تاریخ انتشار : ۱۳ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۷:۴۸  ، 
شناسه خبر : ۳۱۰۱۴۰
«نقد و نظري بر كارنامه دكتر محمد مصدق در دوران نهضت ملي» در گفت‌وشنود با حسين شاه‌حسيني
اشاره: حسين شاه‌حسيني را مي‌توان از قديمي‌هاي جبهه ملي به حساب آورد. او اما پس از سپري شدن دهه‌ها از دوران نهضت ملي، با حرارت و شور ويژه خود، به نقل وقايع آن دوران مي‌پردازد و كماكان درصدد توجيه برخي رفتارهاي سياسي دكتر مصدق در آن دوران است. گفت و شنود پيش روي نيز در همين مقوله و به مناسبت اسفند ماه كه يادآور وقايعي متنوع از تاريخ نهضت ملي است، انجام شده است. اميد آنكه مقبول افتد.
پایگاه بصیرت / محمدرضا كائيني

(روزنامه جوان - 1394/12/19 - شماره 4770 - صفحه 9)

* شما يكي از فعالان دوران نهضت ملي نفت و از جمله حاميان دكتر مصدق هستيد. از اين رو قاعدتاً و احتمالاً در مقام دفاع از وي، مي‌توانيد به پاره‌اي از نقدها درباره عملكرد او پاسخ دهيد. شايد مناسب باشد كه اين بازخواني از اين نقطه آغاز شود كه چرا دكتر مصدق بي‌آنكه ياران و همپيمانان خود را در جريان استعفاي خود قرار دهد، مبادرت به اين كار كرد؟ آيا مي‌دانست پس از او احتمال سر كار آمدن قوام‌السلطنه وجود دارد؟

** بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. قطعاً دكتر مصدق مي‌دانست شاه يا قوام را سر كار خواهد آورد يا سيدضياءالدين طباطبايي را...

* براي اين ادعا شاهدي هم داريد؟

** بله، اين را از برادر ناتني دكتر مصدق، حشمت‌الدوله والاتبار شنيدم كه تا آخر عمر دكتر مصدق دوستي‌اش را با او ادامه داد. البته جامعه ايران به قوام خوش‌بين‌تر بود تا به سيدضياء، مخصوصاً آنهايي كه از سياست سر درمي‌آورند، از نقشي كه قوام در قضيه آذربايجان و خاتمه دادن به غائله پيشه‌وري ايفا كرد، بسيار خشنود بودند و هنگامي كه شاه به او غضب كرد، قوام بيشتر مورد احترام آنان قرار گرفت، در حالي كه سيدضياء چنين اعتبار و جايگاهي نداشت و كسي چندان روي او حساب نمي‌كرد.

* در مقطعي كه دكتر مصدق استعفا داد، نهضت ملي نفت در اوج اقتدار خود و محكم در برابر استعمار ايستاده بود. به نظر شما او چرا به چنين اقدام غير‌منتظره و شوك‌آوري دست زد؟

** در واقع شاه شرايطي را به وجود آورد كه او مجبور شد اين كار را بكند. دكتر مصدق يا بايد با كارهاي شاه و خاندان سلطنتي و دخالت آنها در امور كشور كنار مي‌آمد يا بايد كنار مي‌رفت! او در واقع با اين كارش شاه را در برابر ملت قرار داد و گفت: «من نهضت را تا اينجا رساندم، ولي خاندان پهلوي در همه امور دخالت مي‌كنند و به من اجازه كار نمي‌دهند! موضوع نفت به سرانجام رسيده است و حالا بايد به امور كشور در داخل بپردازم، ولي آنها در همه جا دخالت مي‌كنند، بنابراين شاه بايد خانواده‌اش را از كشور بيرون بفرستد تا ديگر امكان مداخله نداشته باشند.»

