مقدمه:
گروه رسانه ـ پرستو دوکوهکی، لیلا خدابخشی: درست وقتی که به نهادهای مطبوعاتی بزرگ دنیا فکر میکنیم، وقتی لوموند را با آن همه «قدمت» روی صفحه مانیتور میبینیم یا مجله تایم را ورق میزنیم همان موقع است که به یاد تنها نهاد سر پا و «هنوز زنده» مطبوعات در ایران میافتیم، گیرم نسبت آن نهادها به عنوان رکن چهارم دموکراسی با این نهاد سازگار نباشد، گیرم این نهاد از یک سالگی تا 81 سالگی برچسب محافظهکاری خورده باشد و اصلاً به این دلیل 81 ساله شده باشد که «معتمدین نظام» چرخ آن را میگردانند. سیدمحمود دعایی را به سادگی میتوان «معتمد نظام» خواند اگرچه تندروهای هر دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب او را غیرخودی میدانند اما کسی که در عراق همراه امام شد و «صدای ویژه روحانیت» را از رادیو بغداد پخش کرده، سالها نماینده مقام رهبری بوده، به گفته خودش از هاشمیرفسنجانی درس مبارزه گرفته و با خاتمی تمرین مقاله کرده قطعاً معتمد نظام است. دعایی از زمانی که به قول خودش «مهره سوخته» شد و به عراق رفت تا روزی که به خاطر «تعطیلی اطلاعات به دستور امام»، گریه کرد تا امروز که روزنامهاش را تابع ولایت فقیه میداند بر مدار یک روش حرکت کرده و «بنا ندارد» «آن سنتها» را تغییر دهد؛ سنت اطلاعات چاپ عصر، سنت احترام به «مخاطبان معمر»، سنت دوری از «لجنپراکنیهای دیگر روزنامهها». میگوید؛ احتیاجی نیست همه حوادث را به اطلاع مردم رساند وقتی حکم به مرحله نهایی رسید آن موقع حق مردم است که مطلع شوند و اضافه میکند که از دادگاه کرباسچی «به عمد» حتی «یک کلمه» در اطلاعات چاپ نشد تا زمانی که نتیجه معلوم شود. به هر حال روشهای اطلاعات با موسسات مطبوعاتی مشابهش در دنیا فرق میکند، همانگونه که علت شکلگیری موسسهای بزرگ به نام اطلاعات و تداوم آن با شکلگیری موسسات مشابه آن در دنیا متفاوت است. به همین دلیل حاج آقا دعایی بعد از 27سال حضور مداوم در موسسه اطلاعات هنوز هم ژورنالیسم را از پشت شیشههای عینک خودش میبیند.
">مقدمه:
گروه رسانه ـ پرستو دوکوهکی، لیلا خدابخشی: درست وقتی که به نهادهای مطبوعاتی بزرگ دنیا فکر میکنیم، وقتی لوموند را با آن همه «قدمت» روی صفحه مانیتور میبینیم یا مجله تایم را ورق میزنیم همان موقع است که به یاد تنها نهاد سر پا و «هنوز زنده» مطبوعات در ایران میافتیم، گیرم نسبت آن نهادها به عنوان رکن چهارم دموکراسی با این نهاد سازگار نباشد، گیرم این نهاد از یک سالگی تا 81 سالگی برچسب محافظهکاری خورده باشد و اصلاً به این دلیل 81 ساله شده باشد که «معتمدین نظام» چرخ آن را میگردانند. سیدمحمود دعایی را به سادگی میتوان «معتمد نظام» خواند اگرچه تندروهای هر دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب او را غیرخودی میدانند اما کسی که در عراق همراه امام شد و «صدای ویژه روحانیت» را از رادیو بغداد پخش کرده، سالها نماینده مقام رهبری بوده، به گفته خودش از هاشمیرفسنجانی درس مبارزه گرفته و با خاتمی تمرین مقاله کرده قطعاً معتمد نظام است. دعایی از زمانی که به قول خودش «مهره سوخته» شد و به عراق رفت تا روزی که به خاطر «تعطیلی اطلاعات به دستور امام»، گریه کرد تا امروز که روزنامهاش را تابع ولایت فقیه میداند بر مدار یک روش حرکت کرده و «بنا ندارد» «آن سنتها» را تغییر دهد؛ سنت اطلاعات چاپ عصر، سنت احترام به «مخاطبان معمر»، سنت دوری از «لجنپراکنیهای دیگر روزنامهها». میگوید؛ احتیاجی نیست همه حوادث را به اطلاع مردم رساند وقتی حکم به مرحله نهایی رسید آن موقع حق مردم است که مطلع شوند و اضافه میکند که از دادگاه کرباسچی «به عمد» حتی «یک کلمه» در اطلاعات چاپ نشد تا زمانی که نتیجه معلوم شود. به هر حال روشهای اطلاعات با موسسات مطبوعاتی مشابهش در دنیا فرق میکند، همانگونه که علت شکلگیری موسسهای بزرگ به نام اطلاعات و تداوم آن با شکلگیری موسسات مشابه آن در دنیا متفاوت است. به همین دلیل حاج آقا دعایی بعد از 27سال حضور مداوم در موسسه اطلاعات هنوز هم ژورنالیسم را از پشت شیشههای عینک خودش میبیند.
">مقدمه:
گروه رسانه ـ پرستو دوکوهکی، لیلا خدابخشی: درست وقتی که به نهادهای مطبوعاتی بزرگ دنیا فکر میکنیم، وقتی لوموند را با آن همه «قدمت» روی صفحه مانیتور میبینیم یا مجله تایم را ورق میزنیم همان موقع است که به یاد تنها نهاد سر پا و «هنوز زنده» مطبوعات در ایران میافتیم، گیرم نسبت آن نهادها به عنوان رکن چهارم دموکراسی با این نهاد سازگار نباشد، گیرم این نهاد از یک سالگی تا 81 سالگی برچسب محافظهکاری خورده باشد و اصلاً به این دلیل 81 ساله شده باشد که «معتمدین نظام» چرخ آن را میگردانند. سیدمحمود دعایی را به سادگی میتوان «معتمد نظام» خواند اگرچه تندروهای هر دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب او را غیرخودی میدانند اما کسی که در عراق همراه امام شد و «صدای ویژه روحانیت» را از رادیو بغداد پخش کرده، سالها نماینده مقام رهبری بوده، به گفته خودش از هاشمیرفسنجانی درس مبارزه گرفته و با خاتمی تمرین مقاله کرده قطعاً معتمد نظام است. دعایی از زمانی که به قول خودش «مهره سوخته» شد و به عراق رفت تا روزی که به خاطر «تعطیلی اطلاعات به دستور امام»، گریه کرد تا امروز که روزنامهاش را تابع ولایت فقیه میداند بر مدار یک روش حرکت کرده و «بنا ندارد» «آن سنتها» را تغییر دهد؛ سنت اطلاعات چاپ عصر، سنت احترام به «مخاطبان معمر»، سنت دوری از «لجنپراکنیهای دیگر روزنامهها». میگوید؛ احتیاجی نیست همه حوادث را به اطلاع مردم رساند وقتی حکم به مرحله نهایی رسید آن موقع حق مردم است که مطلع شوند و اضافه میکند که از دادگاه کرباسچی «به عمد» حتی «یک کلمه» در اطلاعات چاپ نشد تا زمانی که نتیجه معلوم شود. به هر حال روشهای اطلاعات با موسسات مطبوعاتی مشابهش در دنیا فرق میکند، همانگونه که علت شکلگیری موسسهای بزرگ به نام اطلاعات و تداوم آن با شکلگیری موسسات مشابه آن در دنیا متفاوت است. به همین دلیل حاج آقا دعایی بعد از 27سال حضور مداوم در موسسه اطلاعات هنوز هم ژورنالیسم را از پشت شیشههای عینک خودش میبیند.
