تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱۳۹۶ - ۱۲:۱۵  ، 
شناسه خبر : ۳۰۴۹۲۹
«شهيد سيد‌اسدالله لاجوردي و مواجهه با جريان نفاق» در گفت و شنود با محمدعلي اماني
مقدمه: منش شهيد سيداسدالله لاجوردي از فصول در خور خوانش در مواجهه نظام اسلامي با جريان نفاق است. بازخواني اين فصل از آن روي در خور اهميت است كه محمل شايعه‌پردازي‌هاي فراوان دشمنان و معاندان انقلاب به شمار مي‌رود. گفت و شنود پيش روي بازتاب‌دهنده ديدگاه‌هاي محمدعلي اماني يكي از نزديكان آن شهيد در اين موضوع است. اميد آنكه مقبول افتد.

(روزنامه جوان ـ 1395/06/01 ـ شماره 4891 ـ صفحه 10)

* جنابعالي از چه مقطعي و چگونه با شهيد سيد‌اسدالله لاجوردي آشنا شديد؟

** بسم ‌الله ‌الرحمن‌ الرحيم. خانواده ما با خانواده ايشان ارتباط فاميلي داشتند و از اين طريق از سال 1354، 1355 كه ايشان از زندان آزاد شدند، با ايشان آشنا شدم. من نوجوان بودم كه ايشان زنداني شد.

* چه ويژگي‌هايي در شهيد لاجوردي وجود داشت كه شما را جذب شخصيت ايشان كرد؟

** شهيد بزرگوار لاجوردي فوق‌العاده صادق، با‌اخلاص و وارسته و به معناي واقعي مسلمان و پايبند به مباني اسلام و ولايت فقيه بود. انسان بسيار دلسوزي بود و به نظر من عده زيادي، بازگشت خود از مسيرهاي انحرافي را مديون راهنمايي‌ها و دلسوزي‌هاي ايشان هستند. ايشان در زمره نخستين افرادي بود كه رگه‌هاي نفاق و التقاط را در گروهك‌هاي مختلف، به‌خصوص منافقين تشخيص داد و به بسياري از جوانان كمك كرد كه منحرف نشوند. همه كساني كه در زندان‌هاي رژيم شاه با ايشان بودند، خيلي خوب مي‌دانند ايشان اولين كسي بود كه جريان نفاق را شناخت و بسيار هم تلاش كرد كه ديگران متوجه اين موضوع شوند و حتي دراين باره، از سوي دوستانش هم زير فشار قرار گرفت. پس از انقلاب هم در هر منصبي كه بود، سعي كرد با خط نفاق مبارزه كند و مخصوصاً كساني را كه به دام منافقين افتاده بودند، برگرداند و نجات بدهد. گاهي روزها و هفته‌ها وقت مي‌گذاشت. خودم شاهد بودم حدود دو ماه، هر روز ساعت‌ها پس از كارش در زندان مي‌ماند و با كسي كه ادعا مي‌كرد كمونيست است، صحبت مي‌كرد تا به او ثابت كند او مسلمان است و به كمونيست بودن تظاهر مي‌كند! بالاخره هم آن شخص به اين نتيجه رسيد كه مسلمان است و شهادتين گفت. براي ايشان فرق نمي‌كرد چه منصبي داشته باشد، تنها چيزي كه مهم بود، برگرداندن افراد از مسير نادرست بود. در دوره‌اي هم كه دادستان بود، همين روش را در پيش گرفت و هر هفته براي زنداني‌ها مراسم مختلف مذهبي مي‌گذاشت. بعضي از شخصيت‌هايي كه براي سخنراني در اين جلسات مي‌آمدند، باور نمي‌كردند در زندان كارهاي فرهنگي فراواني انجام مي‌شود كه متولي همه آنها هم آقاي لاجوردي است. گاهي اين افراد چنان دچار تحول مي‌شدند كه شعارهايشان حسينيه زندان را به لرزه در مي‌آورد!

* شهيد لاجوردي چگونه آنها را متقاعد ساخت كه از راه خود برگردند؟

** با اتخاذ مواضع اصولي، شفاف، محبت، دلسوزي. آنها كاملاً متوجه مي‌شدند ايشان مصداق كامل «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»(1) هستند.