به اعتقاد من خود شاه هم چندان علاقه‌اي به ملي شدن نفت نداشت و مايل بود انگليس به دادگاه لاهه فشار بياورد و حقوق ملت ايران استيفا نشود، اما در اين زمينه موفق نشد و لذا در مقابل دكتر مصدق موضع گرفت و در امور مختلف دخالت كرد. از سوي ديگر روس‌ها توسط توده نفتي‌ها، هر روز در كشور مشكل جديدي ايجاد مي‌كردند و تحصن و راهپيمايي به راه مي‌انداختند. نيروهاي نظامي هم كه در اختيار دكتر مصدق نبودند كه بتواند جلوي كار آنها را بگيرد. شاه هم تحت نفوذ خارجي‌ها بود، برنامه‌هاي آنها را اجرا مي‌كرد و در برابر دكتر مصدق ايستاد.

* چرا دكتر مصدق اين موارد را براي ملت تشريح نكرد تا علت استعفاي او را بدانند؟ قاعدتاً آنچه شما از زبان او بيان مي‌كنيد، نوعي گمانه است چون دراين باره سخن صريحي نگفت...

** چون بلوا به پا مي‌شد! به شاه هم گفته بود اگر اين اختيارات را به من بدهي، مي‌مانم، و الا استعفا مي‌دهم! البته به آقاي پارسا هم گفته بود كه او به شاه بگويد اگر قبول نكني، همه مسائل را از راديو براي مردم خواهم گفت، اما بعد فقط خبر استعفاي خود را اعلام كرد و درباره علل آن حرفي نزد!

بعد فراكسيون جبهه ملي در مجلس قضيه را اعلام كرد و 30 تير پيش آمد، و الا شاه ابداً قصد تسليم شدن نداشت. شاه مطلقاً به قوام خوش‌بين نبود، ولي به هر حال او را به سيدضياء ترجيح مي‌داد و تصور مي‌كرد مي‌تواند مسائل را حل كند. البته به نظر من، در اين ميان قوام قرباني شد و شاه عملاً او را در مقابل مردم قرار داد و اعتباري را كه قبلاً به دست آورده بود به باد داد.

* اگر دكتر مصدق فردي بود كه مردم را در جريان امور قرار مي‌داد، چرا حتي نزديكان و ياران سياسي خود را در جريان استعفايش قرار نداد؟ مگر آنها كمكش نكرده بودند كه آن جايگاه اجتماعي قوي را پيدا كند؟

** دكتر مصدق فقط دكتر بقايي را با خود به دادگاه لاهه برد و حسين مكي و ديگران را نبرد! او تازه از دادگاه لاهه برگشته و اطلاعاتي به او رسيده و بعد هم يك‌سري برخوردهايي با اعضاي فراكسيون جبهه ملي در مجلس پيش آمده بود كه دكتر مصدق را نسبت به آنها بدبين كرده بود و ديگر اعتماد سابق را به آنها نداشت. زمينه‌هاي توطئه هم از همان‌جا فراهم شده بود.

* دليل شما چيست؟

** دليلش واضح است. قوام‌السلطنه امروز سر كار آمده و دادگاه لاهه قرار است دو روز ديگر رأي نهايي را بدهد. دكتر سنجابي تلگراف مي‌زند كه هر جور شده است بمانيد تا دادگاه رأي خودش را بدهد! سفير كبير ايران در انگليس هم به دكتر مصدق خبر مي‌دهد ما مي‌دانيم رأي دادگاه لاهه به نفع ايران است. قطعاً شاه هم از اين خبر اطلاع داشت، به همين دليل هم قبول كرد مصدق دو باره سر كار برگردد، و الا هيچ علاقه‌اي به مصدق نداشت. شاه منتظر بود مصدق در دادگاه لاهه شكست بخورد و او از اين شكست بهره‌برداري كند، ولي اين‌طور نشد. لذا حكم انتصاب قوام را پس گرفت تا به دعوا خاتمه بدهد.

* در هر حال با استعفاي دكتر مصدق، نهضت عملاً بي‌دفاع شد...

