(روزنامه آرمان – 1396/07/10 – شماره 3431 – صفحه 6)
** اولویتهای دولت باید برحسب دو فاکتور مهم ساماندهی شود: نخست؛ نیاز مردم و دوم؛ مصالح مردم.شدت مطالبات و مصالح مردم، جهت وعمق مطالبات را مشخص میکند. طبعا نیازهای مردم بیشتر در حوزه اقتصاد و سیاست و بعد اجتماع خودنمایی میکند اما برای شکلدهی به مصالح مردم ابتدا باید فرهنگ را سامان داد و ثمرات بلوغ فرهنگی را در سیاست و اقتصاد و سایر حوزهها مشاهده کرد. در جوامع پیشرفته به اهمیت فرهنگسازی توجه ویژه کردهاند و اساسا تمدن سازی بدون نگاه فرهنگی امکانپذیر نیست. در فرهنگ اسلامی هم تعالی بیشتر یک نگاه فرهنگی عمیق است. بنابراین فراموشی حوزه فرهنگی به معنای پوکی، بی ثمری وسطحی شدن حرکات مدیریتی خواهد بود. به گمان من مدیریت کشور ما محتاج یک فلسفه روشن است که آن را پرثمر سازد؛ جهتی که ضعف اصلی کشور ما را برطرف سازد.
ما کمبود منابع یا مدیر نداریم، ما مشکل کارآمدی داریم. علت آن است که اکو سیستم مدیریتی ما کامل نیست. ما باید کارآمدی را به عنوان یک شاخص و حتی یک فلسفه در مدیریتمان حاکم کنیم. مدیر خوب لزوما کسی نیست که سابقه مدیریت بیشتر یا روابط بیشتر داشته باشد. مدیر خوب آن کسی است که کارآمدتر باشد. کار آمد بودن یعنی با کمترین هزینه و انرژی به حداکثر دستاورد و نتیجه مفید قابل قبول برسیم. مدیرانی هستند که به نتیجه کار خود افتخار میکنند اما وقتی ارزیابی میکنیم در مییابیم که کوه موش زاییده است؛ دنیایی هزینه کردهاند، اما دستاوردی کوچک دارند و بدان هم افتخار میکنند.
متاسفانه همانطور که گفتم اکوسیستم باید کامل باشد تا نتیجه مناسب به دست آید. مدیریت علم است و باید سازوکار علمی در آن مورد توجه قرار گیرد اما گویی بعضیها ژن مدیریت را از پدر و اقوام خود به ارث میبرند. باید بدانیم اکوسیستم مجموعهای از دورنماهای فرهنگی متمرکز، شبکههای اجتماعی، حمایت مالی، دانشگاهها و سیاستهای اقتصادی فعالی هستند که محیطهای حمایتی کسب وکار مخاطره آمیز را خلق میکنند و من معتقدم در مدیریت کلان نظیر اداره دولت عدم توجه به عوامل محیطی مصیبت زا بوده و منابع دائما در حال استهلاک خواهد بود. در حلقه مدیریتی علاوه بر مدیر و محیط فعالیت و اکوسیستم به نظام بازرسی هم نیاز شدید وجود دارد.
کدامین نظام نظارتی موثر در کشور ما با رصد دائم به کارآمدتر شدن چرخه مدیریتی ما کمک میکند؟ سیستمی ایجاد کردهایم که مدیران فعال زیر ذرهبین میروند و مدیران غیر فعال از نهادهای نظارتی دور هستند. در هر حال بر این باورم که نیاز پرشدت مردم فعلا حل مشکلات اقتصادی است و نیز رفع نابرابریهای غیرقابل توجیه، اما در درازمدت که هر لحظه تاخیر درآغاز آن دیر است؛باید فرهنگ مدیریتی درست و نیز فرهنگ مدنی درست در جامعه گسترش یابد. در حال حاضر به نظر من معضل اصلی در عدم کارآمدی مدیریتی و نیز نابرابریهای آزاردهنده نهفته است.
