با موقعيت گذشته خودشان دارند. يعني فرهنگ گذشته‌اي كه هيچ تناسبي با فرهنگ متحول شده مصرف زده بعد از موقعيت اقتصادي كسب مي‌كنند ندارد.

همين مساله موجب شده كه نه‌تنها خود اينها دچار مشكلات عديده فرهنگي و اجتماعي مي‌شوند، بلكه خانواده‌هاي‌شان هم به‌شدت متاثر و آسيب‌خورده مي‌شوند. فرزندان بسياري از اينها در اثر موقعيت اقتصادي پدر خانواده انتظارات كاملا متفاوتي را پيش از اين تحول طلب مي‌كنند. خودروهاي بسياري از اينها به سبك زندگي جديد مصرف‌گرايي فرزندان‌شان با خودروهاي گرانقيمت يا شيوه لباس پوشيدن جديدشان يا الگوهاي مصرفي ديگر با ديگر اقشار جامعه قابل شناسايي و تمايز است. كسي كه در خانواده مرفه اصيل بزرگ شده داراي ريشه و عمق خانوادگي خاصي داشته‌اند كه متناسب با موقعيت اقتصادي آنهاست. اما كساني كه يك شبه به اين موقعيت مي‌رسند از فرهنگ به‌شدت متفاوتي آسيب مي‌خورند و اين آسيبي كه متوجه آنهاست به خاطر تغيير يك شبه‌اي است كه در اثر وضعيت متمول اقتصادي است كه به يكباره نصيب‌شان شده است.

در اين صورت رفتار همسر و فرزندان خانواده به‌شدت تغيير مي‌كند. در موارد متعددي شاهد ازدواج‌هاي مكرر و مجدد از ناحيه اين افراد هستيم. به همين دليل زندگي‌هاي‌شان دستخوش آشوب‌هاي به‌شدت جدي مي‌شود. اتلاف منابع، اتلاف فرصت‌هاي اقتصادي كه در اشكال مختلف به دست آورده‌اند، ورودشان به فعاليت‌هاي غيرمولد مانند دلالي و سفته‌بازي از جمله ويژگي‌هاي اقتصادي آنها است كه در اثر دسترسي يك شبه به تمكن مالي صورت مي‌گيرد. اين تمكن از طريق بخت و اقبال و بر اثر نابساني‌هاي نظام اقتصادي كشور بوده يا از طريق اتصالشان به برخي زد و بندها است كه فرصت‌هاي ممتازي را كسب مي‌كنند و مي‌توانند با استفاده از امتيازها و انحصارها وارد فضاي اقتصادي متفاوتي بشوند.

نكته قابل تامل اين است كه اينها به دليل برخوردار نبودن از آموزش‌هاي لازم و پيشيني، امكان ورود به فعاليت‌هاي مولد در اقتصاد كشور را ندارند و در بسياري از موارد خودشان موجب رشد اقتصادهاي نامولد در جامعه هستند. اين احتمال وجود دارد كه در اثر نابساماني اقتصادي كشور، درآمدهاي بسيار كلاني نصيب اين‌گونه افراد شود. از سوي ديگر اين درآمدها مبنايي براي كسب درآمدهاي بزرگ‌تر در اين نظام نابسامان اقتصادي شود. در چنين وضعيتي چرخه اقتصادي كج و فرهنگ آسيب‌خورده مصرف‌گرايي متعفن مجددا تكرار مي‌شود و آسيب‌هاي بسيار جدي به اقتصاد كشور وارد مي‌شود.

* شما اشاره كرديد كه فرهنگ كساني كه در يك خانواده مرفه متولد و بزرگ مي‌شوند با كساني كه يك شبه پولدار مي‌شوند، متفاوت است. چه سازوكاري اتفاق مي‌افتد كه با وجود اينكه هر دو ثروتمند هستند اما رفتارهاي متفاوتي دارند؟

