تاریخ انتشار : ۲۳ دی ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۳  ، 
شناسه خبر : ۳۰۸۵۰۶
پایگاه بصیرت / ابوالفضل بابایی

(روزنامه وطن امروز – 1396/03/31 – شماره 2189 – صفحه 12)

تجربه سازش تنها محدود به کشورهای غیرغربی یا ضعیف نیست و غرب نیز در مقاطعی آن را تجربه کرده است. برای مثال، غربی‌ها بعد از به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان، با سازش‌ها و مماشات فراوانی که در برابر وی نشان دادند، باعث جری‌تر شدن وی و تجربه تلخ جنگ دوم جهانی شدند. مهم‌ترین بخش این سیاست سازشکارانه در برابر هیتلر مربوط به پذیرش جدا شدن منطقه سودتنلاند جمهوری چک و واگذاری آن به آلمان است که به سیاست «اپیزمنت» یا «مماشات» معروف شده است.

کارشناسان معتقدند سیاست مماشات با هیتلر عامل مهمی در تهاجمی‌تر شدن هیتلر و آغاز جنگ دوم جهانی بود. اما اگر بخواهیم نتایج عقب‌نشینی در برابر غربی‌ها را بخوبی درک کنیم، بهتر است رابطه آمریکا با دولت‌های دست‌نشانده خود را نیز بررسی کنیم. آمریکا در رابطه با حاکمان دست‌نشانده خود نیز به دنبال تأمین منافع خود است و حمایت از آن حاکمان را تا آنجا به‌پیش می‌برد که منافعش تأمین شود. این حاکمان هرچقدر در برابر آمریکا عقب‌نشینی کردند، به همان میزان توسط این کشور دوشیده شدند. رابطه آمریکا با عربستان و ایران دوران پهلوی، نمونه بارز این نوع رابطه است.

عربستان سعودی

عربستان‌سعودی از ابتدای تأسیس خود تاکنون برای تأمین امنیت، وابسته به آمریکا بوده است. این نوع رابطه را معمولاً در عرف سیاسی رابطه حامی/ پیرو (patron-client) می‌نامند که کشور ضعیف‌تر به منظور حفظ امنیت خود وابسته به یک کشور قدرتمند می‌شود. البته شرط این نوع رابطه، داشتن مزیت برای کشور قدرتمند یا به‌اصطلاح، کشور حامی، از طرف کشور ضعیف‌تر است. اگر بخواهیم به زبان ساده این نوع رابطه را توضیح دهیم، کشور ضعیف‌تر برای تأمین امنیت کشور خود که معمولاً از مقبولیت داخلی نیز برخوردار نیست و حاکمان آن به‌وسیله جنگ داخلی و با پشتیبانی کشورهای دیگر به سلطه می‌رسند، به یک کشور قدرتمند باج و خراج می‌دهد. واضح است مهم‌ترین مزیت عربستان برای آمریکا مساله تأمین انرژی است.

عربستان همواره تأمین‌کننده اصلی انرژی آمریکا بوده است و در مواقع ضروری با کم‌وزیاد کردن مصنوعی قیمت‌ها به این کشور خدمت کرده است. البته این پایان کار نیست و دلارهایی که آمریکا بابت خرید نفت به عربستان می‌پردازد، به‌وسیله فروش اسلحه به این کشورها باز پس می‌گیرد. عربستان‌سعودی ازیک‌طرف بزرگ‌ترین صادرکننده نفت به آمریکا و از طرف دیگر بزرگ‌ترین واردکننده سلاح از این کشور است. وزارت خارجه آمریکا در ابتدای سال جاری میلادی در صفحه مربوط به معرفی عربستان‌سعودی این‌طور نوشته است: «عربستان‌سعودی بزرگ‌ترین خریدار سلاح از آمریکاست و در حال حاضر نیز حدود ۱۰۰ میلیارد دلار قرارداد فروش اسلحه بین این دو کشور وجود دارد. علاوه بر این، آمریکا با وزارت دفاع عربستان در حوزه مشاوره و آموزش امنیتی همکاری داشته است.

از دهه ۵۰ میلادی نیز بخش مهندسی ارتش آمریکا نقش مهمی در ساخت‌وسازهای نظامی و غیرنظامی در عربستان داشته است.» البته این رقم ۱۰۰ میلیارد دلاری مربوط به قبل از قراردادهای۴۰۰ میلیارد دلاری اخیر است. عربستان در هشت سال ریاست جمهوری قبلی آمریکا نیز چیزی حدود ۱۱۵ میلیارد دلار اسلحه از آمریکا خریده بود. کشوری که خود دچار مشکلات اقتصادی از جمله بیکاری گسترده است و نیز سال گذشته ۹۰ میلیارد دلار کسری بودجه داشت، اکنون برای جلب نظر آمریکا چنین قراردادهایی را امضا می‌کند. مسؤولان آمریکایی نیز بی‌توجه به مشکلات اقتصادی عربستان، به فکر حل مشکلات اقتصادی خودشان هستند و بیکاری گسترده در عربستان برای‌شان اهمیتی ندارد. مطمئناً اگر وضع حاکمان سعودی به همین منوال ادامه پیدا کند، در آینده مجبور خواهند شد برای کسب رضایت غربی‌ها باج‌های سنگین‌تری را پرداخت کنند.

