تاریخ انتشار : ۱۳ تير ۱۳۹۶ - ۰۹:۵۲  ، 
شناسه خبر : ۳۰۲۵۴۵
درباره اصطلاحی که رهبر انقلاب برای نخستین بار به کار بردند

(روزنامه صبح نو – 1396/03/20 – شماره 251 – صفحه 3)

دیدار سه روز پیش دانشجویان با رهبر انقلاب که بیش از سه ساعت به طول انجامید را می‌توان یکی از مهم‌ترین این دیدارها در سال‌های اخیر دانست که البته بلافاصله با استقبال و واکنش‌های متعدد محافل خبری و رسانه‌ای مواجه شد.

در این دیدار، 6 دانشجویی که به نمایندگی از تشکل‌های دانشجویی صحبت کردند، نقدهای تند و تیزی به عملکرد مسوولان و نهادها و سازمان‌های دولتی و حکومتی (از زیرمجوعه‌های دولت گرفته تا قوه قضائیه و شورای نگهبان و حتی برخی نهادهای زیرمجموعه رهبری) داشتند. جالب آنکه رهبر انقلاب در واکنش به این نقدها چنین فرمودند: «بنده این نگاه نقّادانه‌ای را که [اینجا] دانشجویان داشتند صددرصد تأیید می‌کنم. [البتّه] ممکن است بعضی نقدها را وارد ندانم؛ چه آنچه مربوط به دستگاه‌های قوه مجریه است، چه آنچه مربوط به قوّه قضائیّه است، چه آنچه مربوط به دفتر رهبری است.

ممکن است بعضی وارد باشد، بعضی وارد نباشد، لکن نفْس این نگاه نقّادانه را من صددرصد تأیید می‌کنم. من می‌گویم این نگاه نقّادانه و دغدغه‌مند، از دانشجو و محیط دانشگاه نباید گرفته بشود. هم نقّادانه، هم آرمان‌گرایانه.»

اما از میان مباحث مختلفی که رهبر انقلاب در این دیدار مطرح کردند، آن چیزی که بیشتر از همه نمود داشت، واکنش ایشان به حادثه تروریستی همان روز تهران بود، در حالی که محورهای مهم دیگری نیز این دیدار داشت که متأسفانه از آن غفلت شد. یکی از آن محورها، اصطلاح «انقلابی‌های ارتدکس» بود که برای نخستین بار، رهبر انقلاب آن را به کار بردند.

در این باره ایشان با یادآوری مبارزات جنبش دانشجویی در سال‌های ابتدایی انقلاب اسلامی چنین گفتند: «دانشجوی انقلابی مسلمان، دانشگاه را فتح کرد؛ این را شما بدانید. یعنی دانشجوهای مسلمان، هم در مباحثات توانستند دانشگاه را فتح کنند، هم در مبارزات جنگی؛ یعنی در همین اتّفاقاتی که افتاد، دانشجوها توانستند دانشگاه را فتح کنند؛ بعد هم که خب به تعطیلی دانشگاه و مانند اینها [انجامید]. منتها [بعد] در بین خود مجموعه دانشجوی مسلمان، یک اختلالاتی به وجود آمد. دانشجوی مسلمان، دانشگاه را فتح کرد، لانه جاسوسی را فتح کرد امّا خودش از درون مغلوب شد! این به نظر من نکته قابل توجّهی است.

چرا؟ به خاطر اینکه دچار ضعف تحلیل و ضعف محتوا بود؛ هیجانات بود، خیلی هم تند -بعضی از بچّه‌های دانشجو در آن روز، ماها را که آن‌وقت تازه از زیر زندان و تبعید و این قبیل چیزها بیرون آمده بودیم، انقلابی نمی‌دانستند؛ یعنی در مقام قضاوت، ماها را تخطئه می‌کردند؛ همین‌هایی که الان هم هستند؛ حالا بعضی‌هایشان هنوز هم هستند؛ یعنی واقعاً اُرتدُکس [بودند]، یک انقلابی اُرتدُکسِ سفت و سخت، خیلی قرص و محکم- منتها آن ذهنیّت، از محتوای لازم خالی بود، [لذا] در یک نقطه حسّاسی ضربه خورد.»

