(روزنامه ايران ـ 1395/07/14 ـ شماره 6328 ـ صفحه 10)
* ارزیابی شما از فرآیند انتخابات در سال 92 چه بود؟
** پیش از پاسخ، ابتدا گلایهای جدی را از روزنامه شما مطرح کنم. اگر دوستان اهداف سیاسی کوتاه مدت را مدنظر قرار دهند، افرادی چون ما را دچار مشکل خودسانسوری خواهند کرد. موقعی میتوانیم همه جانبه صحبت کنیم که حرفهای ما گزینش نشود، اما متأسفانه در هر دو خبری که روزنامه ایران به نقل از من منتشر کرد، گزینشی عمل شد. در مصاحبه با «خبرآنلاین» گفته بودم که اگر آقای روحانی برخی ضعفها و خطاهای خود را جبران کند، بخت زیادی در انتخابات خواهد داشت. اما از قول من تیتر زده شد که رئیس جمهوری شانس آن را دارد که دوباره رأی بیاورد. این یک کار نازل سیاسی است. شایسته نیست که از افراد به عنوان ابزار استفاده کنیم.
* باز گردیم به بحث. در سال 92 اصولگرایان با نیت ائتلاف به میدان آمدند، درحالی که برای اصلاحطلبان این گونه نبود. اما در نهایت اصلاحطلبان به ائتلاف رسیدند و اصولگرایان در دستیابی به این هدف ناکام ماندند.
** آنچه در اصلاحطلبان شاهد بودیم، نوعی اعمال قدرت تشکیلاتی بود و بهکارگیری تعبیر ائتلاف برای آن صحیح نیست. اعمال قدرت تشکیلاتی، ظرفیتی است که در اصلاحطلبان هست، اما در اصولگرایان نیست و همین موجب شد که ائتلاف به نتیجه نرسد. زیرا باید عقبهای، قدرت تشکیلاتی را اعمال میکرد تا نامزدهایی که وارد صحنه شدند، مدیریت شوند. اغلب افرادی که وارد انتخابات میشوند، بعد از مدتی دچار توهماتی میشوند. این توهمات از سوی اطرافیانی که به نامزد مورد نظر اعتقاد دارند یا کسانی که به لحاظ مالی منتفع هستند، مانند کسانی که قرارداد تبلیغاتی یا خدماتی میبندند، ایجاد میشود. وقتی هم که فرد دچار توهم شد و خود را در آستانه رسیدن به جایگاه رئیس جمهوری دید، براحتی از صحنه کنار نمیرود، مگر اینکه قدرت تشکیلاتی منسجمی وجود داشته باشد که، با همان قدرتی که او را به صحنه آورد، با همان قدرت او را وادار کند که از صحنه خارج شود.
* منظور از قدرت تشکیلاتی، چهرهها هستند یا سازمان رأی؟
** قطعاً سازمان رأی نیست. اما تشکیلات، هم میتواند چهرهها باشد، هم خود تشکیلات. چهرهها در قالب تشکیلات کارآیی دارند. تشکیلات است که میتواند فرد را در تنگنا قرار دهد که حتماً باید کنار بروی، والا اقداماتی خواهیم کرد تا وجهه سیاسی خود را از دست بدهی. این اقدامات در اصلاحطلبان دیده میشود. در سال 92 آقای عارف به هیچ وجه حاضر نبود کنار برود، بویژه به نفع آقای روحانی که اختلاف دیدگاه جدی داشتند. اما درباره او اعمال قدرت شد؛ اصلاحطلبان جلسات او در مشهد را به هم ریختند و به او نشان دادند که میتوانند در کار او اخلال کنند.
* شما در ارزیابی خود از کار تشکیلاتی اصلاحطلبان، وقتی از برهم زدن جلسه سخن میگویید، ظاهراً تعبیر اخلاقی هم میدهید و چون این کارها را به اصولگرایان نسبت نمیدهید، لاجرم اصولگرایان را اخلاقیتر معرفی میکنید.
