(روزنامه ايران – 1396/10/02 – شماره 6673 – صفحه 9)
از آخرین باری که یک کار مهم انجام داده یا تصمیم مهمی گرفتهاید و حالا از انجام آن پشیمانید، چقدر میگذرد؟ چقدر قبل و یا بعد از این تصمیم مهم فکر کردهاید؟ چقدر تصمیمگیری و حتی پشیمانیتان بر اساس کنشی عقلانی یا عاطفی و احساسی بوده؟
حالا چند ماه از انتخابات ریاست جمهوری در 29 اردیبهشت ماه سال 96 میگذرد. انتخاباتی که برای خیلی از ما تعیین کننده بود؛ مهم و تأثیرگذار. آن زمان فکر کردیم با توجه به شرایط موجود داخلی و خارجی، بهترین تصمیم را گرفتهایم و به بهترین گزینه موجود رأی دادهایم و بعد از این انتخاب مهم نیز خیلی از ما نوشتیم و تأکید کردیم که این انتخاب به معنای تأیید همهجانبه نامزد مورد انتخابمان نیست و پس از آن منتقد خواهیم بود و مطالبهگر و اینکه اصلاً به کسی رأی دادهایم که بتوانیم نقدش کنیم و دیگر زمان شیفتگی و تعریف و تمجید سر آمده و از این به بعد باید پرسشگر بود و منتقد.
خیلی از ما در شبکههای اجتماعی نوشتیم این بار در نقد، بیرحم خواهیم بود و مطالباتمان را رها نخواهیم کرد. آن روزها هشتگ مطالبهگری را در شبکههای اجتماعی ساختیم و خیلیهایمان پرسیدیم راستی چطور میتوانیم مطالباتمان را پیگیری کنیم؟ راهکارهای این مطالبهگری کدام است؟ گفتیم مطالبهگر باشیم تا کمتر سرخورده شویم، تا کمتر پشیمان شویم.
این روزها اما موج دیگری راه افتاد و مطالبه و پشیمانی درهم تنیده شد. روزهای اول معلوم نبود صرفاً چاقوی نقد تیزتر شده یا از اساس با موجی از پشیمانی طرفیم. در این میان هشتگ «پشیمانی» هم داغ شد. موجی که بعد از اعلام بودجه سال 97 و خبر افزایش عوارض خروج و مالیات به اوج رسید و بعد به ردیفهای دیگر بودجه کشیده شد. هرچند برخی معتقدند اینها همه بهانه است و دلایل دیگری برای این موج زودهنگام پشیمانی و سرخوردگی وجود دارد. دلایلی پیچیدهتر از اعلام ناگهانی این خبرهای ناامید کننده و استرسزا. البته کم نیستند کسانی که در مقابل این موج با هشتگ «پشیمان نیستیم» بار دیگر دلایل رأی دادنشان را گوشزد کردند و اینکه نباید آنقدر زود ناامید شد. آنها استدلال میکنند که زود است برای پشیمانی و بهتر است منتقد باشیم نه نادم و پشیمان.
منتقد باشیم نه پشیمان
آیا شما هم فکر میکنید دیگر جریان سر صندوق رفتن و رأی دادن، مثل گذشته نیست؟ آیا این اظهار پشیمانی یا مطالبهگری برای این نیست که شهروند ایرانی به پختگی سیاسی رسیده و دیگر به این راحتیها از رأی و خواستهاش عقب نمینشیند و دائم در حال رصد کردن اتفاقات و تصمیمگیریهای دولتمردان است؟ هشداری برای مسئولان که دقیقتر و با درایتتر عمل کنند. راستی چقدر از این سرخوردگیها واقعی است و چقدرش ناشی از احساسات و عواطف؟
دکتر محمد امین قانعیراد، جامعهشناس در گفتوگو با ما با اشاره به موج ناامیدی و پشیمانی در جامعه میگوید: «اینکه آقای روحانی از انتظارات موجود تا حدی فاصله گرفته، مورد اجماع خیلیهاست. برخی معتقدند ایشان از فضایی که قرار بود تحقق ببخشد تا حدی دور شده و نتوانسته به انتظارات پاسخ دهد. برخی هم میگویند نه تنها آقای روحانی از فضایی که وعده داده بود، دور مانده بلکه بابهای جدیدی را گشوده که موجب سرخوردگی عمومی شده. مثل بحث عوارض خروج از کشور، جریمهها، احتمال حذف یارانهها و... برخی هم به سال 1400 نظر دارند و وقتی میگویند از رأی به روحانی پشیمانند یعنی با ادامه چنین روندی، شرایط را برای به قدرت رسیدن گروههای تندرو فراهم میبینند.»