* تصويري كه شما از ايشان ارائه مي‌دهيد با آنچه منافقين و بدخواهان نظام در سطح جامعه از ايشان ساخته بودند در تضاد است. علت چيست؟

** بله، متأسفانه با تبليغات سنگين منافقين و افراد مغرض، از ايشان چهره بسيار خشن و غضبناكي ساخته بودند، ولي كساني كه در زندان با ايشان سر و كار داشتند، مي‌دانستند اين‌گونه نيست و لذا از مواضع خود دست برمي‌داشتند كه نمونه آن را در عده زيادي از گروه فرقان ديديم كه دستشان به خون كسي آلوده نشده بود و شهيد لاجوردي توانست آنها را برگرداند. عده‌اي از آنان حتي به جبهه رفتند و شهيد شدند.

* آيا مسئولان وقت، شيوه‌هاي مديريتي ايشان را قبول داشتند؟

** آن روزها دادستاني انقلاب براي مسئولان، جواز حمل سلاح صادر مي‌كرد. روزي نزد شهيد رجايي رفتم تا ايشان فرم مخصوص را پر كند كه به ايشان سلاح تحويل داده شود. اوايل انقلاب بود و يكي از سؤالات آن فرم اين بود كه: چقدر خودتان را حزب‌اللهي مي‌دانيد؟ شهيد رجايي در پاسخ نوشته بود: «اگر هم حزب‌اللهي باشم، از لاجورد لاجوردي‌هاست!» از افراد مختلف مواضع مشابهي را ديده و شنيده‌ام. نكته اينجاست كه شهيد لاجوردي براي خدا كار مي‌كرد و منتظر تأييد و تكذيب كسي نبود. مدت‌ها افتخار همكاري با ايشان را داشتم و مي‌ديدم روش ايشان مبتني است بر اين فرمايش حضرت علي(ع) كه: اگر مسند و حكومت به خاطر غير خدا باشد، از آب دهان بز هم كم‌ارزش‌تر است! شهيد لاجوردي همواره تلاش مي‌كرد سرباز راستين امام و انقلاب باشد و با هيچ فرد و جرياني برخلاف حكم خدا، از در آشتي و سازش در‌نمي‌آمد. در سال‌هاي 1360 تا 1362، بعضي از مسئولان نظام برخورد ايشان با جريان نفاق را نمي‌پسنديدند و سعي داشتند به عناوين مختلف ايشان را تحت فشار قرار بدهند و بارها به حضرت امام شكايت برده بودند.

* برخورد حضرت امام با اين شكايت‌ها چه بود؟

** يك روز در دادسراي انقلاب بوديم و شهيد لاجوردي از خدمت امام برگشته بود. پرسيديم: «امام چه فرمودند؟» گفت: « به ايشان عرض كردم در مورد جريان نفاق گاهي چنان به من فشار مي‌آورند كه حس مي‌كنم گوشت تنم را تكه‌تكه مي‌كنند. چه بايد بكنم؟ امام فرمودند: اجداد پاك شما گاهي مجبور بودند سال‌هاي سال سكوت اختيار كنند!. . . من هم تصميم گرفته‌ام از اين به بعد سكوت كنم و طبق نظر امام حرف نزنم! در جلسه توديع ايشان، عده‌اي شعار دادند كه شهيد لاجوردي از منصب خود بركنار نشود. ايشان گفت: «مي‌خواستم درباره آينده انقلاب حرف‌هايي بزنم، اما اين كار شما باعث شد سكوت كنم!» اين برخورد نشان مي‌دهد ايشان براي حفظ انقلاب و به‌خصوص اطاعت از امام، حتي هنگامي كه ضرورت هم ايجاب مي‌كرد، مظلومانه سكوت كرد و هيچ حرفي نزد!

* با وجود حمايت حضرت امام و مرحوم حاج سيد احمد آقا از شهيد لاجوردي، چرا ايشان نتوانست كار را به سرانجام برساند؟

** شهيد لاجوردي با وجود همه فشارها، تا حد زيادي توانست كار را به سرانجام برساند. اگر مواضع امام پس از عمليات مرصاد را با مواضع شهيد لاجوردي نسبت به منافقين مقايسه كنيد، كاملاً برايتان آشكار مي‌شود كه امام از همان ابتداي انقلاب عزمشان را جزم كرده بودند كه با منافقين برخورد كنند و شهيد لاجوردي به عنوان سرباز نظام در خدمت منويات ايشان بود و وظايفش را انجام مي‌داد. روزي هم كه به ايشان دستور داده شد كنار برود، بدون ذره‌اي گلايه و شكايت برگشت و به كار اصلي خودش يعني خياطي و فروشندگي در بازار پرداخت.