">مقدمه:
گروه رسانه ـ پرستو دوکوهکی، لیلا خدابخشی: درست وقتی که به نهادهای مطبوعاتی بزرگ دنیا فکر میکنیم، وقتی لوموند را با آن همه «قدمت» روی صفحه مانیتور میبینیم یا مجله تایم را ورق میزنیم همان موقع است که به یاد تنها نهاد سر پا و «هنوز زنده» مطبوعات در ایران میافتیم، گیرم نسبت آن نهادها به عنوان رکن چهارم دموکراسی با این نهاد سازگار نباشد، گیرم این نهاد از یک سالگی تا 81 سالگی برچسب محافظهکاری خورده باشد و اصلاً به این دلیل 81 ساله شده باشد که «معتمدین نظام» چرخ آن را میگردانند. سیدمحمود دعایی را به سادگی میتوان «معتمد نظام» خواند اگرچه تندروهای هر دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب او را غیرخودی میدانند اما کسی که در عراق همراه امام شد و «صدای ویژه روحانیت» را از رادیو بغداد پخش کرده، سالها نماینده مقام رهبری بوده، به گفته خودش از هاشمیرفسنجانی درس مبارزه گرفته و با خاتمی تمرین مقاله کرده قطعاً معتمد نظام است. دعایی از زمانی که به قول خودش «مهره سوخته» شد و به عراق رفت تا روزی که به خاطر «تعطیلی اطلاعات به دستور امام»، گریه کرد تا امروز که روزنامهاش را تابع ولایت فقیه میداند بر مدار یک روش حرکت کرده و «بنا ندارد» «آن سنتها» را تغییر دهد؛ سنت اطلاعات چاپ عصر، سنت احترام به «مخاطبان معمر»، سنت دوری از «لجنپراکنیهای دیگر روزنامهها». میگوید؛ احتیاجی نیست همه حوادث را به اطلاع مردم رساند وقتی حکم به مرحله نهایی رسید آن موقع حق مردم است که مطلع شوند و اضافه میکند که از دادگاه کرباسچی «به عمد» حتی «یک کلمه» در اطلاعات چاپ نشد تا زمانی که نتیجه معلوم شود. به هر حال روشهای اطلاعات با موسسات مطبوعاتی مشابهش در دنیا فرق میکند، همانگونه که علت شکلگیری موسسهای بزرگ به نام اطلاعات و تداوم آن با شکلگیری موسسات مشابه آن در دنیا متفاوت است. به همین دلیل حاج آقا دعایی بعد از 27سال حضور مداوم در موسسه اطلاعات هنوز هم ژورنالیسم را از پشت شیشههای عینک خودش میبیند.
">مقدمه:
گروه رسانه ـ پرستو دوکوهکی، لیلا خدابخشی: درست وقتی که به نهادهای مطبوعاتی بزرگ دنیا فکر میکنیم، وقتی لوموند را با آن همه «قدمت» روی صفحه مانیتور میبینیم یا مجله تایم را ورق میزنیم همان موقع است که به یاد تنها نهاد سر پا و «هنوز زنده» مطبوعات در ایران میافتیم، گیرم نسبت آن نهادها به عنوان رکن چهارم دموکراسی با این نهاد سازگار نباشد، گیرم این نهاد از یک سالگی تا 81 سالگی برچسب محافظهکاری خورده باشد و اصلاً به این دلیل 81 ساله شده باشد که «معتمدین نظام» چرخ آن را میگردانند. سیدمحمود دعایی را به سادگی میتوان «معتمد نظام» خواند اگرچه تندروهای هر دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب او را غیرخودی میدانند اما کسی که در عراق همراه امام شد و «صدای ویژه روحانیت» را از رادیو بغداد پخش کرده، سالها نماینده مقام رهبری بوده، به گفته خودش از هاشمیرفسنجانی درس مبارزه گرفته و با خاتمی تمرین مقاله کرده قطعاً معتمد نظام است. دعایی از زمانی که به قول خودش «مهره سوخته» شد و به عراق رفت تا روزی که به خاطر «تعطیلی اطلاعات به دستور امام»، گریه کرد تا امروز که روزنامهاش را تابع ولایت فقیه میداند بر مدار یک روش حرکت کرده و «بنا ندارد» «آن سنتها» را تغییر دهد؛ سنت اطلاعات چاپ عصر، سنت احترام به «مخاطبان معمر»، سنت دوری از «لجنپراکنیهای دیگر روزنامهها». میگوید؛ احتیاجی نیست همه حوادث را به اطلاع مردم رساند وقتی حکم به مرحله نهایی رسید آن موقع حق مردم است که مطلع شوند و اضافه میکند که از دادگاه کرباسچی «به عمد» حتی «یک کلمه» در اطلاعات چاپ نشد تا زمانی که نتیجه معلوم شود. به هر حال روشهای اطلاعات با موسسات مطبوعاتی مشابهش در دنیا فرق میکند، همانگونه که علت شکلگیری موسسهای بزرگ به نام اطلاعات و تداوم آن با شکلگیری موسسات مشابه آن در دنیا متفاوت است. به همین دلیل حاج آقا دعایی بعد از 27سال حضور مداوم در موسسه اطلاعات هنوز هم ژورنالیسم را از پشت شیشههای عینک خودش میبیند.
">مقدمه:
گروه رسانه ـ پرستو دوکوهکی، لیلا خدابخشی: درست وقتی که به نهادهای مطبوعاتی بزرگ دنیا فکر میکنیم، وقتی لوموند را با آن همه «قدمت» روی صفحه مانیتور میبینیم یا مجله تایم را ورق میزنیم همان موقع است که به یاد تنها نهاد سر پا و «هنوز زنده» مطبوعات در ایران میافتیم، گیرم نسبت آن نهادها به عنوان رکن چهارم دموکراسی با این نهاد سازگار نباشد، گیرم این نهاد از یک سالگی تا 81 سالگی برچسب محافظهکاری خورده باشد و اصلاً به این دلیل 81 ساله شده باشد که «معتمدین نظام» چرخ آن را میگردانند. سیدمحمود دعایی را به سادگی میتوان «معتمد نظام» خواند اگرچه تندروهای هر دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب او را غیرخودی میدانند اما کسی که در عراق همراه امام شد و «صدای ویژه روحانیت» را از رادیو بغداد پخش کرده، سالها نماینده مقام رهبری بوده، به گفته خودش از هاشمیرفسنجانی درس مبارزه گرفته و با خاتمی تمرین مقاله کرده قطعاً معتمد نظام است. دعایی از زمانی که به قول خودش «مهره سوخته» شد و به عراق رفت تا روزی که به خاطر «تعطیلی اطلاعات به دستور امام»، گریه کرد تا امروز که روزنامهاش را تابع ولایت فقیه میداند بر مدار یک روش حرکت کرده و «بنا ندارد» «آن سنتها» را تغییر دهد؛ سنت اطلاعات چاپ عصر، سنت احترام به «مخاطبان معمر»، سنت دوری از «لجنپراکنیهای دیگر روزنامهها». میگوید؛ احتیاجی نیست همه حوادث را به اطلاع مردم رساند وقتی حکم به مرحله نهایی رسید آن موقع حق مردم است که مطلع شوند و اضافه میکند که از دادگاه کرباسچی «به عمد» حتی «یک کلمه» در اطلاعات چاپ نشد تا زمانی که نتیجه معلوم شود. به هر حال روشهای اطلاعات با موسسات مطبوعاتی مشابهش در دنیا فرق میکند، همانگونه که علت شکلگیری موسسهای بزرگ به نام اطلاعات و تداوم آن با شکلگیری موسسات مشابه آن در دنیا متفاوت است. به همین دلیل حاج آقا دعایی بعد از 27سال حضور مداوم در موسسه اطلاعات هنوز هم ژورنالیسم را از پشت شیشههای عینک خودش میبیند.
