(روزنامه جامجم ـ 1395/03/13 ـ شماره 4557 ـ صفحه 8)
رهبری هوشمندانه امام خمینی(ره) به روایت محمدمهدی عبدخدایی
* یکی از ابعاد شخصیتی امام راحل، معطوف به دوران مبارزات انقلابی در رژیم پهلوی است. برای درک بهتر رهبری حضرت امام(ره)، توضیح دهید فضای سیاسی ایران در فاصله بین سالهای 1320 تا 1357که همزمان با دوره سلطنت محمدرضا پهلوی است، چه وضعیتی داشت؟
** بعد از اتفاقاتی که در شهریور 1320 رخ داد و به حذف رضاشاه انجامید، فضای سیاسی اندکی باز شد. در این مقطع سه جریان بهوجود آمد که هر سه، حمله به مذهب را هدف خود قرار داده بودند.
جریان اول، حزب توده بود که ضد خداباوری بود. جریان دوم، گروهی بودند که آنها هم چندان دین باوری را قبول نداشتند. آنها لائیک بودند.
ناسیونالیستهای ایران بویژه کسانی که در حزب ایران بودند مثل اللهیار صالح، کریم سنجابی، ابوالفضل قاسمی و شاپور بختیار طرفدار دولت لائیک بودند. آنها خواهان به حاشیه راندن مذهب به گوشه مساجد و حسینیهها و استقرار دموکراسی در ایران مطابق با نظریات لائیکهای بعد از مشروطیت بودند. دسته سوم طرفداران کسروی و حکمیزاده بودند که شیعهستیزی جزو مرامشان بود و اصولا با تشیع مخالف بودند. کتابهای کسروی بهصورت گسترده که معلوم نبود هزینههایش از کجا تامین میشود، توزیع میشد. نشریه «پرچم»، نشریه حزب توده، «جبهه آزادی» و نشریه حزب ایران هم در دسترس بود و همه اینها به اینجا ختم میشد که دین باوری و تشیع باوری را از بین ببرد.
* در چنین شرایطی جریان مذهبی و روحانیت در چه فضایی سیر میکرد و اساسا آیا میتوان محوریتی برای آنها در این دوره قائل بود؟
** جریان روحانیت هم به سه دسته تقسیم میشد. یک دسته فرهنگساز و معتقد بودند که بعد از مشروطیت، برخی مشروطه خواهان مثل تقیزاده و دیگران چندان موافق مذهب نبودند. از سوی دیگر حکومت رضاخان که اساسا مذهب ستیز بود، روی کار آمده بود. روحانیت معتقد بودند که فرهنگ دینی عقب افتاده و باید آن را گسترش داد. رهبری این جریان با مرحوم آیتالله بروجردی بود. گروهی دیگر از روحانیون اعتقاد داشتند که هر چه بلا سر مسلمانان آمده از سوی استعمار بوده است. بنابراین اینها استعمارستیزی را پیشه کردند. آنان معتقد بودند هر اقدام استعماری که در ایران صورت میگیرد، زیر سر انگلیسیهاست و باید جریان استعمار و در راس آنها انگلیسیها از کشور بیرون بروند. رهبری این جریان با آیتالله کاشانی بود. او یک روحانی پارلمانتاریست استعمارستیز بود. سومین جریان نواب صفوی و یارانش بودند که آرمانگرا بودند. آنان میگفتند حکومت اسلامی باید بهوجود آید تا همه معضلات حل شود به همین دلیل مانیفیست حکومت اسلامی را نواب صفوی نوشت. آقای مهندس بازرگان در یکی از صحبتهایش اشاره میکند که بعد از مشروطیت تنها گروهی که درخواست حکومت اسلامی می کردند، جریان فداییان اسلام بودند.