** دكتر مصدق مطمئن نبود كه بتواند از طريق فراكسيون نهضت ملي، در مجلس كاري را پيش ببرد...

* چرا؟

** چون شاه توطئه و در مجلس و در پشت پرده اقليتي را ايجاد كرده كه ممكن بود دكتر مصدق را استيضاح كند و بعد هم او رأي نياورد! دكتر مصدق چون اين احتمال را مي‌داد، مانوري را انجام داد تا دو پيروزي مهم تحقق يابند. يكي رأي دادگاه لاهه بود و ديگري هم حركت يكپارچه مردم پس از اشتباه تاريخي قوام و صدور اعلاميه شديداللحن «كشتيبان را سياستي دگر آمد.» همه اينها باعث شدند شاه عقب‌نشيني كند.

* آيا دكتر مصدق نمي‌توانست براي مواجه نشدن با چنين بحراني شيوه‌هاي بهتري را انتخاب كند؟

** مثلاً چه شيوه‌هايي؟

* مشورت و همفكري با دوستان و مخصوصاً كساني كه او را پس از فترت مجلس چهاردهم به عرصه سياست برگردانده بودند، از جمله آيت‌الله كاشاني؟

** موضوع اين بود كه ديگر اعتماد سابق را به آيت‌الله كاشاني نداشت! خود من روز قبل از 30 تير همراه گروهي كه در كميته‌هاي سازماني بازار فعال بودند، ازجمله مرحوم مانيان و حاج غلامحسين اتفاق و عده‌اي ديگر خدمت آيت‌الله كاشاني رفتيم. ايشان وصي پدرم بود و من و پدرم را خوب مي‌شناخت. پرسيد: «آمده‌ايد كه چه كنيد؟» گفتم: «آمده‌ايم تكليف‌مان را تعيين كنيد!» ايشان گفت: «برويد از كساني كه در مجلس هوچي‌گري راه مي‌اندازند و به همه تهمت مي‌زنند بخواهيد تكليف شما را تعيين كنند. چرا به سراغ من آمده‌ايد؟»

* منظورش حزب زحمتكشان بود؟

** خير، منظورش حزب ايران بود. آيت‌الله كاشاني صراحتاً گفت: حالا كه مملكت به دست يك مشت هوچي‌گر افتاده است، برويد از آنها بپرسيد چه بايد كرد! گفتيم: «آقا! شما رهبر روحاني اين مردم هستيد و مردم به شما اعتماد دارند. اگر خودتان را كنار بكشيد، اين نهضت از بين مي‌رود. ما كسبه بازار يك عمر از طريق روحانيت در امور سياسي نقش داشته‌ايم. حالا نمي‌شود خود را كنار بكشيد.» غرض اينكه با اصرار افراد سرشناس بازار از قبيل حاج حبيب‌الله توتونچيان، حاج حسن قاسميه و ديگران آيت‌الله كاشاني تصميم گرفت آن اعلاميه قوي را منتشر كند.

* اين نقل شما با شواهد تاريخي سازگار نيست. اسناد حاكي از آنند كه آيت‌الله كاشاني از روز 27 تير كه قوام آن اعلاميه را صادر و در آن بيش از هر كسي به آيت‌الله كاشاني حمله كرد، عزم خود را براي مقابله با قوام جزم كرد. ايشان در 28 تير اعلاميه داد و در 29 تير مصاحبه مطبوعاتي و شاه را تهديد كرد كه اگر قوام كنار نرود، كفن مي‌پوشد و به سمت دربار به راه مي‌افتد. بنابراين نخستين كانون‌هاي مقاومت در برابر قوام در منزل آيت‌الله كاشاني به وجود آمدند...

** بله، چون جاي ديگري وجود نداشت كه مردم بروند و خواسته‌هاي خود را بگويند. در خانه مصدق كه بسته بود. اعضاي فراكسيون نهضت ملي هم كه عمدتاً در مجلس بودند. در مجلس هم كه بسته بود و كسي را راه نمي‌دادند، پس تنها جايي كه مردم مي‌توانستند بروند منزل آيت‌الله كاشاني بود.