* برخی مطرح میکنند که اصلاحطلبان و اصولگرایان در راستای وحدت ملی و کمک به دولت ائتلاف کنند و به یکدیگر نزدیک شوند. لزوم این ائتلاف را با توجه به شرایط موجود در کشور تا چه حد میدانید و مولفههای آن چیست؟
** طرح بحث وحدت ملی یک خط غلط است؛ مشخص نیست بر اساس کدامین واقعیات اجتماعی طرح این بحث صورت میگیرد. در کشورمان مشکل یا بحران اختلاف ملی نداریم، بلکه مشکل اصلی کشور ما کارآمدی نهادهای اجرایی یا مدیریتی است. اصلاحطلبان و اصولگرایان اگر میخواهند برای کشور خدمتی انجام دهند نیازی به بحث ائتلاف در حوزه سیاست نیست، زیرا حوزه سیاست فعلا فقط برای مردم مساله درست میکند. این دو جریان بهجای این کار اجازه دهند مدیران شایسته و توانمند بدون گرفتار شدن در تورها و تلههای بازیهای سیاسی بر کارآمدی کشور بیفزایند. اگر سیاست پل رشد افراد ناکارآمد باشد، ائتلاف فقط به معنای فرصت سازی برای رشد افراد بیلیاقت است.
تا زمانی که حوزه سیاست در ایران فقط براساس جنجال و خود نمایی پیش میرود و نه شایستگی افراد و تا زمانی که افراد بر اساس شهرت و حضور در لیستهای سیاسی که میدانیم چگونه تهیه میشود، راه به مجلس مییابند و نه شایستگی و کارآمدی، نباید انتظار تحول جدی داشته باشیم. بنابراین باید مجلس را از افراد کارآمدی پر کنیم که در پایان دوره منطقه خود را چند گام بزرگ به پیش برده باشند. به هر حال در یک کلام باید ائتلاف بزرگ برای پیشبرد کشور از طریق کارآمدی شکل گیرد نه ائتلافهای صوری برای بازیهای سیاسی پوچ!
* تشتت و تفرق در جریان اصولگرا موج میزند و در هرگوشه گروهی علم محوریت این جریان را برافراشتهاند. به نظر شما باید چه سازوکاری فراهم شود تا اصولگرایان در یک هیات به اجماع برسند؟
** وجود اختلاف نظر و حتی عمل در جریانات سیاسی امری غیر طبیعی نیست؛ درون جریان اصولگرا هم وجود اختلاف نظر طبیعی است و شاید از جهاتی خوب هم باشد، زیرا رکود درون یک جریان سیاسی نامفید و خطرناک است.این تصویری که ترسیم نمودید دال بر اینکه هر کس بیرق استقلال برداشته، تصویر صحیحی نیست. بهواقع به نظر میرسد فعلا در جریان اصولگرا نوعی سیاست صبر و انتظار وجود دارد تا با سامان یابی فضای سیاسی به نوعی امکان انتخاب میان جریانات و گرایشهای موجود پدید آید. آنچه مرا نگران میکند آن نیست که دیدگاههای مختلف درون اصولگرایان وجود دارد که من آن را مفید ارزیابی میکنم، بلکه نگرانی من این است که اصولگرایان به فضای بیعملی برآمده از بیتحلیلی کشیده شوند. باید هستههای فکری درون اصولگرایان ایجاد و فعال شوند تا فعالان سیاسی اصولگرا از محصولات آن بهره گیرند.
از سوی دیگر برای سامان یابی اصولگرایان هم به دفعات و مکررا نظر خود را اعلام کرده ام. ما باید از ظرفیتهای مردمسالارانه همزمان با اتکا به پرنسیبها و ارزشهای اعتقادی و رفتاری مبتنی بر دین بهره بگیریم. برای همین اصولگرایان باید به سمت تاسیس سامانههای سیاسی تجمیعی نظیر کنگره یا مجمع یا مجلس ملی اصولگرایان پیش بروند. ابتدا مجالس استانی یا منطقهای شکل گرفته و نهایتا باید براساس تجربیات بهدستآمده توسط نیروهای فعال و کارآمد از سراسر کشور برحسب انتخابهای منطقهای مجلس عالی اصولگرایان که نهاد سرآمد اصولگرایان خواهد بود سامان یابد. این نهاد باید دبیرخانه اجرایی قدرتمندی را شکل داده و مستمرا در طول سال با رصد دائم فعالیتهای سیاسی آمادگی را برای اتخاذ تصمیمهای مهم در بزنگاهها حفظ کند و به هنگام انتخابها هم بهجای چهرههای تکراری از ظرفیتهای رشد یافته در مسیر نیل به مجلس عالی یا نیروهای نخبه جوان و توانمند بهره گیرد.