** این طور نیست. اصولگرایان هم گاهی به صورت غیرتشکیلاتی جلسات را بههم میزنند. غیرتشکیلاتی است، زیرا اگر تشکیلاتی بود، باید با توجه به پیامدهای منفی آن، جلوی این کارها را میگرفتند. همه میدانند که تجمع مقابل یک جلسه تبلیغاتی جناح مقابل، تبعات منفی دارد. یا کسی که اندکی عقل سیاسی داشته باشد، میداند که تعرض به خودروی آقای علی مطهری، به نفع او است. باوجود این، وقتی این وقایع تکرار میشود، نشان میدهد که اصولگرایان فاقد تشکیلاتی هستند که بتواند جلوی نیروهای خودمحور یا کمدان سیاسی را بگیرد. پیامدهای این اقدامات به حساب اصولگرایان نوشته میشود، درحالی که موافق آن نیستند. این امر، نشان دهنده ضعف تشکیلات است. زیرا پس از هر انتخابات، تشکیلات باید به ارزیابی عملکرد و برطرف کردن نقاط ضعف بپردازد، اما در اصولگرایان این امر دیده نمیشود. بههمین دلیل است که از دهه شصت شاهد آن بودیم که در آستانه انتخابات، مسائلی رقم میخورد و در انتخابات اخیر هم، درباره آقای علی مطهری این اتفاق افتاد. اتفاقاً این امر اثبات میکند که اگر اصولگرایان تشکیلات میداشتند، نباید در سبد آقای علی مطهری تخم مرغهای فراوانی قرار میگرفت.
عکس این داستان درباره اصلاحطلبان مصداق دارد. تجربه نشان داده که آنان با استفاده از کار تشکیلاتی خود، در مواردی میتوانند صحنهآفرینیهایی از این دست را هدایت کنند. چنانکه در تحقیق درباره انصارحزبالله دریافتم که نیروهایی از سوی کارگزاران این جریان را هدایت میکرد تا بعضی کارها را علیه اصلاحطلبان انجام دهند. به عبارت دیگر، ضعف تشکیلات گاهی باعث میشود که دیگران بتوانند درون جریان اصولگرا کار تشکیلاتی بکنند. از همان ائتلافی که اشاره کردید، یک ضلع آقای ولایتی بود که به عهد خود وفا نکرد، آقای ولایتی از سوی چه کسی مدیریت شد؟ روشن است که از سوی خارج از اصولگرایان مدیریت شد. اگر اصولگرایان تشکیلات داشتند نباید اجازه میدادند فردی که احتمال زیادی داده میشد از خارج از اصولگرایان هدایت میشود، به عنوان نامزد خود معرفی کنند. حداقل اینکه باید ابزارهایی را بهکار میگرفتند تا او ناگزیر شود سیاست اصولگرایان را ادامه دهد، نه سیاست تجزیه و تضعیف اصولگرایان را.
* در سال 94 چطور ؟ در این انتخابات هر دو جریان سیاسی از ابتدا اعلام کردند که میخواهند به وحدت دست یابند، آیا موفق بودند؟
** انتخابات مجلس، چون مانند انتخابات ریاست جمهوری متمرکز نیست و سفره انتخابات در کل کشور پهن است، ارزیابی ما متفاوت خواهد شد. البته این به معنای وجود اختلاف اساسی نیست، بلکه میتوانیم دستاوردهای جدید و واقع گرایانه تری داشته باشیم. در انتخابات 94 مجلس، میتوان کل وزن جریانات سیاسی را در کل کشور، ارزیابی کرد، اتفاقی که در انتخابات ریاست جمهوری ممکن نیست. زیرا در انتخابات ریاست جمهوری، فضا مقداری قطببندی شده و شاید بسیاری براساس ضدیت با یک فرد، به فرد دیگری رأی بدهند و نه بهدلیل تمایل و رغبت.
