تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱۳۹۵ - ۰۹:۰۱  ، 
شناسه خبر : ۲۹۶۵۵۸
مقدمه: انقلابی‌گری در چهارمین دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چه معنایی دارد؟ عمل انقلابی چگونه عملی است و چه مؤلفه‌هایی دارد؟ پاسخ به این پرسش، متوقف خواهد بود بر بازشناسی معنای دقیق انقلاب. هنگامی که از یک کنش انقلابی یا عمل متصف و معطوف به انقلاب سخن گفته می‌شود، قبلاً باید تکلیفمان را با مفهوم انقلاب روشن کرده باشیم. این یادداشت می‌کوشد از این مسیر، طرح‌واره‌ای از مؤلفه‌های کنش انقلابی به دست بدهد.
(روزنامه كيهان - 1395/07/24 - شماره 21463 - صفحه 8)

تفاوت میان انقلاب اسلامی با سایر انقلاب‌ها

شاید جان‌مایه تفاوت میان معنا و منظر انقلاب اسلامی و دیگر نظریه‌های انقلاب را بتوان در منشأ و موطِن انقلاب جست‌وجو کرد. یک تحلیلگر جریان‌های اندیشه در غرب، استدلالی استعاری درباره‌ رهیافت جدید عصر علم دارد که می‌تواند به توضیح مبنای عام و مشترک نظریه‌های انقلاب کمک کند: «عصر علم این کشف سکرآور را به ارمغان آورد که اصلاح امور بستگی به تحول از بیرون (یعنی از طریق ابزارهای علمی و اجتماعی) دارد، نه تحول از درون (چنان‌که پولس رسول از تولد انسان نو سخن می‌گفت).»(1)

نظریه‌های مدرن انقلاب با همه تکثرشان، از این کشف سکرآور متأثرند. این درست در نقطه‌ مقابل تشریحی است که رهبر انقلاب از مقوله‌ انقلاب دارند. از منظر ایشان، اصلاح امور اگرچه صرفاً با تحول از درون محقق نمی‌شود، اما با تحول از درونِ انسان آغاز می‌شود.(۲) آیت‌الله خامنه‌ای از سلسله مباحث طرح کلی اندیشه‌ اسلامی در قرآن در سال ۱۳۵۳ تا سخنرانی‌های متعدد پس از دوران رهبری، به این موضوع پرداخته‌اند که «انقلاب، انقلاب مردم است. انقلاب مناسبات اجتماعی و اقتصادی، فرع بر انقلاب مردم است. تا مردم منقلب نشوند، آن انقلاب اقتصادی و تغییر و تبدیل مناسبات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی هم اصلاً تحقق پیدا نمی‌کند.»(۳)

دینامیسم یک انقلاب چیست؟

مسئله‌ دیگر، موتور محرکه انقلاب است. دینامیسم یک انقلاب چیست؟ نظریه‌های انقلاب را (دست‌کم در بازه‌ وقوع انقلاب اسلامی) از این حیث می‌توان به دو دسته کلی تقسیم کرد: نظریه‌هایی که دینامیسم انقلاب را در پیشگامی یک حزب سیاسی می‌دانند و نظریه‌هایی که نیروی انقلاب را در تضادهای میان طبقات اجتماعی جست‌وجو می‌کنند. پاسخ این دو دسته از نظریه‌ها، که به ‌ترتیب براساس تجربه انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه و انقلاب ۱۹۱۷ شوروی شکل گرفته‌اند، به ‌طور کامل بر بنیاد مشترکشان در ساحت انسان‌شناسی استوار است. انقلاب به تحول از برون بازمی‌گردد. تفاوت تنها در تعریف برون است؛ برون سیاسی یا اجتماعی-اقتصادی. دینامیسم انقلاب اسلامی ایران اما متفاوت بود.

آن‌قدر متفاوت که مشاهده‌گری همچون میشل فوکو را به حیرت واداشت: «ما غربی‌ها در صورتی یک انقلاب را به رسمیت می‌شناسیم که دو دینامیک در آن مشاهده کنیم: یکی دینامیک تضادی درونی این جامعه، یعنی دینامیک طبقاتی یا دینامیک رویارویی‌های بزرگ اجتماعی، و دیگری دینامیک سیاسی، یعنی حضور یک طبقه، حزب یا ایدئولوژی به ‌عنوان پیشگام. اما به نظر می‌رسد در آنچه در ایران روی داده، نمی‌توان هیچ‌یک از این دو دینامیک را، که برای ما نشانه‌های بارز و علامت روشن پدیده‌های انقلابی‌اند، تشخیص داد.»(۴)

براساس دیدگاهی که آیت‌الله خامنه‌ای در زمینه مبانی انسان‌شناسی انقلاب می‌پرورانند، از آنجاکه انقلاب درونی آغاز نقطه انقلاب است، موتور محرکه انقلاب نیز مردم هستند. مردم در اینجا وجه اجتماعی همان انسانِ انقلاب‌یافته از درون یا انسان انقلابی است؛ هنگامی که انقلاب درونی فراگیر شود و انقلاب از وجودهای انقلاب‌یافته به آحاد جامعه سرریز شود. قرار نیست آرمان‌های انقلاب به‌ یکباره محقق شود و مسیری تدریجی و تاریخی در پیش است.