این دبیرخانه میتواند کانونها یا دفاتر پژوهشی را برای غنا بخشی به فعالیتها بهکار گرفته یا ایجاد کند. بدین جهت حتی میتوان سازوکار مالی قدرتمندی بدون اتکا به رانتها ایجاد کرد که متکی به کمکها و حق عضویتهای مردمی باشد و استقلال مالی و در پی آن فکری جریان را تامین نماید. این نهادها طبعا در زیرمجموعه استانها میتواند بهصورت مشابه ولی منظم ساماندهی شود. مهمتر از همه اینکه مجلس عالی قادر خواهد بود به عنوان زیرمجموعه دبیرخانه اجرایی به نوعی دولت سایه یا دولت غیر رسمی را برای همکاری و یا بررسی اعمال دولت حاکم ایجاد نماید.
* بسیاری از شخصیتهای اصولگرا بر گذر از جمنا و رسیدن به جریانی که بتواند تمامی اصولگرایان را به اجماع برساند، تاکید دارند. به نظر شما عصر جمنا به سرآمده یا این جبهه همچنان نقش محوری در تصمیمات اصولگرایان خواهد داشت؟
** ما عنوانی یا عصری تحت عنوان عصر جمنا یا امثالهم نداریم. جمنا یک راهکار بود که کارکرد خاص خود را داشت و در زمان مناسب عملکرد آن مورد ارزیابی قرار خواهدگرفت و بعضا هم نقدهایی صورت گرفته است. به گمان من نباید بیانصاف بود. جمنا دستاوردهایی هم داشت. به گمان من دستاورد جمنا را تحت دو مقوله میتوان دسته بندی نمود؛ نخست، ایجاد سامانهای که ریشههای آن در استانها بود و تقریبا توانست روابط نیمه دموکراتیکی را به وجود آورد. این تجربه نباید نادیده انگاشته شود. ما باید از این نیمه ساختهها برای ساخت سازمان قدرتمند و ملی مجلس عالی اصولگرایان بهره بگیریم.
به گمان من دومین دستاورد، آن بود که جمنا توانست از مرزهای مصنوعی که حول بعضی چهرهای قدیمی بسته شده و عبور از آنها را اجازه نمیداد، عبور کند. بخشهایی از این عبور از چهرههای تکراری عبور کرد و بخشی دیگر حتی از مرزهای جناحی عبور کرد و بعضا افرادی در زمره اصولگرایان مطرح شدند که در جریانات دیگر هم مورد اعتنا بودند و این لطافت مرزبندی و نه مرزبندی خشن، مثبت است و نه منفی. البته در مورد سرنوشت جمنا، به گمانم جمنا نباید فلسفه وجودی خود را فراموش کند. بنابر این در شرایط جدیدی که به وجود میآید باید زمینه ارتقای جریان به مراحل بالاتر را از طریق جذب شدن درون سیستم نوین فراهم آورد.
* بسیاری از علما معتقدند کارکرد جامعتین به عنوان یک حزب سیاسی به پایان رسیده و آنها صرفا در جایگاه ریش سفیدی و پدری بر جریانهای اصولگرا ظاهر خواهند شد. به نظر شما باید چه بازنگریهایی در جامعتین صورت گیرد تا مانند گذشته محوریت اصولگرایان را به دست گیرند؟
** ابندا باید بسیار ساده جریان اصولگرا را تعریف کرد. جریان اصولگرا یک جریان سیاسی، انقلابی و اعتقادی است که با اتکا به باورها و ارزشهای دینی میکوشد در سامان سیاسی کشور به ایفای نقش بپردازد. پس دائما باید باورها و اصول رفتاری و اعتقادی را از منابع اصیل دینی اخذ یا رفتارها و باورها را با آن چک کند. مهمترین نهادی که نقش تولیدگر اعتقادی و اجتهادی و نیز تطبیق دهندگی را تاکنون بر عهده داشته، جامعتین بوده است. جامعتین بعد از شوک دوم خرداد76 عملا به حاشیه داخلی تصمیمگیریهای جناحی کشیده شد. این حاشیه نشینی بر اساس تحلیل غلط اصولگرایان از دلایل رأی آوری دولت اصلاحات بود و عملا دوران این حاشیه نشینی به طول انجامید. من به عنوان یک اصولگرای دانشگاهی اعتراف میکنم؛حاشیه نشینی جامعتین آسیبهای جدی به جریان اصولگرا زد؛ که مهمترین آن غلبه احساس بر عقلگرایی بود. علما به هنگام تطبیق رفتارها با دین با دقت و به نظر من با رویکرد علمی و نه احساسی عمل میکردند و هدفشان و نه رسیدن به پیروزی به هر قیمت بلکه تکلیف بود.