* منظور من نه نتیجه، که فرآیند انتخابات 94 است، آنچه به عنوان فهرستهای انتخاباتی از دو جریان سیاسی اصلی کشور مطرح شد. آیا این امر میتواند به معنای ائتلاف و یک گام جلوتر رفتن از انتخابات 92 باشد؟
** وزن کشی جریانهای سیاسی در سال 92 ممکن نبود، اما در 94 وزن اصولگرایان و اصلاحطلبان کاملاً مشخص و روشن شد آن حرفهایی که در رسانهها به صورت تبلیغاتی مطرح میشود، چندان واقعیت ندارد. پیش از انتخابات گفته میشد دولت روحانی میتواند اصلاحطلبان را ترمیم کرده و به همین دلیل این جریان اکثریت غالب را دارد، اما نتیجه انتخابات، واقعیت دیگری را پیش روی ما قرار داد. غیر از نتیجه انتخابات درتهران که به صورت مستقل قابل ارزیابی است، وزن کشی صورت گرفته در کل کشور، با تبلیغات مغایر بود. زیرا نشان داد که اصولگرایان همچنان پایگاه اجتماعی قوی تری دارند و به همین دلیل توانستند در مجلس اکثریت را از آن خود کنند. این اتفاق هرچند با سکوت رسانهای اصلاحطلبان مواجه شد، اما اعتراضات بسیاری را در داخل این جریان برانگیخت. واقعیت این بود که اصولگرایان همچنان پایگاه قوی تری را در اختیار دارند، هرچند نمیتوانند این پایگاه اجتماعی را بخوبی مدیریت کنند.
* اما به نظر میرسد با 8 سال ریاست جمهوری آقای احمدینژاد، این پایگاه ضعیفتر شده است.
** البته این پایگاه را ناشی از تجربه مردم میدانم، نه الزاماً به دلیل عملکردها. مردم طی سالهای گذشته به این جمعبندی رسیدند که هرچه متکی به اصول قواعد و مبانی باشند، امکان خودمحوری کمتر خواهد بود. حتی تجربه دولت آقای احمدینژاد این نگاه و تجربه را تقویت کرد. احمدینژاد با کارهای هنرمندانه این تصور را ایجاد کرد که میخواهد به اصول و مبانی پایبند باشد، یا واقعاً اعتقاد داشت که باید به مبانی پایبند بود. اما بسرعت نشان داد که نمیخواهد به مبانی پایبند باشد و میخواهد خودمحوری کرده و خود را به جای مبانی بنشاند. اما از آنجا که جامعه دارای مبانی بود، مانع این کار شد، والا آقای احمدینژاد بسیار دقیق عمل کرده بود. او پولهای کلانی را صرف تودههای جامعه کرده بود، چیزی که برخی از اصلاحطلبان نمیخواهند نگاه واقعبینانهای به آن داشته باشند. اما وقتی از مبانی فاصله گرفت، همان تودهها نیز در کار تشکیلاتی چندان به درد او نخوردند.
درست است که مبانی را تودهها تشخیص میدهند، اما بدنهای که کار تشکیلاتی اصولگرایان بر دوش آنان استوار میشود، برای احمدینژاد فعال نشدند، حتی وقتی قهر کرد و خانهنشین شد، آن بدنه تشکیلاتی برایش کار نکرد، والا میتوانست تودهها را به میدان آورده و آنچه مدنظر احمدینژاد بود را صورت دهد، مثلاً یک خیزش اجتماعی ایجاد شود و احمدینژاد از این اعتراض، پیروز خارج شود. به عبارت دیگر، اتفاقاً در دوران احمدینژاد ما شاهد اتکای مردم به مبانی هستیم که بر همان اساس، عدم توفیق او را رقم زد. یعنی آنجا که مردم دیدند احمدینژاد برایشان پول خرج کرده، اما هدفش تقویت مبانی نبوده، بلکه هدفش تقویت خودش بوده است، همین امر موجب ناکامی احمدینژاد شد. به همین دلیل هم احمدینژاد رویکرد خود را عوض کرد. یک جایی گفت که من دیگر با مبانی کار ندارم. صراحتاً خودش را مطرح کرد؛ کاپشن خود را حراج میکرد، خودروی خود را حراج میکرد، یعنی خودش را مبنا قرار میداد. در اینجا جا دارد به شباهت آقای هاشمی با احمدینژاد اشاره کنم. آقای هاشمی بسیار تلاش میکند نگاه اشرافی خود را بر مبانی غلبه بدهد، اما نمیتواند، زیرا جامعه این رویکرد اشرافگرایانه نزد مسئولان را مغایر با مبانی میداند.