* آيت‌الله كاشاني با وجود اختلاف نظر با مصدق از پتانسيل عظيم مردمي براي حمايت از او استفاده مي‌كند. آيا حق نبود كه اين جريان حامي تعيين‌كننده در جريان استعفاي او قرار بگيرد؟

** موضوع اين است كه ديگر بين آيت‌الله كاشاني و دكتر مصدق اعتمادي باقي نمانده بود! شاه هم از اين موقعيت استفاده كرد و اهداف خود را پيش برد. در فراكسيون نهضت ملي تفرقه پيش آمده بود. عبدالقدير آزاد رفت. مكي از روزي كه او را به دادگاه لاهه نبردند، شروع به مخالفت‌هاي پنهاني كرد. حائري‌زاده هم كه زيرجلكي كار خودش را مي‌كرد...

* منظورتان انتخابات دوره هفدهم است؟

** بله، كارهاي عجيب و غريبي مي‌كردند. اول ابراهيم كريم‌آبادي را كه عضو مجمع مسلمانان مجاهد بود به عنوان يكي از 12 كانديداي تهران معرفي كردند، اما فردا صبح او را كنار گذاشتند و گفتند: عبدالله‌خان معظمي نامزد است! و به كريم‌آبادي گفتند: برود و به‌جاي دكتر معظمي از گلپايگان و خوانسار كانديدا شود! مكي معظمي را به تهران آورد و از او پشتيباني كرد كه بعداً او را رئيس مجلس كند. انتخابات كه تمام شد، معظمي هم از تهران و هم از گلپايگان وكيل شد و كريم‌آبادي انتخاب نشد.

* و حملات كريم‌آبادي به اللهيار صالح شروع شد...

** بله، از اينجا به بعد بود كه كريم‌آبادي با روزنامه «اصناف» شروع به حمله به دكتر مصدق و اللهيار صالح كه وزير كشور بود، كرد. حائري‌زاده هم پشت پرده عليه دكتر مصدق و برگزاركنندگان انتخابات دوره هفدهم كار مي‌كرد. بعد كه وضعيت خيلي بد شد، مرحوم شمشيري وساطت كرد كه ديگر روزنامه اصناف چاپ نشود. خلاصه نهايتاً مكي مانده بود و دكتر بقايي كه تا عصر روز بعد از 30 تير معلوم نبود چه در سر دارد و تازه آن موقع شروع كرد به پيگيري پرونده قوام.

* به هر حال رفتار سياسي همه اين افراد جاي بحث فراوان دارد و از ابعاد مختلف قابل بررسي است، اما بي‌اعتمادي دكتر مصدق به آيت‌الله كاشاني كه حتي در مقطعي كه با مصدق اختلاف نظر داشت، از او حمايت همه‌جانبه كرد توجيه درستي ندارد...

** بنده هم قبول دارم كه انصافاً اين اعلاميه آيت‌الله كاشاني بود كه 30 تير را پديد آورد و قاطعيت ايشان عليه قوام و دربار شاه را به تسليم واداشت. آن روزها بازار مركز فعاليت‌هاي سياسي بود و هنوز دانشگاه نقش مهمي نداشت. هميشه اول بازار بود كه تعطيل مي‌كرد و بعد ساير جاها به خيابان‌ها كشيده مي‌شدند. آيت‌الله كاشاني هم به پشتيباني بازاري‌ها اعلاميه داد و آن را به كرمانشاه و همدان هم فرستاد و مردم آنجا با كفن حركت كردند و تا كاروانسرا سنگي آمدند.

* و سرلشكر وثوق كه بعداً وزير دفاع دكتر مصدق شد، خدمت اساسي به كفن‌پوشان كرد!...

** همه اميد شاه به اين بود كه قشقايي‌ها در شيراز از او حمايت كنند، ولي آنها هم اين كار را نكردند و حركت 30 تير به نتيجه رسيد و شاه دكتر مصدق را برگرداند. بعد هم دكتر مصدق گفت: در مورد برگشتنم اين مجلس است كه بايد رأي بدهد و آمدن و رفتنم دست شاه نيست! بعد هم مجلسين رأي دادند و او كارش را شروع كرد. همان روز عده‌اي از مردم جلوي خانه دكتر مصدق جمع شدند و او گفت: انتظار نداشتم اين همه كشته شوند و مديون مردم هستم.