همه این اتفاقات به عقیده قانعیراد واکنشهای متفاوتی را به دنبال داشته: «برخی از این فضا استفاده میکنند و اعلام پشیمانی میکنند و برخی دیگر میگویند خواستار پاسخگویی به مطالباتشان هستند. اما باید این موضوع را درون چارچوب وسیعتری تحلیل کرد و آن هم اینکه ببینیم چه شرایطی بر تصمیمگیریهای آقای روحانی حاکم است و تحت کدام محدودیتها عمل میکنند و چه عواملی موجب شده ایشان نتوانند وعدههایی را که دادهاند تحقق ببخشند. همین طور ببینیم بر چه اساسی ایشان را انتخاب کردیم و الان مقایسه کنیم که انتخاب ایشان مثلاً با انتخاب آقای رئیسی چه تفاوتهایی دارد. مثلاً اگر الان آقای رئیسی به جای ایشان انتخاب میشد، دیگر تورم نبود؟ اگر آقای رئیسی انتخاب شده بود وضعیت آزادیهای اجتماعی چگونه بود؟»
قانعی راد تأکید میکند: «ما با توجه به شرایطی که داشتیم به یک انتخاب نسبی دست زدیم؛ انتخابی که در زمان خود قابل توجیه بود و در زمان کنونی نیز قابل توجیه و قابل دفاع است. درعین اینکه ما میتوانیم منتقد وضع موجود باشیم و به جای پشیمانی که سبک رفتاری نامناسبی در فضای فرهنگی ماست، نقد کنیم. در این سالها این سبک رفتاری در جامعه ما زیاد دیده شده؛ اینکه با عجله یک کاری را انجام میدهیم و بعد هم میگوییم پشیمانیم! یعنی نه از اول در اقدامی که کردهایم عقلانیتی وجود داشته و نه بعدش در پشیمانیمان عقلانیتی دیده میشود. این رفتارها موجی و سینوسی است و از روی واکنشهای عاطفی. بهتر است به جای قهر و پشیمانی درباره موقعیتها و محدودیتها حرف زد و تحلیل مشخص و ملموس ارائه داد و با برخورد انتقادی و تحلیلی درباره موضوعات مختلف به گفتوگو پرداخت.»
پشیمانی عمیق و واقعی نیست
«اینکه گفتیم با روحانی تا 1400 و با اولین باد سرد زمستانی نوشتیم پشیمانیم، نشانه چیست؟» این نظر یک کاربراست و سؤال خیلیها؟ اینکه چرا به جای اینکه فقط کمی حمایتگر یا منتقد باشیم، مدام اظهار پشیمانی میکنیم؟ این پشیمانی ریشهاش کجاست و چقدر عمیق و واقعی است؟ بعضیها حتی این پرسش را این گونه مطرح میکنند، چقدر این ناامیدی واقعی است؟
دکتر یعقوب موسوی، جامعهشناس در گفتوگو با ما معتقد است که این موج پشیمانی که این روزها نمودش را در شبکههای اجتماعی میبینیم، خیلی عمیق نیست: «این پشیمانی را نمیتوان در گروههای مرجع و تأثیرگذار دید. نخبگان سیاسی، اجتماعی و مدنی نقدهای جدی به دولت دارند اما به هیچ عنوان اظهار پشیمانی نمیکنند. آنها نقدشان منصفانه و درون گروهی است. آنها ساز و کارهای مدیریتی دولت را ضعیف میبینند و به آن نقد دارند یا حتی نقدشان به صورت مشخصتری است مثلاً اینکه چرا دولت موانع و مشکلات را با مردم به صورت شفاف در میان نمیگذارد و دچار احتیاط است؟ آنها بخوبی میدانند که عبور از روحانی به صلاح نیست. در این فضا اما عدهای با نقدهای ساختارشکنانه، به دولت جایگزین میاندیشند که این به هیچ وجه مورد نظر نخبگان و گروههای مهم مرجع جامعه ما نیست. شاید این دولت، دولت مطلوب نباشد، اما این نخبگان ترجیح میدهند با چالش، نقد و بررسی درباره فعالیتهای آن حرف بزنند.
البته اینکه میگویم پشیمانی عمیق نیست، به معنای این هم نیست که مردم نسبت به افزایش قیمتها، رشد تورم، افزایش بیکاری و نحوه مقابله با مفاسد ناراحت نیستند. اما نمیتوان از مردم به صورت کلی حرف زد، چراکه مردم لایههای مختلف، سطوح و قشرهای متفاوت دارند و نمیتوان از مردم به عنوان لفظ عام استفاده کرد. این نوع تحلیل نمیتواند معیار قضاوت خوبی برای پشیمانی یا واژههایی از این دست باشد.»
به گفته این جامعهشناس گروههای مرجع اجتماعی و اقشار متوسط به جای قهر و آشتی ناگهانی به روند و گذر به شرایط اجتماعی و سیاسی نگاه میکنند. آنها اهل مدارا هستند و پشیمان نیستند. هرچند در ارزیابی مردم هم نمیتوان تحلیل کلی ارائه داد و باید با دقت بیشتری و نه با چند واکنش سلبریتیها در فضای مجازی و... از مردم به صورت کلی سخن گفت.
دولت خبرهای ناامیدکننده میدهد
«ناامیدی و احساس پشیمانی در یک پروسه اتفاق میافتد و محصول یک روز و یک شب نیست. این موضوع به شاخصهای سلامت اجتماعی بستگی دارد.» اینها را مجید صفارینیا، روانشناس اجتماعی در گفتوگو با ما میگوید و از منظری متفاوت ماجرای ناامیدی و واکنشهای مردم را نسبت به دولتمردان و سیاستهایشان تحلیل میکند.
