(روزنامه مردمسالاري – 1395/02/12– شماره 4027 – صفحه 11)
نشست علمي« اجتهاد، هستها و بايدها» با سخنراني حجتالاسلام والمسلمين سيدمصطفي محقق داماد، حجتالاسلام والمسلمين داود فيرحي و حجتالاسلام والمسلمين عليدوست عصر سهشنبه، 7 ارديبهشت ماه در دانشگاه شهيد بهشتي برگزار شد.
به گزارش شفقنا در ابتداي اين نشست حجتالاسلام والمسلمين سيدمصطفي محقق داماد عضو فرهنگستان علوم و استاد دانشگاه در خصوص اجتهاد گفت: واژه اجتهاد از زمان پيامبر(ص) اقتباس شده است و اجتهاد اولين بار توسط ابوبکر به کار نرفته است و اين بر ميگردد به زماني که يمن، اسلام آورده بود و اولين چيزي که نياز داشت يک قاضي خوب بود، پيامبر(ص) ميخواست معاذ بنجبل را به يمن بفرستد و با او مصاحبهاي کرده و پرسيد چگونه قضاوت خواهي کرد که او گفت از روي قرآن و سنت، سپس پيامبر(ص) پرسيد اگر حکميدر اين دو نبود چه ميکني؟ معاذ گفت که من حکم را اجتهاد خواهم کرد، که پيامبر اين قول را تاييد ميکنند و سپس ميگويند خدا را شاکرم که دوستان من را چنين تربيت کرده است.
وي ادامه داد: در قرآن واژه اجتهاد را نداريم و واژه استنباط را در آيه 4 سوره نساء «وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلًا: و چون خبرى [حاکى] از ايمنى يا وحشت به آنان برسد انتشارش دهند و اگر آن را به پيامبر و اولياى امر خود ارجاع کنند قطعا از ميان آنان کسانياند که [ميتوانند درست و نادرست] آن را دريابند و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود مسلما جز [شمار] اندکى از شيطان پيروى ميکرديد» داريم که اي کاش به جاي اجتهاد استفاده ميشد.
استاد دانشگاه شهيد بهشتي اظهار کرد: استنباط از کلمه «نبط» گرفته شده است. نبط يعني آب کشيدن از چاه عميق، پاک و تميز و از اين لغت مجاز گرفته شده براي هر دانشي که اينگونه به دست ميآيد. من ميخواهم ادعايي کنم و نميدانم دوستان من چقدر با اين نظر موافق هستند يا نه. ميگويند دين پيامبر، خاتم است آيا خاتم به اين معنا است که دين تمام شده است يا به معناي اينکه نبوت پايان يافته؟ خاتمالانبيا يعني پيامبر نبوت ختم کرده است نه به معناي اينکه دين تمام شده باشد و دوران عقل آغاز شده باشد. خاتم يعني به معناي اينکه ديگر قرار نيست کسي از جانب خدا مبعوث شود. محقق داماد تاکيد کرد: پس دين اسلام قرار است هميشگي باشد اما چطور ميشود قانوني هميشگي باشد در درون قانون توقيت نيست يعني ماهيت قانون اين است که براي زمان خاصي است پس اگر بخواهيم دين محمدي هميشگي باشد چه بايد بکنيم؟ به نظر ميرسد اجتهاد مکمل ختم نبوت است. اگر اجتهاد نباشد ختم نبوت معني ندارد اگر اجتهاد نباشد بايد منتظر پيامبر ديگري بود و اين مشکلي است که اهل سنت در اجتهاد دارند. اگر اجتهاد نباشد بايد بگوييم که دوران دين هم تمام شده است. اگر قرار است دين باقي بماند با توجه به اينکه قانون بايد منطبق با هر زماني باشد يک حلقه اي اينجا وجود دارد به نام اجتهاد پس نهاد اجتهاد در کنار نهاد خاتميت نبوت مينشيند که هر کدام از اينها را دست بزنيد آن يکي به لرزش ميافتد.