* ظاهراً شما در شب هفت شهداي 30 تير حضور داشتيد. از آن رويداد خاطراتي را نقل كنيد.

** در شب هفت آنها عده كمي به ابن‌بابويه آمدند. آخر شب بود كه شهردار تهران، نصرت‌الدوله اميني به ما خبر داد كه دكتر مصدق مي‌خواهد شبانه سر قبر شهداي 30 تير برود و گل بگذارد. ابراهيم كريم‌آبادي مسئوليت اداره برنامه را از طرف شهردار به عهده گرفت. با چند چراغ زنبوري محوطه را روشن كرديم. آخر شب بود. شهردار آمد و احمدخان، پسر بزرگ دكتر مصدق و ما 12 نفر بوديم. همه جا خراب بود و هنوز قبرها سنگ نداشتند. بنده خدايي كه در ابن‌بابويه قهوه‌خانه داشت به دكتر گفت كه صندلي بياورد، ولي او قبول نكرد. قرآني را درآورد و همان پايين قبرها نشست و گفت: «من مديون خون اين مردمي هستم كه جانشان را فدا كردند و به اين قرآن قسم مي‌خورم كه تا جان در بدن دارم از وطن دفاع كنم كه رضايت اين شهدا و خدا تأمين شود.» بعد هم گريه كرد و حالش به هم خورد كه زير بغلش را گرفتيم و او را برگردانديم. كريم‌آبادي و نصرت‌الدوله اميني همراه دكتر مصدق رفتند و ما آمديم كه تدارك مراسم فردا صبح را ببينيم. من هم جزو كميته برگزاركننده هفت بودم.

* به بحث اصلي برگرديم. خيلي‌ها به مشورت‌ناپذيري دكتر مصدق اشاره مي‌كنند. دكتر غلامحسين مصدق مي‌گفت: پدر حتي با ما هم مشورت نمي‌كرد!...

** انسان بايد هميشه با كساني مشورت كند كه در سطح خودش باشند، در حالي كه به نظر من ايشان همكارانش را از سر بزرگواري انتخاب كرد، چون آنها سابقه سياسي نداشتند و فقط انسان‌هاي شريفي بودند!

* دست كم چندنفر از آنها سابقه سياسي داشتند؟

** غير از امير علايي و ميرزا باقرخان كاظمي، كس ديگري سابقه سياسي نداشت. مثلاً دكتر آذر دانشگاهي بود و مسئوليتي هم در بيمارستان داشت. از احزاب هم، از حزب ايران حق‌شناس را انتخاب كردند، منتها در رده‌هاي دوم و سوم.

* انتصاب امثال سرلشكر وثوق و متين‌دفتري چه توجيهي دارد؟

** دكتر مصدق كسي را نداشت كه سر كار بگذارد! كسي كه مي‌خواهد نخست‌وزير شود بايد از قبل تيم خود را آماده كند، مخصوصاً بايد در سياست خارجي قوي عمل كند. شاه هم كه فقط از ترس مردم دنبال دكتر مصدق مي‌آيد و هيچ كمكي به او نمي‌كند. او اصلاً اعتقادي به ملي شدن نفت نداشت، والا ارتش را در اختيار او مي‌گذاشت. نخست‌وزير نمي‌توانست از ارتش شهرباني استفاده كند. رئيس شهرباني را ظاهراً وزير كشور انتخاب مي‌كرد، ولي تأييد شاه اصل بود. نخست‌وزير بدون بازوي نظامي و انتظامي نمي‌توانست كاري را از پيش ببرد.