* در عرصه تحولات سیاسی و اعتقادی و فرهنگی جریانهایی که در مقابل هم صف آرایی داشتند، چه هماوردی هایی با هم داشتند؟
** دسته اول که بعد از شهریور 20 خداباور ستیز بودند، توانستند دانشگاهها را بگیرند و علاوه بر این در حوزه کارگری برخی از کارخانهها هم نفوذ کرده بودند. بعد از 28 مرداد، شاه به میدان آمد و اولین دستههایی که طرفدار براندازی سلطنت بودند را قلع و قمع کرد. در این میان وی نیاز به یک ایدئولوژی داشت که همان پشتیبانی برخی از مذهبیان بود. به همین دلیل می بینیم که در سال 1332 کتاب «فیلسوف نماها»ی آیتالله مکارمشیرازی برنده جایزه سال می شود. در سال 1333 کتاب «فلسفه و روش اصول رئالیسم» علامه طباطبایی بهترین کتاب فلسفه سال میشود، اما رژیم از این جریان خبر نداشت که تشیع اصولا مخالف سلطنت است. مرحوم آیت الله بروجردی که سال 25 یا 26 به قم آمده بود، کار مهمی انجام داد. چون هدف، فرهنگسازی بود، روحانیونی که عالم و آگاه بودند را برای مراسمهای مذهبی به شهرستانها فرستاد.
این کار در گذشته مرسوم نبود. این اقدام دو نفع داشت؛اول این که مبلغانی که به شهرستانها میرفتند از این طریق ضمن دریافت مبلغی میتوانستند هزینههای اقامت خود را در شهر قم طی دوران تحصیل تامین کنند و دوم اینکه در جهت نشر حقایق دینی هم کوشا بودند. به همین دلیل میبینیم که قبل از حوادث سال 42، نشریه «مکتب اسلام» با تیراژ بالا منتشر و در دسترس مردم قرار میگیرد. همچنین مکتب تشیع منتشر شد و همه اینها به بیداری جامعه کمک میکند. این در حالی بود که رژیم فکر میکرد جریان مذهبی از آنجا که در حال مبارزه با حزب توده است، خطری برای جریان سلطنت نخواهد داشت. به عبارت دیگر روحانیون در این عرصه وارد یک فعالیت فرهنگی شدند که علاوه بر مبارزه با حزب توده و جریان خداناباور به روشنگری در سطوح مختلف جامعه میپرداختند. اگر گزارشهای شهربانی را بعد از شهریور 20 مورد بررسی قرار دهید، درمییابید که سالهای 24 ، 25 و 26 در این عرصه اقداماتی علیه فعالیت بهاییان از سوی جریان مذهبی شکل میگیرد.
استعمارستیزی هم در بطن این حرکت فرهنگی وجود داشت، از سوی دیگر این جریان محرک و مهیج مردم برای رسیدن به یک حکومت دینی نیز هست. به این معنا که در بسیاری از منابر وعظ و تبلیغ احادیثی از معصومین بیان میشود که حاوی مطالبی درباره مبارزه با طاغوت، ظلم و حاکم جور بود. در سال 34 که نواب صفوی اعدام میشود، شاه فکر میکند که عدهای ضدسلطنت را اعدام کرده است، اما نمیفهمد که حوزه سال به سال برای نواب صفوی و یارانش سالگرد برگزار میکند و این اقدام هم در جهت همان مبارزه فرهنگی صورت میگیرد. اگر این رویکردها درست تحلیل نشود، حوادث سال 42 و قیام امام خمینی و حرکت 15 خرداد قابل فهم نیست. این درحالی است که در واقعه مسجد گوهرشاد و کشتار که صورت گرفت، واکنش گستردهای صورت نگرفت. ناآگاهی ماموران رژیم شاه این است که امام خمینی را 12 محرم دستگیر میکنند. ماهی که در آن عمده تبلیغات اسلامی و ارائه مطالبی درباره مبارزه با ظلم و جور صورت میگیرد. اینکه در روایت داریم خدا دشمنان ما را از حمقا آفریده در وقایع و اتفاقات سیاسی مربوط به انقلاب اسلامی قابل مشاهده است. بنابراین جریان حوزه از سال 1325 ضمن سازماندهی نامرئی با نقشآفرینی هیاتهای مذهبی در ایران شکل میگیرد.