* درباره انتخابات آینده چه نظری دارید؟ آقای حجاریان معتقد است که تقسیمبندیهای آتی، شامل دو دسته برجامیان و نابرجامیان خواهد بود؟
** این تلقی را قبول ندارم. تا زمان انتخابات ریاست جمهوری، نتایج برجام روشنتر خواهد شد. اما اگر انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته برگزار میشد، در این صورت برجام در آن تأثیر زیادی میداشت، اما در سال آینده، چندان تأثیری نخواهد داشت. اکنون گفتمان دیگری در جامعه شکل گرفته است که از قضا برجام نیز بر آن تأثیر دارد، اما تنها عامل نیست. نظرسنجیها در مرداد 1394، یعنی یک ماه پس از برجام، نشان میداد که اقبال به آقای روحانی 61 درصد بوده است، اما این میزان در شهریور 95 به 31 درصد کاهش یافت. بویژه اینکه به اذعان خود دولتیها مبنی بر بدعهدیهای امریکا، برجام در اجرا با مشکلات جدی مواجه شده است.
* ائتلاف شکل گرفته در 94 تا چه حد موفق بوده است؟ این تجربه چگونه به 96 منتقل خواهد شد؟
** این تجربه در حال انتقال است، بویژه از سوی جریانی که تشکیلات دارد. اینکه در مجلس نگذاشتند آقای عارف رشد کند، یک نشانه است. اگر روندها در انتخابات 92 مطابق آنچه شما گفتید میبود و آقای عارف با تمایل شخصی کنار میرفت، دولت تدبیر و امید باید احساس میکرد آقای عارف کاملاً با او همراه است و میگذاشت در مجلس رشد کند، درحالی که نگذاشتند در مجلس رشد کند. چرا این اتفاق افتاد؟ قطعاً به دلیل رویکرد انتخاباتی سال 96 بوده است. در مجلس نگذاشتند آقای عارف رشد کند تا وی انگیزه پیدا نکند که در انتخابات آتی ریاست جمهوری نیز حضور یابد، تا مجبور نشوند که بار دیگر با تمسک به ابزار قدرت او را کنار بگذارند.
* قبل از انتخابات ریاست مجلس، خود آقای عارف در گفتوگو با «ایران» عنوان کرد که اصولگرایان تلاش میکنند من را به عنوان رقیب روحانی در 96 عنوان کنند، اما من این کار را نخواهم کرد. این دیدگاه بارها از سوی ایشان تکرار شد. ضمن اینکه طیفهایی از اصلاحطلبان معتقد بودند که تقویت آقای لاریجانی و اصولگرایان میانه رو در مجلس دهم، سبب تثبیت فاصلهگذاری اصولگرایان میانه و طیف تندرو خواهد بود.
** این دیدگاه آخر که مطرح کردید بیشتر به شوخی میماند. مسأله این بود که حضور آقای لاریجانی بر ریاست مجلس را بیشتر به نفع خود میدیدند تا حضور آقای عارف. اگر آقای عارف بر مسند ریاست قرار میگرفت، به مشکل جدی برای روحانی تبدیل میشد.
* مطابق آنچه شما مطرح میکنید، می توان دیدگاه آقای عارف را پذیرفت که اصولگرایان تلاش میکنند ایشان را به عنوان رقیب روحانی مطرح کنند.
