فرید صلواتی
در آستانه سالگرد معلم انقلاب دکتر علی شریعتی هستیم. او کسی بود که خون گرمی در رگهای اجتماع آن روز ایران دمید؛ خونی که ثمرهاش درس ایستادگی و مقاومت در برابر حاکمان زر و زور و تزویر بود. دکتر شریعتی متفکری بود که نقشی بس ارزنده در احیای تفکرات جاوید اسلام داشت. او از جمله کسانی بود که در زمان حیات خود سهم زیادی در جدا کردن اسلام از پوسته رنگ شده قرون سیاه بیرون کشید و اسلام اصیل را بر نسل تشنه و جویای حقیقت نمایاند. اسلامی که به تعبیر مولای متقیان علی (ع) همچون پوستین وارونه پوشیده شدهای مهیب و زشت شده بود. دکتر شریعتی به تخریب واژهها و سنتها پرداخت تا راهی نو برای حل معضلات بیابد. او مکتبی نو در ایران به وجود آورد و جوانهایی که همواره به دنبال مدهای مصرفی غرب بودند را از کاخهای جوانان به حسینیه ارشاد کشاند. او یک قریحه سرشار و یک اندیشه پویا و جستجوگر و یک اندیشه ناآرام بود، اندیشهای که همواره در پی فهمیدن و شناختن بود. یک استعداد سرشار یک قرینه توانا در یک چنین حرکت و پویش سازنده خود به خود درباره مسائل مختلف نظر میدهد و چه بسا نظراتش در مورد یک مسئله در زمانهای مختلف گوناگون میشود. از شگفتیهای دکتر علی شریعتی این بود که هم طرفدارانش و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کردند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست، مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسک میکنند و این موجب میشود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند.
ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او برجستگیهای او را نبینیم. در اوج مبارزات که میتوان گفت که مراحل پایانی قیل و قالهای مربوط به شریعتی محسوب میشد. دکتر علی شریعتی در عصری پا به میدان گذارد که گریز از مذهب در میان نسل جوان فراوان به چشم میخورد. استعمار ستمشاهی و مسخ فرهنگی نظام شاهنشاهی از مذهب چهرهای وارونه ساخته بود و در این چنین شرایطی دکتر شریعتی در دانشگاهها و حسینیه ارشاد ندای اسلام سر داد و لحظهای از تلاش و کوشش برای اسلام باز نایستاد. او همواره میکوشید که نسل جوان را به خویشتن و اسلام بازگرداند و این نسل بار دیگر از قید گمراهی و سرگردانی رهیده به سوی اسلام روی آورد. اسلام راستین و انسانساز، اسلامی که بهتر از همه مکاتب و ایسمهای دیگر میتواند حقوق بیشتر و آرامش برتری را به جامعه ارزانی دارد. شریعتی در گفتار و نوشتار خود کاملا صمیمی و صادق بود، آنچه در روی کاغذ نقش میبست از دل گداخته و پر ایمانش سرچشمه میگرفت و در هر سطرش برای آگاهی نسل جوان هشدار دهنده بود. او به نسل جوان «از کجا آغاز کرده» را آموخت و خود پیش از تمامی آنان آغاز کرد. او در شرایطی بانگ بیدار باش زد که اسلام از سوی خادمان تشیع صفوی و غربزدگان خود باخته مورد هجوم قرار گرفته بود و به گفته خود او صحبت از جامعهای است که نیمی از آن خوابیدهاند و افسون شدهاند و نیمی دیگر بیدار شدهاند و در حال فرارند. ما میخواهیم هم این خوابیدههای افسون شده را بیدار کنیم و هم آن فراریها را برگردانیم و آگاه نمائیم. به خصوص وقتی که در نظر بگیریم که دشمن بیکار ننشسته است. دکتر علی شریعتی در موقعیتی از دین و مذهب سخن گفت که نسل جوان و تحصیلکرده و دانشگاهی از ابراز وابستگی به ایدئولوژی اسلام پرهیز داشتند و او با معرفی اسلام محمد (ص) و علی (ع) آفریننده افتخار و مباهاتی شد برای کسانی که این مکتب را رهرو و راهنمای خویش قرار داده بودند. چه زیبا دکتر در سخنرانیهایش تاکید میکرد که: قرآن نه برای قبرستان و روی طاقچهها که برای عمل به آن است او از شهیدان سخن گفت؛ از راه امام حسین (ع) و زینت (س). دکتر شریعتی ابوذروار به مثلث شوم زر و زور و تزویز حمله کرد. مارقین به او چه تهمتها که نزدند و او را وهابی خواندند و گفتند که در حسینیه ارشاد دست بسته نماز میخواند و آن دسته روشنفکران غربزده نیز او را مرتجع و متعصب خواندند. دکتر علی شریعتی در زنده کردن تشیع علوی، مقام معنوی زن و مصرف نبودن او و تمام مسائلی که جامعه منحط و به فساد کشیده آن دوران با آن درگیر بود نقش بس ارزندهای داشت و براستی که او نه از خود، که از شرافت جوانان جان بر کفی دفاع میکرد که اسلام انقلابی را در صحنه خونین میدان عمل، زنده داشتند و در راه آنان چه راحت رنج زندان و شکنجه را بر خود هموار نمود ولی بالاخره حسرت شنیدن یک آه و ناله را نیز بر دل سیاه و سفاک کوردلان و حسودان گذاشت. دشمنانش میخواستند دهان حق گویش را با اعمالی نظیر بستن کلاسهای درسی او ببندند اما درست است که به ظاهر موفق شدند ولی در باطن نتوانستند به اهداف خود نائل آیند زیرا که هزاران دهان حقگوی دیگر باز شد و چه پرمحتوا و آرمان ساز باز شد و به دنبال آن صداها، از گلولهها بیرون آمد. ای شریعتی اینک تو از میان ما رفتهای، سالهاست که رفتهای و به خیل شهیدانی پیوستهای که زندگیشان سرمشق و شهادتشان درس عملی برای کسانی است که «تن به هر ذلتی میدهند تا زنده بمانند» اما راهت باقی است و آثار گرانمایهات چون مشعلی فروزان روشنگر راهی است که از معرفت و صداقت و انسانیت میگذرد و به خدا ختم میگردد. روحش شاد و با اولیای خدا محشور باد.