هیاتهای مذهبی در این دوره مثل یک تشکیلات مسنجم عمل می کند و هم در عرصه سیاسی با حضور در عرصه وعظ و تبلیغ و آگاه کردن مردم و هم در عرصه اجتماعی شامل خدمترسانی به مردم محروم فعالیت میکند.
* در واقع باید برخورد رضاخان با پدیدههای مذهبی را در همین جهت ارزیابی کرد. به نظر میرسد که رضاشاه بهواسطه اطلاعاتی که به او رسیده است، برخورد با مظاهر مذهبی را بهدلیل نفوذ در بین مردم در دستور کار خود قرار داده بود...
** آنهایی که به او درس می دادند به وی فهمانده بودند که چه خطری از سوی جریانهای مذهبی متوجه حاکمیت اوست، اما محمدرضا شاه فهم و درک درستی از ماهیت ماجرا نداشت. او فکر میکرد برای مبارزه با حزب توده میتواند از جریان مذهبی کمک بگیرد و از اینرو به آنها آزادیهای محدودی میدهد، اما نمیداند که همین آزادیهای محدود باعث ایجاد روشنگری در سطح جامعه علیه سلطنت میشود. جوشش جریان مذهبی بود که شاه را مجبور به عزل قوامالسلطنه و انتصاب مجدد محمد مصدق به نخست وزیری و واگذاری منصب وزارت دفاع به او در 30 تیر کرد، اما چند ماه بعد با حمایت نکردن جریان مذهبی، واقعه 28 مرداد رخ میدهد. هم شاه و هم دکتر مصدق به اشتباه فکر میکردند که در صورت رویگردانی جریان مذهبی، ملت از آنها حمایت خواهند کرد، اما دیدیم که هر دو چه سرنوشتی پیدا کردند. حال در 15خرداد چه اتفاقی میافتد. یک شخصیت سیاسی مثل امیراسدالله علم، فرزند شوکتالملک با دیدن جوشش و خروش مردم دستور کشتار میدهد. کشتار 15 خرداد اساسا قابل قیاس با 30 تیر نیست و از آن پررنگتر است. از سوی دیگر باید در نظر گرفت که شاه انسانی متکی به نفس نبود و تا زمانی که اسداللهعلم، ارنست پرون و اشرف پهلوی هستند، قاطعیت بیشتری داشت.
* جریانهای ملی در این سالها چه واکنشی نسبت به تحولات از خود نشان میدادند؟
** بعد از 28 مرداد مهندس بازرگان دستگیر میشود، اما جبهه ملی هیچ واکنشی از خود نشان نمیدهد. حتی دکتر مصدق هم حمایتی از او نمیکند. از جبهه ملی تنها خلیل ملکی دستگیر میشود. از طرفداران دکتر مصدق، افرادی مثل بازرگان، یدالله سحابی، عزتالله سحابی و آیتالله طالقانی دستگیر می شوند، اما واکنشی از سوی جریانهای ملی صورت نمیگیرد. این در حالی است که جریان مذهبی و مردم در صحنه هستند.
* با توجه به رقابت گروههای مختلف با یکدیگر بر سر مبارزه با رژیم شاه، جریان مذهبی در عرصه روش و متد دچار تغییر و تحولاتی میشود؟
** بله. مثلا برخی حوزهها روشهای جدیدی را برای اشاعه فرهنگ اسلامی مورد توجه قرار دادند. برخی حوزویان با فراگیری زبان خارجه بسیاری نظرات غربیها را با مراجعه به منابع اصلی مورد مطالعه و بررسی قرار دادند و در مقام پاسخگویی برآمدند. عدهای از طلبهها به همین واسطه با نظریات هگل، مارکس، دکارت و... آشنا شدند و با نگارش آثاری به نقد آن دیدگاهها پرداختند. مراجعه به آثار علامه طباطبایی، آیتالله مطهری، امام موسی صدر و... کاملا مبین چنین تغییر و تحولی در این عرصه بین حوزویان است. این تالیفات از یک سو ضدمارکسیستی است، اما به موازات آن کاری فرهنگی با غنای محتوایی برای تبیین افکاری شیعی و اسلامی است. همین اقدامات فرهنگی است که باعث حفظ آرمانگرایی جریان فداییان اسلام برای تشکیل حکومت اسلامی در این دوره میشود و این در حالی است که برخی از اعضای فداییان اسلام اعدام شدهاند. این نشان میدهد که اعدام و به شهادت رساندن کسانی که در عرصههای فرهنگ دینی فعال هستند، باعث تحریک و نارضایتی مردم خواهد شد.