">مقدمه:
گروه رسانه ـ پرستو دوکوهکی، لیلا خدابخشی: درست وقتی که به نهادهای مطبوعاتی بزرگ دنیا فکر میکنیم، وقتی لوموند را با آن همه «قدمت» روی صفحه مانیتور میبینیم یا مجله تایم را ورق میزنیم همان موقع است که به یاد تنها نهاد سر پا و «هنوز زنده» مطبوعات در ایران میافتیم، گیرم نسبت آن نهادها به عنوان رکن چهارم دموکراسی با این نهاد سازگار نباشد، گیرم این نهاد از یک سالگی تا 81 سالگی برچسب محافظهکاری خورده باشد و اصلاً به این دلیل 81 ساله شده باشد که «معتمدین نظام» چرخ آن را میگردانند. سیدمحمود دعایی را به سادگی میتوان «معتمد نظام» خواند اگرچه تندروهای هر دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب او را غیرخودی میدانند اما کسی که در عراق همراه امام شد و «صدای ویژه روحانیت» را از رادیو بغداد پخش کرده، سالها نماینده مقام رهبری بوده، به گفته خودش از هاشمیرفسنجانی درس مبارزه گرفته و با خاتمی تمرین مقاله کرده قطعاً معتمد نظام است. دعایی از زمانی که به قول خودش «مهره سوخته» شد و به عراق رفت تا روزی که به خاطر «تعطیلی اطلاعات به دستور امام»، گریه کرد تا امروز که روزنامهاش را تابع ولایت فقیه میداند بر مدار یک روش حرکت کرده و «بنا ندارد» «آن سنتها» را تغییر دهد؛ سنت اطلاعات چاپ عصر، سنت احترام به «مخاطبان معمر»، سنت دوری از «لجنپراکنیهای دیگر روزنامهها». میگوید؛ احتیاجی نیست همه حوادث را به اطلاع مردم رساند وقتی حکم به مرحله نهایی رسید آن موقع حق مردم است که مطلع شوند و اضافه میکند که از دادگاه کرباسچی «به عمد» حتی «یک کلمه» در اطلاعات چاپ نشد تا زمانی که نتیجه معلوم شود. به هر حال روشهای اطلاعات با موسسات مطبوعاتی مشابهش در دنیا فرق میکند، همانگونه که علت شکلگیری موسسهای بزرگ به نام اطلاعات و تداوم آن با شکلگیری موسسات مشابه آن در دنیا متفاوت است. به همین دلیل حاج آقا دعایی بعد از 27سال حضور مداوم در موسسه اطلاعات هنوز هم ژورنالیسم را از پشت شیشههای عینک خودش میبیند.
*حاج آقا اوضاع مطبوعات را چگونه میبینید؟
**من وضعیت فعلی مطبوعات را در مجموع منفی نمیبینم. فضایی است که تقریباً میشود گفت طیفها و جناحهایی که حرفی دارند امکان اظهارنظر هم دارند. به دنبال تنشهایی هم که در چند سال گذشته در حوزه مطبوعات پیش آمده بود، یک نوع آبدیدگی و پذیرش و خوگیری جریانها با مسائل جاری کشور رخ داده. در واقع یک حالت توام با احتیاط و تدبیر و مآلاندیشی پیش آمده که تضمینکننده ادامه وضعیتی است که الان وجود دارد. وضعیت نسبتاً مطلوبی است. طیفهای مختلف تریبون خودشان را دارند.
*واقعاً امروز همه طیفها تریبون خود را دارند؟
**امکان اظهارنظر برایشان وجود دارد. البته با رعایت خطوط قرمزی که وجود دارد. منحصر به کشور ما نیست و همه کشورها و نظامها این خطوط را دارند.
*یعنی معتقدید خطوط قرمز کشورهای دیگر هم مثل ما تعریف نشده است؟
**خطوط قرمز در قانون مطبوعات تا حدودی تعریف شده. البته مثل همه قوانین، بعضیها از آن «تفسیر موسع» دارند و بعضی هم به اصطلاح «تفسیر مضیق». آنچه که مهم است، مساله امنیت ملی است، مساله تمامیت ارضی کشور و مساله وفاق عمومی و استقلال کشور است. مسائلی است که انسان اطمینان دارد هیچ جریان و هیچ گروهی بنایی بر خدشهدار شدنشان ندارد و همه اصرار دارند که به آنها پایبند باشند و این پدیده مبارکی است. من احساس میکنم مسئولان فرهنگی مربوط و عمدتاً وزارت ارشاد، از پختگی و آزمودگی ویژهای برخوردار هستند. اولاً همه شان سابقه کار مطبوعاتی دارند و این هم یک پدیده مثبت و یک امتیاز است ولو اینکه در مطبوعه و جریانی قلم زدهاند که شاید مطلوب و خواست بعضی از دوستان دیگر نباشد؛ به هر حال تجربه است و توان و قدرت ارزیابی و سنجش. من خاطرم هست که جناب آقای صفارهرندی در مصاحبهای که با ایشان شده بود، از وضعیت روزنامههای روز پرسیده بودند که «کدام روزنامه را متینتر و قویتر میبینید؟» ایشان بعد از کیهان که علقه خاصی به آن داشتند، خیلی با شجاعت گفتند؛ شرق. مطمئناً بین کیهان و شرق اختلاف زیادی وجود داشت از نظر گرایشها، سمت و سوی سیاسی و... خود ایشان هم قویاً ملحق به کیهان بود. سردبیر این روزنامه بود و یکی از نیروهای قوی و ارزشمند کیهان. آقای صفارهرندی به نظرم در مجموعه دولت جدید، یکی از بهترینهاست. از انتخابهای مناسب است و الان هم ما از ناحیه ایشان و دوستانشان برخورد آزاردهنده یا برخورد غیرقابل تحملی نسبت به مطبوعات ندیده ایم امتیازاتی را هم دوستان کسب کردهاند و توانستهاند نشریات جدیدی را ساماندهی کنند یا در پرتو بازنگری قضایی که صورت گرفت برخی مطبوعات که به دلایلی زمانی را در توقیف بودند، دوباره منتشر میشوند و با آنها همراهی میشود و کمک میشود. اگر از ناحیه دوستان مطبوعاتی ما، همه دوستان با گرایشهای مختلف، به خصوص با گرایشهایی اصلاحطلبانه یا روشنفکرانه یا هر چه شما میخواهید اسمش را بگذارید، گرایشهای سازندگی، یا هر چی، اگر دوستان ما این توازن و این موقعیت حاکم بر فضای مطبوعاتی کشور را تقویت کنند و ارج بگذارند، ضامن تداوم یک فضای صمیمیو خوشایندی خواهد بود که انشاءالله مردم هم از آن بهره ببرند.