** كساني كه در يك محيط فرهنگي متفاوت به دنيا مي‌آيند و رشد مي‌كنند، سبك زندگي و فرهنگ خاصي را همراه خود دارد و از اين اصالت اقتصادي متناسب برخوردار هستند. اينها كساني هستند كه نوعا در اثر تلاش و سختكوشي و نوآوري صاحب ثروت و مكنت شده‌اند. به همين دليل ارزش اين موقعيتي كه در آن قرار دارند، مي‌دانند و از سويي هم از فرهنگ اصيل‌تري برخوردار هستند. اين را مقايسه كنيد با وضعيت كساني كه يك‌شبه موقعيت و پايگاه اقتصادي‌شان متحول مي‌شود و درآمدها و منابع بسيار بزرگي به دست مي‌آورند و به همين ترتيب هم فرهنگ‌شان در اثر اين وضعيت به‌شدت منقلب مي‌شود. به همين دليل، تحولات نوساني و آني كه در وضعيت اين افراد ايجاد مي‌شود، خود عامل بحران‌ها و مشكلات گسترده در زندگي اين دسته از مردم مي‌شود.

چون گروه ديگري كه ثبات را در زندگي تحصيل و تجربه كرده‌اند، نوعا فرهنگ متناسبي را هم دريافت كرده‌اند. به همين دليل از نوسانات يك‌شبه و جهش‌هاي غيرمترقبه مصون هستند. همين سبب مي‌شود كه به تناسب آسيب‌هاي كمتري را هم داشته باشند. از اين رو ويژگي افراد نوكيسه تنها محدود به حوزه اقتصادي زندگي‌‌شان نمي‌شود. بلكه كاملا در فرهنگ شخصي‌ و خانوادگي‌شان منعكس مي‌شود.

در حالي كه اين نوسانات ناگهاني و شديد را در فرهنگ خانواده‌هاي مرفه ديگر كه سابقه يك اصالت و تاريخچه خاصي را در زندگي‌شان تجربه كرده‌اند يا خانوارهاي متوسطي كه زندگي عادي داشته‌اند يا حتي خانواده‌هاي فقير و كم درآمدي كه فرهنگ قناعت و توجه به ارزش‌ها و نجابت و... اصالتي دارند كه در وهله اول مهم نيست كه موقعيت اقتصادي و اجتماعي‌شان چه بوده اما اين ثبات و موقعيت اقتصادي و اجتماعي‌شان يا حتي اگر هم بهبودي وجود دارد، اين بهبود تدريجي مانع از بروز نوسانات خيلي شديد در موقعيت اقتصادي و فرهنگي آنها مي‌شود. اما از عبارت و اسم نوكيسه‌ها هم مشخص است كه اينها تغييرات شديد و ناگهاني را در موقعيت اقتصادي‌شان تجربه مي‌كنند و همين مساله موجب تغييرات شديد در فرهنگ شخصي و خانوادگي‌شان مي‌شود.

* اين پديده در ايران ناشي از تركش‌ها و اضمحلال ما در نظام سرمايه‌داري است يا اينكه مناسبات اقتصادي كه در كشور ما حاكم بوده بيشتر باعث بروز و ظهور اين پديده شده است؟

** اين مساله ناشي از عملكرد نظام اقتصادي ما است. در تعاريف اقتصادي، عبارت سياسي اقتصادي وجود دارد كه به سرمايه‌داري رفاقتي يا اقتصاد رفاقتي تعبير مي‌شود. اينها كساني هستند كه نوعا در اثر ارتباطات و موقعيت‌هاي سياسي يا قوم و خويشي يا حزبي مي‌توانند در اثر تغييرات سياسي به يكباره به موقعيت‌ها و امتيازهاي اقتصادي، دسترسي به انحصار، دسترسي به اعتبارات بانكي يا قدرت تاثيرگذاري بر قيمت‌گذاري و قيمت‌ها در مورد برخي كالاها، دسترسي به اطلاعات درون سيستمي و... پيدا كنند و اين مي‌تواند موقعيت آنها را يك شبه يا در يك فرصت بسيار كوتاه به‌شدت دگرگون كند. بنابراين به نظر من مسوول اصلي شكل‌گيري پديده نوكيسگي نظام اقتصادي رفاقتي است كه در جامعه ما هم سابقه طولاني دارد.

