تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱۳۹۶ - ۰۷:۲۸  ، 
شناسه خبر : ۳۰۷۹۷۸

(روزنامه جمهوري اسلامي ـ 1395/12/15 ـ شماره 10825 ـ صفحه 7)

روابط استعماری غرب با ایران پس از انقلاب اسلامی جای خود را به استقلال و رفع وابستگی کشورمان از قدرت‌های جهانی داد. از این رو در سیاست خارجی ایران پیش و پس از انقلاب اسلامی، 2 دنیای به طور کامل متفاوت قابل مشاهده است.

تاریخ معاصر ایران همواره شاهد رویدادهای مختلفی در حوزه سیاست خارجی بوده است. تقسیم تاریخ معاصر به 2 دوره پهلوی و جمهوری اسلامی می‌تواند گذشته سیاست خارجی ایران و روابط پرفراز و فرود کشورمان با غرب را بیشتر روشن کند؛ استراتژی‌هایی متفاوت که برگرفته از ایدئولوژی‌های حاکم در زمان‌های گوناگون بوده است.

غرب در نگاه سران پهلوی

در 2 دهه نخست قرن معاصر، رضا خان با گرایش به سمت آلمانی‌ها زمینه ورود و نفوذ این کشور اروپایی را در ایران فراهم کرد. همین موضوع سبب نارضایتی نیروهای متفقین از جمله شوروی و انگلیس شد تا در جنگ جهانی دوم، ایران را اشغال کنند. در نتیجه متفقین سال 1320 رضاشاه را از سلطنت خلع و پسر وی محمدرضا را بر تخت پادشاهی نشاندند.

در دوره زمانی 37 ساله حکومت پهلوی دوم، استراتژی‌های گوناگون و گاه متعارضی بر سیاست خارجی ایران حاکم بود. بهترین راهبرد در دهه سوم، قانون منع واگذاری امتیاز به بیگانگان یا همان «موازنه منفی» از سوی مصدق بود که البته به خاطر توطئه‌های داخلی و خارجی در برپایی کودتا علیه وی زیاد دوام نیاورد. بر پایه این استراتژی، هر نوع امتیازدهی به قدرت‌های برون مرزی ممنوع شد چرا که واگذاری یک امتیاز، بسترساز واگذاری امتیازهای بیشتر به دیگر کشورهای رقیب می‌شد.

پس از کودتای 28 مرداد 1332 راهبرد «ناسیونالیسم مثبت» جایگزین موازنه منفی شد. بر اساس راهبرد ناسیونالیسم مثبت، شوروی عامل ناامنی معرفی شد که می‌بایست با تهدید و نفوذ آن مقابله کرد. بر اساس این استراتژی اما اتحاد با کشورهای غربی تقویت می‌شد. در این مرحله بتدریج ورود جدی‌تر آمریکایی‌ها به ایران در کنار انگلیسی‌ها انجام گرفت تا اینکه در جریان استراتژی «مستقل ملی» از میانه دهه 40 تا انقلاب 57، آمریکا به متحد بزرگ ایران تبدیل شد.

از این رو، پیمان‌های گوناگونی بین 2 کشور منعقد شد که پیمان خرید 70 میلیون دلاری اسلحه از آمریکا و همچنین قرارداد دریافت سالیانه 23.5 میلیون دلار کمک فنی ایران از ایالات متحده چند نمونه از آن بود.

«علیرضا ازغندی» در مقدمه کتاب خود با عنوان «روابط خارجی ایران 1320 – 1357» می‌نویسد که محمدرضا شاه به خاطر احساس عدم امنیت از توسعه طلبی شوروی روابط نزدیک و بسیار حسنه‌ای را با آمریکا دنبال می‌کرد. حتی در سال‌های 1345 تا 1355 یعنی سال‌های تنش زدایی که تهدید ایران توسط شوروی از بین رفته بود، از تمایل محمدرضا شاه به گسترش پیوندهای اقتصادی و امنیتی نزدیکتر با این کشور به هیچ وجه کاسته نشد. برعکس در سال‌های افزایش توانمندی مالی ایران، ناشی از فروش نفت به احساس قدرت و ضرورت نزدیکی به آمریکا افزوده شده، سقوط شاه عملا نمایش ترس او از کمونیسم از یک سو و وابستگی یک جانبه به آمریکا از سوی دیگر است...تصورات شاه در زمینه داخلی بر تحکیم هر چه بیشتر پایه‌های سلطنت مبتنی بود و در بعد خارجی به همبستگی یک جانبه با ایالات متحده منجر شد.

