(روزنامه اعتماد - 1395/03/08 - شماره 3537 - صفحه 8)
* راشد الغنوشي، رييس حزب النهضه كه در كنگره دهم اين حزب طي هفته گذشته مجدد به اين سمت برگزيده شد، اعلام كرد كه قصد دارد يك جدايي بين فعاليتهاي سياسي-اجتماعي و فعاليتهاي مذهبي حزب ايجاد كند و وارد دو فاز جداگانه شوند. آيا اين موضوع را اقدام جديدي ميبينيد يا در ادامه روندهاي گذشته النهضه اين تصميم اتخاذ شده است؟
** سخنان آقاي غنوشي، در رسانهها اندكي متفاوت مطرح شده است. در واقع تغيير چنداني در ادبيات غنوشي رخ نداده است چرا كه ايشان اين گونه گفتند كه حزب ما سه مرحله فعاليت داشت. گام نخست جستوجوي هويت پيش از سقوط بن علي و انقلاب مردمي بود. گام دوم تدارك اجماع و مطالبه عمومي براي سقوط ديكتاتوري و انتقال به نهادهاي دموكراتيك و گام آخر نيز عبارت بود از فعاليتهاي دموكراتيك در داخل تونس؛ ايشان در ادامه سخنان خود كه حرف بسيار بسيار مهمي بود، اعلام كرد كه حزب النهضه يك حزب سياسي، ملي، دموكراتيك با الهام از مبادي اسلام است و در بخشي ديگر اعلام كرد كه از اين پس تلاش ميكنيم كه بين دو وظيفه دعوت ديني و وظايف سياسي حزب، تنها وظايف سياسي حزب را انجام دهيم. معني اين قضيه را بايد بيشتر كنكاش كرد زيرا نكات بسيار مهمي در آن نهفته است.
* ايشان در مصاحبهاي كه پيش از برگزاري كنگره حزب النهضه انجام شد تاكيد كردند كه در تحولات پس از بهار عربي، فضايي براي فعاليت وجود ندارد. آيا اين موضوع نگاه متفاوتي را نسبت به گذشته از ايشان نشان نميدهد؟
** من تغيير محسوسي در رفتار ايشان نميبينم زيرا اكنون تحولاتي در درون جنبشهاي اخواني به وجود آمده است كه گفتههاي غنوشي به آن اشاره دارد. جنبشهاي اخواني در واقع چند ويژگي اصلي دارند. آنها جماعتي هستند كه در كشورها فعاليت ميكنند اما همواره ايده فراملي و تبليغ وحدت در جهان اسلام را داشتند. اما در اساسنامه النهضه به اين نكته اشاره شده كه اين جماعت ابتدا به دنبال وحدت بخشهاي آفريقايي عربي و سپس به دنبال وحدت كل جهان عرب و پس از آن كل جهان اسلام هستند. اين ايدههاي اساسي حزب النهضه تونس بود. جنبشهاي اخواني يك جنبشهاي ملي با گرايشهاي فراملي بودند كه اين نخستين ويژگي اخوان به شمار ميآيد.
دومين ويژگي آنها اين بود كه فراتر از يك حزب عمل ميكردند و بيشتر يك جمعيت محسوب ميشدند تا حزب، از همين رو در بهار عربي و پس از آن به دليل اينكه از دموكراسي صحبت ميكردند دچار يك چالشي شدند كه چگونه ميتوان به صورت ملي فعاليت كرد و بخش فعاليتهاي فرا ملي و دعوتهاي ديني را حفظ كرد؛ در مصر شاهد آن بوديم كه اخوان چارچوب خود را حفظ كرد و مجددا براي حوزه سياسي يك حزب به نام عدالت و آزادي با رهبري محمد مرسي تشكيل داد. در تونس به دليل اينكه اخوان به گونهاي نيست كه يك شبكه جهاني را در اختيار داشته باشد اصطلاحا عنوان ميكنند كه اخوان مصر، اخوانام (مادر) است ولي در تونس اين گونه نبود و آقاي غنوشي در اينجا بايد تصميم ميگرفت كه قصد دارد به عنوان يك جماعت فعاليت كند يا يك حزب.