** 5 سال پیش این بحث را مطرح کردم که من آقای عارف را اصولگراتر از آقای بادامچیان میدانم. من هیچ جایی، نه داعیه کار تشکیلاتی دارم و نه به کار تشکیلاتی اصولگرایان نزدیک هستم. اعتقاد خود را میگویم که آقایان در مسأله مجلس بازی کردند، کما اینکه در مسأله انتخابات ریاست جمهوری هم بازی کردند. الان هم دارند بازی میکنند. این تحرکات به اصطلاح تشکیلاتی، بازی سیاسی است. غرض من این است که فقط جامعه را فریب ندهیم و اذعان کنیم که این بازی سیاسی را انجام دادیم. اما این را خطر میدانم، اینکه چه چیزی را قربانی چه چیزی کردید، زیرا بیم آن میرود که آرام آرام از رقابت فکری فاصله بگیریم به تعبیری دیگر انتخابات از رقابت فکر و اندیشه بتدریج دورتر و دورتر شود.
* شما طرف مقابل را نخبهگرا و تشکیلاتگرا و با قابلیت برنامهریزی زیاد و تمرکز روی این امور معرفی میکنید. فکر نمیکنید با این رویکرد، پایگاه رأی را زیر سؤال میبرید؟ زیرا قطعاً نسبتی میان آن تشکیلات و تفکر با نیازها و دغدغههای پایگاه رأی وجود دارد که خرداد76، خرداد 92 یا نتایج انتخابات مجلس در تهران رقم میخورد؟
** انتخابات مجلس دهم در تهران و خرداد 76 بحث دیگری است و باید در جای خود به صورت جداگانه مطرح شود. حتی در ارتباط با انتخابات 94، میتوان شرایط خاصی در آن دید. در این انتخابات آقای هاشمی کارهایی را صورت داد تا به قشری انگیزه بدهد که به میدان بیایند. درواقع آقای هاشمی احساسی در این قشر ایجاد کرد که میتواند به مطالبات آنان پاسخ بدهد.
* اما این پایگاه رأی، نتیجه انتخابات را رقم زد. اما شما در تحلیلهای خود از بازی سیاسی اصلاحطلبان، این واقعیت را ندیده میگیرید.
** این رأی نتیجه انتخابات را تعیین
کرد. در این بحثی نیست. حرف من این است که باید ترفندهای سیاسی را شناخت. بعضی از
کسانی که در بهکارگیری ترفندهای سیاسی هنرمند هستند، در آستانه انتخابات میتوانند
به این باور دامن بزنند که ما قادریم مطالبات شما یا چیزی که شما مدنظرتان هست را
پس از انتخابات دنبال کنیم. اما این، به این معنی نیست که این قشر برانگیخته
پایگاه رأی آن فرد باشد. ببینید! اصولگرایان و اصلاحطلبان پایگاه رأی ثابتی دارند
که مشخص است. اما قشری هم هستند که دارای نوسان است. در سال 88 احمدینژاد با طرح
شعارهایی چون دزدگیر 88 توانست این قشر دارای نوسان را از آن خود کند، اما این امر
موردی است.
در این زمینه آقای هاشمی از آقای احمدینژاد هنرمندتر است. ایشان پیش از انتخابات حرفهایی زد، آیا بعد از انتخابات به آن حرفها پایبند ماند و در آن مسیر حرکت کرد؟ در آستانه و فقط برای اینکه در انتخابات آن رأی را برای خود فعال کند چنان حرفهایی را زد و اتفاقاً آن رأی را فعال کرد. زیرا میدانست که مسأله شورایی کردن رهبری، به لحاظ قانون اساسی اصلاً امکان پذیر نیست، اما جامعه این طور احساس کرد که آقای هاشمی میتواند تغییرات بنیادی ایجاد کند و این امر، این قشر را در سبد رأی آقای هاشمی قرار داد، درحالی که سبد رأی او کاملاً مشخص است، ضمن اینکه میداند اساساً در این مسیر قرار نخواهد گرفت. اما آقای هاشمی فقط یک بازی میکند. آیا این بازی میتواند تأثیر بگذارد؟ شما هم قبول دارید که این بازی میتواند در بسیاری تأثیر بگذارد و در تهران تأثیرگذاشت. اینکه در تهران به فهرست آقای هاشمی رأی دادند، ناشی از تصور قشری خاص بود که آقای هاشمی این توان را دارد، در صورتی که این حرف اصلاً هیچ مبنای اعتقادی ندارد.