آيتالله ابوالقاسم عليدوست: عضو هيات علمي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلاميدرباره اجتهاد گفت: بحث را با دو محور ماهيتشناسي اجتهاد و دوم گستره اجتهاد آغاز ميکنم. در مجموعه معارف دين يک اصلي به نام توحيد در تشريع دين داريم که قرآن بارها اين اصل را مورد توجه قرار داده است اين موضوع در روايات زيادي نيز ديده ميشود. او تصريح کرد: عقل انسان درک ميکند هيچ نهادي يا شخصيتي نميتواند بر شخص ديگري ولايت داشته باشد تا بخواهد براي او قانون وضع کند. قانوني که الزامآور باشد تنها بايد از اراده الهي سرچشمه بگيرد.
اين استاد حوزه درباره اينکه منبع تشريع اراده الهي است، بيان کرد: در دين اسلام همه مذاهب به يک منبع ميرسند و منبع تشريع، اراده الهي است. اگر خداوند نهادي را براي قانونگذاري تعيين کند، براي مثال ولايت تشريعي به پيامبر(ص) يا امام(ع) داده باشد. بالذات تنها خداوند است که قانون را جعل ميکند. بنابراين نه عرف، نه شهريار نه توافق مردمان و... هيچکس نميتواند قانون جعل کند بر همين اساس به معناي واقع کلمه قوهاي به نام قوه مقننه نداريم. وقتي در دوره مشروطه نيز قوه مقننه مطرح شد يکي از موضعگيريهاي عالمان مشروعهخواه در مقابل مشروطهطلب همين بود، اما به هر صورت اين گفتمان حاکي از اصل توحيد در تشريع بود.
عليدوست ادامه داد: نکته دوم از الزامات پذيرش توحيد در تشريع است، ما قرآن، سنت پيامبر، عقل و اجتماع را منابع تشريع نميدانيم؛ اگر بخواهيم دقيق صحبت کنيم آنها اسناد و ادله کاشف از اراده الهي است. نهادهايي ايجاد ميشود به نام منبع تشريع، اراده الهي و نهاد ديگري هم به عنوان عقل قرآن و سنت ايجاد ميشود. يعني فرمايش پيامبر(ص) به عنوان سندي است کاشف از اراده الهي که معتبر است.
عضو هيات علمي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي درباره ماهيت اجتهاد توضيح داد: از اين دو مورد که از اصل توحيد در تشريع سرچشمه ميگيرد، به ماهيت اجتهاد ميرسيم. اجتهادي که در صحبتها مورد توجه قرار ميگيرد، عمليات قانونگذاري نيست بلکه عمليات کشف شريعت است.
اين استاد حوزه عنوان کرد: اجتهاد به معناي کشف و فقه به معناي دانش کشف شريعت و فقيه کسي است که با فرايند تعريف شده بتواند شريعتي که نامکشوف است را کشف کند تا در اختيار مقلدان و شهروندان قرار دهد. اما گاهي بعضي از تصورات اصلاح ميشود مثل اينکه تصور ميشود فقيه قانونگذار است. مجتهد از جهتي آزاد است که در روش شناسي اجتهاد مطرح ميشود. اما از طرفي ديگر با اسنادي مواجه است و بايد از طريق آنها شريعتي که خداوند جعل فرموده را کشف کند، آزاد نيست. عليدوست با بيان اينکه بحث بعدي گستره اجتهاد است، افزود: يکي از مهمترين مسايل در بحث فلسفه فقه بحث گستره اجتهاد است. اين بحث مبنا و بنيان آن دو مساله مهم است؛ اولين مساله گستره شريعت است.