پس از انقلاب اسلامی اما تغییری شگرف در سیاست خارجی جمهوری اسلامی نمایان شد به طوری که بزرگ‌ترین شریک ایران به بزرگ‌ترین دشمن تبدیل شد.

سیاست خارجی جمهوری اسلامی با غرب

پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل رویدادهای مختلفی که در حوزه سیاست خارجی کشورمان به وقوع پیوست، شاهد گفتمان‌های گوناگونی از جانب ایران بوده ایم. مهمترین رویداد، اشغال سفارت آمریکا در ایران بود که بسترساز قطع کامل روابط دیپلماتیک تهران- واشنگتن شد. در همان ابتدای گروگان گیری سران اروپا در سطح وزیران امور خارجه در نشست «دوبلین» (30 نوامبر 1979) به بررسی این موضوع پرداختند. کاهش دیپلمات‌های ایرانی در جامعه اروپا، کاهش کارکنان سفارتخانه‌های ایران، ایجاد سیستم اخذ ویزا برای ایرانیان، توقیف محموله‌های صادراتی و نیازمندی‌های دفاعی و فروش ابزار نظامی به ایران از جمله مفاد بیانیه پایانی این نشست بود.

غرب با محوریت آمریکا در سال 1359 با تحریک صدام حسین، جنگی خانمانسوز را علیه ایران به راه انداخت؛ نبردی هشت ساله که چند صد هزار نفر از رزمندگان اسلام در آن به شهادت رسیدند و ویرانی‌های زیادی بر ایران وارد شد. مهمترین ویژگی سیاست خارجی ایران در دوران جنگ عبارت بود از ارتباط با ملت‌ها و حمایت از جنبش‌های آزادیبخش.

با پایان جنگ ایران و عراق، جهت گیری‌های سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نیز تغییر یافت. در دولت سازندگی بین سال‌های 68 تا 76 اتفاق‌های تعیین‌کننده‌ای همچون ضرورت بازسازی مناطق آسیب دیده از جنگ، رحلت امام خمینی (ره) و فروپاشی اتحاد جماهیر شوری به وقوع پیوست که بی‌تاثیر بر سیاست خارجی ایران نبود. در این دوره موضوع صدور انقلاب به نوع دیگری دوباره مطرح شد و آن مبتنی بر الگوسازی اقتصادی داد. در مجموع، تنش زدایی در روابط خارجی ایران، توجه به سازمان‌های بین‌المللی و اهمیت یافتن قدرت و امنیت اقتصادی از مهمترین ویژگی‌های سیاست خارجی ایران در دوران سازندگی بود.

تنش زدایی با جهان در دولت اصلاحات نیز ادامه یافت تا جایی که گفت وگوهای انتقادی غرب با ایران در دولت سازندگی جای خود را به گفت وگوهای سازنده در این دولت داد. «داود آقایی» در کتاب خود با عنوان «اتحادیه اروپایی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی» نوشت: «صدور انقلاب» از جمله اهدافی بود که این دولت نیز همانند دیگر دوره‌های سیاست خارجی در دستور کار خود قرار داده است با این تفاوت که این بار تاکید بر پی ریزی مردم سالاری دینی به عنوان ساختاری نوین در نظام سیاسی مطلوب جوامع اسلامی می‌باشد این هدف بیانگر آن است که هنوز ایدئولوژی در شکل دهی «منافع ملی» با اهمیت می‌باشد.

گفت وگوهای سازنده ایران و غرب اما در دولت نهم و دهم به طور کامل قطع شد به طوری که دیگر شاهد هیچ گونه گفتمانی نبودیم.

مردم ایران در سال 92 رویکرد تعامل سازنده را در سیاست خارجی برگزیدند تا شاید دولت یازدهم گره از تحریم‌ها و مشکلات ناشی از آن بگشاید. نزدیک به 2 سال رایزنان هسته‌ای در مذاکراتی پیچیده و دشوار توانستند با لغو قطعنامه‌های شورای امنیت، تحریم‌های هسته‌ای را بردارند و همزمان فعالیت‌های هسته‌ای خود را ادامه دهند. پس از این موفقیت تاریخی در دستیابی به برجام، هیات‌های غربی یکی پس از دیگری وارد ایران شدند. امروز با توافق‌های چند میلیارد دلاری صورت گرفته، افق روشنی پیش روی جمهوری اسلامی در سیاست خارجی قرار دارد.

http://jomhourieslami.net/?newsid=126918

ش.د9505094