* به لحاظ تشکیلاتی، یعنی جمعبندی و رسیدن به نامزد واحد، در سال 96 چه اتفاقی خواهد افتاد؟
** بعضی از اصلاحطلبان به صراحت اعلام کردند باید از آقای روحانی عبور کنیم، اما بسرعت آنان را مدیریت کردند. البته، کسانی که این حرف را زدند، توجهی به این موضوع نداشتند که گفتمان امروز جامعه به گونهای است که آنان گزینه چندانی ندارند. اگر گفتمان جامعه توسعه سیاسی بود، اصلاحطلبان میتوانستند نامزدهای مختلفی مطرح کنند. اما اکنون که مسأله خدمت یا کارآمدی مطرح است، آنان کسی را ندارند که مدیر بوده و در این عرصهها کارهای چشمگیری کرده باشند.
* بنابراین نامزد اصلاحطلبان روحانی خواهد بود؟
** به ناگزیر و نه داوطلبانه. آقای عارف را نیز حساب شده از میدان خارج کردند و با برخی معامله گریهای سیاسی بشدت او را تنزل دادند. نکته دیگری در این میان وجود دارد و آن اینکه اصلاحطلبان هنوز نتوانستند مسأله تنش زا بودن خود را حل کنند، همان طور که جامعه آقای احمدینژاد را بدرستی، یک مدیر اجرایی تنش زا میداند. احمدینژاد به دلیل خدماتش طرفدارانی هم دارد، اما مخالف جدی هم دارد. نظرسنجی شهریورماه نشان میدهد که آقای احمدینژاد 26 درصد طرفدار دارد و 23 درصد مخالف جدی. وجود موافق و مخالف جدی، نشان میدهد که اینها باهم ایجاد منازعه و درگیری میکنند. طبیعتاً ما به کسی نیاز داریم که موافقان حداقلی داشته باشد، اما مخالف جدی نداشته باشد. از آن سو، اصلاحطلبان گرچه موافقانی دارند، اما مخالفان جدی ای دارند که آنان را در صحنه هایی، تنش زا شناسایی کرده و آنان را به نفع مصالح جامعه نمیدانند. اینان معتقدند اصلاحطلبان هر روز یک جایی را به هم میریزند و درگیری ایجاد میکنند. اما آقای روحانی، طرفدار دارد، اما آمارها نشان میدهد که او تنها 12 درصد مخالف جدی دارد و این نمیتواند تنش زا باشد. به عبارت دیگر، موافقان ایشان 31 درصد هستند و با 12 درصد، نمیتواند درگیری و تنش زا بوده و منازعات جدی در جامعه ایجاد کند. بنابراین به نظر من طبیعی است که روی آقای روحانی با هم توافق کنند.
* وضعیت اصولگرایان چگونه خواهد بود؟
** اصولگرایان در این دوره بحث آقای احمدینژاد را داشتند که توصیه رهبری مبنی بر نامزد نشدن او مطرح شد. به نظر من، رهبری تدبیر بسیار شایستهای کرده و جامعه را از یک چالش خارج کردند.
* اصولگرایان منهای احمدی نژاد. فرض را بر این بگذاریم که احمدینژاد نیاید؟
** این فرض بسیار بسیار دور از ذهن است. کما اینکه احمدینژاد پس از نهی رهبری به سفر استانی خود به گرگان رفت. جهت اطلاع شما، رهبری این صحبت را به صورت صریح مطرح کرده بودند که صلاح نیست شما برگردید، بویژه از لحاظ عقلی. در بسیاری از کشورها اصلاً نمیگذارند که فردی که دو دوره رئیس جمهوری بوده، بار دیگر برگردد. این بنا را که رؤسای جمهوری میتوانند بار دیگر به قدرت بازگردند، آقای هاشمی مطرح کرد و هنوز که هنوز است، نمیتوانیم این مسأله را جمع کنیم.
