تاریخ انتشار : ۰۳ دی ۱۳۹۶ - ۱۱:۲۸  ، 
شناسه خبر : ۳۰۷۷۲۶
قدرت نرم؛ خاستگاه و چگونگی رشد سیاسی یک مفهوم
پایگاه بصیرت / جوزف نای/ استاد دانشگاه هاروارد ـ ترجمه و تلخیص: سیروس ذوالفقاری

(روزنامه صبح نو ـ 1395/12/15 ـ شماره 198 ـ صفحه 4)

قدرت، توانایی تاثیرگذاری بر دیگران برای دست‌یابی به نتایج مطلوب مورد نظر است؛ این امر می‌تواند از طریق توسل به زور، پرداخت پول و پاداش، داشتن جاذبه و یا متقاعد ساختن محقق شود. «قدرت نرم» توانایی دستیابی به نتایج مطلوب بیشتر از طریق تکیه بر جذب و نه تهدید و اجبار و یا پرداخت پول و پاداش است. این یادداشت، به تعریف ریشه‌های این مفهوم (به عنوان ابزاری تحلیلی) و توسعه تدریجی آن (به عنوان مفهوم مؤثر و رایج در گفتمان‌های سیاسی در اروپا، چین و ایالات متحده) می‌پردازد. مقاله حاضر به عنوان بخشی از مجموعه قدرت نرم منتشر شده است.

اصطلاحات مورد بحث: تاریخ، سیاست و روابط بین الملل

من اصطلاح «جنگ نرم» را نخستین بار سال 1990 در کتاب خود: «قلمرو رهبری» (Bound to Lead) آوردم که دیدگاه مرسوم در مورد کاهش قدرت آمریکا را آن زمان و پس از آن به چالش می‌کشید. با نگاهی به منابع نظامی آمریکا و قدرت اقتصادی آن من متوجه شدم که ما همچنان چیزی را از قلم می‌اندازیم و آن توانایی تاثیرگذاری آمریکا بر دیگران نه به واسطه اجبار یا پول بلکه از جذب و اقناع آنهاست. در آن زمان این باور رایج وجود داشت که قدرت ایالات‌متحده رو به افول است و اثر «پل کندی» با عنوان «ظهور و سقوط قدرت‌های بزرگ» از فروش‌های موفق «نیویورک تایمز» بود. کندی در کتاب خود استدلال می‌کرد که آمریکا از موضوعی به نام «فشار امپریالیستی» "imperial overstretch” رنج می‌برد و دیر یا زود به ناگزیر به راهی که اسپانیا در قرن هفده یا انگلستان در دوره ادوارد در آن افتادند، سوق خواهد یافت. بسیاری دیگر نیز همین استدلال‌ها را تکرار می‌کردند و باور داشتند که اتحاد جماهیر شوروی، ما را از نظر نظامی پشت سر خواهد گذاشت و ژاپن نیز در عرصه اقتصادی از ما سبقت خواهد گرفت. من به این منطق رایج تردید داشتم و در سمینارها و کنفرانس‌های متعددی شرکت کردم که در آنها من تنها مخالف این قبیل نظریه‌ها بودم.