ایران دوران پهلوی دوم

ایران دوران پهلوی، شباهت زیادی با عربستان کنونی داشت. کشوری سرشار از منابع نفتی، دارای ارتشی به‌ظاهر قدرتمند و حاضر در درگیری‌های منطقه‌ای و البته بزرگ‌ترین واردکننده سلاح از آمریکا.دوران پهلوی، به هر میزان تولید و قیمت نفت افزایش می‌یافت، به همان میزان واردات سلاح از آمریکا افزوده می‌شد؛ آمریکا از یک‌طرف با واردات نفت از ایران، انرژی مورد نیاز خود را تأمین می‌کرد و از طرف دیگر با فروش سلاح به ایران دلارهای خود را پس می‌گرفت اما انباری از اسلحه برای خود در خاورمیانه ایجاد می‌کرد. در آرشیو سایت وزارت خارجه آمریکا آمده است: «مسؤولان آمریکایی بهترین روش برای کنترل شاه را همان برنامه نظامی می‌دانند؛ اگر شاه مطمئن شود آمریکا به امنیت ایران توجه دارد، مشاوران نظامی بهتر می‌توانند به وی درباره مسائل اولویت‌دار مشورت دهند.»

افزایش درآمدهای نفتی ایران در دهه ۷۰ میلادی (۵۰ شمسی) همزمان با افزایش سرسام‌آور واردات اسلحه از آمریکا صورت گرفت؛ امیرعباس هویدا در صفحه ۹۸ کتاب خود با نام سقوط شاه این‌طور می‌نویسد: «در یک‌ فاصله زمانی ۲۰ ساله، از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۱، کل خرید تسلیحاتی ایران از آمریکا به یک‌میلیارد دلار هم نرسید. ولی بین سال‌های ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۸ یعنی فقط در عرض ۸ سال آخر سلطنت شاه، میزان خرید سلاح از آمریکا آنقدر سریع افزایش پیدا کرد که به رقم نجومی ۱۹ میلیارد دلار بالغ شد». این خریدها همزمان با اوضاع به‌هم‌ریخته اقتصادی آمریکا در دوران بعد از جنگ ویتنام است که توانست به اقتصاد آمریکا جانی دوباره ببخشد».

عقب‌نشینی‌های سیاسی محمدرضا شاه به اینجا ختم نمی‌شود و موارد متعددی از این ‌دست در طول دوران پهلوی قابل ‌مشاهده است. مساله صرف‌نظر کردن ایران از حاکمیت بر بحرین از جمله عقب‌نشینی‌های سیاسی این دوران است؛ در کتاب سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی آمده است در مذاکراتی پنهان میان ایران، انگلستان و آمریکا، ایران درباره مساله بحرین کوتاه می‌آید و عقب‌نشینی سیاسی می‌کند و نتیجه چیزی نمی‌شود جز جدایی بحرین از ایران. در کنار این دو تجربه، مستندات بسیاری درباره هزینه‌های سنگین سازش با دشمنان در طول تاریخ بشری نیز مشاهده می‌شود. این مستندات نشان‌دهنده این موضوع است که راه رسیدن به منافع و اهداف را باید در جای دیگری غیر از سازش یافت. تاریخ نشان داده یک‌قدم عقب‌نشینی در برابر دشمن برابر است با صدها قدم پیشروی دشمن که مذاکرات صلح فلسطین و ماجرای لیبی، نمونه‌های خوبی‌اند برای اثبات این مدعا.

در هم شکسته شدن مقاومت ۳۰ ساله

مذاکرات سازمان آزادیبخش فلسطین به رهبری یاسر عرفات از درس‌آموزترین تجربه‌های مسلمانان در دهه‌های اخیر است. سازمان آزادیبخش فلسطین که در سال ۱۹۶۴ با هدف آزادسازی فلسطین از طریق درگیری مسلحانه تشکیل شده بود و هدف نخست خود را نابودسازی رژیم صهیونیستی عنوان می‌کرد، پس از چند دهه مقاومت، پای میز مذاکره با رژیم صهیونیستی می‌نشیند و در نهایت بدون دست یافتن به اهداف خود، این رژیم را به رسمیت می‌شناسد. این مذاکرات، با اجلاس مادرید در سال ۱۹۹۱ آغاز و در نهایت به توافقنامه اسلو (1992)منتهی می‌شود. یاسر عرفات در مذاکرات سازش به دنبال اهدافی همچون پایان دادن به شهرک‌سازی‌ها و آزادی اسرای فلسطینی بود که با وجود دادن امتیازات فراوان به رژیم صهیونیستی، به هیچ‌کدام از آن اهداف نرسید. ‌

