تاریخ انتشار : ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۴۱  ، 
شناسه خبر : ۲۹۲۰۰۷
پایگاه بصیرت / دکتر عبدالله گنجی

(روزنامه جوان ـ 1394/10/13 ـ شماره 4714 ـ صفحه 1)

«اين انتخابات، ‌اولين انتخابات پس از بازگشت اصلاح‌طلبان ـ به عنوان يكي از دو جناح اصلي كشور ـ به حاكميت است و در واقع ثابت خواهد كرد آنان به صورت راهبردي و اصولي به سياست‌ورزي انتخاباتي برگشته‌‌اند و از دنباله‌روي از شبكه‌ها و جنبش‌هاي اجتماعي جديد به عنوان بديل كنش سياسي دست كشيده‌اند و دوباره به عرصه سياسي روي آورده‌اند». اين بخشي از سرمقاله هفته‌نامه صدا به قلم سردبير آن با عنوان «چرا اصلاح‌طلبان اپوزيسيون نيستند» مي‌باشد كه در ادامه آن نيز مطلبي از عبدالله نوري با عنوان «اصلاح‌طلبان برانداز نيستند» آمده و همچنين مصاحبه‌اي با حسين مرعشي انجام شده كه با تيتر «فرصتي براي بازسازي روابط اصلاح‌طلبان و نظام» به چاپ رسيده است.

اگر چه مطلب ذكر شده از سردبير صدا با هدف اعتمادسازي است اما خود حاوي چند اعتراف نهفته است از «به سياست‌ورزي انتخاباتي برگشته‌اند» و «از جنبش‌هاي جديد به عنوان بديل كنش‌هاي سياسي دست كشيده‌اند» بر مي‌آيد كه آنان به جهت روش و راهبرد در چارچوب‌هاي نظام به عنوان يك جناح دروني عمل نكرده‌اند. اما آيا مي‌توان به چنين بازگشت يا اعتمادسازي اطمينان كرد؟ بدون ترديد نمي‌توان هر كسي در اردوگاه اصلاح‌طلبي است را مخالف نظام يا ضدانقلاب خطاب كرد اما نقاط منازعه اصلاح‌طلبان و نظام نقاطي نيست كه قابل بازگشت باشد. كساني كه خود را اصلاح‌طلب ناب مي‌دانند از جهت رفتاري، منش و خصوصاً انديشه در كجاي جغرافياي نظام جاي مي‌گيرند. از آقاي مرعشي بايد پرسيد اين فرصتي كه از آن نام مي‌بريد چيست و چگونه به دست آمد؟ با كدام تغيير؟ كدام توضيح؟ و كدام پوزش زمينه آن را فراهم كرده‌‌ايد؟ مگر بازسازي روابط بدون توجه به آنچه موجب بي‌اعتمادي شده است امكانپذير است؟

فتنه 1388 يك متغير و يك كارگاه عيني و عملي براي قضاوت است. بررسي‌ها درباره جلسات سال‌هاي 1387 و دوماهه 1388 حزب مشاركت و مصاحبه 1388/3/21 موسوي با هفته‌نامه تايمز، انتخاب رنگ و تجمعات خياباني و نوع شعارهاي كف خيابان، ترديدي باقي نمي‌گذارد كه نبايد فتنه را دوگانه موسوي ـ احمدي‌نژاد يا واكنش غيرمنتظره به نتيجه انتخابات بدانيم. اصلاح‌طلبان نه تنها به مرزبندي اصرار نداشتند و نه تنها هنوز علت آن طراحي را توضيح نداده‌اند بلكه از مطالبات علني و خصوصي رهبري مبني بر مرزبندي و ابراز برائت از كساني كه اصل نظام و آرمان‌هاي امام را نشانه رفته‌اند، عبور كرده‌اند. از آن روز تاكنون اصلاح‌طلبان چه اقدامي براي اصلاح سوءظن نظام انجام داده‌اند. سعيد حجاريان فرياد مي‌زند و بارها تكرار مي‌كند كه «اصلاح‌طلبي بدون برو و برگرد دموكراسي‌خواهي است» و صراحتاً مي‌گويد، «اما بايد شرايط و مقتضيات فراهم شود.» نظام بايد سر را زير برف بكند يا بگويد ان‌شاءالله بزغاله است؟