هم دانشگاهیان و هم فعالان روابط بین‌الملل بیشتر گرایش دارند با قدرت به عنوان منابعی قابل لمس برخورد کنند که می‌توان آن را روی پا گذاشته و بر سر شهری انداخت. چنین برداشتی با توجه به گفته‌های نویسنده رئالیست کلاسیکی چون «کار» (1939) چندان درست نیست؛ اما به ویژه بر اساس گفته‌های نظریه‌پردازان نئورئالیستی چون «کنث والتز» و پیروانش که در دهه 1970 رایج شد می‌توان آن را صحیح انگاشت. در گذشته همه چیز در تهدید و اجبار و پول خلاصه می‌شد؛ اما گاهی مردم یکدیگر را به واسطه ایده‌ها و جذابیت‌هایی تحت‌تاثیر قرار می‌دهند و آنها را به ترتیبی برای دیگران مطرح می‌کنند که آنها ترغیب می‌شوند تا کاری را انجام دهند که مدنظر دسته اول است. بنابراین استفاده از منطق «چماق و هویج» چندان لازم نیست یا حداقل محتاطانه می‌توان از آن استفاده کرد؛ چون بقیه به آن به عنوان امری مشروع می‌نگرند. به نظر می‌رسد ایالات‌متحده به خاطر ارزش‌های جهان‌شمول، فرهنگ باز و منابع فرهنگی محبوب و فراوان خود از هالیوود گرفته تا مؤسسات و دانشگاه‌های آن از جایگاه منحصر به‌فردی برای تاثیرگذاری بر آراء جهان و ما برخوردار است؛ اما این موضوع باعث نمی‌شود که -مانند آنچه در ایران در جریان است- ما برای همه جذاب باشیم؛ اما هرجا که جذاب بودیم این امر امتیازات بزرگی برای ما به دنبال داشته است. من اصطلاحات مختلفی را برای بیان خلاصه چنین افکاری امتحان کردم و در نهایت این موضوع با رسیدن به عبارت «قدرت نرم» برایم حل شد.

من قدرت نرم را مفهومی تحلیلی می‌دانستم که کمبود موجود در شیوه تفکر تحلیلگران درباره قدرت را جبران می‌کند، اما به‌تدریج این عبارت طنین سیاسی به خود گرفت. علاوه‌براین، اگرچه، من اصطلاح قدرت نرم را در زمینه مطالعاتی خود به در مورد قدرت آمریکا ابداع کردم، اما این مفهوم تنها به رفتار بین‌المللی یا به ایالات‌متحده محدود نمی‌شود. با این‌وجود، این مفهوم به‌ویژه از روابط بین‌الملل نشات گرفته است؛ درپی ایجاد اتحادیه اروپا، بیشتر رهبران اروپایی به مفهوم قدرت نرم پرداختند ولی این اصطلاح از سوی رهبران سیاسی آمریکا کمتر مورد استفاده قرار گرفت.

به‌عنوان مثال، در سال 2002، زمانی من یکی از دو سخنران اصلی در کنفرانسی بودم که از سوی ارتش درواشنگتن ترتیب داده شده بود، درباره قدرت نرم خطاب به ژنرال‌ها صحبت می‌کردم. کمی بعد یکی از ژنرال‌ها از «دونالد رامسفلد» وزیردفاع وقت آمریکا و سخنران اصلی دیگر خواست تا نظر خود را درباره قدرت نرم بیان کند. رامسفلد پاسخ داد که منظور از قدرت نرم را نفهمیده است و این در سیاست‌های وی هم مشخص بود. این گستاخی به‌خوبی در داستان حزن‌انگیز متعاقب حملات یازدهم سپتامبر عینیت یافت و در فضای هراس‌آلود آن‌وقت، صحبت از قدرت نرم بسیار دشوار می‌نمود. در چنین فضایی و با اثبات فاجعه‌بار بودن تجاوز به عراق، احساس کردم که قدرت نرم به تشریح و توضیح بسیار دقیق‌تری نیاز دارد. حتی همکاران این مفهوم را نادرست و به‌عنوان «قوایی غیر سنتی مانند کالاهای فرهنگی و تجاری» توصیف می‌کردند و آن را به دلیل نرم بودن رد می‌کردند. در سال 2004 توضیح دادم که قدرت نرم تنها یکی از اجزاء قدرت است و به‌ندرت خودبسنده است. توانایی ترکیب قدرت نرم و سخت در استراتژی‌های موفق جایی که به تقویت یکدیگر می‌پردازند را می‌توان به‌عنوان «قدرت‌هوشمند» درنظر گرفت. درسال 2011، باز هم به توسعه این مفهوم از جمله در حوزه قدرت سایبری پرداختم. توضیح دادم که قدرت نرم مفهومی هنجارگرا نیست و حتی انسان‌های «بدی» مانند «اسامه بن‌لادن» نیز می‌توانند از آن استفاده کنند. در حالی که جنبه‌های مختلف این مفهوم را در این اثر دنبال می‌کردم، تعریف اصلی آن (یعنی توانایی تأثیر بر دیگران و کسب نتایج دلخواه با جذب و اقناع دیگران به‌جای اجبار و پرداخت هزینه) همچنان در طول زمان ثابت باقی ماند.