همین رفتار به اصولگرایان وزانت داده بود. اکنون بعضی از رفتارها نشان از سبکی و عدم وزانت دارد. در همین انتخابات اخیر تلاش زیادی کردیم که علما مجددا در تصمیمگیریها نقش بازی کنند، اما به نظر میرسد تمایل خود آنها نیز کاهش یافته است. من این وضعیت را خطرناک میدانم. جریان اصولگرا اگر از علما فاصله بگیرد، در گرداب سطحی نگری، تعصبات پوچ یا حتی از سوی دیگر در دام سکولاریسم مخفی یا قدرتطلبی محض خواهد افتاد.
* لزوم جوانگرایی در برخی احزاب و گروههای اصولگرا را به چه میزان میدانید و چرا اصولگرایان هنوز نتوانستهاند چهره جذابی در جریان خود ایجاد کنند تا اقبال مردمی را به سمت و سوی خود بکشند؟
** تفکیک سنی یا جنسیتی در مدیریت جریانات سیاسی محصول عوام زدگی است. مهم شایسته گرایی و کارکرد گرایی است. حال ممکن است این فرد شایسته زن باشد یا مرد باشد، جوان باشد یا مسن. مهم توانمندی است. البته با توجه به تجربه موجود متاسفانه فرایند رشد جوانان در جریانات اصولگرا کند بوده است. نباید کنار رفتن نیروهای سیاسی بر اساس حذف بیولوژیک و پایان عمر باشد. مرحوم عسکراولادی در این راستا کوشید که در جریان اصولگرا آغازگر باشد. امیدوارم فضا برای حضور و رشد جوانان بااستعداد اصولگرا که فراوان هم هستند، فراهم شود.البته این فرایند جایگزینی قهرا انجام خواهد پذیرفت.
* تغییرات در جامعه ایران به سرعت در حال انجام است. اگر بخواهید در یک نگاه کلی به آسیب شناسی گفتمانی، اجرایی و عملکردی اصولگرایان در چند سال گذشته که موجب شکستهای پی درپی آنها شده بپردازید، به چه نکاتی اشاره میکنید؟
** در وهله نخست آنچه از آن به عنوان شکستهای پی در پی یاد میکنید وجود عینی ندارد. اصولگرایان هم شکست خورده و هم پیروز شدهاند. در انتخابات 84 و 88 اصولگرایان دو دوره پیروز شدند و در دولت روحانی هم اصولگرایان شکست نخورده اند. بعضی از کاندیداهای اصولگرا شکست خوردند ولی نگاهی به مسئولان و وزرای اصولگرا در کابینه نشان میدهدکه دولت روحانی اگر دولتی تماما اصولگرا نباشد دولتی تماما اصلاحطلب هم نیست.
در مجلس هم اصلاحطلبان پیروزی قاطعی به دست نیاوردند و رئیس مجلس و بخش مهم و تاثیر گذار مجلس در اختیار اصولگرایان است. پس برای تحلیل درست ابتدا باید تصویری واقع نما ارائه داد. آری، اصولگرایان پیروزی قاطعی نداشتهاند، هرچند این به معنای شکست قاطع هم نیست. اما نکته درستی که اشاره شد،تحولات و تغییرات سریع جامعه ایرانی است و تبعات آن در صورت نداشتن تحلیل یا توان مدیریت تغییرات هم دامن اصلاحطلبان و هم دامن اصولگرایان را خواهد گرفت، به شرطی که برای آینده تدبیر درست صورت گیرد.
* به نظر شما با توجه به وسعت جریان اصولگرایی پس از فوت مرحوم آیتا... مهدوی کنی هنوز کسی توانسته رهبری و لیدری این جریان را برعهده بگیرد؟ به نظر شما چه کسانی میتوانند این جایگاه را تصاحب کنند؟
** پیش از این توضیح دادم که شاید زمان ایجاد تحول در نظام اداره جریان اصولگرایی فرارسیده باشد. در این مکانیزم جدید رهبران جریان بیشتر بیانگر جمعبندی مجلس عالی اصولگرایان و یا تطبیقدهنده جریان با شرایط جدید بر حسب چارچوبهای تعیین شده اعتقادی - سیاسی خواهند بود. خوشبختانه ما در جریان اصولگرا علما و چهرههای قابل اعتماد و قابل اتکا کم نداریم؛ اما فرایند ارتقای چهرههای جدید هنوز سامان نیافته است. نکته مهم آن است که وقتی سخنان علمای موثر را میخوانید ولو با آنها موافق نباشید، نمیتوانید بهخاطر مبانی قوی آنها را تحسین نکنید. مثلا آیتا... مصباح را ممکن است کسانی قبول داشته باشند یا نپذیرند، اما مطالب مطرح شده ایشان قدرتمند است؛ یا سایر علما، مثل آیتا... حائری شیرازی؛ مطالب او همگی واجد نکات بدیع و به روز هستند.