جز به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی و چشم‌پوشی از ۷۸ درصد خاک فلسطین که بزرگ‌ترین موفقیت صهیونیست‌ها در این مذاکرات به شمار می‌رفت، امتیازات دیگری از طرف این افراد به رژیم صهیونیستی اعطا شد؛ در این مذاکرات مبارزات نظامی سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) به‌عنوان اَعمال تروریستی شناخته و توافق شد این اعمال متوقف و بندهایی از اساسنامه‌ این سازمان از جمله مبارزه‌ مسلحانه با رژیم صهیونیستی و نابودی این رژیم حذف شود؛ در این مذاکرات با وجود به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی از سوی ساف، طرف فلسطینی نتوانست دولت مستقل فلسطینی را تشکیل دهد و تنها به یک تشکیلات خودگردان بدون ارتش در کرانه باختری رضایت داد و مسؤولیت امنیت آن را هم به اسرائیلی‌ها واگذار کرد.

در این توافقنامه درباره وضعیت بیت‌المقدس، پناهندگان فلسطینی و شهرک‌نشینان مستقر در کرانه باختری سخنی به میان نیامد. براساس اسناد جدیدی که منتشر شده است، روحیه‌ سازش میان مسؤولان سازمان آزادیبخش فلسطین در دوران اوج موفقیت‌های این سازمان یعنی به رسمیت شناخته شدن این سازمان از طرف سازمان ملل و اتحادیه‌ عرب نیز وجود داشته است و این مسؤولان در آن زمان نیز عقب‌نشینی‌های زیادی را پذیرفته بودند. همین روحیه باعث درهم شکسته شدن مقاومت ۳۰ ساله این سازمان و نابودی تلاش‌ها برای رسیدن به آرمان تشکیل دولت مستقل فلسطین از سوی ساف شد.

مذاکرات هسته‌ای لیبی

معمر قذافی از همان روزی که در سال ۱۹۶۹ توانست کنترل لیبی را به دست بگیرد، به دنبال دستیابی به فناوری هسته‌ای بود و همواره در اختیار داشتن انحصاری بمب اتم توسط رژیم صهیونیستی در منطقه را محکوم می‌کرد. با توجه به اعمال محدودیت‌های فراوان از سوی کشورهای غربی، تلاش‌های قذافی برای دستیابی به این فناوری ۳۰ سال به طول می‌انجامد و پس از کش‌وقوس‌های فراوان، اکتبر ۲۰۰۰ میلادی نخستین سانتریفیوژ لیبی با موفقیت آزمایش می‌شود. کشورهای غربی با اعمال تحریم‌های گسترده ضد لیبی در نهایت موفق شدند لیبی را سال ۲۰۰۳ به‌پای میز مذاکره بکشانند. پس از ۹ ماه مذاکره پنهان میان لیبی، انگلیس و آمریکا، قذافی اعلام کرد برنامه هسته‌ای، شیمیایی و موشک‌های بالستیک خود را در ازای رفع تحریم‌ها تعطیل می‌کند.

این کشور همچنین متعهد به اجرای کامل پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) شد و پذیرفت به بازرسان اجازه بررسی تمام این برنامه‌ها را بدهد. ۳۰ آوریل ۲۰۰۳، لیبی (تحت فشارهای خارجی) مسؤولیت حادثه لاکربی را بر عهده می‌گیرد و متعهد می‌شود 2/7 میلیارد دلار غرامت به خانواده ۲۷۰ قربانی این حادثه پرداخت کند. این اما پایان کار نبود و ۸ ژانویه ۲۰۰۴ نیز لیبی متعهد می‌شود ۱۷۰ میلیون دلار غرامت به بازماندگان قربانیان حادثه بمب‌گذاری خطوط هوایی فرانسه پرداخت کند.

با اجرای کامل تعهدات لیبی، همگی منتظر برداشته شدن تحریم‌های غرب ضد لیبی بودند اما سفیر آمریکا در سازمان ملل اعلام کرد اگرچه آمریکا مانع برداشته شدن تحریم‌های سازمان ملل ضد لیبی نمی‌شود اما تحریم‌های آمریکا ضد لیبی به خاطر نقض حقوق بشر در این کشور و نقش لیبی در منازعات منطقه‌ای در آفریقا سر جای خود باقی خواهد ماند. لیبی که به امید برداشته شدن تحریم‌ها با غربی‌ها سازش کرده بود، نه‌تنها به هدف خود نرسید، بلکه چند میلیارد دلار غرامت پرداخت کرد و برنامه هسته‌ای و بالستیکی خود را نیز از بین برد. چندین سال بعد، نه نامی از معمر قذافی باقی بود، نه دیگر لیبی کشوری بود امن و پایدار برای مردمان خود.

منبع: khamenei.ir

http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/2189/12/177184/0

ش.د9604367