ايشان بحث خود را اين گونه مطرح كرد كه در واقع در قالب يك حزب سياسي مسلمان فعاليت ميكنند و ديگر به صورت يك جماعت اخواني مانند قبل نخواهند بود. اين حرفي بود كه در ادبيات آقاي غنوشي وجود داشت. همچنين از موضعگيرياي كه آقاي سبسي، رييسجمهور تونس اتخاذ كرد نيز ميتوان همين نتيجهگيري را استنباط كرد. سبسي در كنگره دهم عنوان كرد كه النهضه يك حزب اسلامي دموكراتيك ملي است و به دنبال دولتي ملي براي تونس مسلمان هستند. اين ايدهاي بود كه سبسي در سخنان خود مطرح كرد. به همين دليل سخن غنوشي به معني تغيير به سمت سكولاريسم نيست. ايشان به هيچ عنوان به دنبال سكولار كردن حزب نيست.
اگر مجموعه كنگره را دنبال كنيد، متوجه ميشويد كه كل اين كنگره ادبيات ديني داشت و حتي افرادي مانند آقاي سبسي كه به عنوان رييسجمهور و رهبر حزب سكولار نداي تونس شناخته ميشد ادبيات ديني را در سخنان خود به كار برد. اكنون النهضه بايد بين فعاليت داخلي و خارجي خود و همچنين بين دعوت مذهبي و فعاليت سياسي يكي را انتخاب كند كه به نظر ميرسد، النهضه فعاليت داخلي و فعاليت سياسي را ترجيح داده است. به اين معني كه النهضه ديگر مثل يك جماعت در درون شبكههاي اخواني نيست بلكه اكنون تبديل به يك حزب ملي در تونس شده است كه پايگاه مذهبي دارد.
* آن گونه كه آقاي غنوشي مطرح كرد، قصد دارد حزب خود را تبديل به يك الگو در جهان اسلام كند، آيا النهضه توان اين الگوسازي را دارد؟
** اكنون دو مساله مطرح است. يكي خواستن و ديگري توانستن است. شبيه همين سوال را خبرگزاري الجزيره از يك تحليلگر پرسيده بود و در خصوص اين موضوع براي همه تحليلگران يك ابهامي وجود دارد. تونس در شرايط بحراني جهان عرب يك استثنا است. استثنا به اين مفهوم كه، علاوه بر برقراري ثبات توانست دموكراسي را نيز در اين كشور ايجاد كند. در حالي كه پيش از آن ثبات با ديكتاتوري همراه بود و وقتي كه به سمت دموكراسي پيش ميرفت جوامع آشفته ميشد و گذار به دموكراسي دچار اختلال ميشد. ولي تونس كشوري بود كه در گذار به دموكراسي دچار فروپاشي داخلي نشد بلكه به سمت يك سياست دموكراسي ائتلافي پيش رفت. سياست ائتلافي به اين معني بود كه اسلامگرايان با غيراسلامگرايان ائتلاف كنند كه مطلق گرايي موجود را حذف كنند. در واقع اسلام سياسي به دنبال اسلامي كردن دولت است، اما غنوشي به دنبال يك دولت مدني است.
دولت مدني يك دولت صفر و صد مذهبي يا غير مذهبي نيست بلكه دولتي است كه يك توافق مدني با حفظ ارزشهاي مذهبي در آن وجود دارد. شبيه كاري كه تا يكي دو سال پيش در تركيه شكل گرفته بود. اينها به دنبال يك روايت دموكراتيك از رابطه مذهب و دولت هستند. خواست كنوني حزب النهضه اينچنين است. در داخل تونس نيز حال و هواي كنگره دهم حزب النهضه نشان ميداد كه اعضاي حزب از اين شرايط راضي هستند. اما اينكه آيا در همه كشورها اين مدل شدني است يا خير هنوز مشخص نيست. اينكه اخوان توان اين را داشته باشد در كشورهاي مختلف وارد فاز سياسي شود هنوز مشخص نيست و سوال اينجاست كه اگر اخوان وارد اين فاز شود ماهيت خود را از دست ميدهد يا خير، اين موضوع نيز هنوز مشخص نيست. اينها ترديدها و پارادوكسهايي است كه درون تفكرات نوگرايي اهل سنت و اخوان وجود دارد.