او با اشاره به کتاب «فقه و عرف» تصريح کرد: يک انديشه شمول(حداکثري) داريم. يعني شريعت اعتبارات الهي، قانون همه ساحتهاي زندگي بشر را در برگرفته است. انديشههاي ديگر هم انعزال، اعتدال و انديشه ابهام است که ميتوان برداشت حداقلي و حداکثري از اين موارد داشت. تا ما گستره شريعت را روشن نکنيم نميتوانيم از گستره اجتهاد صحبت کنيم. عضو هيات علمي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي ادامه داد: اگر ميبينيم برخي اجتهاد را از هر مسألهاي ورود ميدهند، در پس ذهن آنها انديشه حداکثري در گستره شريعت وجود دارد و در مقابل آن هم انديشهاي وجود دارد که به شکل حداقلي ميانديشد. اين استاد حوزه اجتهاد را عمليات کشف دانست و اظهار کرد: ما گفتيم که اجتهاد قانونگذاري نيست اما بايد ديد که آيا اجتهاد حکمشناسي است و مجتهد تنها بايد حکم شناسي کند و موضوعشناسي در ساحت فقاهت نميآيد؟ يا اجتهاد دو ساحتي است.
عليدوست گفت: اگر من تعبير موضوع شناسي ميکنم به اين دليل است که ميخواهم با ادبيات رايج همراهي کنم وگرنه«موضوع» در اينجا کلمه نادرست و واژه بهتر مصداق شناسي است. بايد بگوييم اجتهاد، حکم شناسي و موضوع شناسي است چون حکم بدون موضوع نميشود. براي مثال مجتهد تا ميخواهد بگويد چيزي پاک يا حرام است بايد بعد از اينکه ميگويد پاک يا حرام، موضوعي را هم مطرح کند؛ بنابراين گزاره فقهي بدون حکم موضوع تمام نميشود.
او با بيان اينکه مصداق مهم است، عنوان کرد: پس بايد ديد که ورود به مصاديق جزو عرصه اجتهاد است يا خير؛ ممکن است برخي بگويند مصداق شناسي جزء عرصه اجتهاد نيست. ما کاري به گفتهها نداريم و بايد به رويهها و گفتمانها توجه کنيم. مسأله اي که مهم است اجتهاد، وارد تعيين مصاديق ميشود؛ اما در عموم موارد مصداقشناسي جزو حوزه اجتهاد نيست.
حجتالاسلام داود فيرحي: اجتهاد هنر مؤمنانه زندگي کردن است
در ادامه اين نشست حجتالاسلام والمسلمين داود فيرحي پژوهشگر علوم سياسي و انديشه سياسي اسلام اظهار کرد: عنواني که براي بحث خودم انتخاب کردم اجتهاد و تجدد است، اينکه چه اتفاقي بر عمليات اجتهاد در اين صد سال گذشته آمده و ذيل اين عنوان سه بحث را مطرح ميکنم. بحث اول ضرورت اجتهاد است. همه دوستان ميدانند در يک جامعه ديني اجتهاد چيزي نيست که بتوان از آن چشم پوشي کرد. اجتهاد هنر مؤمنانه زندگي کردن و يا جريان نص در تاريخ است. احساس ميکنيم بحث از گستره شريعت يک بحث جديدي است و از قبل وجود نداشته و ظاهرا يک مباحث جديدي مطرح شده است که خيلي هم اهميت ندارد چون اجماع مسلمانها است که دين اسلام دين خاتم و جامع است. وقتي که اجماع وجود دارد که اين دين پاياني و جامع است، مفهومش اين است که در همه حوزهها سخني براي گفتن دارد و اين بحث گستره کمي از جامعه مسيحي به جامعه ما سر ريز شده است و دليل آن مشکلاتي است که بعد از زمان مشروطه و بويژه در اوايل انقلاب پيدا کرديم.
او ادامه داد: وقتي به ادبيات مسلماني نگاه ميکنيم همانطور که حاج آقا عليدوست مطرح کردند در واقع هيچ چيزي نيست که به گونه اي به نص ارجاع داده نشود. ما دو گونه عمل داريم برخي اعمال هستند که براي آن نص داريم يعني منصوص هستند و بعضي از فقها از آن تحت عنوان شرع ياد ميکنند و برخي از اعمال است که حکم مستقيميبراي آنها وجود ندارد و اجتهاد در همين حوزه عمل ميکند. به همين دليل وقتي از اجتهاد سخن ميگوييم در واقع طرح بسياري از پرسشهايي است که حکم مستقيميبراي آنها نداريم يعني حکم مستقيمياز شريعت براي آنها پيدا نميکنيم و مجبور هستيم فرايند استنباط را طي کنيم. استاد دانشگاه تهران در ادامه مباحث خود به وضع کنوني اجتهاد پرداخت و گفت: من با همه حوزهها کار ندارم بيشترين حوزه اي که کار کردم حوزه سياست و دولت است. اما مثالهايي را ميتوان خارج از حوزه دولت پيدا کرد راجع به اينکه اتفاق جديدي رخ داده است و بايد آن توجه کرد.