* اما از آن سو هم ما هرچقدر بيشتر با زندگي لوكس آشنا شده‌ايم و مثلا همه دوست دارند ماشين لوكس و مدل بالا سوار شوند و حتي به عبارتي همه دوست دارند نوكيسه شوند، آيا يكي از دلايل نمي‌تواند مصرف‌گرايي حاصل از سرمايه‌داري باشد؟

** البته كه چنين چيزي وجود دارد واقعيت اين است كه جامعه‌اي كه در آن ارتقا و پيشرفت نه بر اساس شايستگي‌، نوآوري، خلاقيت و سختكوشي و قابليت نباشد و بر مبناي روابط خويشاوندي و دوستي و حزبي عملا شكل بگيرد، تبديل به يك الگوي رفتار عمومي مي‌شود و به صورت يك بيماري فراگير خيلي‌ها را تشويق مي‌كند از اين مسير كه يك ميانبر يك شبه است و نيازي به مرارت، سختي، سرمايه‌گذاري و تلاش در آن نيست، بلكه مي‌توانيد يك‌شبه و از يك مسير خيلي سريع و ارزان به ثروت بزرگي دسترسي پيدا كنيد و يكباره موقعيت شما را در جامعه به‌شدت تغيير مي‌دهد.

در اين صورت همين جامعه هم يك‌شبه نوع نگاهش را به شما تغيير مي‌دهد و فردي كه از موقعيت اقتصادي برجسته‌اي برخوردار است، از ارجمندي كاذبي هم به‌خاطر موقعيت اقتصادي برخوردار مي‌شود. علت اين است كه ارزش‌هاي اين جامعه دگرگون و متفاوت شده است و اين تفاوت‌ها ارزش‌گذاري مي‌كند بر مجموعه‌اي از هنجارها و رفتارهاي جديد و طبيعتا اين جاذبه دسترسي به ثروت فوري و بزرگ و طي كردن مسيرهاي رسيدن به موقعيت جديد را تشويق مي‌كند. در اين صورت قبح يا فروپاشي اصول اخلاقي به دنبال اين مساله بسيار جلوه خواهد كرد.

* از دگرگوني ارزش‌ها صحبت كرديد. شاهد بوديم كه در اوايل انقلاب مردم و به خصوص جوانان، كساني بودند كه در زندگي‌شان آمال و ارزش‌هايي داشتند. انقلاب ٥٧ را رقم زدند و هشت سال جنگيدند اما الان مي‌بينيم كه خواسته اكثر جوانان ما تجربه سفر خارجي يا داشتن خودروي لوكس و فخرفروشي به ديگران است. چه اتفاقي افتاد كه چنين از آن آمال و آرزوها به زندگي مصرف‌گرايي تغيير جهت داشته‌ايم؟

** البته توجه داشته باشيد كه بخشي از اين معضلات در طول سال‌هاي بعد از جنگ تاكنون در بخش‌هايي از نظام مديريتي و سياسي ما نيز وجود داشته است و اين معضل قطعا به متن جامعه هم تسري يافته است. در واقع همه اينها تبديل به هنجارهاي جديدي شد كه نسل جوان امروز ما در بستر كاملا متفاوت با ارزش‌هاي اوليه انقلاب رشد كرده است. محصول اين اتفاق اين شده است كه دنيا طلبي و ويژگي‌هايي كه شما اشاره كرديد ناشي از اين مساله باشد. ضمن اينكه نبايد فراموش كرد كه به هر صورت نظام اقتصادي جديدي كه از دل اين مناسبات شكل گرفته بر اين ارزش‌ها تاكيد دارد و اينها را نشانه‌هاي موفقيت مي‌داند. به عبارت ديگر كساني كه از موقعيت‌هاي اقتصادي مناسبي برخوردار نيستند به آنهايي كه از اين موقعيت‌ها برخوردار هستند، انسان‌هايي موفق جلوه مي‌دهد.

