تاریخ انتشار : ۰۲ دی ۱۳۹۶ - ۱۲:۵۲  ، 
شناسه خبر : ۳۰۷۶۷۴
بررسي رابطه «آرمان‌گرايي» و «واقع‌گرايي» جنبش دانشجويي در گفت‌و‌گو با عليرضا علوي‌تبار
اشاره: در ایران «جریان دانشجویی» بیش از آنکه جریانی صنفی را به ذهن متبادر کند، یادآور جریانی سیاسی است. به نظر می‌رسد در نبود احزابی که توانایی نمایندگی مطالبات اقشار متفاوت جامعه را داشته باشند، این اتفاق ناگزیر است. از همین رو نسبت جریان دانشجویی با جریان‌های سیاسی همواره مسئله بوده است. از طرفی دانشجویان برای مؤثربودن در کنار نیروهای سیاسی قرار می‌گیرند و از سویی دیگر به دنبال حفظ فاصله و «استقلال» خود از جناح‌های سیاسی هستند. به سراغ علی‌رضا علوی‌تبار، تحلیلگر و استراتژیست اصلاح‌طلب رفتیم تا جریان دانشجویی را از منظر او به بحث بگذاریم و درباره امکان، توان‌، محدودیت‌ و ضعف‌ این جریان در پیش‌بردن مطالبات ملی صحبت کنیم.
پایگاه بصیرت / حسين جلالي

(ويژه‌نامه روزنامه شرق - 1396/09/18 - شماره 3029 - صفحه 3)

* آقای علوی‌تبار دو نوع نگاه عمده درخصوص جریان دانشجویی وجود دارد؛ نگاه اول بر این باور است که جریان دانشجویی عارضه نبود احزاب توانمندی است که اقشار و مطالبات متفاوت مردم را نمایندگی کنند، در مقابل گروهی دیگر بر اصیل‌بودن جریان دانشجویی در ایران تأکید دارند. شما این پدیده را چگونه تبیین می‌کنید؟

** برای پاسخ به سؤال شما ناگزیر از طرح مقدمه‌ای هستم که همراه با برخی از دسته‌بندی‌ها و متمایزکردن‌هاست. قبل از هر چیز توجه داشته باشید که دانشگاه یک نهاد مدرن است. در جوامعی که دانشگاه‌ها حاصل توسعه طبیعی جامعه بوده‌اند و از خارج وارد نشده‌اند، این نهاد با سایر نهادها و فرایندهای جامعه تناسب داشته و از نوعی سازگاری درونی با آنها برخوردار بوده است. دانشگاه به‌عنوان عضوی از یک نظام کلی‌تر در این جوامع سه نقش و کارکرد اصلی داشته است. نخست تولید و توزیع دانش مدرن. دوم کمک به فرایند پرورش اجتماعی در جامعه. منظورم از پرورش اجتماعی همان چیزی است که به آن «اجتماعی‌شدن» می‌گویند و به معنای درونی‌کردن ارزش‌ها و هنجارهای مقبول جامعه توسط فرد است. پرورش اجتماعی برعهده نهادهای مختلفی است و دانشگاه فقط در این پرورش مشارکت دارد و همه‌کاره نیست. سوم ایجاد و تقویت نگرش انتقادی. این نقش به دنبال دو نقش قبل پدید آمده است.

انتقاد از باورها، ‌ارزش‌ها، روابط و ساختارهای جامعه به زمینه‌ها و توان‌هایی نیاز دارد. دانشگاه‌ها این زمینه‌ها و توان‌ها را پدید می‌آورند و تقویت می‌کنند. به نظر من دانشگاه در جامعه ما هم همین نقش و رسالت را باید بازی کند. هر فعالیتی که با این نقش و کارکرد مغایرت داشته باشد، با نقش تعریف‌شده دانشگاه تعارض دارد و به دانشگاه ضربه می‌زند. در داوری درمورد جریان دانشجویی باید این اصل مقدماتی را همیشه در نظر داشت. درمورد جریان و جنبش دانشجویی لازم است میان دو جریان و جنبش دانشجویی تمایز قائل شویم. یک جریان، جریان صنفی دانشجویی است؛ انجمن‌های منتخب صنفی دانشجویی که درنهایت می‌توانند به اتحادیه‌های دانشجویی تبدیل شوند و از منافع و دلبستگی‌های صنفی دانشجویان دفاع می‌کنند و در زمینه خط‌مشی‌گذاری داخلی دانشگاه‌ها ایفای نقش می‌کنند. نسبت این جریان‌های صنفی با عرصه اندیشه و سیاست مانند نسبت سایر جریان‌های صنفی است و از همان قواعد تبعیت می‌کند.