*روزنامه اطلاعات، قدیمیترین و باثباتترین نهاد مطبوعاتی مملکت ما است، در این فضای موجود، اطلاعات را بیشتر تریبون کدام طرز فکر و گرایش میدانید؟
**ما در ابتدایی که مامور شدیم بیاییم به اطلاعات، حکمی را دریافت کردیم. در اردیبهشت 1359. امام حکمی را صادر فرمودند و بر اساس آن حکم ما مامور شدیم بیاییم در روزنامه اطلاعات. در آن حکم امام توصیههایی داشتند و مهمتریناش توصیه بر بیطرفی بود. توصیه «در خدمت مردم و مسلمین بودن» بود.
* آقای دعایی، روزنامهنگاری اصولاً یکی از عناصر مهماش بیطرفی است اما به عنوان خط مشی یک روزنامه نمیتوان بر بیطرفی استناد کرد به خاطر این که باید به هر حال اعتقادی وجود داشته باشد که کدام راه برای منافع عمومی بهتر است و بعد برای پیگیری آن راه بیطرف بود.
**به هر حال ببینید. انتخابی که امام داشتند با یک پیش ذهن بود. شناختی داشتند از یک فرد و سابقهای از او در ذهن داشتند که این فرد چه راه و چه اعتقادی را برای تامین منافع عمومی دارد و با آن سابقه ذهنی میتواند هدفی که ایشان داشتند تامین کند. خاطرم هست که خود من جزء اولین کسانی بودم که در جریان تاسیس حزب جمهوری اسلامی ایران رفتم ثبتنام کردم. در حزب با مسئولان اصلی حزب، با مرحوم شهید بهشتی، با مقام معظم رهبری و با مرحوم شهید باهنر ارتباط داشتم. میرفتم به حزب و کمک میکردم. دورانی هم که در خارج از کشور بودم در کنار ارائه گزارشهایی که به وزارت امور خارجه میدادم و سمت دیپلماسی که داشتم در سفارت ایران در بغداد، در عین حال یک سری گزارشهای مفید سیاسی را هم برای مسئولان حزب میفرستادم. میخواهم بگویم تا این حد پایبند بودم. وقتی که امام پیشنهاد حضورم در روزنامه اطلاعات را دادند و تاکید کردند بر بی طرفی، من از حزب فاصله گرفتم. این البته به این معنا نبود که با حزب مخالفت کنم یا جناحبندی کنم یا موضع بگیرم. نه، اینطور نبود. سعی کردم این خصیصه را به طور روشن اظهار کنم که من دیگر آن عنصر حزبی سابق نیستم. من یک عنصر فراحزبی هستم. آن موقع جریان قوی درگیری بنی صدر با حزب جمهوری اسلامی بود. چند تا جریان روشنفکری دیگر هم بود. ما فارغ از همه این جریانها، آنچه را که نظر امام بود، مشی امام بود و تاکید امام بر آن بود، عمل میکردیم و موضعگیریهای امام هم همیشه یکسان نبود، دورهای بود که ایشان قویاً از بنی صدر حمایت میکردند، دورهای بود که بنی صدر را نصیحت میکردند و به او هشدار میدادند. دورهای بود که عتاب میکردند به او و تهدید میکردند و بالاخره وقتی بود که عناوینی را که به بنی صدر داده بودند، پس گرفتند.
*یعنی شما به عنوان روزنامهنگار تابع امام بودید؟
**بله، به دلیل انتصابی که از ناحیه ایشان داشتم. بعد از بنی صدر هم یکسری نوسانات وجود داشت. جریانی وجود داشت که با آقای مهندس موسوی مخالف بود. در درون کابینه حتی عناصری با او مخالف بودند. مشکلاتی پیش میآمد و آدم احساس میکرد که امام با قاطعیت از مهندس موسوی حمایت میکند و شخص امام موضعگیری داشتند. باز هم به تبعیت از حضرت امام و انتصاب از جانب ایشان و مهمتر از همه اعتقادی که داشتیم و داریم. بنابراین خطشی همیشه یکسان نبوده، نوسانانی داشتهایم که تابع شرایطی بوده که ما نسبت به نفس جهتگیریهای رهبری در نظام جمهوری اسلامی ایران به آن متعهد بودهایم. بعد از امام مقام معظم رهبری این مسئولیت را پذیرفتند و به همان میزانی که تابع امام بودیم به ایشان هم اعتقاد داریم. طبعاً نه امام و نه مقام معظم رهبری هیچگاه از ما نمیخواستند و نمیخواهند که جزئاً و کلاً تابع محض باشیم، ولی مسائل اصلی اساساً فرق میکند و ما خودمان را موظف به آن میدانیم.
*جهتگیریهای گاه به گاه اطلاعات البته...
**البته ما یکسری خصیصههایی هم داریم. مثلاً فرض کنید که من نسبت به آقای رفسنجانی یا آقای خاتمی شخصاً یک علقه و یک رابطه دیرینهای دارم. من اگر بنا باشد که به عنوان اولین مربیان و اولین کسانی که چشم و گوش من را نسبت به مبارزه باز کردند، و نسبت به مسائل سیاسی جهت دادند، اسم ببرم از آقای هاشمی اسم میبرم. ایشان یکی از محورهای اصلی مبارزات قبل از انقلاب و بعد از انقلاب بودند و مهمتر از همه یکی از بلندپایگان عرصهای بودند که ما در آن عرصه متولد شده بودیم و رشد کرده بودیم؛ ما در کویر بودیم. من در یزد متولد شدهام و در کرمان پرورش پیدا کردهام. ایشان هم فرزند کویر است. همچنین مرحوم آقای باهنر، آقای حجتی کرمانی، اینها کسانی هستند که در شکلدهی و جهتدهی جریان فکری ـ سیاسی ما، نقش موثری داشتند. مثلاً نسبت به هاشمیرفسنجانی به خاطر ارتباط دیرینه و حقی را که در تربیت و جهتدهی و ساختن ما، در ارشاد، داشتهاند، نمیتوانیم نادیده بگیریم و بیاییم در جریانی وارد شویم که علیه ایشان ایجاد میشود با یکسری جهتگیریهای منفی و جهتگیریهای حذفی و جهتگیریهایی که همه را ناراحت میکند، باید آدم چشم و گوشش را بگیرد که چنین نکند. یا فرض کنید نسبت به آقای خاتمی. من با آقای خاتمی از سال 44ـ 43 ارتباط دارم. به قول خود ایشان که میگفتند «من اولینبار آقای هاشمیرفسنجانی را در مراسم عمامهگذاری دعایی دیدم» ما با آقای خاتمی جلسههای تمرین مقاله داشتیم.
*آقای خاتمی مدرس بودند یا خودشان هم برای تمرین در جلسههای مقاله شرکت میکردند؟
**ایشان عنصر برجسته آن جمع بودند به عنوان یک صاحب قلم و عنصر توانایی که خوب مینویسد دعوت شده بود. پیشکسوتی که ما به عنوان رئیس در آن جلسهها انتخاب کرده بودیم، آقای علی حجتی کرمانی بودند.