نهایتاً در دولت بوش، «رابرت گیتس» وزیردفاع وقت در سال 2007 خواستار سرمایه‌گذاری بیشتر ایالات‌متحده در مبحث قدرت نرم شد. اصطلاح «قدرت نرم» (ترکیب موفق منابع قدرت نرم و سخت در استراتژی مؤثر و نتیجه‌بخش) مشخصاً جنبه تجویزی داشت تا اینکه فقط جنبه تحلیلی داشته باشد.

اما سرنوشت این مفهوم در چین هم جالب‌توجه بود. همزمان با آنکه چین منابع قدرت سخت خود را به‌طور چشمگیری افزایش داد، رهبران این کشور دریافتند در صورت همراه ساختن آن با قدرت نرم، این موضوع قابل‌پذیرش‌تر خواهد بود. این راهبردی هوشمندانه بود زیرا رشد قدرت سخت اقتصادی و نظامی پکن موجب ترس همسایگان این کشور و تلاش آنها برای ایجاد ائتلافی متوازن‌کننده می‌شد. چنانچه رهبران چین می‌توانستند ظهور خود را با افزایش قدرت نرم همراه سازند، انگیزه برای ایجاد چنین ائتلافی را تضعیف کرده بودند. در سال 2007 «هوجین‌تائو» رییس‌جمهور وقت چین در سخنرانی در هفدهمین کنگره حزب کمونیست این کشور گفت، پکن به سرمایه‌گذاری بسیار بیشتری در زمینه قدرت نرم نیاز دارد و این موضوع در دوره «ژی جینگ‌پینگ» رییس‌جمهور فعلی همچنان ادامه یافته است؛ اما چین موفقیت‌ کاملی در استراتژی قدرت نرم خود نداشته. رکورد خیره‌کننده آن در زمینه رشد اقتصادی و فرهنگ سنتی آن منبع مهمی از جذابیت بوده است اما نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد، پکن همچنان در حوزه جذابیت در بیشتر مناطق جهان از جمله آسیا همچنان از آمریکا عقب‌تر است.

در هر حال، مقامات این کشور به‌طور خصوصی با من تماس می‌گرفتند تا درباره راه‌های افزایش قدرت نرم این کشور صحبت کنیم. راهکار من همیشه همان بود: می‌گفتم چین باید درک کند که بیشتر قدرت نرم کشورها از جامعه مدنی آن‌ها ناشی می‌شود تا دولت. تبلیغات و پروپاگاندا معتبر نیست و از این رو جذابیتی دربر ندارد. قدرت نرم چین همچنین با مناقشات مرزی با همسایگان این کشور عقب‌رانده می‌شود. به‌نظر می‌رسد نظریات من به‌خوبی به مقامات چین انتقال داده نشد.

با گذشت زمان دریافته‌ام که مفاهیمی مانند قدرت نرم چون کودکان‌اند. می‌توانید به‌عنوان روشنفکری مردمی یا دانشگاهی آنها را تا وقتی جوانند دوست داشته باشید و تربیت کنید اما زمانی که رشد کردند از مسیر منحرف شده و همنشین‌های جدیدی (چه خوب و چه بد) پیدا می‌کنند. کار زیادی از دست شما ساخته نیست حتی اگر شما در زمان خلق آنها حاضر باشید. همان‌طور که «بالدوین» دانشمند علوم سیاسی در پرینستون اخیراً نوشته است، «بحث نای درباره قدرت نرم اندیشه سیاست‌سازان، اندیشمندان و مانند آنها را برانگیخت و به روشن‌تر شدن آن کمک کرد- حتی کسانی که با این مفهوم مخالف بوده و یا آن را به درستی درک نکرده باشند.» شاید این تمام آن‌چیزی است که کسی آرزویش را داشته باشد.

منبع: palgrave-journals.com

http://sobhe-no.ir/newspaper/198/4/7341

ش.د9504848