در مقابل، كساني كه برخوردار نيستند، آدم‌هايي شكست‌خورده به جامعه معرفي مي‌شود. خيلي مهم است كه توجه داشته باشيم تغيير ارزش‌ها با تغيير در نظام اقتصادي كشور همراه بوده و اينها ارزشگذاري‌هاي كاملا متفاوتي را از ارزش‌هاي انقلاب، ساده‌زيستي، كم‌مصرفي، كمك به ديگران، همبستگي و همدلي با گروه‌هاي محروم جامعه در جامعه پراكنده‌اند. اولويت‌هاي زندگي افراد در چنين جوامعي در اثر تغييرات ناگهاني در موقعيت‌هاي اقتصادي‌ كاملا متفاوت مي‌شود. دلنگراني‌ها و اشتياق‌ها و آرزوها و... به نسبت پيش از اين تحولات كاملا دگرگون مي‌شود. به طريق اولي اولويت‌هاي فرزندان اينها هم تحت تاثير ارزش‌هاي خانوادگي جديد شكل مي‌گيرد.

در همين فضا است كه رشد مي‌كنند و انتظارات متناسبي پيدا مي‌كنند. منتها نكته قابل توجه اين است كه هيچ جامعه‌اي نمي‌تواند وضعيت همه مردمانش را به همين نسبت ارتقا و بهبود ببخشد. جامعه‌اي كه مبناي آن نه تنها توليد، تلاش، سختكوشي، ابتكار و... نيست بلكه اتصال آن به درآمدهاي طبيعي نفت و گاز است كه توزيع آن هم خيلي خاص است و بسيار متاثر از موقعيت اقتصادي و سياسي افراد وابسته به قدرت و به ميزان دوري و نزديكي‌شان به قدرت، عملا براي‌شان اين امكان به وجود مي‌آيد كه از اين موقعيت‌هاي اقتصادي ممتاز برخوردار باشند يا نباشند.

چون در چنين اقتصادي ارزش‌افزوده خلق شده به اندازه‌اي نيست كه بتواند زندگي همه مردم را به يك نسبت بالا ببرد، طبيعتا ما شاهد نابرابري‌هاي شديد اقتصادي و اجتماعي هستيم كه به دنبال آن رشد اشكال مختلف مفاسد اقتصادي، جرم و جرايم، آسيب‌هاي اجتماعي مانند طلاق، اعتياد، سرخوردگي‌ها، فرار مغزها و... به عنوان محصولات مستقيم و طبيعي نظام طبقاتي جديد تجربه مي‌شود. همين مساله موجب شكل‌گيري طبقات نوكيسه جديد و همين‌طور در مقياسي بزرگ‌تر قربانيان اين نظام طبقاتي جديد را شكل مي‌دهند.

* اگر بخواهيم آسيب‌شناسي كنيم، شايد رسانه‌هاي ما و به خصوص رسانه ملي از دهه ٨٠ به بعد نوعي از سبك زندگي و جهان‌زيست را به مخاطب عرضه مي‌كند كه كاملا دور از واقعيت‌هاي اجتماعي است. آيا اين عامل هم تاثيرگذار است يا خير؟

** بله. قطعا صدا و سيما بخشي از نظام فرهنگي كشور است و ضمنا به‌شدت هم متاثر از همين نوع مناسبات اقتصادي است. طبيعتا به نيازهاي به خصوص گروه‌هاي موفق در اين نوع اقتصاد پاسخ مي‌دهد. طبيعتا يكي از عوامل اصلي شيوه تبليغ كالاها و رشد مصرف‌گرايي رسانه‌هاي عمومي است كه تاثيرگذاري‌شان بيشتر از رسانه‌هاي كوچك‌تر است. صداوسيما و رسانه‌هايي كه پوشش آنها در سطح ملي است طبيعتا آثار اقتصادي و ميزان تاثيرگذاري متفاوت و بيشتري به نسبت رسانه‌هاي كوچك‌تر دارند.

اين رسانه‌ها مسووليت سنگين‌تري هم دارند. به هر صورت اگر آسيبي مثل شكل‌گيري فرهنگ نوكيسه‌گرايي در كشور وجود دارد، بايد به نقش رسانه‌هاي داراي پوشش ملي توجه شود. بنابراين نبايد از نقش اين رسانه‌ها در تخريب فرهنگ ملي و جايگزين كردن فرهنگ مبتذل مصرفي غفلت كرد يا ارزش آن را كم‌اهميت جلوه داد. به اعتقاد من نقش آنها در شكل‌گيري اين نابساماني‌ها خيلي تعيين‌كننده است.