*چه سالی بود جلسات؟
**سالهای اول ورود من و آقای خاتمی به قم بود. سالهای 44ـ 43. ولی دست تقدیر هرکدام از ما را به سمتی کشاند. من ناگزیر به هجرت از ایران شدم. رفتم عراق و نمیتوانستم دیگر بیایم. عنصر سوختهای بودم که رژیم به شدت دنبال من بود و من ناگزیر شدم که از کشور خارج شوم. 11 سال عراق بودم. آقای خاتمی هم دیگر رفت دانشگاه و سربازی و حوزه اصفهان و آمد به قم و به هر حال سرنوشتی پیدا کرد و جای مرحوم بهشتی رفت آلمان و ریاست مرکز اسلامی آلمان را در هامبورگ به عهده گرفت و به شایستگی هم اداره کرد. یعنی به عنوان نیروی جانشین مرحوم شهید بهشتی، خوب چهره شد و خوب درخشید. بعد از سالها همدیگر را در نوفل لوشاتو دیدیم.
*بعد هم آمدند کیهان؟
**بله دیگر. بعد در نیمه اول سال 59 مسئولیت ما در روزنامه اطلاعات آغاز شد و روی همان سابقه ارتباطی که با هم داشتیم با آقای خاتمی، اولین کسی که در روزنامه اطلاعات به کمک ما آمد و یادداشت و مقاله داد، ایشان بود. تصادفاً در هفتههای اول حضور من در اطلاعات ایشان آمدند از مجلس [آن موقع نماینده اردکان بودند در مجلس] سلسله مقالات «تبیین دکترین حکومتی امام یا همان مباحث ولایتفقیه» را نوشته بودند. و البته فضایی که آن روزها حاکم بر روزنامه بود، فضایی بود که این مباحث را برنمیتابید. سر دبیر مباحث ولایت فقیه و این چیزها را خیلی شاید لازم نمیدید مطرح کند و مقالات کوتاه شد. سلسله مقالاتی بود که شاید اگر کامل چاپ میشد، 15 تا مقاله تمیز و حسابی در میآمد. نهایتاً در حد 6ـ5 یادداشت چاپ شد. بعد هم که در نیمه دوم سال 59 خود ایشان منصوب شد برای کیهان. نماینده امام در کیهان شد. خود ایشان در ایران نبود. یعنی امام در غیاب ایشان حکم دادند، ایشان از طرف مرحوم شهید رجایی رفته بود آلمان برای کارهایی که دولت لازم میدانست.
*حاج آقا، آن زمان کیهان روزنامه موثرتری بود یا اطلاعات، چون همیشه رقابت وجود داشته...
**به هر حال، هر دو روزنامههای مطرحی بودند. روزنامههای جا افتاده کشور بودند، البته با خطمشیهای متفاوت. شاید کیهان به دلیل حضور دکتر یزدی در آنجا سمت و سوی دیگری داشت و طیف دیگری از جامعه به آن گرایش پیدا کرده بود.
*همان دوره بود که شما کیهان را هم اداره میکردید؟
**به هر حال آقای خاتمی منصوب شدند. آقای خاتمی از آلمان برای من تلگراف زد که «تا من میآیم، کیهان را نظارت کن.» از دفتر امام هم آقای صانعی پیغام دادند که «امام فرمودهاند تا آقای خاتمی میآیند، شما کیهان را منتشر کنید.» بلند شدم به اتفاق چند نفر از دوستان خوب تحریریه، رفتیم به کیهان. چون دکتر یزدی که از کیهان رفته بودند، یارانشان را هم برده بودند. آنها هم به احترام دکتر یزدی طبیعتاً کنار رفته بودند. آقای شهریار روحانی سردبیر بود که رفته بود. دوستان دیگری بودند که کیهان انگلیسی و کیهان عربی را منتشر میکردند، همه رفته بودند. کلاً مدیریت آنجا فروریخته بود. من هم چند تا از دوستان اطلاعات را جمع کردم بردم آنجا. آقای سعید اسماعیلی (از دوستان مهندس موسوی) بود، آقای محمود شمسالواعظین بود، آقای شعبان شهیدی و دوستان دیگر هم بودند. کیهان را نزدیک به دو ماه اداره کردیم که آقای خاتمی آمدند و البته نیروهای ما را پس ندادند. دکتر مهدوی و آقای محمدی هم بودند. که ایشان باجناق مهندس موسوی بود.
*پس آقای خاتمی هنوز بدهکارند به شما؟
**نه. به ایشان گفتم که اگر به عنوان اندیکاتورنویس هم به من احتیاج داشته باشی، میآیم مینشینم و به شما خیلی ارادت دارم.
*پس ریشه یکسری از انتقادات به اطلاعات در دوران ریاستجمهوری آقای خاتمی اینجاست؟
**طبیعتاً من با هر تحفظی که داشته باشم، با هر ملاحظهای، من نمیتوانم این انسان را غریب بگذارم و فضیلتهایش را نادیده بگیرم. طبیعی است که من به ایشان احترام میگذارم و به این دلیل که اطمینان دارم با نظام مسالهای ندارد، با رهبری مساله ندارد و با تمام وجود برای پیشرفت و تعالی کشور و برای نسل جدید و نسل جوان یک پشتوانه است، یک امید است؛ طبیعی است که جهتگیری روزنامه اطلاعات هیچ وقت نمیتواند علیه ایشان باشد. هیچ وقت نمیتواند علیه آقای هاشمی باشد ولی این به آن معنا نیست که ما از کارنامه مجموعه دولت آنها هیچ انتقادی نداشتهایم و همچنین به این معنا نیست. دولت جایگزین آنها را، دولت آقای احمدینژاد یا هرکس دیگری را تنها بگذاریم مادام که تایید رهبری را دارد، رهبری حکمش را تنفیذ کرده، مردم به ایشان رای دادهاند و سکان اداره کشور را به دست گرفته حمایت میکنیم، این حرف به این معنا نیست که چون ما به آن دوستان علاقه داشتیم حالا اینها را قبول نداریم. نه، ما به همان نسبتی که منعکسکننده خدمات دولتهای قبلی بودهایم، با همان صداقت نسبت به این دولت هم این ایده و جهتگیری را داریم و شما هم در روزنامه میبینید. من یک خاطره نقل میکنم؛ طبیعتاً ما نسبت به آقای کرباسچی که شهردار تهران بودند و آقای الویری که شهردار بعدی بودند، سمپاتی داشتیم. نسبت به آقای ملک مدنی هم یک سمپاتی داشتیم. ملک مدنی مدیر اداری کیهان زمان آقای خاتمی بود. و اهل یزد هم بود و ارتباطات محلی دیرینه هم داشتند. ما به اینها ارادت داشتیم. آقای حدادعادل در مجلس ششم رئیس گروه اقلیت مجلس بود، ایشان به من میگفت که شما متحد استراتژیک شهردارهایی هستی که بهشان اعتقاد داری. و گذشت تا این که یک بار دیگر خود ایشان به من گفت [وقتی که احمدینژاد شهردار تهران شد]، اعتقادی به تو پیدا کردهام. احساس کردهام که تو متحد استراتژیک افراد نیستی. متحد نهاد هستی. نهاد شهرداری باید خدمت کند و باید حمایت شود. حالا یک دفعه شهردار آقای کرباسچی است، یک بار آقای احمدینژاد است. نسبت به همه یکسان حامی هستی به دلیل اینکه داری نهاد را تقویت میکنی و حتی یک بار گفت که من به این نتیجه رسیدهام که اطلاعات در انعکاس خدمات شهرداری آقای احمدینژاد بیش از همشهری دارد فعالیت میکند.