* بعد از 30 تير كه اين اختيارات را گرفت. بعد چرا موفق نشد؟

** بله، ظاهراً اين اختيارات را به او دادند، ولي همين‌كه رئيس شهرباني افشارطوس را انتخاب كرد، دربار او را كشت!

* دكتر مصدق دست حزب توده را كه تا ريشه در ارتش نفوذ كرده بود، باز گذاشت در حالي كه در وابستگي و خيانت اين حزب ترديدي نبود. اين رفتار چه توجيهي دارد؟

** دكتر مصدق طرفدار آزادي بود...

* باز گذاشتن دست يك حزب خائن دموكراسي است؟

** دكتر مصدق معتقد بود احزاب بايد بتوانند آزادانه فعاليت كنند و حرف‌هايشان را بزنند، براي همين روزي كه حزب توده خواست براي استالين مجلس ختم بگذارد مخالفت نكرد...

* آيا حزب توده با نهضت ملي مخالف و به روس‌ها وابسته نبود؟

** چرا. هم با نهضت ملي مخالف و هم به روسيه وابسته بود...

* دست چنين جرياني را بايد باز مي‌گذاشت تا نهضت ملي را براندازد؟

** دكتر مصدق بايد چگونه اين جريان را خنثي مي‌كرد؟ يا بايد توسط نيروهاي نظامي و انتظامي اين كار را مي‌كرد كه آنها را در اختيار نداشت يا بايد از طريق نيروهاي مردمي فعاليت آنها را خنثي مي‌كرد كه بعد از كنار كشيدن آيت‌الله كاشاني، عملاً قدرت مردمي را هم در اختيار نداشت و فقط يك عده روشنفكر در كنارش باقي مانده بودند.

* دكتر مصدق هميشه مي‌گفت: چطور توده‌اي‌ها مي‌توانند مردم را جذب و جمع كنند؟ شما به‌جاي اينكه دائماً به جان هم بيفتيد و براي هم خط و نشان بكشيد و از دولت بخواهيد برايتان كاري بكند، به طرف مردم برويد و درست فعاليت كنيد. دكتر مصدق طرفدار آزادي بيان بود و مي‌پرسيد چطور نشريه حزب توده خواننده دارد و نشريه‌هاي شما ندارد؟

** توده‌اي‌ها خيلي برنامه‌ريزي‌شده و منسجم كار مي‌كردند، ولي احزاب طرفدار نهضت ملي دائماً به جان هم مي‌افتادند و از دولت سهم‌خواهي مي‌كردند! دكتر مصدق ناچار بود در چند جبهه بجنگد. علتش هم اين بود كه از اول تشكيلات و سازمان نداشت. وزراي او هم شهامت وزارت در آن شرايط دشوار را نداشتند و حتي عده‌اي از آنها در دادگاه عليه او شهادت دادند! تمام عظمت دكتر مصدق در اين است كه در چنين اوضاعي كشور را اداره كرد!

* آيت‌الله كاشاني كه پست و منصب نمي‌خواست و اگر هم مثلاً اعتراض مي‌كرد كه: چرا سرلشكر وثوق را كه عامل كشتار كاروانسرا سنگي بوده است به خدمت گرفته‌اي، دكتر مصدق جواب درستي نمي‌داد...

** بله، ولي مثلاً آيت‌الله كاشاني هم دكتر شروين را براي اوقاف پيشنهاد مي‌كند. دكتر مصدق قبول مي‌كند كه او را مديركل اوقاف كند. دكتر شروين هم بلافاصله توليت را از كار بركنار مي‌كند كه اعتراض شديد آيت‌الله بروجردي را عليه دولت مصدق برمي‌انگيزد و عملاً ايشان را در مقابل دكتر مصدق قرار مي‌دهد.

* چرا عاملين 30 تير را محاكمه نكرد؟

** چون معتقد بود قوام دستور تيراندازي و حمله نداده و ارتش بر اساس دستور شاه اين كار را كرده است. مسئول اصلي قضيه 30 تير شاه بود، نه قوام، چون نيروهاي مسلح از او حساب نمي‌بردند.

