(روزنامه خرداد – 1377/12/10 – شماره 72 – صفحه 2)
مطلبي كه پيشروي شما قرار دارد، گزيدهاي است از متن گفتوگوي محسن كديور با نشريه «عصر ما» كه تحت عنوان «مرزهاي آزادي از منظر دين» در تاريخ 77/10/23 منتشر شد. ملاحظه ديدگاههاي محقق انديشمندي كه امروز به لحاظ بيان آراء و انديشههايي در حبس به سر ميبرد، براي نكتهدانان بسي عبرتآموز و تاثر برانگيز خواهد بود.
آزادي بيان امري است كه ديانت مقدسه اسلام آن را به رسميت شناخته است و قيودي كه در اين باره در متون ديني داريم و عقلايي هم هست، ناظر به عدم اضرار به غير و راه ندادن به تمسخر، استهزا، افترا و كذب است. اين قيود همه عقلابياند و هيچ كدام تعبدي به شمار نميروند.
بحث آزادي بيان عمدتا ناظر به مواردي است كه يا ارباب دين يا ارباب قدرت آنها را نميپسندند. آزادي بيان را بايد در اين دو حوزه مورد بحث قرار داد، يكي خط قرمز در مباحث ديني و ديگري خط قرمز در مسايل سياسي، در مباحث ديني اگر سطح مطلب علمي باشد ابزار آن هيچ قيد و بندي جز ضوابط علمي ندارد و تابع نتيجه نخواهد بود. فرد آزاد است كه در يك نشريه تخصصي مطالب علمي خود در حوزه معارف ديني بيان كند ولو نتيجه آن مطابق تعاليم شهور ديني نباشد.
مهم روش ورود و خروج او و سطح مطلب است كه ميبايست رنگ و مايه علمي داشته باشد، معيار تشخيص علمي بودن مطالب هم عرف عالمان هر عصر است.
اما اگر مطلب قرار نيست به شكل علمي بيان شود بلكه مطلبي است كه سطح آن عمومي است و مخاطبش هم توده مردم هستند بايد باعث انحراف اكثر مردم نشود. بنابراين در مباحث ديني معتقدم هر كسي سخني علمي دارد بايد در اين جامعه همه امكانات را براي بيان آرا و انديشههايش آماده كنيم اما اگر كسي قصد تبليغ نظري را دارد بايد در وهله نخست علماي جامعه را متقاعد كند كه اين سخن ميتواند سخن معتنابهي باشد البته مراد من از علما فقط روحانيون و فقه نيستند، مراد عرف اهل علم است.
متاسفانه در طول تاريخ برخي اهل ظاهر و ارباب قيل و قال و عالمان غير فرهيخته كه قرآن كريم با تعبير عميق «كمثل الحمار يحملون اسفارا» از آنها به تلخي ياد كرده، از بزرگترين دشمنان آزادي و رشد معارف راستين ديني بودهاند. اگر اهل زمانهاي بيمار و آفتزده باشد. مطمئن باشيد عرف عمومي نيز بيمار است و چاره درد تنها طريقي حقوقي و قانوني نيست. در اين شرايط به احياگري فرهنگي نيازمنديم و اين امر جز با جريانسازي فرهنگي و پرورش دادن و تربيت افراد مستعد ميسر نيست. اگر عالمان متهتك، درب محيطهاي علمي را به روي ديگر عالمان و فرهيختگان بستند. واضح است كه آنان مجازند آراء خود را هر جا توانستند مطرح كنند و نهضت فرهنگي ايجاد كنند. بحث ما در شرايط عادي بود. واضح است كه در شرايط غير عادي و در صورت دچار شدن جامعه يا عرف اهل علم به بيماري و آفت، قانون نيز از سلامت و داوري منصافه برخوردار نخواهد بود. در چنين شرايطي، نهضت فرهنگي لازم است و احياگران و متفكران مجازند و از هر وسيله مشروعي براي رسيدن به اهداف متعالي خود استفاده كنند.
اما چهره ديگري از مساله آزادي بيان، بعد سياسي آن است. طبيعي است كه همه اربابان قدرت در طول تاريخ به جز موارد نادري نميپسنديدند كه كسي مخالفشان باشد. به خصوص وقتي حاكميت ديني باشد چه بسا آن محدوديتهاي سياسي را به نام دين برقرار كنند و آن چه را كه نميپسندند به نام آن چه خلاف شرع است ممنوع نمايند.
به نظر ميرسد در اين حوزه هم اگر كسي دست به سلاح نبرده باشد و به صورت مسالمتآميز و منطبق با ضوابط قانوني حاكم بر جامعه سخن بگويد چنين فردي مطلقا در بيان مطالب آزاد است. بدين ترتيب ميتوان دولت، حكومت و رهبر را مورد انتقاد قرار داد و هيچ كدام نه خلاف شرع است و نه خلاف قانون مادام كه آن ضوابط رعايت شود. يعني بنده ميتوانم بگويم كه به اين عمل يا آن گفته مقام رهبري انتقاد دارم و اين فعل را نادرست ميدانم.
انتقاد در حالي كه عرفا متضمن اهانت نباشد. هيچ اشكالي ندارد. در زمان حضرت علي(ع) اين كار صورت ميگرفت. مجاز هم بود، حتي حضرت دعوت ميكردند كه از او انتقاد كنند چون انتقاد و نصيحت را خيرخواهي تلقي ميكردند و اين منش و شيوه همه مسلمانان واقعبين ميتواند باشد.
حتي قانون اساسي را هم ميتوان نقد كرد. آن چه كه ما از مردم انتظار داريم، عمل به قانون است بنده قانونا مجازم كتابي بنويسم و قانون اساسي را در آن نقد كنم. سخنراني كنم و قانون اساسي را نقد كنم. اين كه ميگويم نقد قانون اساسي، يعني نقد تكتك اصول قانون اساسي، حتي نقد مهمترين اصول قانون اساسي بحث علمي هيچ ايرادي ندارد. آزاديم كه از قانون اساسي جامعه به شكل علمي انتقاد بكنيم و همه اينها مجاز است.
ش.د7700355