* يعني فكر نميكنيد در تفكرات آقاي غنوشي در سن ٧٤ سالگي يك استحاله رخ داده است؟
** اين استحاله نيست بلكه حركتي است كه مدتها قبل آغاز شده است و سعي ميكند آن را تئوريزه هم كند. الغنوشي قصد دارد آنچه را عملي كرده است، با ادبيات خود تئوريزه كند.
* يعني خود را با شرايط همراه ميكنند؟
** نهتنها خود را همراه ميكنند بلكه تعبير دموكراتيك از اسلام دارند و معتقد هستند كه اسلام به عنوان دين يك چيز است و جامعه اسلامي به عنوان يك جامعه سياسي ويژگيهاي خاص خود را دارد كه منطقي متفاوت را به همراه خود دارد. النهضه به دنبال اين است كه راهكار دوم را اجرايي كنند. آنها نهتنها به دنبال حفظ پايگاه مذهبي خود هستند، بلكه كوشش ميكنند وارد معادلات سياسي شوند و منطق دموكراسي را بپذيرند.
* بحث بعدي نامه غنوشي به اخوان است. در اين نامه آقاي غنوشي در اقدامي تاريخي تونس را بر اخوان ترجيح دادند و خود را سرباز تونس دانستند، آيا اين موضوع را يك نوع تغيير نگاه نميدانيد؟
** نه اين گونه نيست. از حدود سال ١٩٩٥ به صورت تدريجي در داخل جريان اخوان ايدهاي به نام ملي كردن جنبشهاي اخواني به وجود آمد. از همين رو رفته رفته استقلال بيشتري در داخل كشورها به جنبشهاي اخواني داده شد. يعني اين جنبشها يك نوع هماهنگي با مسائل بيروني داشتند. اين يك نوع پارادوكس در داخل اخوان بود كه چگونه ميشود هم اخوان به صورت شبكه جهاني باقي بماند و حساسيت به تمام جهان عرب داشته باشد و هم استقلال ملي پيدا كند؛ چيزي كه در ادبيات النهضه ديده ميشود، اين است كه در واقع النهضه آن سوي طيف را برجسته كرده است. آن هم در جهت استقلال دادن به احزاب اخواني در درون كشورهاي ملي است.
گزارشي كه از حال و هواي كنگره حزب وجود داشت و تاريخي نيز گزارش شد نشاندهنده همين موضوع است، قائم مقام حزب گزارهاي را مطرح كرد و گفت: «التونس قبل النهضه» يعني اينكه مصالح تونس بر مصالح حزب اولويت دارد. النهضه يك حزب مذهبي است اما در عين حال حزبي از دل تونس است. بين مصالح تونس و بيرون از تونس اگر پارادوكسي ايجاد شود النهضه اعلام ميكند كه در كنار تونس است، اين ايده در واقع گرايش استقلال و اولويت دادن به مفهوم مليت است. از همين رو ميتوان گفت روند گسترش اين جريان سابقه ٢١ ساله دارد. طيفي كه به سمت استقلال دادن به جريانهاي داخلي كشورها است با شخص آقاي غنوشي در حال برجسته شدن است.