اصلاح‌طلباني كه خود را مدعي اصل نظام، امام و انقلاب مي‌دانستند به اعتراف قوچاني تصميم به بازگشت گرفته‌اند. اين بازگشت بدون ترديد از راه ميانبر و از پستو و پشت پرده امكانپذير نيست. بايد از همان راه رفته باز گردند و پاسخ گويند كه چرا فتنه را طراحي و اجرا كردند، چرا به مطالبات رهبري بعد از فتنه بي‌توجهي كردند و چرا كشور و ملت را با مشاركت 85 درصدي در مقابل چشم ملت‌هاي اسلامي و جهانيان سربه‌زير كردند؟ علاوه بر فتنه 1388 كه به عنوان يك متغير در پرونده اين جماعت ثبت است، مسائل اساسي ديگري وجود دارد كه برگشت را به كلي امكان‌ناپذير مي‌كند.

مدرنيسم اگر صدها آسيب فرهنگي و اجتماعي داشته باشد يك خاصيت مثبت هم دارد كه رفتار، قلم و صوت افراد را قابل نگهداري و آرشيو مي‌كند. «اصلاح‌طلبان انديشه‌اي» كه بين قدرت و روشنفكري رفت و برگشت داشته‌اند و بعد از حلقه كيان از معرفت ذاتي و فلسفه سياست و حكومت در اسلام به معرفت نسبي، سيال و شالوده‌شكن رسيدند و فلسفه حكومت را نيز به قرارداد اجتماعي غرب ارجاع دادند،‌ اكنون چگونه مي‌توانند در چارچوب نظام ديني سياست‌ورزي نمايند؟ در بعد فكري، مسائل جدي اصلاح‌طلبان با نظام چگونه در پروژه بازگشت حل مي‌شود؟ تلاش براي جدايي دين از سياست، نفي احكام اجتماعي اسلام، ‌تمثيل ملكه انگلستان براي ولايت فقيه (مشروطه خواهي)، چگونه حل مي‌شود؟ عبدالله نوري كه با هويت مدير نظام در وزارت كشور براي متخلفين و محكومين دادگاه‌هاي جمهوري اسلامي ميتينگ سياسي و جلسه اسطوره‌سازي برگزار مي‌كرد و 11سال قبل از روز قدس 1388 (سال 1377) شعار نه غزه و نه لبنان سر مي‌داد و با افتخار آن را شوكران مي‌خواند، چگونه مي‌تواند با امام در يك قاب ديده شود؟

مصطفي معين ظاهراً فراموش كرده است كه در برنامه انتخاباتي 1384 در مصاحبه سعيد‌حجاريان با وي چه گفت؟ آنجا كه حجاريان پرسيد: شما معتقد به حاكميت دوگانه هستيد؟ و وي پاسخ داد: «واقعيتي است كه وجود دارد.» حال اين افراد چگونه مي‌خواهند اعتمادسازي كنند. در بعد رفتاري و جنبش‌هاي اجتماعي كه تئوري‌پردازي آن توسط مشاركتي‌ها و ملي‌مذهبي‌ها انجام و در بيانيه‌هاي موسوي موج مي‌زند، چگونه مي‌توان اعتمادسازي كرد. جلسات فراكسيوني حزب مشاركت در مجلس ششم كه صداي كروبي را هم درآورده بود و آنان را تهديد به لو دادن‌شان مي‌كرد، چگونه مي‌شود فراموش كرد؟ سند تعاملات پنج‌ساله حزب مشاركت و متهم كردن نظام به «يكه‌سالاري» و تلاش براي «مردم‌سالاري فزاينده» در زماني كه نظام در بحران گرفتار مي‌آيد را چگونه نبايد ديد؟ جزوه «حالا وقتشه» تاجيك را چگونه مي‌شود سوزاند؟ «زيست جهان» ‌هابر ماس كه توسط جمعيت توحيد و تعاون به «زيست مسلماني» تبديل شده بود را چگونه بايد تحليل كرد؟ مسئله سوم نگاه اصلاح‌طلبان به سياست‌هاي كلي نظام است. بدون ترديد تبلور ولايت‌پذيري مديران نظام صرفاً در تكريم عاطفي حرف رهبري نيست بلكه دويدن به دنبال سياست‌هاي كلي نظام است.