مسئله دیگر جهت‌گیری کلی نظریه‌های انقلاب است. از یک نظر می‌توان موضع کلی نظریه‌های انقلاب را موضعی محافظه‌کارانه تلقی کرد؛ (۵) موضعی که انقلاب را به ‌مثابه‌ یک عارضه و یک تبِ تند ناشی از یک بیماری اجتماعی تلقی می‌کند. نظریه‌های انقلاب اغلب یا در موضع جلوگیری از وقوع انقلاب هستند یا آن را به ‌مثابه عارضه اجتناب‌ناپذیر تعارض طبقاتی، تلقی و تجویز می‌کنند. انگاره‌ای که رهبر انقلاب در تشریح انقلاب اسلامی به آن می‌پردازند، براساس نگاه مثبت به انقلاب است. این انگاره انقلاب را تلاش برای تکامل می‌داند و در پی بازتولید آن است.

هفت مؤلفه کنش انقلابی

بر این اساس می‌توان فارغ از سویه‌های محتوایی و خواسته‌های یک کنش معطوف به انقلاب اسلامی، هفت مؤلفه کنش انقلابی (کنش معطوف به انقلاب اسلامی) را این‌چنین فهرست کرد:

۱. کنش انقلابی یک کنش انسانی است و انسان انقلابی یک انسانِ دلسوز انسان است. انقلاب اسلامی در وهله‌ اول بر یک انقلاب انسانی و تحول از درون استوار است؛ اگر چه در این مرحله متوقف نیست. در نظر انسان انقلابی، این انسان است که موضوع انقلاب است. به همین دلیل، کنش انقلابی یک کنش انسان‌محور است؛ به این معنا که هدف کنش انقلابی، تکریم و در این راستا تغییر انسان است.

هدف انسان انقلابی تنها تغییر مناسبات ناعادلانه بیرونی نیست تا شدت عمل، درگیری و خشونت لزوماً بر سرعت این تغییر بیفزاید.(۶) البته ممکن است در جایی موانع بیرونی مانع تغییرات درونی شود که در آنجا درگیری و شدت عمل برای رفع موانع وجود خواهد داشت، اما هدف انسان است و در مواجهه با انسان، اصل بر گفت‌وگو و اقناع است. در جهان‌بینی انسان انقلابی، انسان‌محوری یک نقطه‌ مؤثر و مهم است. در نظر او، خداوند هستی را به تسخیر انسان درآورده است.(۷) انسان مورد تکریم خدا قرار گرفته است(۸) و کرامتی تکوینی و تشریعی دارد: «آفرینش بر محور وجود انسان می‌چرخد.»(۹)

بر این اساس، حتی می‌توان این ‌چنین استدلال کرد که هدف یک انقلاب توحیدی، گرچه اقامه عدالت است، اما هدف از این بالاتر، برپا داشتن مردم به عدالت است. به همین دلیل، هدف انقلاب پیامبران، اقامه قسط بیان نشده است. «لِیقُومَ الْقِسْط» نیامده، بلکه «لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط»(۱۰) آمده است که به‌ معنای باور عمومی به عدالت‌خواهی و اقامه‌ عدالت با کنشگری عموم انسان‌هاست. رهبر انقلاب نیز در این‌باره می‌فرمایند: «از این آیه شریفه در سوره‌ مبارکه‌ حدید، لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبِیِّنت وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتبَ وَ المیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط این‌جور به ‌نظر می‌رسد در بادی امر، که هدف از ارسال رسل و انزال کتب و معارف الهی، اقامه قسط است که حالا این جمله «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط» را هرجور معنا کنیم - چه به این معنا بگیریم که «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط» یعنی «لِیُقیمَ النّاسُ القِسطَ» که مثلاً «باء» را «باء تعدیه» بگیریم، که این وظیفه مردم است که در محیط زندگی خودشان اقامه قسط کنند؛ یا نه، «باء تسبیب» که «لِیَقومَ النّاسُ بِسَبَبِ القِسط»، یعنی با قسط با مردم [رفتار کنیم]؛ هرکدام از این دو معنا یا معانیِ احتمالیِ دیگری که وجود دارد، اگر در نظر گرفته بشود - اهمّیّت اقامه قسط را در جامعه روشن می‌کند.»