* شاه با انتخاب قوام در چنين مقطعي در واقع آبروي او را برد. نظر شما همين است؟

** همين‌طور است. وقتي نيروهاي مسلح از نخست‌وزير دستور نمي‌گيرند، او با اتكا به چه قدرتي بايد كار كند؟ شاه در قضيه نفت كه به هدف خودش نرسيده بود، به انتخابات و دكتر مصدق هم كه اعتقاد نداشت. منافع انگلستان به خطر افتاده و شاه هم كه دست‌نشانده آنها بود. به اعتقاد من علت اصلي شكست ملي نهضت نفت، خود شاه بود و هر كس ديگري هم غير از قوام و دكتر مصدق سر كار مي‌آمد، همين بلا به سرش مي‌آمد.

حتي شايد بدانيد كه در 30 تير خود قوام هم استعفا نداد، بلكه مهندس رضوي گفت: اعليحضرت فرموده‌اند ايشان استعفا داده است! سياست انگلستان در دادگاه لاهه و نهضت ملي نفت شكست خورد، به همين دليل شيوه‌شان را عوض كردند و تصميم گرفتند حكومت مصدق را براندازند. همه اين كارها هم زير سر شخص شاه بود. دكتر مصدق بعد از 30 تير گفت: خانواده تو كه نبايد دخالت كنند، نيروهاي مسلح را هم كه خودت در دست گرفته‌اي، بنابراين نخست‌وزير كاره‌اي نيست و بايد نيروهاي مسلح را به نخست‌وزير محول كني! شاه ظاهراً اين كار را كرد، ولي همچنان به دخالت‌هاي‌اش ادامه مي‌داد. بعد از كودتاي 28 مرداد هم كه تمام افرادي را كه در قتل افشارطوس دخالت داشتند، از زندان بيرون آورد و مزيني را نماينده خودش در تقسيم اراضي گرگان كرد! كاملاً معلوم است توطئه از كجا آب مي‌خورد.

* چرا دكتر مصدق با مصادره اموال قوام كه مجلس تصويب كرد مخالفت كرد و حتي آن بخش‌هايي را هم كه گرفته بودند، پس داد؟اين درتضاد با اراده مجلس و افكار عمومي نبود؟

** چون معتقد بود شاه قوام را وسيله قرار داده بود. شاه به توصيه امريكا قوام را سر كار آورد كه قضيه نفت را به نفع او تمام كند. بعد هم قوام را قرباني كرد و نهايتاً هم ننگ 28 مرداد او را پديد آورد. شما ببينيد دكتر بقايي، سپهبدي را براي دستبوسي قوام مي‌فرستد و بعد مي‌رود و در مجلس لايحه مصادره اموال قوام را مطرح مي‌كند! دكتر مصدق اصلاً اعتقادي به اين لايحه نداشت. خود بقايي هم بعدها در خاطراتش از روح قوام عذرخواهي كرده و اعتراف مي‌كند كه در آن مقطع اصل قضيه را نمي‌دانستيم! در قضاياي بعد از 30 تير يك شب با دوستانش به فرودگاه رفته و خوابيده بود كه قوام فرار نكند! بقايي زرنگ بود و نعل وارونه مي‌زد. بعد از انقلاب هم خواست نعل وارونه بزند كه كارش نگرفت، چون اينها حواسشان جمع بود و از تاريخ عبرت گرفته بودند.

* و سخن آخر؟

** در اين ترديدي نيست كه در قضاياي 30 تير مهم‌ترين نقش را آيت‌الله كاشاني در حركت دادن مردم داشت. قدرت مذهبي‌ها را در اين جريان ابداً نمي‌شود ناديده گرفت. حتي مردمي هم كه به كفن از كرمانشاه و همدان به طرف تهران راه افتادند، با انگيزه مذهبي آمدند، اما متأسفانه بعضي از اطرافيان و فرزندان آيت‌الله كاشاني رعايت شأن ايشان را نكردند. به نام ايشان آمدند و بهره‌ها بردند و آبروي ايشان را لكه‌دار كردند. مثالش همان انتخاب دكتر شروين بود كه آيت‌الله بروجردي را مقابل دكتر مصدق قرار داد.

ش.د9406027