اما جریان و جنبش فکری و سیاسی دانشجویی وضعیت دیگری دارد. جریان فکری و سیاسی دانشجویی ارتباط عمیقی با جریان‌های روشنفکری در جامعه دارد. آنها به‌طور معمول توسط جریان‌های روشنفکری انگیزش حرکت پیدا کرده و جهت داده می‌شوند و به گسترش اجتماعی و توزیع اندیشه‌های روشنفکری در جامعه یاری می‌رسانند. در کشورهایی که نظام حزبی و سیاسی توسعه‌یافته و باثباتی دارند، دانشجویان اغلب عضو «سازمان دانشجویی» یا «سازمان جوانان» احزاب هستند و دانشگاه محدوده اصلی فعالیت آنهاست. گاهی نیز مستقل از احزاب شکل می‌گیرند، اما یا به برخی از احزاب می‌پیوندند یا از آنها حمایت کرده و به‌عنوان بخشی از جبهه سیاسی عمل می‌کنند.

جریان صنفی دانشجویی دارای اصالت است و جریانی است ماندگار که در شرایط مختلف می‌تواند به حیات خود ادامه دهد. اما جریان سیاسی و فکری نباید گمان کند که می‌تواند به‌تنهایی هدايت یک جنبش سیاسی و اجتماعی ملی را برعهده گیرد. انباشت دانش و تجربه کافی در جنبش دانشجویی برای رهبری یک اقدام سراسری و ملی وجود ندارد. اما این جنبش می‌تواند به صورت بخشی از یک جبهه عمومی‌تر به ایفای نقش بپردازد. بخشی از جریان دانشجویی به‌عنوان بخش دانشجویی یا سازمان جوانان احزاب فراگیر و بخشی به‌عنوان تشکل مستقل اما شریک در یک جبهه عمومی می‌توانند به عمل سیاسی بپردازند.

* جریان دانشجویی دوره فترتی را از سر گذراند و از سال ۹۲ آرام‌آرام به احیای خود همت گماشت. اما در سال‌هاي فترت اتفاقات مهمی رخ داد، مضافا که زمینه ‌و بستر کنش دانشجویی نیز تغییر کرده است؛ به نظر شما آیا جریان دانشجویی دوباره به یکی از نیروهای تأثیرگذار سیاسی- اجتماعی تبدیل خواهد شد یا دیگر شاهد جریان‌ دانشجویی تأثیرگذاری نخواهیم بود؟

** همان‌طور که گفتم، جریان دانشجویی اغلب به‌عنوان عامل پیشبرد یک ایدئولوژی یا جنبش عمومی‌تر عمل می‌کند. زمینه‌های رشد یا افول جنبش‌های دانشجویی خود تابع عوامل رشد یا افول جنبش‌های سیاسی و اجتماعی به طور کلی است. آنچه جریان دانشجویی را تا حدودی متمایز می‌کند، «زیست دانشجویی» است. دانشجویان جایی در فرایند تولید و روابط اقتصادی ندارند، دورافتاده از خانواده هستند، بیشتر اوقات زندگی دسته‌جمعی دارند، احساس نوعی رهایی از روابط متعارف و آزادی در انتخاب راه زندگی دارند، انرژی حیاتی زیادی در آنها آزاد شده که راه متعارفی برای تخلیه آن نیست و... . مجموعه این ویژگی‌ها زیست دانشجویی را پدید می‌آورد.

زیست دانشجویی زمینه بسیار مساعدی است برای پیدایش جنبش‌های اجتماعی ضدسنتی، عدالت‌خواهانه و آرمان‌گرایانه. با توجه به اینکه حل‌نشدن برخی از مشکلات، جامعه را به سوی تبدیل مشکلات به بحران‌های اجتماعی پیش می‌برد، به گمانم شرایط برای اوج‌گیری دوباره جنبش‌های دانشجویی در حال فراهم‌شدن است اما مؤثربودن این جنبش‌ها در گرو توجه به تفکیک فعالیت صنفی از فعالیت سیاسی از یک سو و همراهی با جبهه‌های بزرگ‌تر و عمومی‌تر از سوی دیگر است.