سؤال آن است که انقلابی‌های ارتدکس چه کسانی و با چه ویژگی‌هایی هستند و چه عواملی موجب انحراف این افراد شد؟ این‌ها سؤالات مهمی است که می‌بایست برای هریک از آنها ساعت‌ها بحث و گفت وگو کرد اما اجمالاً این‌گونه می‌توان به آن پاسخ داد:

اول؛ انقلابی‌های ارتدکس هیچ‌گاه جزو هسته اصلی و پیش روی انقلاب نبوده‌اند. آن‌ها کسانی اند که همیشه تحت تأثیر شرایط و جو زمانه و جامعه قرار گرفته و با آن همراهی می‌کنند. این افراد معمولاً دو دسته‌اند؛ یا افرادی هستند که با هیجانات جامعه همراه شده اما به لحاظ ذهنی و فکری نتوانسته‌اند خود را تقویت کنند و یا اینکه اساساً اعتقادی به انقلاب نداشته اما منافع شخصی یا گروهی را در گرو انقلابی نشان دادن و عمل کردن دیده‌اند و بنابراین به ظاهر انقلابی شده‌اند.

نقطه مشترک در هر دو دسته این افراد این است که «تمایلات بیرونی» موجب انقلابی شدن آنها شده نه «تمایلات عقلی و قلبی». بنابراین واضح است که این وضعیت تا چه اندازه می‌تواند ناپایدار و گسستنی باشد. بسیاری از کسانی که روزی روزگاری، جزو دانشجویان تسخیر لانه جاسوسی بودند و چندین سال بعد، دست دوستی به سمت همان آمریکایی‌ها دراز کردند، جزو همین طیف از افرادند.

دوم؛ طبیعی است کسی که مبتنی بر تمایلات بیرونی و منافع شخصی، با جریانی همراهی کرده است، با تغییر اوضاع، تغییر کند و به جریان دیگری که در آن سود و منفعت بیشتری کسب می‌کند گرایش پیدا کند. پس، تا دیروز، منفعت حکم می‌کرد که انقلابی ارتدکس باشد و حال، همان منفعت و اوضاع جامعه ایجاب می‌کند که ژست ضد انقلاب بگیرد. او روزی اصول گراست، روزی اعتدال گرا، و دیگر روز اصلاح طلب.

برخی نیز البته به دلیل همان ضعف فکری، نتوانستند پیچیدگی‌های روز جامعه را تحلیل کنند و بنابراین از شخصیت یا مواضع گذشته خود دست برداشتند. مثلاً کسی چون تاج زاده، شاید منطق جنگ ما با لشکر بعث را درک می‌کرد، اما همین آدم، توانایی فهم منطق ما در جنگ سوریه را ندارد. برای همین چنین توئیت می‌کند که «وقتی حفظ اسد مهم‌تر از پاسداری از خوزستان شد دیدن چنین وضع ناگواری {اشاره به پدیده ریزگردها} دور از انتظار نبود.» جالب آنکه همین آدم بعد از حادثه تروریستی تهران چنین می‌نویسد: «ایرانیان مانند همه ملت‌های زنده دنیا در انتخابات با یکدیگر به رقابت می‌پردازند و در عین حال در برابر تروریست‌های یکپارچه می‌ایستند.» او نمی‌داند - و شاید هم می‌داند و منافع شخصی و گروهی چنین اقتضا می‌کند که خود را به ندانستن بزند- که امنیت ایران، تابعی است از امنیت منطقه و به تبع آن امنیت سوریه و عراق.

برخی دیگر نیز، آنچنان گرفتار دنیاطلبی و گسست ارتباط با دین و معنویت شدندکه به مرور از مواضع پیشین خود دست شستند. در همین دیدار، رهبر انقلاب درباره سرنوشت یک تشکل دانشجویی که به چنین بلایی گرفتار شد چنین فرمودند: «من فراموش نمی‌کنم آن روزی را سال‌ها پیش البتّه- که شنیدم یک مجموعه دانشجویی که خب با ما هم مرتبط بود و خیلی هم گرم و گیرا، مثلاً در فلان جلسه‌شان یک چیز خلاف شرعی اتّفاق افتاده، نگران شدم؛ نه به‌خاطر اینکه اینها گناه کردند -که خب آن البتّه نگرانی داشت- نگران شدم از اینکه راه اینها عوض شده و بعد دیدم همین‌جور هم بود.

یعنی واقعاً «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ اَسآؤُا السّوای اَن کَذَّبُوا بِایاتِ الله»؛ وقتی‌که انسان برطبق تکلیف عمل نمی‌کند، تعبّد را رها می‌کند، خدای متعال هدایتش را از او می‌گیرد.»

http://sobhe-no.ir/newspaper/251/3/9452

ش.د9600812