(روزنامه جمهوري اسلامي ـ 1395/10/05 ـ شماره 10767 ـ صفحه 6)
ورود جدی لندن به عرصه رقابت و کنشگری در حوزه جغرافیایی پراهمیت و در عین حال پر التهاب خاورمیانه یکی از موضوعات مورد توجه کارشناسان و تحلیلگران مسائل منطقهای است. شماری اعلام رئیس جمهوری منتخب آمریکا در زمینه کاهش حضور این کشور در خاورمیانه و پیش از آن تدوین استراتژی «ثقل آسیایی» در واشنگتن مبنی بر قرار گرفتن کانون توجه سیاسی – نظامی از خاورمیانه به شرق آسیا را دلیل پیشگامی انگلیسیها برای پرکردن این خلا میدانند.
گروهی از صاحبنظران نیز بر پیامدهای خروج انگلیس از اتحادیه اروپا و توجه لندن به فرصتهای اقتصادی خاورمیانه انگشت میگذارند. در کنار این تحلیلها، پیامد سالها حضور انگلیس در منطقه نیز حائز اهمیت است.
به گزارش ایرنا در این رابطه رهبر انقلاب همزمان با ولادت پیامبر اسلام در جمع میهمانان «کنفرانس وحدت اسلامی» در تهران تصریح کرد «انگلیس از 2 قرن پیش، همیشه منبع شر و نکبت برای ملتها در منطقه ما بوده است. ضربههایی که اینها به حیات ملتها زدند نظیر ندارد. در هند، پاکستان، ایران و عراق در فلسطین هم آن حرکت خباثت آلود را انجام دادند و یک ملت را از خانه خود دور کردند آن وقت آن مسوول انگلیسی بیشرمانه میگوید ایران تهدید منطقه است.»
این سخنان رهبری به گفتههای «ترزا می» نخستوزیر انگلیس اشاره دارد که ماه گذشته در چارچوب اجلاس رهبران کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در بحرین، از کشورهای منطقه خواست که همراه یکدیگر تلاش کنند تا اقدامات به گفته وی تهاجمی ایران در منطقه را به عقب برانند. اظهارات خصمانه نخستوزیر انگلیس علیه ایران، نشان از تلاش این کشور برای تفرقه افکنی میان کشورهای منطقه به منظور افزایش نفوذ لندن دارد و از الگوی استعماری انگلیس طی دوران استعمارگری این کشور در خاورمیانه و سایر نقاط جهان پیروی میکند.
بررسی و توجه به تحرکات انگلیس در منطقه خاورمیانه طی دو سده اخیر، سخنان رهبری در مورد استعمارپیشگی و تجاوزگری این کشور در منطقه را عینیت بیشتری میبخشد. حضور انگلیس در منطقه خاورمیانه از اوایل قرن نوزدهم میلادی به این سو همواره با استعمار عجین بوده است. از این رو، بازخوانی سیاستهای خاورمیانهای انگلیس برای ملتهای منطقه هیچگاه خالی از فایده نیست و همواره میتواند عبرت آموز باشد.
چرایی تلاش تازه انگلیس برای گسترش حضور در خاورمیانه
از دید برخی صاحبنظران میتوان نشانگانی از توجه دوباره لندن به خاورمیانه را به وضوح دید و بنا به دلایل گوناگونی انگلیس به منطقه خاورمیانه و خلیج فارس توجه ویژهای را معطوف داشته است. نخستین این دلایل، اهمیت اقتصادی این منطقه برای انگلیس است چرا که خاورمیانه از دیرباز شاهراهی تجاری میان سه قاره بوده است. از آنجا که خلیج فارس بستر تجارت کالا از سوی شرق به مقصد عثمانی و اروپا بوده، انگلیسیها با ورود نظامی به این منطقه در قرن هفدهم، دیگر قدرتهای اروپایی استعمارگر مانند پرتغال و هلند را شکست دادند و سلطه خود را بر منطقه ثروتمند و غنی غرب آسیا گسترش دادند.
علت دیگر توجه انگلیس به منطقه خلیج فارس در قرن نوزدهم، استفاده از این منطقه برای کنترل هندوستان بود چرا که انگلیسیها همواره نگران نفوذ قدرتهای اروپایی و دولتهای بزرگ منطقه مثل ایران و عثمانی در هند بودند.
در این میان اما نباید از اهمیت نفت خلیج فارس که در اوایل قرن بیستم در این منطقه کشف و استخراج شد به آسانی گذر کرد. در همین پیوند، تصمیم انگلیس برای تبدیل قوه محرکه کشتیهای جنگی از ذغال سنگ به نفت در سال 1913، انگیزه مهمی برای سلطه جویی لندن در منطقه خلیج فارس در اوایل سده گذشته بود. همین انگیزه سبب شد لندن به فکر بسط سلطه خود در کشورهای منطقه بیافتد.
