(روزنامه صبح نو ـ 1395/11/12ـ شماره 175 ـ صفحه 13)
از نظر خسروپناه همانطور که حفظ استقلال ارضی و اقتصادی و سیاسی برای هر کشور در حکم هوا برای ادامه حیات آن است وجود استقلال علمی هم لازمه رشد و تعالی فرهنگی آن محسوب میشود. یکی از مشکلات عظیمی که کشور ما در چند دهه اخیر با آن روبهرو بوده عدم استقلال علمی و اتکای نخبگان به نظریات غربی است که مبتنی بر جهانبینی غیر توحیدی بنیان نهاده شدهاند. مدعای دکتر خسروپناه برای رفع این نیاز «الگوی حکمی-اجتهادی تولید علوم انسانی» است که به دنبال عرضه الگو و راهکاری جدید در این عرصه حیاتی کشور است.
علوم انسانی و دین
معنای مورد نظر دکتر خسروپناه از علم در این نظریه فقط شامل علوم انسانی و از میان اقسام مختلف علوم انسانی تنها مراد علوم «رفتاری-اجتماعی» یعنی اقتصاد، سیاست، روانشناسی و جامعهشناسی است. او با توجه به نیازها و ضرورتهای موجود در علوم انسانی اسلامی و کاستیهای فلسفی در این بخش در حال حاضر تمرکز خود را بر این حیطه از علم متمرکز کرده و تمام علوم تجربی و پایه را از حیطه نظریه خود جدا کرده است. وظیفه اصلی علوم انسانی از نظر خسروپناه عبارت است از سه وظیفه اصلی که نخستین وظیفه این علوم شناخت انسان موجود و ویژگیها و روابط او و سپس شناخت انسان مطلوب و ارائه ویژگیها و صفاتش و در آخر وظیفه آن ارائه راهکار برای تبدیل انسان موجود به انسان مطلوب است.
خسروپناه با واژهشناسی لفظ دین در قرآن تعریفی به این شرح از دین ارائه میکند: لفظ دین در قرآن در یک کاربرد به معنای روز جزا و حساب به کار رفته است، این کاربرد در آیاتی مانند (مالک یوم الدین-ان الدین لواقع-الذین یکذبون بیوم الدین) دیده میشود، اما کاربرد دیگر آن در قرآن به مجموعه سنن و آداب و رسوم اطلاق شده است، این کاربرد هم در آیاتی چون (الیوم اکملت لکم دینکم-یا اهل الکتاب لا تغلو فی دینکم-لکم دینکم ولی دین...) میتوان دید، پس با توجه به این کاربردها خسروپناه دین را مجموعه باورها و اعمالی که نتیجه آن به انسان باز میگردد، تعریف میکند.
حیطه اسلامیسازی علوم انسانی
با توجه به دو تعریف بالا از دین و علوم انسانی، دکتر خسروپناه میگوید در تمام این سه بخش اسلامیسازی علم جریان دارد. او در توضیح امکان اسلامیسازی در بخش نخست میگوید: در قسمت نخست باید گفت که شناخت تنها متوقف بر مشاهده نیست، در مباحث مختلف با وجود مشاهدات یکسان ما شاهد ارائه نظریات گوناگون هستیم، بر فرض مثال در مثال تحلیل انقلاب اسلامی نظریات مختلفی ارائه شده است. در یک نظریه انقلاب اسلامی حاصل پیروزی سنت بر مدرنیسم و در نظریه دیگر حاصل روح مبارزهطلبی شیعه معرفی میشود و این بهعلت تفسیر مشاهده در چارچوبهای مختلف فکری و تأثیر پیش فرضها بر نگرش ماست، پس با این وصف اسلام هم میتواند بهعنوان یک چارچوب فکری در کنار دیگر چارچوبها مورد استفاده قرار گیرد.
دکتر خسروپناه در جواب کسانی که این نگاه را مستلزم نسبیت میدانند اضافه میکند: علم معرفتشناسی بهعنوان معیاری برای سنجش صدق و کذب این چارچوبها لحاظ میشود. او درباره امکان اسلامی سازی علوم در آن قسمت از علوم انسانی که به دنبال عرضه انسان مطلوب و راه حل برای ارتقاء انسان موجود به مطلوب است میگوید: هر تصویری از انسان مطلوب در قالب یک جهانبینی خاص شکل میگیرد و هرگونه باید و نباید برای ارتقاع وضعیت فعلی هم ذیل یک نظام ارزشی ایجاد میشود و تفاوتهای نظام ارزشی و جهانبینیها، انسانهای مطلوب متفاوتی را رقم خواهد زد. پس، از نظر او در هر سه شأن علوم انسانی ما قابلیت عرضه علوم انسانی اسلامی را دارا هستیم.
الگوی حکمی- اجتهادی تولید علوم انسانی
الگوی حکمی- اجتهادی دکتر خسروپناه به ترتیب در چهار بخش به شرح چگونگی این تحول میپردازد:
1- معرفتشناسی: شناختِ شناختهای انسان موضوع علم معرفتشناسی است که به دنبال مشخص کردن میزان ارزش در هر یک از شناختهای انسان و دادن معیاری برای داوری معرفتهای مختلف است، در گذشته میان فیلسوفان مسلمان تنها یک معیار یعنی مطابقت یافتهها با حقایق بیرونی پذیرفته شده بود اما دکتر خسروپناه در این بحث معیار جدیدی را عرضه میکند. او با عرضه یک معیار چند وجهی تشکیل شده از مجموعه منسجمی از بدیهیات (اصل جمع نقیضین...) و یافتههای نظری مطابق با آن، به همراه لحاظ کردن کارایی از مجموعه این سه عنصر به داوری یافتههای مجهول و صدق و کذب نظریات اقدام میکند.