با این نگرش، انقلابی‌گری مستلزم دلسوزانه‌ترین کنش‌هاست؛ دلسوزی برای تک‌تک انسان‌ها تا به مسیر عدالت‌خواهی درآیند. اگر بنای انقلاب بر انقلاب درونی و انقلاب دل‌هاست، این انقلاب از مسیر دل منتشر می‌شود و اینجاست که دلسوزی اهمیت می‌یابد. انقلابی‌ترین انسان تاریخ و هستی، دلسوزترین انسان برای انسان‌هاست. کسی است که از شدت دلسوزی برای مردم (و نه‌فقط مؤمنین) می‌خواهد خودش را به هلاکت بیندازد. آن‌قدر دلسوز مردم است که مورد خطاب قرآن قرار می‌گیرد: «فَلَعَلَّک باخِعٌ نَفْسَک عَلی آثارِهِمْ»(۱۱) و یا «لَعَلَّک باخِعٌ نَفْسَک أَلاَّ یکونُوا مُؤْمِنینَ».(۱۲)

انسان انقلابی برای ایجاد انقلاب درونی در دیگران حریص است: «لَقَدْ جاءَکمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکمْ عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیکمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ»(۱۳) و روشن است این حرص یک تمنای معنوی و کمال‌خواهانه است. در مسیر این تمنا، روش‌های پروپاگاندا و جنگ روانی، که اساساً از حرص مادی برخاسته است، هیچ جایگاهی ندارد. باید در وجود کسی میزان ژرف‌تری از انقلاب درونی وجود داشته باشد تا از مسیر دلسوزی، به دل‌های بیشتری سرریز کند و دل‌های بیشتری را منقلب سازد.

۲. کنش انقلابی تنها معطوف به نابودی نظم سابق نیست، سازندگی و بالندگی هم هست. انسان انقلابی انسانی است که برای سازندگی جهاد می‌کند. انسان انقلابی تنها اهل طرد وضع و نظم نامطلوب موجود نیست. اهل تمنای نظم و وضع مطلوب موعود نیز هست. البته نظم مطلوب او ممکن است خلاف ‌آمد عاداتِ منظم موجود باشد، اما بی‌نظمی و درهم‌ریختگی نیست. اتفاقاً انضباط انقلابی، از آنجاکه ریشه در ذهن و دل و ایمان انسانی انقلابی دارد، به ‌مراتب مستحکم‌تر از نظم بیرونی بروکراتیک است.(۱۴) اساساً رویش و سازندگی و سپس انباشت و بالندگی منهای وجود یک نظم، ممکن نیست. انسان انقلابی به همان میزان که اهل اعلامیه، مبارزه، روشنگری و افشاگری است، اهل جهاد سازندگی هم هست. اهل تشکیلاتی منظم و دقیق است که در شرایط درهم‌ریختگی نظم کلاسیکِ بوروکراسی در آغاز انقلاب و ناکارآمدی آن در ادامه، بار محرومیت‌ها را از دوش مردم بردارد. بنابراین کنش انقلابی، یک کنش منظم و دقیق است.

۳. کنش انقلابی کنشی غایت‌مند است و انسان انقلابی موجودی است آرمانی و معطوف به افق. برای انسان انقلابی، مهم هدف است و تعدد سلایق در مسیر منتهی به هدف را می‌پذیرد. تکثر را می‌پذیرد و از نظر او، لازم نیست همه تفکر واحدی داشته باشند. وجود اختلاف، مفید و بلکه عدم آن احتمالاً مضر است.(۱۵) وقتی تکثر را می‌پذیرد، یعنی می‌پذیرد کسانی مؤمن به انقلاب باشند، اما از لحاظ فکری با او مخالف باشند.(۱۶)

۴. کنش انقلابی (جز اینکه در پی عدالت است) خود عادلانه است و انسان انقلابی بیش از آنکه عدالت‌خواه باشد، خود عادل است. به ‌عبارتی این عدالت، هم وصف غایت مطلوب کنش انقلابی است و هم وصف خود کنش انقلابی. در مسیر عدالت‌خواهی و قیام به قسط، مخالفت‌ها انسان انقلابی را از وادی عدالت و تقوا خارج نمی‌کند و به ورطه‌ عداوت نمی‌کشاند: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یجْرِمَنَّکمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی».(۱۷) انسان انقلابی منصف است و رفتار او حتی نسبت ‌به مخالف خود، منصفانه است. یک انسان انقلابی، علی‌رغم پایبندی و پافشاری بر ارزش‌های انقلابی خود، با کسانی که نظری غیر از نظر او دارند، با کسانی که کارهایی انجام می‌دهند که به نظر او اشتباه است، کاملاً روادار است.