*با وجودی که میگویید با کمال فروتنی که از آقای هاشمی چیزهایی آموخته اید و نزدیک بوده اید به آقای خاتمی، به نظر میرسد که اگرچه دیدگاههای این دو بزرگوار را قبول دارید اما خط کشی کاملاً مشخصی بین نگاه شما و نگاه آقای هاشمی وجود دارد. به معنای روزنامه اطلاعات و مثلاً روزنامه کارگزاران یا روزنامه همشهری زمانی که آقای کرباسچی بودند. همین خط کشی را آدمهای کمی افراطیتر جناح راست هم احساس میکنم با روزنامه اطلاعات دارند. میشود این را توضیح دهید؟
**من این خطکشی را قبول ندارم. این یک نوع اعتدالی است هم در جانبداری و هم در موضع گیری. شما این جوری تعبیر کنید. یک وقت است که ما سینهچاک میشویم نسبت به جریانی مثل کارگزاران. یک دفعه علاقهمندی هستیم که با اعتدال و با یک نوع جامعیت به این پدیده نگاه میکنیم.
به آقای هاشمی اعتقاد داریم و خودمان را موظف میدانیم در شرایطی که ببینیم ایشان مظلوم است، از او حمایت کنیم. یکی از شرایط این است که خدماتی که این افراد کردهاند نادیده گرفته شود یا نقطهنظرها و اظهارات اینها در بیانیهها و خطابههایشان مورد غفلت واقع شود. ما سعی میکنیم این غفلت را نداشته باشیم. یعنی در حدی با همان مشی معتدل و حق شناسانه خودمان این نقطه نظرها را به زیبایی منعکس کنیم. ممکن است حالا در نظر گروه مقابل تلقی این باشد که شدهایم ارگان ولی وقتی آنها انصاف به خرج دهند میبینند که آیا ما در انعکاس نقطهنظرهای خود آنها هم همین شیوه را لحاظ میکنیم یا نه ـ که طبیعتاً لحاظ میکنیم چون ما نمیخواهیم حامیسینه چاک یک جریان باشیم، ما همه جریانها را پوشش خبری میدهیم.
*شاید گاهی اینها قابل جمع شدن نیست. به این معنی که اگر روزنامه اطلاعات دیدگاههای اقتصادی کارگزاران را منعکس میکند. یا معتقد است که این دیدگاهها درست است، قاعدتاً دیدگاههای اقتصادی دولت نهم یا با کمی اغماض دیدگاههای اقتصادی دولت آقای خاتمی نباید در روزنامه اطلاعات دفاع شود اما میبینیم که عملاً این اتفاق میافتد.
**عرض کردم که به خاطر آن جامعیت و اعتدالی که میخواهیم داشته باشیم، ایجاب میکند که همه دیدگاهها را منعکس کنیم. خط قرمز ما چیزی است که به وحدت ملی صدمه بزند، نظام را خدشه دار کند، بنیان و اصولی را که همه به آن اعتقاد دارند یا اقلاً اظهار میکنند که به آن وفادار هستند، اینها باید خدشه دار نشود.
*البته اگر معنای روزنامهنگاری را این بدانیم که باید منتقد مشکلات جامعه باشد، داشتن این اعتدال ما را دچار مشکل میکند.
**نه، اعتدال و انتقاد، قابل جمع است. آن طور نیست که در روزنامه اطلاعات هیچ انتقادی نکنیم. یا هیچ مقاله یا نقطه نظر مخالف یک جریان را چاپ نکنیم. مثلاً فرض کنید که سر جریان قیمت بنزین سالها قبل ما مقالاتی در این زمینه داشتیم. شاید طبیعیترین و روشنترین انتقاد را در این زمینه ما در اطلاعات مطرح کردیم. یا مثلاً در زمینه مسائل سیاسی ـ اجتماعی مطالبی را منعکس کردهایم که برخورد دارد با مشی متداولی که مطلوب نیست. افراد زیادی هستند که نقطهنظرات انتقادی شدیدی دارند، ما با آن جهت گیری عامیکه خودمان داریم، منتقل میکنیم. اولاً شخصیتها را میسنجیم. به دلیل حرمت و ارزش اجتماعی افراد، نظری نمیدهیم و یادداشتهاشان را عیناً منعکس میکنیم. مثلاً فرض کنید یکی از شخصیتها دکتر اسلامی ندوشن است، دکتر مهدی محقق است، آقای باستانی پاریزی یا سیدجعفر شهیدی است. کسانی هستند که شناخته شده هستند. جامعه اینها را به پاکی، صفا و صداقت و کمال قبول کرده. جفای در حق اینها است که آدم بیاید و نسبت به نقطه نظری که وجود دارد و انتقادی که هست «ان قلت» و برخورد منفی داشته باشد. تصادفاً همه اینها در مواقعی مطالبی که به ما ارجاع داده بودند، مطالب خیلی ارزشمندی بوده که انتقادات خیلی صریح و روشن نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی داشته اند. البته در مقاطعی ناپرهیزیهای شدید هم کردهایم و بعد هم تبعات ناخوشایندی داشت. مساله اظهارنظر سعیدی سیرجانی بود درباره مذاکره با آمریکا. سعیدی سیرجانی قبلاً به عنوان یک چهره ضدروحانی و معاند در برابر نظام شناخته شده بود. یک چهره منتقد جدی دگراندیش روحانیت شناخته شده بود. برای اولینبار در زندگیاش آمد مطلبی نوشت و از ایدههای خودش تقریباً چشم پوشی کرد. او به دو شخصیت روحانی دل و امید بست. یکی مقام معظم رهبری بود. در مقالهاش از انتخاب هوشمندانه خبرگان تجلیل کرد. پذیرفته بود که رهبری کشورش که به دنبال رحلت حضرت امام از طریق خبرگان انتخاب شده یک انتخاب هوشمندانه و مطلوبی است و این را اذعان کرد. دوم نسبت به مسئول اجرایی کشور که او هم روحانی بود، یعنی هاشمیرفسنجانی دل بسته بود که میتواند منشاء اثر باشد. وقتی این دو نکته را در مقاله سعیدی سیرجانی معروف به ضدیت با همه چیز، که به عنوان یکی از چهرههای سانسور در رژیم گذشته هم معروف بوده، دیدیم در کنارش درصدی از انتقادش هم قابل پذیرش است. این مطلب میتوانست چاپ شود. همان چیزی که در نهایت حتی بازجوهایش هم در زندان به این نتیجه رسیده بودند که او میتوانست درباره افتخاراتی که در جنگ تحمیلی، دلاوران ما ایجاد کردند، قلم بزند و او هم بنا به این کار داشت اما مجالش نبود. گفت اگر چیزی بنویسد از شاهنامه بالاتر خواهد بود. ما در انعکاس نقطه نظرات مختلف در روزنامه دست مان باز است. منتها با جهتگیریها و سمت و سویی که خودمان انتخاب کردهایم. خط قرمز قانونی داریم. قویاً هم پایش ایستادهایم. با تسویه حسابهای جناحها و گروهها با هم به اسم انتقاد و به اسم نقد کار نداریم. ما نسبت به شخصیت و موقعیت افراد اعتنا داریم. اهمیت میدهیم و جهتگیری روشن هم داریم. «خط جدی» که از آن نمیخواهیم تخطی کنیم و آن مساله موضعگیری با رهبری نظام است. ما به کسانی که با رهبری «فاصله و زاویه دارند»، میگوییم که تریبون خودشان را داشته باشند و جایگاه دیگری را انتخاب کنند. ما تریبون نخواهیم شد.