استاد عليدوستي به درستي فرمودند اجتهاد از ابتدا وجود داشته و هر حکم اجتهادي لاجرم يک موضوعي دارد که روي آن ايستاده اينها درست است اما آنچه که بسيار اهميت دارد اين است که ايران اما از سال 1285 شمسي يعني حدود 110 سال پيش با مسائلي مواجه شد که اين مسايل قبلا وجود نداشت يعني چيزي پيدا شده به عنوان دولت ملي مدرن دولتي که به يک سرزمين گره شده است. ما در حوزه دولت قبل از مشروطه به امت نگاه ميکرديم و فرض بر اين بود که ايده آل جهان اسلام، يک جامعه مسلمان و يک حکومت بود اما از سال 1285 به بعد تفکر اسلاميو ضرورت زندگي مسلماني ما را به سمت تاسيس دولت ملي کشاند. فيرحي در ادامه و در تعريف دولت ملي گفت: دولت ملي دولتي است که در درون چارچوب سرزميني شکل ميگيرد در عين حال که با بقيه مسلمانها هم مرز و هم دين است اما تعهدات سياسي جدايي دارد اتفاقا قانون هم وضع ميکند يعني قوانيني وضع ميکند که برخاسته از حقوق ملي است و هيچ ربطي به احکام شرعي ندارد يعني بسياري از ويژگيهاي دولت ملي را نگاه ميکنيم تنها شرطش اين است که مخالف شريعت نباشد. به تعبير شهيد مدرس دو چيز خيلي عظيم است اينکه بگوييم چيزي بايد موافق شرع باشد يا اينکه بگوييم چيزي نبايد مخالف شرع باشد.
اجتهاد در واقع عبارت است از هنر تنظيم زندگي ملي به گونهاي که مخالف شرع نباشد نه اينکه حکمش در همه جا کشف شود. بنابراين وقتي بحث دولت ملي مطرح ميشود لاجرم حاکميت ملي و مجلس قانونگذاري مطرح ميشود اتفاقا در مشروطه از مجلس قانونگذاري صحبت ميشد فقط در زمان حضرت امام(ره) است که در کتاب کشف الاسرار از مجلس به عنوان مجلس برنامه ريزي تعبير ميشود. در حالي که قبل از آن مجلس شوراي ملي و مجلس قانونگذاري بحث بود مجلس، قانون گذاري، نمايندگي وکالت و حزب ميخواهد و بسياري از مسايل ديگر شروع شد و اين موضوعاتي بودند و به رغم اينکه اجتهاد تاريخي به اندازه ظهرو اسلام دارد اما اجتهاد از 1285 با معمايي به نام موضوعات و مسايل جديد و سبک زيستن جديد رو به رو شده است. اين استاد دانشگاه تهران گفت: اين بحث ما را با دشواري روبه رو ميکند. هر کس با ادبيات فقهي ما آشنا است خيلي راحت ميتواند کتابها و تقويم فقهي ما را ببيند. همه اين کتابها بر اساس ادبيات قديم چيده شده است اما وقتي به اين بحث نگاه ميکنيم مسايل جديد که مطرح ميشود آن وقت ما با معمايي مواجه ميشويم که خيلي مهم است عبارتند از مواجهه جهان اسلام با اجتهادي که ادله دارد اما موضوعاتش موضوعات شسته رفته نيست.