بعد از جنگ جهانی اول یعنی از اوایل دهه 20 سده گذشته کنار رفتن رقیبانی چون روسیه و عثمانی، موقعیت منحصربه فردی را برای انگلیس در خاورمیانه ایجاد کرد تا جایی که توانست با لشکرکشی به عراق این کشور را به مستعمره خود تبدیل کند. به این ترتیب در فاصله جنگ جهانی اول و دوم، انگلیس موقعیت خود را در خاورمیانه تثبیت کرد و به صحنه گردانی اصلی در این منطقه تبدیل شد و این وضعیت تا وقوع جنگ جهانی دوم ادامه داشت.
سیاستهای استعماری انگلیس در ایران
سیاستهای استعماری انگلیس در ایران طی سدههای گذشته به شکلهای متفاوت و با شدت و ضعف در جریان بوده است. در سالهای ابتدایی سده نوزدهم یعنی در میانه جنگهای ایران با روسیه، دولت انگلیس به بهانه مبارزه با دزدان دریایی، سواحل جنوبی خلیج فارس را اشغال کرد و با حکام محلی قرارداد تحت الحمایگی به امضا رساند.
در دوره قاجار به دلیل ضعف حکومت مرکزی و تضعیف کلی ایران در نتیجه جنگ با روسیه، دولت لندن با فرصت طلبی به اشغال نظامی برخی مناطق خلیج فارس که تحت نفوذ ایران بودند دست زد و کوشید به تثبیت سلطه خود در خلیج فارس بپردازد.
انگلیس طی نیمه دوم قرن نوزدهم و بعد از تثبیت موقعیت خود در خلیج فارس، گامهای بیشتری در جهت تضعیف دولت ایران برداشت و با تحمیل جنگهای متعدد و انتزاع مناطقی از ایران، توانست بر نفوذش بیافزاید. پس از تلاش برای مصادره قیام مشروطه، ساماندهی کودتای اسفندماه 1299 خورشیدی برگی دیگر از تلاشهای انگلیس برای تبدیل ایران به کشوری نیمه مستعمره بود.
مصر کانون دخالت انگلیس در شمال آفریقا
دخالت انگلیس در امور کشورهای شمال آفریقا نمود بارزی در کشور مصر دارد. در سال 1805میلادی (1184ش) پس از آنکه قوای مشترک عثمانی و انگلیس، مصر را از اشغالِ چندماهه «ناپلئون بناپارت» خارج کردند، حکمرانی این کشور به «محمدعلی پاشا» سپرده شد.
در ادامه، تلاش مستمر لندن برای در دست داشتن اختیار مصر و عقب نشینیهای حاکمان این کشور که خدیو نامیده میشدند باعث نفوذ روز افزون انگلیس در مصر طی سده نوزدهم شد. دولت انگلیس در پی خیزش مردمی در مصر، در بندر اسکندریه نیرو پیاده کرد و در اوایل جنگ جهانی اول، انگلیس، مصر را تحت الحمایه خود اعلام کرد. این شرایط تا سال 1922میلادی (1301ش) ادامه داشت تا اینکه در بیست و هشتم فوریه همان سال انگلیس تسلیم مقاومتهای مردمی برای استقلال مصر شد و استقلال این کشور را به رسمیت شناخت.
جنگ جهانی دوم و تضعیف قدرت انگلیس
شکست انگلیس در جنگ جهانی دوم، اقتدار این کشور در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را تا اندازه زیادی از بین برد. خسارتهای سنگین انسانی و مالی وارد شده به انگلیس در جنگ جهانی دوم و نابودی بخشهای زیادی از کشاورزی، صنعت و نیروهای دریایی این کشور، دولت لندن را به دولتی شکست خورده به لحاظ سیاسی و اقتصادی و مقروض تبدیل کرد که دیگر توان دخالت در امور دیگر کشورها را نداشت. از این رو، به دنبال تحولات پس از جنگ جهانی دوم پایههای استعماری انگلیس در منطقه سست شد تا جایی که در سال 1347 انگلیس اعلام کرد که تا سال 1350 نیروهای خود را از شرق سوئز که شامل خلیج فارس نیز میشد خارج میکند.
پس از این اعلام، استقلال هند و پاکستان، پایان دوره قیمومیت انگلیس بر فلسطین و اردن، ملی شدن صنعت نفت در ایران، انقلاب افسران آزاد در مصر، ملی شدن کانال سوئز و سقوط حکومت سلطنتی فیصل در عراق از جمله رخدادهایی بودند که نشان از تزلزل پایههای نفوذ و سلطه انگلیس در خاورمیانه داشت.