* شما فعالان سیاسی و صنفی دانشجویی را از یکدیگر جدا می‌کنید اما لزوما تفکیکی وجود ندارد؛ بسیاری از دانشجویانی که دغدغه‌های صنفی دارند، در تشکل‌ها فعالیت سیاسی می‌کنند و بالعکس. از طرف دیگر مسائل صنفی و سیاسی روزبه‌روز در هم تنیده‌تر می‌شوند. بسیاری از مشکلات صنفی دانشگاه‌ها منشأ سیاسی دارند. آیا باید لزوما این دو جریان را از هم تفکیک کرد؟ آیا نمی‌توان یک جریان دانشجویی فراگیر داشت که هم مطالبات کلان صنفی را دنبال کند و بالطبع مطالبات مترقی و عدالت‌خواهانه جامعه را هم دنبال کند؟

** تفکیک من تفکیک دو نقش از یکدیگر است. یک فعال دانشجویی می‌تواند هر دو نقش را بازی کند، اما باید به تفاوت‌های این دو توجه داشته باشد. البته در دنیای واقعی فعالیت‌های صنفی از جهت‌گیری‌های فکری و سیاسی صاحبان آن تأثیر می‌پذیرد.

اما نباید این دو را یکسان فرض کرد. به‌طور مثال انتخاب انجمن‌های صنفی دانشجویی باید با انتخابات آزاد و منصفانه و با حضور همه دانشجویان صورت گیرد. درحالی‌که در تشکل‌های فکری و سیاسی انتخاب مدیران توسط اعضا صورت می‌گیرد و مردم‌سالاری درونی وجود دارد. انتخاب آنها امری همگانی نیست؛ به علاوه دانشجویان می‌توانند از مواضع فکری- سیاسی متفاوتی برخوردار باشند و حتی از این نظر رقیب هم باشند اما در انجمن‌های صنفی باید خواسته اکثریت را در یک زمینه صنفی مشخص دنبال کنند. تفکیک نقش‌ها نشانه توسعه‌یافتگی روابط اجتماعی است.

حتی در سطح فردی نیز توجه به تفکیک نقش‌ها می‌تواند نشانی از رشد باشد. به‌طور مثال من در کلاس باید معلمی کنم و در فعالیت سیاسی باید به ‌گونه‌ای دیگر عمل کنم. اگر در کلاس درس هم مانند یک مروج سیاسی عمل کنم، این نشانه رشد نیست بلکه نشانه نوعی عدم بلوغ است. من به دشواربودن تفکیک این نقش‌ها توجه دارم، اما بر ضرورت برخورد آگاهانه با آن تأکید می‌کنم چون هر نقشی اقتضائات خاص خود را دارد. همان‌طور که سیاست‌زدایی بد است، سیاسی‌کردن همه‌چیز نیز اتفاق خوبي نیست.

* آقای علوی‌تبار تحلیلی از وضعیت فعلی کشور در حال فراگیرشدن است؛ در این تحلیل سیاست در ایران دچار بن‌بست شده است، جریان اصلاحات با وجود پیروزی در چند انتخابات پیاپی نتوانسته در جهت حل (یا به تعبیری اصلاح) ابرچالش‌هاي کشور گام مهمی بردارد، رسانه‌ها در مبارزه و بازتاب فساد ناتوان‌اند و دستشان بسته است و عملا افقی برای فعالیت سیاسی قابل ترسیم نیست. نظر شما درباره این تحلیل چیست؟ به نظر شما در چنین وضعیتی آیا دانشجویان دوباره به سمت برداشتن کارکردهای زمین‌مانده حرکت خواهند کرد؟

** این تحلیل البته بدبینانه است. شاید بتوان از زاویه دیگری به نقد بدبینی ضمنی این تحلیل پرداخت. اما فعلا شما این تحلیل را مفروض بگیرید! باید واقع‌بینانه نگاه کنیم. اگر دو معیار اصلی در انتخاب راهبرد برای بهبودبخشیدن به وضعیت کشور داشته باشیم؛ یعنی اول «اتکا به شهروندان ایران» و دوم «پرهیز از خشونت و قهر» آن‌گاه تکلیف مشخص‌تر می‌شود. با این دو معیار ما برای بهبودبخشیدن و خروج از وضعیت نامطلوب کنونی دو راهبرد بیشتر نداریم. یا «بهبودخواهی حکومتی» یا «جنبش اجتماعی». بهبودخواهی حکومتی مجموعه اقداماتی است که از جانب بخشی از حکومت و با شعار تقویت و تثبیت کل حکومت صورت می‌گیرد. گذر از بحران‌های تهدیدکننده هدف اصلی این اقدامات است. در مواردی بهبودخواهی حکومتی همسو با گذر به مردم سالاری است و به بهبود نظام تصمیم‌گیری در کشور منجر می‌شود. اما جنبش اجتماعی از طرف کسانی آغاز می‌شود که در قدرت سهیم نیستند و بخشی از حکومت محسوب نمی‌شوند.