موضوعاتي است که هنوز دقيق موضوع شناسي نشده و به اجماع نرسيده است به همين دليل ما شاهد تزلزل و اختلاف نظرها بسيار گسترده هستيم. يعني جنس اختلاف نظرهايي که بين فقها بعد از 1285 داريم با اختلاف نظرهاي قبل از آن متفاوت است چراکه در اختلاف نظرهاي قبل از آن موضوعات هزار سال جا افتاده بود مثلا بحث مضاربه جا افتاده بود اما مثلا مباحثي مانند بانک و ماليات جديد است اينکه ماليات را چه کسي حق دارد نظارت کند چه کسي حق دارد الزام کند و چه کسي حق دارد براي تخلف از الزام جريمه کند و مجازات بنويسد اينها مباحثي است که بحث اجتهاد را با دنياي جديدي مواجه کرده است.
فيرحي اظهار کرد: هميشه وقتي دکتر محقق داماد را ميبينم از چند جهت خوشحال ميشوم اول اينکه چنين چهره اي را ميبينم دوم اينکه هميشه سوالاتي به ذهنم ميرسد که مطرح کنم. قسمت سوم بحث من اين است که از سال 1358 يعني بعد از انقلاب با يک پرسشهاي بسيار انحرافي روبه رو شديم مبني بر اينکه مديريت بايد علميباشد يا فقهي؟ هماکنون نيز اين سوال وجود دارد به اين پرسش خيلي پرداختند بدون اينکه ببينند اين پرسش درست است يا نه؟. وقتي ميگوييم عمليات اجتهاد در دو بحث است يکي تلاش براي شناخت موضوع و دوم تلاش براي استنباط حکم است. وقتي به قضيه نگاه ميکنيم ميبينيم دو مکتب پيدا شده است يکي مکتب سنت است که اتفاقا درست هم است.
اين مکتب ميفرمايد اصلا موضوعشناسي در جايي که موضوعات از جنس موضوعات استنباطي نيست آن را بر عهده عرف بگذاريد و امام(ره) ميفرمود بر عهده عرف دقيق بگذاريد. او در پايان تاکيد کرد: اگر اين بحث را مطرح کنيم آن وقت تمام علوم انساني ميشوند چشم و چراغ فقه چون آنها هستند که موضوع را پالايش ميکنند و تازگي آن را نشان ميدهند اينها چشم و چراغ فقيه ميشوند تا فقيه بتواند حکميدهد. و دوم يک نظريه بنيادي راديکال هم مطرح است مبني بر اينکه فقيه براي اينکه حکم درستي دهد بايد موضوع را بشناسد. دوستان ميدانند که اصلا موضوع حکم شناسي دريا است اگر فقيه قرار باشد به سمت موضوع شناسي رود مصيبت چند برابر ميشود موضوعات زندگي آنقدر زياد است از سياست گرفته تا اقتصا، حکومت و مسايل اجتماعي و... شناخت همه موضوعات بحث بسيار پيچيده ميشود اين همه رشته داريم مگر کسي ميتواند آنها را جمع و جور کند اگر بگوييم مجتهد آنها را بشناسد عمري معادل با 70 الي 80 سال ميخواهد و به نظر من از اينجا بود که مشکل مديريت فقهي و علميپيدا شد.
يک بحثي با عنوان تحليل ماهيت اجتهاد پيدا شده که بعضي گفتند مجتهد بايد موضوعات عرفي را بشناسد و به نظر من از اينجا مديريت فقهي و علمي پيدا شد در حالي که اين دو هم سطح نيستند يکي هنجاري و ديگري واقعي است يعني علوم انساني از واقعيت موضوع صحبت ميکند ميگويد حزب چيست و فقه ميگويد حزب صحيح کدام است و کدام حزب کامل و کدام حزب ميتواند ناقص باشد. شايد بحثهايي مثل اجتهاد کليديترين بحث ما است که ما را دوباره برگرداند به آن ريلهاي جا افتادهاي که در ادبيات ما بود و تنظيم مجدد علوم انساني با اجتهاد، فقه و شريعت.
http://mardomsalari.com/Template1/News.aspx?NID=246637
ش.د9500454