* تحليل ايشان از جريان نفاق چه بود كه آن‌طور قاطعانه بر مواضع خود پاي مي‌فشرد و حاضر نبود ذره‌اي كوتاه بيايد؟

** ايشان از زماني كه در زندان بود، جريان نفاق را دقيقاً شناسايي كرده و معتقد بوداينها به محض اينكه فرصتي پيدا كنند، به نظام صدمه خواهند زد كه همين‌طور هم شد. ايشان معتقد بود اين جريان از خارج حمايت مي‌شود و آنها امكانات فراواني را در اختيارشان قرار مي‌دهند و با آموزش‌هاي روز آنان را تجهيز مي‌كنند. بعدها كاملاً صحت اين تحليل‌ها آشكار شد، اما متأسفانه بابت رسيدن به اين حقايق خسارت‌هاي سنگيني را پرداختيم، در حالي كه اگر از همان ابتدا به تحليل‌هاي دقيق امثال شهيد لاجوردي توجه كرده بوديم، مي‌توانستيم اين جريان را از سرچشمه خشك كنيم و اين همه خسارت نبينيم.

* تحليل‌هايي كه از شخصيت‌ شهيد لاجوردي مي‌شود، گاه چنان در تضاد با يكديگرند كه جوان ناآشنا به تاريخ و جريانات سياسي معاصر را گيج مي‌كند. عده‌اي ايشان را يك حزب‌اللهي هوشمند و سرباز راستين اسلام مي‌دانند. عده ديگري ايشان را خشن، زورگو و علاقه‌مند به اعدام مخالفان معرفي مي‌كنند. عده‌اي هم كه با راهنمايي‌هاي ايشان از مسير اشتباه برگشته‌اند، بر رأفت و دلسوزي ايشان تأكيد مي‌كنند. تحليل شما از اين برداشت‌ها چيست؟

** همان‌طور كه اشاره كردم، شهيد لاجوردي مصداق كامل «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» بود. ايشان بخش اعظم وقت خود را صرف كارهاي فرهنگي مي‌كرد. شما در هيچ جاي دنيا نمي‌بينيد براي زنداني‌ها جلسات بحث، گفت‌وگو، سخنراني و مراسم ديني بگذارند، اردو و برنامه استخر داشته باشند و به خارج از زندان بروند! در حالي كه شهيد لاجوردي همه اين برنامه‌ها را براي زنداني‌ها گذاشته بود. ما براي دخترها و پسرها، برنامه‌هاي فرهنگي جداگانه‌اي گذاشته بوديم و هر جمعه آنها را براي اردو به خارج از زندان مي‌برديم. برنامه شنا و ورزش داشتند.

شهيد لاجوردي با زنداني‌ها رابطه دوستانه و محبت‌آميزي داشت. حتي كساني هم كه با ايشان دشمني داشتند، به اين مسئله كه ايشان به زنداني‌ها توجه زيادي داشت، اعتراف مي‌كردند. كافي بود ايشان متوجه شود كه مي‌تواند كسي را از مسير انحرافي و ورطه‌اي كه در آن افتاده است نجات بدهد، حتي لحظه‌اي ترديد نمي‌كرد و برايش وقت مي‌گذاشت و نهايت تلاشش را مي‌كرد. آنهايي كه او را خشن و علاقه‌مند به اعدام بي‌حساب و كتاب افراد مي‌دانستند، او را نمي‌شناختند و از دور قضاوت مي‌كردند. تمام اسناد و مداركي كه از دوران مديريت ايشان باقي مانده است، شيوه‌هاي مديريتي ايشان را به‌خوبي نشان مي‌دهد. ايشان در شروع دوره تصدي رياست سازمان زندان‌ها، براي بازديد از دارالتأديب منطقه كن كه مجرمين زير 18 سال را در آنجا نگه مي‌داشتند رفته بود و شرايط نامناسب آنجا فوق‌العاده متأثرش كرده بود و تا زماني كه همه امكانات را براي آنجا فراهم نكرد، لحظه‌اي از پا ننشست! فرزندان ديگران براي او به اندازه فرزندان خودش اهميت داشتند و براي بهبود وضعيت و نجات آنها از جانش مايه مي‌‌گذاشت.