آنها حرکتی جمعی و سازمان‌یافته (به طور نسبی) را آغاز می‌کنند. حضور فعال در این حرکت به تغییر نگرش مشارکت‌کنندگان منجر می‌شود. به علاوه جنبش اجتماعی می‌تواند بهبودخواهی را توانمندتر کرده و از محصورشدنش در ملاحظات دولتي جلوگیری کند. دانشجویان می‌توانند به صورت بخشی از جنبش اجتماعی اصلاح ساختار تصمیم‌گیری در کشور فعالیت کنند. اما اولا باید اهمیت بهبودخواهی حکومتی را مورد تأکید قرار دهند و خود را در تقابل با آن یا تضعیف آن نبینند. ثانیا نباید گمان کنند که خود به‌تنهایی می‌توانند بار یک جنبش ملی را بر دوش بگیرند. آنها باید به‌عنوان بخشی از جنبش عام‌تر عمل کرده و به آن آرمان‌گرایی، انگیزش و شجاعت تزریق کنند. نباید گمان کنند که وظایف برزمین‌مانده را می‌توانند به‌تنهایی انجام دهند. چون نه در توان آنهاست و نه اقدام مفیدی برای انسجام و یکپارچگی خواهد بود.

* اصلاح‌طلبان بر استفاده از ظرفیت انتخابات‌ متمرکز شده‌اند و در این راه همه محدودیت‌ها را پذیرفته‌اند، فارغ از آسیب‌شناسی این رویکرد، جریان دانشجویی و حتی بسیاری از فعالان مدنی در این محدوده نمی‌توانند به حیات خود ادامه دهند. برای اینکه جریان دانشجویی ضمن حفظ استقلال در این محدوده محصور نشود و هم‌زمان از درگیری‌ بین جریان دانشجویی و نیروهای تحول‌خواه پرهیز شود، چه راهبردی می‌توان در پیش گرفت؟

** هم طرفداران «جنبش اجتماعی» و هم فعالان عرصه «بهبودخواهی» باید وجود یکدیگر را به رسمیت بشناسند و از تقابل و تضعیف یکدیگر خودداری کنند. به علاوه هر بخش از جنبش اجتماعی باید بخشی از وقت خود را صرف هماهنگی با دیگر بخش‌ها كند. نمایندگان جنبش دانشجویی بايد به‌طور فعال در نشست‌ها و شوراهای هماهنگ‌کننده با ساير فعالان شرکت کنند و به معنای واقعی وارد گفت‌وگو با آنها شوند.

یعنی همان‌طور که خواهان تأثیرگذاری بر دیگران و همسو‌كردن آنها با خودشان هستند باید برای تأثیرپذیری نیز گشوده باشند و از اقدامات جدا از جمع خودداری کنند. دانشجویان از هر دعوتی برای گفت‌وگو و همفکری باید استقبال کنند؛ آنها باید در سخن‌گفتن و ارائه راه‌حل‌ها واقع‌بین و مسئولیت‌پذیر باشند. سیاست‌ورزان حرفه‌ای در معرض خطر تسلیم‌شدن به واقعیت (واقع‌گرایی!!) هستند و دانشجویان در معرض خطر «آرمان‌گرایی تخیلی». این دو در یک گفت‌وگوی انتقادی می‌توانند یکدیگر را تعدیل كنند.

* درحال‌حاضر حساسیت بالایی درخصوص تأسیس اتحادیه دانشجویی وجود دارد، چه با ممانعت‌هایی که در ساختارهای قانونی مانند وزارتخانه‌ها صورت می‌گیرد و چه با فشار‌هایی که در سطوح دیگر رخ می‌دهد. در چنین شرایطی دانشجویان چگونه می‌توانند به سمت تشکیلات منسجم و حرفه‌ای پیش بروند؟ جریان دانشجویی درحال‌حاضر به چه ساز‌وکار ارتباطی و تشکیلاتی نیاز دارد؟

** دانشجویان در گام اول باید فضای دانشگاه‌ها را شفاف‌سازی کنند. به‌طور مثال پس از سال ٨٨ انجمن‌های اسلامی تعطیل شدند و پس از مدتی این نام را به جریان‌های فکری- سیاسی دیگر دادند تا از این عنوان برای فعالیت‌های خود استفاده کنند. بسیاری از فعالان سیاسی هنوز هم گمان می‌کنند همه انجمن‌های اسلامی دانشجویی تداوم همان جریان فکری- سیاسی هستند که می‌شناختند. باید اطلاع‌رسانی شود که کدام‌یک از تشکل‌های سیاسی در تداوم خط پیشین هستند و کدام‌یک تنها نام آن را دارند. گام دوم این است که تشکل‌های دانشجویی همسو ارتباط با یکدیگر را تقویت و درمورد مسائل مهم با هم مشورت کنند.