*خیلی از مطبوعاتیهای قدیم و مدیران توانمند نظام در اطلاعات نوشتهاند و مسئولیتی داشتهاند، اما موردی که وجود دارد از نگاه ما که جوانتر هستیم، مخاطبان روزنامه اطلاعات میانگین سنی بالایی دارند، اگر عامیانه بگوییم؛ اطلاعات را پیرمردها میخوانند. چرا؟
**خوانندگان ما طیف جا افتاده و به قول شما معمرین و پا به سن گذاشتگان هم هستند. اما فقط آنها نیستند بلکه طیفی که از درگیریهای ژورنالیستی جامعه سرخورده شدهاند هم به ما پناه آورده اند. طیفی که از لجن پراکنیهای برخی مطبوعات به اسم بیان حوادث روز آزرده شدهاند و روزنامه را که باز میکنند میبینند زنی سر شوهرش را بریده، پدری دو بچه اش را زیر خاک کرده، یا مثلاً حوادثی که به آبروی خانوادهها مربوط است، یا فرض کنید جنایتهایی که به هر حال بیانگر بسیاری از پلشتیها و زشتیهایی است که در یک جامعه وقتی مطرح میشود، افراد را به شدت آزرده میکند. در این طیف، جوانان هم هستند.
*خب اینها واقعیتهایی است که وجود دارد و به هر حال مردم هم حق دارند از آنها مطلع شوند.
**من نمیگویم که نباید اصلاً مطرح شود و نباید با این واقعیتها برخورد کرد و نباید با این چیزها مبارزه کرد. اولاً ببینید خیلی از اینها آگراندیسمان میشود، بزرگ و چهرهپردازی میشود و ثانیاً خیلی از این موارد است که بعد از سیر نهایی قضایی انسان متوجه میشود که غیر از چیزی بوده که اول رخ نموده چه بسا افرادی تبرئه شوند. چه بسا جریانی بوده که به هر حال به دلایل دیگری در این حد به عنوان یک حادثه نفرتآور مطرح شده. به هر حال پدیدههایی است در جامعه ما که بعد از تحقیق کامل و رای نهایی و قضاوت نهایی دادگاهها باید رویش اظهارنظر شود و انعکاس یابد. پدیدهای در حد اتهام اولیه است و هنوز ثابت نشده. مثلاً فرض کنید ارتباط دو جنس مخالف با هم برخلاف موازین شرعی و اخلاقی. این در حد پدیدهای است که خبرش هست و هنوز بررسی نشده که آیا پشت این قضیه توجیهاتی وجود داشته و لحاظ جریانات شرعی و اخلاقی شده بوده و به هر حال چیز موجهی بوده یا نه؟ به هر حال دادگاه حکم میدهد. و در نهایت اگر دادگاه به نتیجه رسید که خلاف بوده، حکمش صادر میشود و آن موقع قابل انعکاس است ولی وقتی در حد اتهام است دامن زدن به آن اشاعه فحشا است و خوشایند نیست و افراد فرهیخته و منزه آن را برنمیتابند. در جلد هفتاد و دوم بحار صفحه 255 باب غیبت روایتی است بدین شرح: محمدبن فضیل از امام موسی ابن جعفر(ع) روایت کرده به حضرت عرض کردم برادران من درباره یکی از دوستانم چیزهایی میگویند که من آنها را خوش ندارم. چون از او میپرسم خودش منکر میشود در حالی که کسانی که به من خبر دادهاند مردمان ثقه و مورد اطمینانی هستند. حضرت فرمود گوش و چشمت را در مورد برادرت تکذیب کن. اگر 50 نفر سوگند بخورند و او به تو برخلاف آنها چیزی بگوید او را تصدیق کن و آن 50 نفر را تکذیب کن و مبادا درباره او مطلبی پخش کنی که خلاف مروت باشد و او را خوار دارد و به شخصیت او آسیب برساند. در این صورت تو از کسانی خواهی بود که خداوند درباره آنها میفرماید: «ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم فی الدنیا و الاخره».
ولی متاسفانه دوستانی هستند که به صرف اینکه خبر حادثهای این چنینی را به دست میآورند، بزرگ میکنند، افرادش را متهم میکنند، کارهایی میکنند که بعدها چه بسا مجبور باشند عذرخواهی کنند و جبران. عدهای هستند که از این فضاها آزرده شدهاند. نحوه مطرح کردن و کم و کیف انتشار این قبیل خبرها مهم است. یا مثلاً فرض کنید ما در جریان محاکمه آقای کرباسچی از معدود رسانههایی بودیم که هیچ خبری را منعکس نکردیم. بهرغم اینکه جریان دادگاهی که هنوز حکم نهاییاش مشخص نشده و معلوم نیست که چه کسی متهم واقعی است و حکمش چیست، دادگاه را تلویزیون پخش کرد.
*این حق مردم نیست که بدانند چه اتفاقی دارد میافتد؟
**حق مردم این است که در نهایت بفهمند نتیجه دادگاه چه بوده است. بله این خبر اولیه است که ایشان رفتهاند زیر سوال. مردم هم کنجکاو هستند. دادگاه وقتی حکم نهاییاش رسید، آن موقع حق مردم است. ولی تا وقتی که هنوز به آن مرحله نرسیده، دامن زدن به یکسری مباحث اینچنینی...
*با این استدلال پس میشود دادگاهها را غیرعلنی برگزار کرد...
**کسانی که طالب این خبرها هستند میروند به دادگاه. منتها در حد عموم، جامعه را دچار تنشی اینچنینی کنیم... نمیدانم چقدر به مصلحت است.
*حاج آقا شما چقدر خودتان را ژورنالیست میدانید؟
**همان قضیه دادگاه آقای کرباسچی را نگاه کنید. افراد بسیاری بودند که در آن جریانات متهم میشدند. بسیاری از کسانی که در پرونده آقای کرباسچی متهم شدند و جامعه علامت سوال روی آنها گذاشت، به غیر از خود آقای کرباسچی که نهایتاً ایشان هم میزان محکومیتش در دادگاه با آنچه قبلاً تصور میشد فرق میکرد، تبرئه شدند. این حرکتها روندشان یک نوع سرخوردگی در جامعه ما به وجود آورده. یعنی دامن زدن به جنجالها و پررنگ کردن بسیاری از چیزهایی که در آن حد شایسته نیست که پررنگ شود. جامعه سرخورده این جریانها، نسبت به امثال روزنامه اطلاعات احترام میگذارد و البته در انعکاس اخبار، ما عجلهای نداریم. ما خبرها را منتشر میکنیم اما در انعکاس خیلی از خبرها سعی میکنیم قبل از هرچیز به صحت و سقم خبر پایبند باشیم. در بسیاری از اظهاراتی که مسئولان میکنند و شتابزده مطلبی را بیان میکنند و ممکن است در بیان شتابزده مطلب نقصی در جملات و عبارات باشد که خوشایند یک مسئول نباشد که اصلاح نشده و ملاحظه نشده چاپ شود، دوستانی میخواهند که آن مطالب را عیناً منعکس کنند و طرف را افشا کنند که طرف در این حد از توان ابراز نظر است و... این را ما خدمت به نظام نمیدانیم که بگوییم مسئولان در این حد هستند. سعی میکنیم که این نقاط ضعف را انعکاس ندهیم یا مثلاً عجلهای نداشته باشیم در انعکاس مطلبی که نیاز به تجدیدنظر دارد. فکر میکنم این جهت گیریها باعث میشود که طیف سرخورده و طیف فضیلتطلب و در عین حال حقیقتطلب هم نسبت به روزنامه ما گرایش داشته باشند و این منحصر به عناصر معمر و بازنشسته نیست. عناصر فرهیخته اعم از جوان و میانسال هم هست.