* تلاش پيگير شهيد لاجوردي براي بازگرداندن افراد از مسيرهاي انحرافي، از سوي معاندين انقلاب و مخالفين شهيد لاجوردي، به طعنه «تواب‌سازي» لقب گرفته است! تحليل شما در اين باره چيست؟

** نقش شهيد لاجوردي در بازگرداندن افرادي كه فريب جريانات را خورده و ناآگاهانه در دام آنها گرفتار شده بودند، به‌قدري برجسته بود كه طبيعتاً دشمنان نمي‌توانستند قبول كنند فردي داراي چنين قابليت بالايي است كه سمپات‌هاي آنها را از آنها مي‌گيرد. شهيد لاجوردي يك مدير فوق‌العاده تأثيرگذار بود، به همين دليل كساني كه فاقد چنين قابليت‌هايي بودند سعي كردند از او چهره خشن و ناكارآمدي تصوير كنند. اين جريانات و افراد تمايل نداشتند جوانان به ايشان گرايش يابند و لذا با ايجاد جو سنگين تبليغاتي سعي مي‌كردند تلاش‌هاي ايشان را خنثي و عليه ايشان شايعه‌پراكني كنند كه متأسفانه در بعضي از موارد موفق هم شدند. اينها به‌قدري از شهيد لاجوردي صدمه خورده بودند كه وقتي ايشان به شهادت رسيد، در رسانه‌هايشان اعلام كردند:‌«لاجوردي به قتل رسيد!»

به نظر من شهيد لاجوردي، شاخصه جريان معتقد به انقلاب، اسلام و امام بود كه هرگز دچار تزلزل و تذبذب نشد و همين قاطعيت او را تبديل به خاري در چشم معاندين و دشمنان انقلاب كرد. تأثير بلامنازع شهيد لاجوردي در مقابله با جريانات انحرافي، به‌ويژه جريان نفاق سبب شد روي مخدوش جلوه دادن چهره و شخصيت او سرمايه‌گذاري سنگيني كنند و اجازه ندهند مردم با چهره واقعي او آشنا شوند. با اين همه شهيد لاجوردي حتي لحظه‌اي از انجام وظيفه كوتاه نيامد و عاقبت هم شهادت، يعني والاترين جايگاه انسان مؤمن نصيبش و آشكار شد كه چهره واقعي او با آنچه دشمن تلاش كرده بود در اذهان جا بيندازد چقدر تفاوت دارد. در واقع آن تهمت‌ها و بي‌عدالتي‌ها با خون پاك شهيد شسته و چهره واقعي اين خدمتگزار انقلاب و اسلام بر همگان آشكار شد.

* واقعيت اين جريانِ «تواب‌سازي» چه بود و ايشان چگونه افراد را باز مي‌گرداند؟

** شهيد لاجوردي همواره پيش از آنكه به كيفر و مجازات فكر كند، به اصلاح افراد مي‌انديشيد. از همان ابتدا هم در دستور كار دادستاني بود كه به شكلي رفتار كنيم كه افراد نسبت به حقايق و واقعيت اسلام و انقلاب شناخت پيدا كنند و برگردند. به همين دليل هم شهيد لاجوردي در كنار دادسرا- كه وظيفه تحقيق درباره افراد بازداشت‌شده و بازجويي از آنها را به عهده داشت- يك مجموعه مديريتي را تدارك ديده بود تا افرادي كه به زندان مي‌آيند، آموزش ببينند و با واقعيت‌هاي انقلاب آشنا شوند و به خطاهاي خود پي ببرند. بخش اعظم وقت و انرژي شهيد لاجوردي صرف اين جنبه مي‌شد. ايشان در زمان كار اداري به پرونده‌هاي افراد رسيدگي مي‌كرد و جريانات اداري را انجام مي‌داد، تازه بعد از اتمام ساعات اداري، كار اصلي‌اش كه آموزش، هدايت و راهنمايي زنداني‌ها بود شروع مي‌شد. او ساعت‌ها وقتش را صرف درس و بحث و تحقيق مي‌كرد تا زنداني‌ها با آنچه ضرورت داشت آشنا شوند و برگردند. به نظر من اين بخش مهم‌ترين و دقيق‌ترين كار شهيد لاجوردي بود كه زمينه‌هاي توبه افراد را فراهم كند و نگذارد سرمايه‌هاي انساني از دست بروند.