واقعاً اصلاح‌طلبان نسبت به سياست‌هاي كلي نظام در حوزه سياست خارجي، فرهنگي، آموزش و پرورش، آموزش عالي، الگوي پيشرفت ـ عدالت چه موضع و نظري دارند؟ بدون ترديد رقابت اصلاح‌طلبان (نه همه آنان) با نظام رقابت سلايق نيست. آنان به «رقابت هويتي» با نظام روي آوردند. قوچاني در همين سرمقاله مي‌نويسد: «اصلاح‌طلبان امروز يك ركن حاكميت به خصوص در دولتند و اگر بتوانند در مجلس هم فراكسيوني مقتدر داشته باشند، تصور اپوزيسيون‌نمايي آنان براي هميشه محو مي‌شود و اصولاً هميشه اصلاح‌طلبان اپوزيسيون حاكميت‌هاي اصولگرا بوده‌اند نه اپوزيسيون حكومت جمهوري اسلامي.» در پاسخ به اين ادعا بايد گفت اصلاح‌طلبان با چه چيز مخالفند و درصدد تغيير چه چيزي هستند؟ نظارت استصوابي، تأكيد بر اجراي امر به معروف و نهي از منكر، ايستادن مقابل دشمني‌هاي امريكا و... حرف نظام است يا جناح مقابل اصلاحات؟ اصلاح‌طلبان مخالفت با سياست‌هاي كلي نظام را با سيبل كردن جناح مقابل مخفي مي‌كنند و هنوز نتوانسته‌اند ثابت كنند «اصلاحات در نظام» است. اما خروجي انديشه و رفتار آنان كه همگي مضبوط است «اصلاحات را بر نظام» نشان مي‌دهد و در زماني كه هر دو قوه را در اختيار داشتند ثابت نمودند كه مبارزه آنان براي ورود به قدرت نيست كه اگر بود بعد از ورود به قدرت راه خدمت را جايگزين راه معارضه با نظام مي‌كردند.

ممكن است بخش‌هاي غيرفكري اصلاحات صادقانه (پس از عدم توان براندازي) بخواهند اعتمادسازي كنند. براي اعتمادسازي توجه به مطالبات طرح شده نظام مبناست، نه آنچه خود به عنوان تاكتيك به كار مي‌گيرند. ممكن است چنين بينديشند كه اعتمادسازي يعني اينكه از امروز و در آينده پسر خوبي باشيم يا گذشته را با خوبي در آينده جبران نماييم. اما توقع نظام از آنان پاسخگو بودن نسبت به لطمه به حيثيت نظام، علل طراحي فتنه و علت عدم همراهي در رفع غائله و علت عدم توضيح درباره رفتارهاي ساختارشكن است. آيا مي‌شود تصور كرد كسي در خط و آرمان امام حركت كند اما مورد تأييد غرب باشد؟ و رسانه‌هاي غرب براي آن هورا بكشند؟ مرزبندي با ضد انقلاب مطالبه ده‌باره رهبري از اصلاح‌طلبان است. آيا يك اصلاح‌طلب حاضر است بگويد (به طور مثال) گنجي، كديور، سازگارا، حقيقت‌جو، مهاجراني، مزروعي، افشاري، داوودي مهاجر و... از ما نيستند.

كدام تشكل اصلاح‌طلب حاضر است اين كار را در پرونده سياسي خود ثبت كند؟ مگر مرعشي و كرباسچي نگفته‌اند ما ليبرال هستيم و سروش هم به اين افتخار كرده است و مگر امام در سال‌هاي پاياني عمر بيشترين حساسيت منفي را نسبت به ليبرال‌ها نداشت؟ حال چگونه مي‌توان 180درجه مقابل انديشه امام و به دنبال بازسازي چهره و حضور مجدد در حاكميت بود. اگر از بعد رفتاري نيز اصلاح‌طلبان ناب موفق به اعتمادسازي تاكتيكي (به دليل ضعف در قدرت براندازي) بشوند از جهت فكري امكان اصلاح‌ نيست. بدون ترديد عناصر اصلي و دال ‌مركزي گفتمان اصلاح‌طلبي با گفتمان انقلاب اسلامي بدان‌سان كه امام مي‌خواست (غير از حوزه جمهوريت) هيچ نسبتي ندارند. همسو شدن با انديشه امام (ره) مقدم بر ورود به قدرت است. پيش‌نياز اعتمادسازي، جامع ديدن امام و تمسك به همه انديشه امام بدون احساس شرمندگي در مقابل غرب است.

http://javanonline.ir/fa/news/763197

ش.د9405410