* بیش از نیم قرن از واقعه مهم 15 خرداد گذشته است. از نظر شما زمینههای فرهنگی این قیام چه بود؟
** زمینههای قبلی 15 خرداد مشخص است. در این واقعه نه حزب توده و نه جبهه ملی از امام خمینی حمایت نمیکردند. البته جناح مذهبی جناح ملی مثل آیت الله طالقانی پشتیبانی خود را از امام اعلام کرد. با این همه امام از پایگاه مذهبی جامعه استفاده میکند. امام بعد از 15 خرداد 42 برای اینکه این جریان را منظم کند، دستور میدهد که هیاتهای موتلفه تشکیل شود. میخواهد این حرکت را به لحاظ تشکیلاتی هماهنگ کند. هیاتهای موتلفه چه کسانی هستند؟ مهدی عراقی، حاج صادق امانی و حبیبالله عسکراولادی. اینها یا از اعضای فداییان اسلام بودند یا با آن مرتبط بودند. اصلا تشکیل شاخه نظامی هیاتهای موتلفه اسلامی با فداییان اسلام بود. به همین جهت میبینیم که در جریان تصویب کاپیتولاسیون، حسنعلی منصور ترور میشود. بعدها شهید عراقی در مصاحبهای اعلام میکند که ترور حسنعلی منصور با هفت تیری بود که از نواب صفوی مانده بود. تشکیل فداییان اسلام نشان میدهد که امام خمینی درصدد استفاده بهینه از سازمان تشکیلاتی مذهبی است.
تشکیلات موجود چیست؟ هیاتهای مذهبی است. نیازی نیست که امام یک حزب یا تشکل را ایجاد کند. همان مساجد، تکایا و حسینیهها ساختارهای تشکیلاتی مذهبی را سروسامان میدهند.
این تریبون از زمان میرزای شیرازی دایر شد. در زمان رضا خان با آن برخورد صورت گرفت، اما بعد از شهریور 1320 دوباره احیا شد و رشد کرد. اگر همه موارد را کنار هم قرار دهیم چرایی ناموفق بودن جریانهای ضددینی و موفقیت جریان مذهبی و در راس آن رهبری امام خمینی را درمییابیم.
* منظورتان نقشی است که امام(ره) در ساماندهی نهادهای دینی و شکلدهی به گفتمان انقلابی داشتند؟
** بله، امام خمینی به عنوان یک رهبر دینی درک درستی از اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی آن روزگار داشتند و سعی کردند با بهره گیری از مفاهیم دینی که بین مردم ارزشمند بود از همه امکانات برای مقابله با استبداد، استعمار و سلطنت استفاده کنند. اما سایر جریانها، حالا چه ضددینی و چه منتقد دینی از چنین فهم و درکی بیبهره بودند. به جرأت میتوان گفت که امام یک نظریهپرداز جهانی بود. چون عظیمترین انقلاب اجتماعی را رقم زد. این در حالی بود که سایر نظریات و مکاتب سیاسی که در ایران از سوی برخی جریانها تبلیغ میشد در همراه کردن مردم با چنین آرا و اندیشههایی ناکام ماند.
http://press.jamejamonline.ir/Newspreview/2415228983982194715
ش.د9500620