منظور از اصل کارایی در این نظریه زمانی مد نظر است که ما با دو اندیشه صحیح روبهرو هستیم، در این شرایط ملاک انتخاب یکی بر دیگری از نظر خسروپناه کارایی بیشتر آنهاست.
2- انسانشناسی: از نظر خسروپناه در مبحث شناخت انسان از گذشته علمای اسلام به موضوعات گوناگونی پرداختهاند اما آن چه در این جا مورد نیاز است پرداختن به انسانشناسی خاص است، در گذشته به مباحث عام انسانشناسی مانند وجود اراده و اختیار، وجود روح، نسبت روح با جسم و... پرداخته میشد اما نیاز امروز ما انسانشناسی خاص است که به شرح انسان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی از نظر دین میپردازد.
3- نظام مکتبی: منظور خسروپناه از مکتب در این نظریه اصول حاکم بر زندگی فردی و اجتماعی انسان است، جامعیت اسلام بیانگر وجود مکتبی برآمده از ارزشهای خاص خود است، تقیدات مومنان و حدود شرعی میتواند نشانگر نظام مکتبی اسلام باشد.
4- روششناسی: روش شناسی علم چگونگی کسب معرفت از منابع آن است، مدعای خسروپناه در روششناسی اسلامی بر این است که اسلام بهعنوان یک دین قطعاً میتواند منبع مهمی برای ارائه یک روششناسی باشد. از گذشته دو رویکرد مهم در مبحث روششناسی وجود داشت، رویکرد نخست صورتگرایی است که پدیدهها را جدای از زمان و مکان بررسی میکند و سپس آن را بهعنوان یک الگو در اختیار همه قرار میداد؛ اما رویکرد دوم بسترگرایی است. در رویکرد بسترگرایی زمان و مکان به عنوان دو مؤلفه بسیار مهم در شناخت پدیدهها در نظر گرفته و هر موضوع باید در بستر زمانی و مکانی خودش بررسی شود، بر همین اساس به اندیشمندی که میخواهد به تحلیل واقعهای اقدام کند توصیه میکنند که مدتی در محل وقوع حادثه زندگی کند تا با ویژگیهای بومی آن مکان خاص آشنا شود. صورتگرایی روش مورد پسند اثباتگرایان قرن 19 است و در مقابل بسترگرایی روش مقبول پارادایمهایی که در مقابل اثباتگرایی ایجاد شدهاند. از نظر خسروپناه نقطه ضعف رویکرد بسترگرایی نسبی بودن آن است چرا که طبق این رویکرد دانشها برچسب زمان و مکان میخورند و ظرفیت مقایسه را از دست میدهند. دکتر خسروپناه در روششناسی خود را بسترگرای رئالیست معرفی میکند با این شرح که بسترگرا به معنی این که هر پدیدهای را باید در سر جای خود بررسی کرد و رئالیست به این معنی که میتوان به حقیقت دست پیدا کرد، پس با این نظریه درست است که هر پدیده را باید در مکان خود بررسی کرد اما امکان مقایسه و مشخص کردن درست و غلط بین یافتهها از میان نمیرود، دکتر خسروپناه نام این رویکرد را «رئالیسم شبکهای» میگذارد.
روششناسی اجتهاد
از نظر دکتر خسروپناه روششناسی اجتهادی موجود در حوزهها برای این تحول لازم اما کافی نیست، بلکه باید این روششناسی گسترش پیدا کند و به جز فقه و اصول در معارف دیگر به کار برده شود. او برای روششناسی اجتهادی خود سه پیشفرض بایسته و یک پیشفرض نبایسته در نظر میگیرد. پیشفرضهای بایسته پیشنهادی عبارتند از 1- استفاده از روشهای ابزاری مانند روشهای آماری و مصاحبه و پرسش نامه ... 2- پیشفرضهای استفهامی، چنانچه ما سؤال بیشتری از نظریات و حوادث بپرسیم جواب بیشتری خواهیم یافت 3- استفاده از پیشفرضهای معنایی اسلامی (معرفتشناسی، هستیشناسی و انسانشناسی) و تنها پیشفرض نبایسته آن، استفاده نکردن از پیشفرضهای معنایی برگرفته از نظامهای سکولار است که رهزن حقیقت و گمراه کنندهاند.
علوم انسانی اسلامی
از نظر خسروپناه، علوم انسانی محصول انباشت نظریات است، اما خود نظریه تنها محصول مشاهده نیست، در سلسله تولید یک نظریه ابتدا فلسفه وجود دارد که یک چارچوب فکری را ارائه میدهد، این چارچوب با مشخص کردن پیشفرضهای مختلف معرفتشناسی، انسانشناسی و ارزششناسی عقلانیت خاصی را برای تولید نظریه ایجاد میکند. حالا اگر گفتههای پیشین را در هر یک از این مراحل به کار ببریم، میتوانیم به نوعی علوم انسانی اسلامی دست پیدا کنیم.
http://sobhe-no.ir/newspaper/175/13/6271
ش.د9503705