سوال بسيار مهمي در ميان جنبشهاي اسلامي وجود دارد و آن هم مفهوم دولت ملي است. براي اخوان بسيار سخت بود كه به اين مفهوم دست پيدا كنند. اين موضوع حتي در جوامع شيعي نيز با مشكل روبهرو است. در جوامع سني اين مشكل نيز بسيار بيشتر است. چون در ميان آنها خلافت وجود داشت و سابقه دولت ملي نداشتند و مفهوم مليت براي آنها ناآشنا بود. آنچه اكنون در ادبيات غنوشي در حال برجسته شدن است حفظ مذهب در كنار نهادينه كردن دولت ملي و ناسيوناليسم است. تمام تلاش غنوشي اين است كه راه را باز كند ولي اگرچه خود مشكل دارد ولي مسير درستي را انتخاب كرده در صورتي كه تركيه با همين موضوع دچار مشكل شده است.
* در بخش ديگري از اين نامه آمده است كه لحظه جدايي فرا رسيده و بيش از اين نميتوانند رفتارهاي افراطي اخوان را تحمل كنند، اين يك نوع برائت است، يا آن را در راستاي پوستاندازي اخوان به رهبري غنوشي ميدانيد؟
** غنوشي در حال تبديل شدن به رهبر جناح نوگراي اخوان است. البته نكتهاي كه در نامه وجود دارد اين است كه ايشان نگفت كه رابطه خود را با اخوان قطع ميكند بلكه عنوان كرد كه رابطه را تعليق ميكنيم. در اين نامه تاكيد شده كه اخوان چرا بايد در همه كشورها مداخله كند و اصلا اخوان چه حقي دارد در جاهاي مختلف مانند سوريه مداخله كند بلكه بايد بگذارد كه جنبشهاي داخلي به صورت ملي مسائل خود را حل كنند زيرا اخوان با دخالت خود فرآيند تولد مليت را ميشكند.
غنوشي در اصل به اين موضوع اعتراض ميكند و به نظر ميرسد، پارادوكسي را كه درون اخوان ٢١ سال پيش آغاز شده به منتها عليه خود رسانده و ميگويد كه بالاخره بايد در زمان تعارض يكي را بر ديگري اولويت داد. از همين رو غنوشي قصد دارد نگاه خود را از هيمنه وحدتگرايان خارج كند. به همين دليل با اين اقدام خود اعتراضي هم به سياستها و اقدامات اردوغان در تركيه انجام داده است. سمينار اخوان كه در ماه آوريل در تركيه برگزار شد با نام كنگره «سپاس از تركيه» بود و به نوعي در اين كنگره اردوغان را به عنوان لنين جهان اسلام به نمايش گذاشتند و غنوشي نيز در نامه خود به اين موضوع اعتراض ميكند كه چنين ادعايي براي رهبري اردوغان خطاست، بنابراين احزاب اخواني بايد ادعاهاي خود را در سطح ملي متوقف كنند.
* شما در صحبتهاي خود اشاره كرده بوديد كه اخوان بنا نبود يك گروه افراطي باشد، اما غنوشي اخوان را يك گروه افراطي ناميد، آيا اين را يك پارادوكس جدي نميبينيد؟
** دقيقا اين جزو پارادوكسهاي اصلي در اخوان است. زيرا اخوان به سمت جريانهاي دموكراتيك رفت و از قديم جريانهاي راديكال قطبي دردرون اخوان نيز وجود دارد. اين گرايش دموكراسي خواهي در اخوان اكنون به تعويق افتاده است. مناطقي مانند حما و حمص از جمله اين مناطق هستند. هرآن احتمال دارد با به بن بست رسيدن مسيرهاي دموكراتيك براي فعاليت اخوان، بخش راديكال اخوان بر بخش دموكراسي خواه آن چربش پيدا كند، غنوشي در حال هشدار دادن به اين موضوع است.
* اما غنوشي در نامه خود اخوان را از هم جدا نميكند، بلكه كل اخوان را به عنوان افراطي نام ميبرد.