او میگوید: «سلامت اجتماعی 5مؤلفه اساسی دارد. انسجام اجتماعی، شکوفایی اجتماعی، پذیرش اجتماعی، همبستگی اجتماعی و مشارکت اجتماعی که مسائل مختلف اجتماعی میتواند این مؤلفهها را تهدید کند. مسائلی مثل فقر، بیکاری، وضعیت نامناسب محیط زیست، جنگ، طلاق و...»
به گفته او، به دلایل مدیریت نامطلوب، استاندارهای سلامت اجتماعی در جامعه ما پایین آمده. ما در جامعهای زندگی میکنیم که در آن 15 میلیون پرونده قضایی وجود دارد، بالای 520 هزار نفر در نزاعهای خیابانی درگیر و به پزشکی قانونی مراجعه میکنند و... در این فضای اجتماعی روانی چه اتفاقی میافتد؟ وقتی در این فضا دولتمردی وعدههای ساماندهی و بهبود وضع اجتماعی- اقتصادی، حقوق شهروندی و آزادیهای اجتماعی را میدهد که با مفاهیم سلامت اجتماعی مردم در ارتباط است، آنها را امیدوارمیکند و اگر نتواند به این وعدهها پاسخ دهد و در مقابل مثلاً قیمت دلار نابسامان شود، لایحه افزایش عوارض خروج از کشور اعلام شود و... همه اینها به جو ناامیدی در چنین جامعهای دامن میزند. برای همین است که بارها گفتهام برای اعلام چنین پیامهایی دولت به یک تیم روانشناس و جامعهشناس نیاز دارد تا با اعلام ناگهانی آنها، مردم به احساس «درماندگی آموخته شده» دچار نشوند.
صفارینیا درباره زلزله اخیر کرمانشاه مثال میآورد: «این احساس ناامیدی، پشیمانی و درماندگی آموخته شده در نهایت به سرمایه اجتماعی لطمه میزند و جامعهای که سرمایه اجتماعی پایینی دارد، به جایی میرسد که مردمش حاضرند در زلزله به یک استاد دانشگاه، ورزشکار وحتی همسایهشان برای کمک به زلزلهزدگان اعتماد کنند اما به نهادهای رسمی اعتماد نکنند. اینجا تفاوت بین انتظارات ذهنی با واقعیتها خیلی راحت به چشم میآید و مردم دچار احساس درماندگی شده و درنتیجه انسجام اجتماعی و مشارکت اجتماعیشان پایین میآید و به احساس فراموشی منجر میشود.»
به گفته این استاد دانشگاه، بالا بردن این شاخصها اصلاً ساده نیست، همان طور که وقتی نگرش مردم به دولتها عوض میشود، تغییر آن به این سادگیها امکانپذیر نیست: «طبق نتایج یک پژوهش، اکنون 70 درصد مردم ایران ادراک فساد اداری دارند؛ یعنی 70 درصد مردم فکر میکنند دستگاههای دولتی فاسدند. شاید این آمار در واقعیت وجود نداشته باشد اما در ذهن مردم این طور جا خوش کرده. مردمی که فرهنگ مالیاتی ندارند و انسجام و همبستگی اجتماعیشان هم تا این حد پایین آمده، با این پیامهای دولت سریع به ناامیدی و بیاعتمادی میرسند.
به عقیده من، رأی دادن فقط مشارکت نیست، زمانی میتوان از مشارکت اجتماعی بالای مردم حرف زد که آنها مثلاً داوطلبانه اعلام کنند که حاضرند از یارانهشان بگذرند و دلایل گذشتن از آن را هم اعلام کنند. فقط با کار کردن بر شاخصهای سلامت مردم میتوان از این درماندگیها و پشیمانیها دور ماند.»
باز هم این حرفها را میشنویم؛ اینکه وظیفه مردم فقط این نیست که یک روز بروند پای صندوق رأی و به خانه برگردند تا 4 سال بعد. آنها باید مطالبهگر باشند، باید خواستههایشان را بعد از انتخابات هم پیگیری کنند و مسئولانه مراقب رأیشان باشند. دولتمردان هم نباید وعده بدهند و بعد از انتخابات همه چیز را فراموش کنند. حالا چقدر این احساس پشیمانی ریشهای است یا نه، از روی احساسات است یا واقعی یا از پایین آمدن آستانه تحمل مردم و پایین آمدن شاخصهای سلامت روانی ناشی میشود، قطعی نیست و نمیتوان تحلیلی قطعی ارائه داد، اگرچه هرکدام گوشهای از واقعیتند.
به هرحال اتفاق بزرگ این است که مردم دیگر هر 4 سال یک بار پای صندوق نمیروند و تا 4 سال دیگر کاری به هیچ چیز نداشته باشند. آنها هنوز به انتخابشان فکر میکنند، نقد میکنند و پشیمان نیستند.
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/item/243995
ش.د9603983