* اصولگرایانی چون باهنر، مصباحی مقدم و نبوی گفتند احتمالاً و به صورت مشروط، در انتخابات ریاست جمهوری از روحانی حمایت خواهیم کرد. آقای عبدی هم معتقد است که این نظر، جدی و واقعی است. این شروط چیست و در چه صورتی اصولگرایان از روحانی حمایت خواهند کرد؟
** به نظر من آقای روحانی این راه را بسیار ناهموار کرد. روحانی نیم نگاهی به اصلاحطلبان داشت تا برای او ایجاد تنش و مشکل نکنند، اما اگر به همان اندازه نیم نگاهی هم به آرمانها میداشت، شرایط میتوانست بسیار متفاوت باشد.
* برخی معتقدند توجه روحانی به آرمانها بیشتر شده است.
** تاحدودی حرف شما را قبول دارم. اما آقای روحانی در مواردی موضع گیریهایی داشتند که کاملاً به ناحق هم بود. نمیخواهم بگویم همه موضع گیریهای آقای روحانی غلط است. در مواقعی، اگر آقای روحانی نظری دارد که، بخشی از حق را منعکس کند، این کار را بکند و کار درستی هم میکند. اما من دیدم در برخی موارد، کاملاً به ناحق دارد ایستادگی میکند.
* بنابراین اصولگرایان در زمینه کارآمدی در حمایت از روحانی بحثی ندارند؟ تحت چه شرایطی اصولگرایان به روحانی خواهند رسید؟ کارآمدی را در او میبینند؟
** من نظرات خود را دارم. معتقدم دولت آقای روحانی، دولتی نیست که بتواند کارهای فوقالعاده انجام دهد. البته برخی معتقدند برجام یک کار فوقالعاده بود که برای آن نیز تحلیل جدا دارم. همه میدانند که کار اجرایی در کشور بسیار سخت است، اما برهمین اساس دولتی میتواند موفق باشد که تحرک فوقالعاده داشته باشد، اما ما آن تحرک فوقالعاده را در دولت نمیبینیم. این امر با خصلتهای شخصی آقای روحانی سازگاری ندارد. هرکسی قوتها و ضعفهایی دارد. اما کسی که تحرک فوقالعاده ندارد، تنش زای فوقالعاده هم نیست. به عبارت دیگر، دولت آقای روحانی در شرایط کنونی، هرچند قوتهای قابل توجه ندارد، اما ضعفهایی همچون تنش زایی را هم ندارد. از این رو، با دولت روحانی میتوانیم در سطح بینالمللی برخی از تهدیدها را پشت سر بگذاریم. ما امروز به آرامش نیاز داریم. هرچه آرامش بیشتری داشته باشیم، امکان اینکه قدرت خود را گسترش دهیم و در مسائل بینالمللی نقش بیشتری داشته باشیم، بیشتر خواهد شد.
* بنابراین، ملاکی که براساس آن، احمدینژاد نهی شد، نقطه قوت آقای روحانی است.
** میتواند باشد. البته برخی حرفهای آقای روحانی تنش زا بوده است. اما در مجموع به دلیل خصلت آقای روحانی، یعنی آدمهای رفاه طلب چندان دنبال چالش نمیروند.
* در مجموع اصولگرایان از روحانی حمایت خواهند کرد؟
** آقای روحانی راه را بازنکرد. اگر به همان میزانی که به برخی از اصلاحطلبان امتیازات بیجا داد، هرچند که این روند ادامه نیافت و به یک چالش تبدیل نشد، اما اگر همان زمان به اصول هم توجه میشد، این راه میتوانست باز باشد، اما امروز من چندان این راه را هموار نمیبینیم.
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/page/6328/10/153398/0
ش.د9502035