** روي سخن غنوشي به سوي اخوان جهاني است و به همين دليل به گرايشهاي وحدت گرايانه در داخل اخوان هشدار ميدهد. ادبيات غنوشي در اين نامه بسيار دقيق است. اخوان در طول ساليان بارها پوستاندازي كرده است. هرچقدر كنگره دهم النهضه را مشاهده ميكنيد كه حال و هواي ناسيوناليسم آن بالا بود، نشان ميدهد كه اين طيف در داخل اخوان در حال رشد است ولي اين موضوع درشبكه جهاني اخوان يكسان نيست. هنوز درون اخوان گرايشهاي وحدت گرايانه وجود دارد و غنوشي به آن حمله ميكند كه بسيار هم سنجيده بود.
* شما در جايي گفته بوديد كه دهه دوم قرن٢١ ميتواند عصر حضور اخوان در خاورميانه باشد اما الان فكر نميكنيد اخوان در ضعيفترين حالت خود در خاورميانه به سر ميبرد؟
** يك توضيحي را بايد بدهم كه بسيار مهم است. جهان اسلام چارهاي جز اين ندارد كه يا بايد راه دموكراسيسازي را جدي بگيرد يا بحران راديكاليزم در منطقه ادامه خواهد داشت. انتخاب ديگري در حال حاضر وجود ندارد. به خصوص براي جهان سني گزينه بيشتري وجود ندارد. اگر بنا باشد بخواهد به سمت دموكراسيسازي عبور كند، تنها نيروي مستعد مديريت دموكراسيسازي در درون اهل سنت جريان اخوان به ويژه بخش نوگراي آن است. يعني راه ديگري وجود ندارد زيرا سكولارها در جهان اسلام چندان قوي نيستند و آنچه بايد رخ دهد منطق راي روي اكثريت عمل خواهد كرد و اينگونه تنها بازيگري كه ميتواند حامل ايدئولوژي دموكراسيسازي باشد اخوان است و گزينه ديگري وجود ندارد زيرا يكسري سلفيهاي راديكالي در جوامع سني وجود دارند و ديگري اخوانيها هستند. اگر به بخش عاقل سلفيها هم بخواهيم نگاه كنيم مانند سلفيهاي جنبش بيداري عربستان، مانند صفرالحوالي در اين حالت تازه به اخوانالمسلمين نزديك ميشوند.
* غير از تونس در كجاي جهان عرب و اهل سنت اخوان فعال است؟ زيرا در مصر كه اخوان در بهترين شرايط خود قرار داشت و به عنوان حزب مادر از آن ياد ميشد عملا از كار افتاده است.
** اخوان از كار نيفتاده است. در واقع مصر يا بايد مسير مباركيسم يا ناصريسم را ادامه دهد كه سيسي عملا نماد اين طيف است و سيسي توان اين را ندارد كه به يك تحول دموكراتيك دست پيدا كند و اگر بنا باشد تحولي دموكراتيك رخ دهد يا از سوي جنبشهاي دموكراتيك سكولار است، يا از سوي مسلمانان دموكراسي خواه كه اخوانيها هستند.
* آيا مردم به آنها اعتماد ميكنند كه يكبار ديگر حكومت را در اختيار آنها قرار دهند؟
** همانگونه كه ميدانيد، اعتماد يك مساله و نهادها مساله ديگري هستند. اكنون در فضاهاي دموكراتيك اعتماد مردم در طول دو يا سه سال بازميگردد. آنچه اكنون مساله اصلي اخوان است انسداد نهادي است. يعني آنچيزي كه جلوي اخوان را گرفته فشار ارتش است و اگر ارتش اندكي فشار را كم كند اخوان ميتواند فعاليت خود را بازسازي كند و آن زمان اگرچه ممكن است يك دوره راي نياورد اما مهم اين است كه در ساختن فرآيند دموكراسي اخوان يكي از پايههاي اصلي آن است زيرا بدون اخوان مسلمانهاي دموكرات حضوري نخواهند داشت زيرا تعابير دموكراتيك مذهبي را تنها اخوان توليد ميكند.