در سالهای بعد، جنگهای کشورهای عربی و رژیم صهیونستی (1973-1967 میلادی)، استقلال کویت در 1961(1340ش)، شورشهای عظیم در بحرین علیه نظامیان انگلیس، شرکت مردم در جنبشهای ضد استعماری انگلیس در قطر، شارجه، دوبی، ابوظبی و راس الخیمه و خیزش مردم عمان برای طرد انگلیسیها، رگههای باقی مانده از سلطه انگلیس در منطقه را نیز کمرنگتر کرد.
نقش انگلیس در شکلگیری رژیم صهیونیستی
انگلیس نقش مهمی در شگل گیری رژیم صهیونیستی و اشغال فلسطین داشت. پس از شکل گیری جنبش جهانی صهیونیسم و به دنبال درخواست برخی رهبران یهودی در سال 1903 (1282ش) از انگلیس برای ایجاد وطنی به منظور پناه دادن به مهاجران یهودی، اعلامیه «بالفور» («آرتور جیمز بالفور» نخستوزیر وقت انگلیس) به زمینهای برای اشغال فلسطین تبدیل شد چرا که استعمار انگلیس از اهمیت فراوان و ارزش سوق الجیشی فلسطین و نقش بزرگی که این سرزمین میتوانست در تثبیت موقعیت انگلیس در خاورمیانه ایفا کند آگاه بود.
در اعلامیه بالفور آمده است: « دولت اعلی حضرت پادشاه (انگلیس) به موضوع تاسیس وطن ملی یهودیان در فلسطین با نظر موافق مینگرد، و برای رسیدن به این هدف، تمامی مساعی خود را به کار خواهد برد تا راه رسیدن به اهداف را هموار سازد. مشروط بر این که هیچ نوع اقدامی صورت نگیرد که به حقوق ملی و مذهبی جماعت غیریهودی در فلسطین و اصل حقوق و موقعیت سیاسی یهودیان در کشورهای دیگر لطمه بزند.»
اکنون نزدیک به هفت دهه از تشکیل رژیم جعلی صهیونیستی (در سال 1327ش) و شروع مقاومت فلسطینیها برای بازپس گیری سرزمینشان که با خدعه انگلیس و حمایتهای این کشور از صهیونیستها از دست دادند میگذرد. در طول این سالها هزاران فلسطینی کشته، آواره و قربانی نیرنگهای استعمار پیر شدند.
انگلیس و ادامه مداخلهگری در منطقه
با وجود آنکه انگلیس در سالهای پس از جنگ جهانی دوم مجبور به خروج نظامی از کشورهای خاورمیانه شد اما هیچگاه حاضر به چشم پوشی کامل از منافع خود در این منطقه نشد. از این رو نفوذ غیرمستقیم در کشورهای منطقه را در دستورکار خود قرار داد.
از جمله اقدامات انگلیس برای تضمین نفوذ خود در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، بر سرکار آوردن و حمایت از دولتها و زمامداران طرفدار خود بود. لندن همچنین کوشیده با روندی خزنده بسیاری از گروههای سیاسی و اجتماعی در کشورهای اسلامی را تحت نفوذ خود داشته باشد.
در نگاهی کلی نفوذ و تسلط انگلیس بر منطقه پس از خروج نظامی در سال1972 میلادی (51ش) رو به افول بوده است ولی طی سالهای اخیر سردمداران لندن گویا باز هم رویاهای عصر استعمارگری را در سر میپرورانند. حضور فعال در حمله نظامی آمریکا به کشورهای افغانستان و عراق در سالهای 2001 و 2003 و تلاش برای بسط نفوذ و محکم کردن جای پا نشان از تلاش انگلیس برای احیای سلطه گریهای این کشور در منطقه دارد. در همین رابطه بازگشایی پایگاه دریایی انگلیس در بحرین را میتوان تلاشی برای احیای سلطه دریایی انگلیسیها در خلیج فارس به شمار آورد.
حمایت از آل سعود در حمله به یمن از آن جهت که رژیم سعودی بزرگترین بازار فروش اسلحه برای سازندگان تجهیزات نظامی انگلیسی به شمار میرود و دخالت امور در سوریه، نشانههای آشکار و انکارناپذیر دیگری از تمایل انگلیس به مداخله و سلطه جویی در منطقه است.
با توجه به گرایش تازه لندن به گسترش حضور در خاورمیانه، سابقه سیاه انگلیس در تفرقه افکنی و مداخله گری میتواند به عاملی برای افزایش تنشهای منطقهای منجر شود و ثبات و امنیت را در این عرصه جغرافیایی پرالتهاب افزایش دهد.
http://jomhourieslami.net/?newsid=118341
ش.د9503246