* اين پروژه سال‌ها پيش كليد خورده اما اوج آن مصادف است با دوران دولت‌هاي نهم و دهم. به‌طور مثال در شرايط تحريم، بيشترين آمار مربوط به واردات خودروي پورشه، از آنِ كشور ما بود. بيشترين اختلاس‌ و فسادهاي اقتصادي هم در هشت سال اين دولت‌ها صورت گرفته است. موارد مشابه زيادي وجود دارد. آيا مي‌توان عمده‌ترين دليل اين بحران‌ها را مناسبات اقتصادي مبتني بر دلالي ارزيابي كرد؟ به عبارت ديگر آيا مي‌توان گفت كه يكي از دلايل ظهور فرهنگ نوكيسگي اين بوده كه در اين دوران، اقتصاد دلالي بيش از هر زماني در تاريخ نظام ما وجود داشته است؟

** بله. اقتصاد غيرمولد كه دلالي و سفته‌بازي در آن رشد پيدا مي‌كند، نشان‌دهنده ساخت اقتصاد سياسي كشور است. منتها دلالي به نظر من يك نوع ابزار است. آنچه اصلي‌تر است اين است كه نظام اقتصادي رفاقتي به خاطر عدم حاكميت قدرتمند يا مستحكم قانون در كشور، اين فرصت‌هاي سوءاستفاده يا موقعيت‌هاي ممتازه را براي افرادي كه فاقد صلاحيت‌هاي دسترسي به موقعيت‌هاي جديد هستند، فراهم مي‌كند. بنابراين بايد آن را در فقدان كاركرد صحيح فقدان نهادهاي مدني در چارچوب رفتارهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي جامعه جست‌وجو كرد. ضمن اينكه انسداد سياسي يكي از بسترهايي است كه اين دسته از فعاليت‌هاي فاسد مي‌توانند در آن رشد كنند. همه اينها اتفاقاتي است كه با درآمدهاي باد‌آورده و بي‌سابقه ارزي نفت و گاز در كشور طي اين دوران همراه شد. مجموعه اينها عملا باعث رقم خوردن فساد بي‌سابقه سياسي و اقتصادي در كشور را رقم زد.

* آيا مي‌توان گفت برخي مديران آن دوران به نوعي از اساس نوكيسگان سياسي بودند كه نوكسيگان اقتصادي هم فوران پيدا كرد؟

** قطعا اين‌گونه بوده است. يعني يكي از دلايل تعجيل در پيمودن يك‌شبه راه صدساله، ناامني‌ها و نااطميناني‌هايي است كه اين دسته از افراد از آن برخوردار بودند و مي‌خواستند يك شبه راه صدساله را طي كنند. به اين خاطر كه اطمينان نداشتند آيا چندصباح ديگر بر سر كار خواهند بود يا خير. به دليل اينكه حضورشان نه بر اساس شايستگي بلكه بر اساس مناسبات قوم و خويشي يا ارتباطات سياسي بوده كه شكل گرفته است. به همين دليل از يك فرصتي كه به ناگاه پيدا شده بوده، سعي كرده‌اند يك شبه كمال استفاده را بكنند و همين كار را هم كردند.

* راه برون‌رفت ميان‌مدت و بلندمدت خروج از اين وضعيت به نظر شما چيست؟ آيا اقتصاد مبتني بر توليد مي‌تواند كمكي به زدودن اين آفت از جامعه شود؟

** قطعا اين‌گونه است. تغيير جهت اقتصادي و البته حاكميت قانون و نقش نهادهاي مدني مثل احزاب سياسي، رسانه‌هاي آزاد، تشكل‌هاي مردمي و... عوامل خيلي موثري هستند كه اصلاحات تدريجي بتواند امكان‌پذير شود. در مقابل فساد و فعاليت‌هاي مفسده‌انگيز تا جايي كه امكان دارد بايد گرفته شود. در كنار اينها رفتار سياستمداران و اصحاب قدرت تحت نظارت و كنترل قرار بگيرد و حضور حساس مردم را از طريق حضور رسانه‌هاي آگاه و فعال در جامعه امكان‌پذير كرد. در اين صورت فشار افكار عمومي قطعا بهترين تضمين براي سلامت نظام سياسي و اقتصادي در جامعه خواهد بود.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=30395

ش.د9404561