اتحادیه صورت رسمیت‌یافته این ارتباط است. درحال‌حاضر هم امکان اینکه مواضع مشترک با امضاي چند تشکل اتخاذ شود وجود دارد، تا امکان تأسیس اتحادیه نباید از مشاوره و هماهنگی پرهیز کرد. احزاب و تشکل‌های اصلاح‌طلب یا شورای سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان می‌توانند امکان تجمع تشکل‌های دانشجویی را فراهم کرده و به آن پوشش مناسب دهند. به‌ویژه با شرایط و امکانات فعلی فضای مجازی همسو و هماهنگ‌شدن نیاز به مکان و عنوان رسمی ندارد. البته برنامه میان‌مدت باید تأسیس این اتحادیه‌ها باشد. اما تعریف حدود هویتی تشکل‌ها و معیارهایشان برای دوري و نزدیکی با سایر تشکل‌ها بر تأسیس نهادهای اصلی جمعی اولویت دارد.

* اجازه بدهید در آخر به اصلاح‌طلبان بپردازیم. درحال‌حاضر ابرچالش‌های اقتصادی و نرمش‌های مداوم اصلاح‌طلبان، گفتمان کلاسیک اصلاح‌طلبی را با بحران روبه‌رو کرده است. اصلاح‌طلبان چه برنامه‌ای برای حفظ گروه‌ها و جریان‌های مدنی در کنار خود دارند؟ آیا برنامه‌ای برای افزودن مطالباتی که کم‌کم از پیرامون به مرکز در حال حرکت‌اند، دارند؟ آیا مشخصا برنامه‌ای براي واردکردن گروه‌های مدنی به نظام تصمیم‌گیری خود دارند؟

** مهم‌ترین کار این است که اصلاح‌طلبان تنگناها و مشکلات موجود بر سر راه اقدامات اصلاح‌طلبانه را با مردم در میان بگذارند و آنها را در جست‌وجوی راه‌حل برای خروج از بن‌بست‌ها فعال و درگیر كنند. برگزاری نشست‌های عمومی برای گفت‌وگو با مردم و برگزاری نشست‌های درونی برای گفت‌وگو با فعالان مدنی در این شرایط ضروری است. البته هنوز فضا قدری غيرسياسي است و هر اقدامی برای ارتباط با جامعه و گروه‌های مدنی با بدبینی و واکنش برخی از نهادها مواجه می‌شود.

در ارتباطی که با احتیاط و ملاحظه با نهادهای مدنی برقرار می‌شود، مي‌توان آنها را با لیستی دسته‌بندی کرد، بخشی از نهادهای مدنی، نماینده اصناف و شاغلان بخش‌های مختلف هستند. با این گروه می‌توان در مورد مطالبات صنفی و راه‌های واقع‌بینانه برآورده‌كردن آنها گفت‌وگو کرد. معیار ما در اینجا نه لزوما مطالبات یک صنف بلکه بسترسازی برای توسعه کلی کشور است. یعنی ما باید بکوشیم تا مطالبات آنها را با ایجاد لوازم ضروری توسعه (مانند انباشت سرمایه و سرمایه‌گذاری مولد، ارتقاي سطح مدیریت در بخش‌های مختلف، ایجاد فرهنگ توسعه و...) همسو کنیم.

باید گفت‌وگویی جهت‌دار را با آنها سامان داد و پیش برد. واردکردن آنها به فرایند تصمیم‌گیری نباید منفعلانه و صرفا به صورت بازتاب‌دادن مطالبات آنها در شعار سیاسی انجام شود. باید با گفت‌وگویی انتقادی و با معیار «توسعه همه‌جانبه» کشور را پیش برد. در مورد سایر نهادهای مدنی هم همین‌گونه باید عمل کرد. به چیزی بیش از پذیرش مطالبات و افزودن آنها به مطالبات طرح‌شده و تحقق‌نیافته قبلی احتیاج داریم. گفت‌وگوی انتقادی بر محور گذار از بحران‌ها.

http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/11505

ش.د9603808