* اخوان در اوج محبوبيت خود در مصر نهايت ٥٠ درصد آرا را در اختيار داشت اكنون در افول محبوبيت خود چگونه ميتواند چنين رايي كسب كند؟
** در تونس هم همين اتفاق رخ داده است.
* اما در تونس با يك فرآيند دموكراتيك جابهجايي قدرت صورت گرفت و زير يك خفقان نظامي قرار نداشت.
** فضا اگر در مصر باز شود، بازي سياسي در مصر بر دوش جوانان سكولار و اخوان المسلمين قرار ميگيرد. ادبيات دموكرات يا بايد ورژن مذهبي داشته باشد يا سكولار؛ ورژن مذهبي نيز مربوط به اخوان است. از همين رو ممكن است در يك رايگيري ٥٠ درصد را به دست بياورد و در انتخابات بعدي اين محبوبيت كاهش پيدا كند و در انتخابات ديگر افزايش پيدا ميكند اما اين موضوع مهم نيست، مهم اين است كه با فرض ضرورت عبور به دموكراسي در كشورهاي عربي، اخوان شرط لازم است.
* يعني هيچ راهي به جز اخوان براي رسيدن به دموكراسي در جهان عرب نميبينيد؟
** نه، هيچ راهي وجود ندارد زيرا در جهان سني، هيچ گروهي وجود ندارد كه بتواند براي مسلمانها ادبيات دموكراتيك توليد كرده و اين ادبيات را توجيه مذهبي كند. اكنون ما با يك ضرورت و ندرت مواجه هستيم.
* اخوان در مصر و تونس تا حدودي قدرتمند هستند، اما در كشوري مانند ليبي، سوريه، اردن و حتي عربستان چه جايگاهي دارند كه فرآيند دموكراسيسازي را ايجاد كنند؟
** در عربستان اخوان از قديم سركوب شده است و سعي ميكردند كه از درون سلفيسم عربستان يك جنبش مشايخ الصحوه (بيداري) به وجود آيد. اصطلاحا به آنها اخوان السلفيين گفته ميشد به اين مفهوم كه عربستان به دنبال توليد يك جنبش نسبتا عقلانيتر در داخل وهابيسم بود. عربستان اما در اين زمينه استعداد ندارد و بسيار زود است كه اين كشور به سمت دموكراسي قدم بردارد. ولي به طور مثال جنبش اصلاح يمن جنبشي بسيار قوي است. اگر اندكي فضاي يمن براي دموكراسي ايجاد شود، جنبش اصلاح يمن ميتواند تبديل به يك بازيگر بزرگ سياسي در اين كشور شود و حتي از حوثيها نيز پيشي بگيرند. فقط بايد سوريه را استثنا قرار داد.
اين كشور به دليل سركوبهاي حافظ اسد در سالهاي ١٩٨٢و١٩٨٦ جنبش اخوان در اين كشور چندان به سمت دموكراسيسازي سوق پيدا نكرد. جنبش اخوان در سوريه به دليل سركوبها و درگيريهايي كه وجود داشت و اجازه مشاركت در قدرت را پيدا نكرد همواره راديكال باقي ماند و موضع افراطي را در پيش گرفت اما در ساير كشورها وضعيت اينگونه نيست. بطور مثال در اردن اگر اندكي فضا ايجاد شود، حزب «عمل» از جايگاه قوي برخوردار است و پتانسيل هدايت دموكراسي را دارد يعني اگر كشورهاي اسلامي را مشاهده كنيد، الجزاير، مراكش، مصر، يمن، تونس، تركيه و اردن اخوان بسيار قوي است و تنها موتور بالقوه و احتمالا بالفعل براي هدايت دموكراسي است.
براي دموكراسي سه شرط وجود دارد و اگر سه شرط در يكجا جمع شوند فرآيند آن نيز شكل ميگيرد. نخست اينكه فكر دموكراتيك وجود داشته باشد، دوم نهادهاي دموكراتيك و در آخر نيز حاملان دموكراسي بايد وجود داشته باشد. درون اهل سنت تنها جايي كه فكر دموكراسي وجود دارد در اخوان است و اينها ميتوانند حامل دموكراسي باشند اما مشكل نهادي دارند كه دولت اجازه حضور آنها در صحنه سياسي را نميدهند اما اگر اين فضا ايجاد شود سريعترين جرياني كه ميتواند خود را با دموكراسي همساز كند اخوان است در غير اين صورت جانشيني ندارد.