به رفتار آنها نقد دارد، ولی این نقد، او را از مسیر انصاف خارج نمی‌کند. انسان انقلابی به اسم انقلابی‌گری به دیگر مؤمنین به انقلاب که مانند او فکر نمی‌کنند، اهانت نمی‌کند، موجب ایذاء آنها نمی‌شود و به اسم انقلابی‌گری، امنیت روانی بخشی از مردم را سلب نمی‌کند و اخلاق را زیر پا نمی‌گذارد و اگر چنین کند، دیگر انقلابی نیست: «اگر به نام عدالت‌خواهی و به نام انقلابی‌گری، اخلاق را زیر پا بگذاریم، ضرر کرده‌ایم، از خط امام منحرف شده‌ایم. اگر به نام انقلابی‌گری، به نام عدالت‌خواهی، به برادران خودمان، به مردم مؤمن، به کسانی که از لحاظ فکری با ما مخالف‌اند، اما می‌دانیم که به اصل نظام اعتقاد دارند، به اسلام اعتقاد دارند، اهانت کردیم، آنها را مورد ایذاء و آزار قرار دادیم، از خط امام منحرف شده‌ایم. اگر بخواهیم به نام انقلابی‌گری و رفتار انقلابی، امنیت را از بخشی از مردم جامعه و کشورمان سلب کنیم، از خط امام منحرف شده‌ایم.»(۱۸)

۵. کنش انقلابی عقلانی است و انسان انقلابی، عقلایی‌ترین مسیر را می‌پیماید؛ عقلانیت به ‌معنای خردمندانه بودن تا بتواند مورد پذیرش فطرت عمومی باشد. چون هدف هم اقامه‌ عدالت، و هم برپایی ناس به عدالت است و کنش انقلاب تا متکی به خرد نباشد، منتهی به برپایی عمومی نمی‌شود.

۶. انسان انقلابی پرخاشگر است، اما نه پرخاش به انسان‌ها و به هرکس که غیر او می‌اندیشد، بلکه پرخاش به ساختارهای ظالمانه و انسان‌هایی که ابتدا خود و سپس دیگران را به بند ظلم این ساختارها کشیده‌اند.(۱۹) استکبار تجلی این ساختار است و آمریکا مصداق اتم آن. انسان انقلابی ظلم نمی‌کند، اما ظلم هم نمی‌پذیرد: «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُون»(۲۰) انسان انقلابی استقلال‌طلب است و میل او به استقلال، محصول همین عدم پذیرش ظلم و عدم انظلام است.

۷. کنش انقلابی یک عمل مداوم است و انسان انقلابی، انسانی است که همواره و هم ‌اینک در فرایند انقلابِ اکنون، مشارکت داشته باشد. این مهم نیست که کسی سابقه‌ انقلابی‌گری داشته باشد، مهم این است که اکنون چه نسبتی با انقلاب دارد.(۲۱) در این سامان نظری، انقلاب معنایی تاریخی ندارد. آنچه در یک تاریخ مشخص روی داده است، تمام انقلاب نبوده و بعد از آن نیز انقلاب تمام نمی‌شود. آن رویداد تنها یک جلوه‌ بیرونی از انقلابی جاری و مستمر بوده که به نابودی نظم سابق منتهی شده است و انقلاب پس از آن نیز ادامه دارد.

در این حرکت جاری، معیار انقلابی بودن، خود انقلاب است، نه انقلابیون. ازهمین ‌روی محافظه‌کاری و حفظ وضع موجود، درست در نقطه‌ مقابل انقلابی‌گری و قتلگاه انقلاب است: «محافظه‌کاری و اکتفای به آنچه که داریم و نداشتن همت و بلندپروازی در همه زمینه‌های فکر و فرهنگ، قتلگاه انقلاب است. انقلاب اساساً یعنی گام بلند، که پشت سرش باید گام‌های بلند دیگری برداشته شود.»(۲۲) به همین دلیل، برای انسان انقلابی، اصل اشخاص نیستند. انسان انقلابی قاطعانه عمل می‌کند و برای او رودربایستی وجود ندارد؛ چراکه به آورده قرآن ایمان دارد که حتی نزدیک‌ترین قرابت‌ها در مسیر برپایی قسط اهمیتی ندارد: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکمْ أَوِ الْوالِدَینِ وَ الْأَقْرَبینَ.»(۲۳)

اگر بخواهیم این مؤلفه‌ها را در یک جمله خلاصه کنیم، این جمله را در تحلیل و تعبیر رهبر انقلاب می‌جویم که این‌چنین استدلال می‌کنند: «انقلابی‌گری یعنی عادلانه، خردمندانه، دقیق، دلسوزانه، منصفانه، قاطعانه و بدون رودربایستی عمل کردن.»(۲۴)

منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای

* پی‌نوشت‌ها در دفتر روزنامه موجود است.

http://kayhan.ir/fa/news/87643

ش.د9502396