همیشه دید باز او و نگاه دقیق اخلاقی و شرعی این عالم وارسته مایه تحسین بوده است. از این گونه افراد فرزانه درون علمای متمایل به اصولگرایان کم نداریم. اصولگرایان بیشتر خود را محروم میکنند. من اگر منشأ تصمیم بودم حتما در موارد مهم حتی اگر این علما مایل به حضور مستقیم نبودند به سراغشان میرفتم و از آیتا... مصباح تا آیتا... حائری و سایر علما کسب نظر میکردم. حتما در نظرات آنها خیر زیادی برای جریان اصولگرا هست.
* چرا مردم در سالیان گذشته از اصولگرایان رویگردان شده و به اصلاحطلبان متمایل شدهاند؟ لزوم بازنگری در جریان اصلاحطلبی و طرح آقای قالیباف تحت عنوان نو اصولگرایی را چگونه ارزیابی میکنید؟
** من چنین تغییر جهت و رویگرانی را بدین گونه که میگویید نمیبینم. مردم خواهان ایدهها و دیدگاههای جدیدی هستند که مشکل آنها را حل کند؛ حالا این فرد جدید احمدینژاد باشد یا روحانی یا شخصی دیگر. مردم درست فکر میکنند، آنها مدیران ارشد را افرادی میدانند که باید مشکل آنها را حل کنند؛ وقتی از نتیجه عمل راضی نمیشوند به سراغ فرد دیگری میروند. از این رو هر کجا که باشد مردم در پی کارآمدی هستند. واقعیت این است که بر اساس آموزهها مردم باید به دنبال آرزوها باشند اما سیاستمداران واقعگرا؛ در حالی که در اینجا برعکس شده است؛ سیاستمداران ما بعضا بهدنیال تحلیل و آمال خیالی هستند و مردم شدیدا واقعگرا شدهاند. علت هم در این است که اساسا کانون مشکلات مردم در حوزه اقتصاد است و اقتصاد حوزه واقعیات است و نه اوهام. در باب نواصولگرایی هم پیش از این نظرات خود را گفتهام.
چه اشکالی دارد که افراد و چهرههای مطرح نظرات خود را بدهند؟ این طرح نظرات است نه دستور یا امریه که دیگران تبعیت کنند. در مقابل، بقیه هم نقد و نظرات خود را میگویند.شخصا معتقدم اگر نواصولگرایی به معنای عبور از اصولگرایی باشد باید مبانی فکری و عینی خود را مطرح کند؛بیش از یک نام چیزی نشنیدهام.اما اگر منظور تجدید نظر باشد که سالهاست ما همین را میگوییم و ابعاد آن را روشن میکنیم.
* طرح دولت در سایه آقای جلیلی را چگونه ارزیابی میکنید. به نظر شما بهتر نیست اصولگرایان به جای کنش و واکنش در مقابل دولت و اصلاحطلبان به آسیب شناسی جریان خود بپردازند تا بتوانند در انتخابات آینده مردم را به سمت خود متمایل سازند؟
** این پیشنهاد را یازده سال پیش مطرح کردم و خوشحالم بعضی از عزیزان آن را مجددا مطرح میکنند.این حرکت معقول و دموکراتیک در آن زمان توسط اصلاحطلبان مورد تهاجم قرار گرفت. دولت در سایه روش نظارتی و کنترلی دموکراتیک و ارزشمندی است که کاملا در کشور ما امکان تحقق دارد اما دولت سایه محصول یک فرایند دموکراتیک است که تا آن شکل نگیرد بهصورت انتصابی مفید نخواهد بود. البته پیشنهاد آنکه اصولگرایان بهجای نقد دولت، به نقدخود بپردازند، کاملا انحرافی و فریبکارانه است.
http://www.armandaily.ir/fa/news/main/199348
ش.د9603172