* شما در ابتداي جريان بهار عربي سخنراني در خصوص شبكهاي بودن اخوان داشتيد، بعد از گذشت پنج سال از آن دوران و سالها سركوب اين شبكه كماكان فعال است؟
** به نظرم اين شبكه كماكان فعال است. در واقع آنچه مهم است اخوان خود را از يك سيستم هرمي به سمت يك جريان شبكهاي به عنوان اخوان جهاني تغيير مسير داده است. تاكيد غنوشي در حال حاضر اين است كه شبكه به سمت استقلال جريانهاي ملي سوق پيدا كند. مجموعه نشست تركيه نشاندهنده همين موضوع بود.
* شما به تركيه اشاره كرديد، اكنون تركيه با مشكلات فراواني مواجه است و اگر تركيه را به عنوان رهبر اخوان ببينيم، تركيه و شخص اردوغان در جايگاهي قرار دارد كه اين جريان را هدايت كند؟
** مسالهاي كه ميفرماييد درست است اما بحث بر سر ممكنات است. اگر دموكراسي را شبيه يك غذا در نظر بگيريم براي تهيه آن به مواد اوليه نياز داريم. آنچه در جهان اسلام نگاه ميكنيم، اهل سنت يا به سمت دموكراسي نخواهد رفت يا اگر بخواهد به اين سمت برود ابزارها همان اخوانيها هستند. خيلي از كشورها و خيلي از افراد ممكن است سرنوشتي مانند مصر يا شخص مرسي پيدا كنند اما بحث سر اين است كه اينها تنها حاملان منحصر به فرد دموكراسي هستند. اگر مصر در غلتك دموكراسي قرار بگيرد مجبور است كه زندانهاي خود را باز كند و جريانهاي اسلامي از زندان خارج شوند، در اين بين ممكن است كه افراد خارج شده به سمت راديكاليسم سوق پيدا كنند يا به سمت تفكرات افرادي مانند غنوشي پيش بروند. به نظر ميرسد كه روايت غنوشي توان تقويت بيشتري دارد و نظامي جهاني نيز آن را ميپذيرد.
* اگر آقاي اردوغان در تركيه شكست بخورد، كه البته از نظر فكري اين اتفاق رخ داده و ديگر كسي به عنوان الگوي موفق به تركيه نگاه نميكند و شخص اردوغان به سمت ديكتاتوري پيش رفته است اما فكر نميكنيد حضور اخوان ديكتاتوري مانند اردوغان را به وجود بياورد و حتي مرسي نيز اگر بيشتر حكومت ميكرد مانند يك ديكتاتوري ديگر ميشد؟
** بله، ممكن است. بحث اينجاست كه تركيه ديگر به سمت آتاتوركيسم نخواهد رفت. هر اتفاقي كه رخ دهد راي در تركيه همگاني شده است. اگر هم حزب عدالت و توسعه شكست بخورد، دو راه بيشتر وجود ندارد، يا اينكه روايت دموكراتيكتر اسلامگرايان بالا خواهند آمد كه اخوان آنها را در تركيه نگه داشته است يا اينكه اتفاقي مانند سوريه در تركيه نيز رخ ميدهد. ترسي كه غنوشي در نامه خود به اخوانيها نيز اشاره كرده بود همين موضوع است. البته اكنون بحث سر اين نيست كه نيروهاي اخواني مستعد ايجاد يك ديكتاتوري اسلامي هستند بلكه اكنون بحث اينجاست كه تنها امكاني وجود داشته باشد از سوي اخوان خواهد بود و اهل سنت نيروي دموكراتيك ديگري ندارد.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=44699
ش.د9500389