* عده‌اي از دستگيرشده‌ها جزو تئوريسين‌ها و اهالي قلم جريانات سياسي بودند كه علي‌القاعده متقاعد كردن آنها بسيار دشوارتر از قانع كردن يك سمپات ساده است. ايشان چگونه توانست عده‌اي از اين گروه را متقاعد كند؟

** شهيد لاجوردي احاطه كامل به افكار و آثار جريانات مختلف داشت و در سال‌هاي زندان و پس از آن، مطالعات و مباحثه‌هاي عميقي در اين زمينه انجام داده بود، لذا به اسناد و مدارك و دلايل متقن مجهز بود و از پس بحث با نظريه‌پردازان آن جريانات، به‌خوبي برمي‌آمد. شهيد لاجوردي از آنجا كه با افكار آنان آشنايي داشت، با هوشمندي و درايت خاصي به بحث با آنها مي‌پرداخت. افراد زيادي از رهبران فكري و كادرهاي اصلي اين جريانات سياسي، پس از بحث‌هاي مفصل با شهيد لاجوردي متقاعد مي‌شدند كه راه را اشتباه رفته‌اند. يكي از آنها پس از اينكه متقاعد شد، چند جلسه سخنراني در حسينيه زندان گذاشت و سعي كرد سمپات‌هاي سازمان را با واقعيت‌ها آشنا كند كه اين كار او بسيار تأثيرگذار بود. يكي از روش‌هاي مؤثر و درخشان مديريتي شهيد لاجوردي همين بود كه سعي مي‌كرد ابتدا افراد اصلي و كليدي جريانات را متقاعد كند تا آنها به روشنگري بپردازند، چون حرف‌هاي آنها قطعاً بر سمپات‌ها تأثير بيشتري مي‌گذاشت. يادم هست يكي از شعارهاي رايج منافقين همان شعار معروف چپي‌ها بود كه هدف وسيله را توجيه مي‌كند، به همين دليل در خانه‌هاي تيمي‌شان مراعات بسياري از مسائل را نمي‌كردند و پايبند آداب و شعائر مذهبي نبودند و مي‌گفتند: چون در حال مبارزه هستيم، تقيد به اين مسائل ضرورت ندارد! شهيد لاجوردي دقيقاً از اين مسائل آگاهي داشت و لذا مي‌توانست با بحث درباره آنها فوق‌العاده مؤثر باشد.

* شهيد لاجوردي پس از اينكه بسياري از خطرها را از انقلاب اسلامي دور كرد، به همان زندگي سابق خود برگشت كه نشانه كمال استغناي ايشان است. از آن دوران چه خاطراتي داريد؟

** شهيد لاجوردي به كار و فعاليت عميقاً اعتقاد داشت، به همين دليل هنگامي كه نظام وظيفه‌اي را به او محول مي‌كرد، تا جايي كه جان در بدن داشت كار مي‌كرد و حتي يك لحظه هم بيكار نمي‌نشست و ابداً ابايي نداشت كه حتي در زندان جارو به دست بگيرد و اگر لازم باشد جايي را نظافت كند! بعد هم كه از مناصب دولتي بركنار شد، برگشت و به خياطي و فروشندگي پرداخت. او عميقاً معتقد بود انسان هر جا كه هست، بايد وظيفه‌اش را درست انجام بدهد. حقيقتاً يك انسان مسلمان مكتبي و الگوي كاملي براي كساني بود كه با او كار مي‌كردند. يك بار به اشتباه به ايشان گفتم:«آقا! شأن شما نيست كه به بازار برويد و پشت دخل بايستيد و مشتري راه بيندازيد!» ايشان بسيار عصباني شد و گفت: «يعني كساني كه در بازار كار مي‌كنند و پشت دخل مي‌ايستند شأن ندارند؟ مگر من چه مزيتي بر آنها دارم؟» فوق‌العاده نسبت به اين مسائل حساس بود. نديده‌ام كسي رفتارش در هنگامي كه در يك منصب حكومتي است با زماني كه آن منصب را ندارد فرق نكند، جز انسان‌هاي قوي، مؤمن و شجاعي نظير شهيد لاجوردي كه تنها اداي تكليف برايشان مهم است و فرقي نمي‌كند در چه مقام و منصبي باشند و هيچ‌يك از مقامات دنيوي نمي‌تواند در رفتار و نحوه زندگي آنان تغيير ايجاد كند. اين شيوه زندگي فقط از مردان خدا برمي‌آيد و از كساني كه زندگي ائمه اطهار(ع) را الگو و سرمشق خود قرار داده‌اند.

* آخرين ديدار شما با ايشان كي بود؟

** در خيابان ايران. ايشان داشت از طرف بالا مي‌آمد و من از طرف پايين مي‌آمدم. به هم رسيديم و عرض كردم: «چطور در اين شرايط تنها اين طرف و آن طرف مي‌رويد؟» لبخندي زد و هيچ نگفت و گذشت! لبخندي كه هزاران نكته در خود داشت.

پي‌نوشت:

1ـ سوره فتح، آيه 29

http://www.javanonline.ir/fa/news/806166

ش.د9504498