*شما به عنوان مدیر یکی از بزرگترین موسسات مطبوعاتی ما، چند درصد خودتان را ژورنالیست میدانید و چقدر؟
**من هیچ ادعایی ندارم. موفقیتهای اطلاعات را نتیجه همکاران فرهیختگان و یارانی میدانم که در کنار ما ماندهاند.
*اگر قرار باشد تقسیم کنید، خودتان را چند درصد روحانی میدانید، چند درصد روزنامهنگار؟
**من به همان نسبتی که خودم را روحانی میدانم، به همان نسبت خودم را مسئول اداره یک رسانهای میدانم که رهبری به من واگذار کرده. چه امام، چه مقام معظم رهبری.
*آقای هاشمی در کتاب شان خاطرهای نقل کردهاند از اتفاقی که افتاده بود در روزنامه اطلاعات و منجر شده بود به توقیف یک روزه اطلاعات به دستور امام و اینکه شما گریستید، توضیح میدهید ماجرا چه بوده؟
**حقیقت این است که ما در روزنامه اطلاعات جانبداریها و حمایتهایی از مهندس موسوی داشتیم. بعضی نقطه نظرهای اقتصادی که کمکی به ایشان میکرد را کار میکردیم. سعی میکردیم نقطه نظرهای استاد مطهری را کار کنیم. اگر خاطرتان باشد در دورانی جریانی در دولت داشت دخالت میکرد، در جلسههای هیات دولت داشت حضور پیدا میکرد. مرحوم «آقا سیدمنیر شیرازی» را دعوت کرده بودند به جلسه هیات دولت تا با تنی چند از مدرسین حوزه نسبت به نقطهنظرات اقتصادی دولت میرحسین موسوی ارشاداتی داشته باشند و آقای موسوی هم مظلوم و غریب واقع شده بود. از طرفی حجب و صمیمیتاش مانع میشد که بخواهد جلوگیری کند از حضور دوستانی که میآیند و از طرفی با آرمان و جهتگیری روشن ایشان این موضوع برخورد داشت و در نهایت امام در آن جریان از مهندس موسوی حمایت کردند. ما آن موقع فکر کردیم نقطهنظرات اقتصادی شهید مطهری را اگر عرضه کنیم، میتواند کمکی باشد به جریانی که مهندس موسوی از آن حمایت میکرد. بعضی از نقطه نظرات مرحوم مطهری را انتخاب میکردیم همان ایام هم مصادف شده بود با سالگرد شهادت ایشان و مناسبتی داشت. این مباحث را ما در صفحات لایی روزنامه چاپ میکردیم. تصادفاً یک روز در یکی از این لاییهایی که این مباحث در آن مطرح شده بود، یک جمله خیلی سخیفی به اشتباه چاپ شده بود، گزارهها جابه جا شده بود و هیچ کار هم نمیشد کرد و نمیشد اجازه توزیع داد.
*کی فهمیدید این اشتباه رخ داده؟
**صبح روز بعد. لایی روزنامههای بعدازظهر شب قبل چاپ میشود. صبح زود در تهران در کیوسکها توزیع میشود و بعدازظهر هم که روزنامه رویی در میآید، لاییها را میگذارند لایروییها و میدهند به مشتری. آن وقت که دیدیم چنین اشتباه فاحشی هست، فوری به سازمان پخش تذکر دادیم که سریعاً بروند هرچه لایی هست، جمع کنند. رفتند و هر چه لایی بود، آوردند، لاییها را مجدداً چاپ کردیم و لایی جدید را با روزنامه عصر توزیع کردیم. دوستانی که مسئول توزیع روزنامه بودند شاید بی احتیاطی کرده بودند. به این دلیل که نگران بودند نکند لاییهای قبلی مانده باشد و آنها توزیع شود، در منطقه جماران و شمیرانات اصلاً لایی را توزیع نکردند. روزنامه بدون لایی رفته بود. امام هم دیده بودند روزنامه لایی ندارد در عین حال در تیترهای صفحه اول که گزارش صفحههای دیگر هم در آن هست، اشارهای داشته که مطلب آقای مطهری در صفحه فلان چاپ شده. ایشان به آقای انصاری، محمدعلی انصاری میگویند که شما بروید اطلاعات دیگری بخرید. ایشان هم میروند میگردند، روزنامه اطلاعات لایی دار پیدا نمیکنند. جماران، نیاوران، تا میدان تجریش میآیند و میبینند لایی ندارد. تا اینکه میرسند به خیابان ولیعصر نزدیک جام جم روزنامه ای با لایی پیدا میکنند و برای امام میبرند و این گزارش را هم میدهند که اطلاعات در این مناطق لایی نداشته. امام در آن لحظه احساس میکنند که ما ایشان را سانسور کردهایم. ما عمداً روزنامهای را توزیع کردهایم که لاییاش در اختیار ایشان قرار نگیرد و برای اینکه در اختیار ایشان قرار نگیرد، کلاً در آن منطقه لایی را توزیع نکردهایم. حالا این لایی چه مطلبی دارد؟ راجع به مبانی اقتصادی شهید مطهری. البته بخشی از این مبانی در کتابی منتشر شده بود که آن کتاب را عدهای از قم فشار آورده بودند و امام پذیرفته بودند که تجدیدنظر شود روی این کتاب و فعلاً چاپ آن کتاب متوقف شود تا اینکه اعلامنظرهای بعدی شود. چون این همان دیدگاهی بود که امام هنوز اجازه نشرش را نداده بودند و دستور بررسی پیرامونش را داده بودند، ایشان فکر کردند ما برای جلوگیری از آگاهی ایشان نسبت به نشر چنین مطلبی، سعی کردهایم امام روزنامه را نبینند. تعبیری هم داشتند که خیلی زیبا بود، گفتند؛ «دوستان معاملهای را که استالین با لنین میکند، با من میکنند؟» میدانید که پایان زمامداری لنین، دورانی بود که او در بایکوت بود و در سانسور قرارداده بودند. استالین برای اینکه لنین از بعضی مسائل خبردار نشود روزنامههای ویژه برای او چاپ میکرد ولی نشریه اصلی در سطح جامعه منتشر میشد. امام فرموده بودند که دوستان فکر کردهاند با من میتوانند این معامله را بکنند. باید توجه داشته باشند که من آن جور نیستم و تا بررسی نهایی دستور متوقف کردن انتشار روزنامه را دادند. آقای انصاری به من زنگ زدند روز بعد، حدود ساعت 11 که امام گفته اند اطلاعات تا اطلاع بعدی منتشر نشود. البته آن روز اطلاعات در واقع منتشر شده بود. تا شهرستانها رفته بود و فقط در تهران هنوز توزیع نشده بود. برای همین انعکاس شدید و زیاد پیدا نکرد که اطلاعات منتشر نشده اما روز بعدش به شدت منعکس شد. طبیعی بود که قبل از هرچیز برویم خدمت امام.
*و پادرمیانی آقای هاشمی هم جواب نداد؟
**قدغن کرده بودند که چند روز هیچ کس در این زمینه با ایشان صحبت نکند. حاج احمدآقا هم غایب شده بود و طبیعی بود که ما به آقای هاشمی متوسل شویم، به آقای خامنهای که آن زمان رئیسجمهور بودند متوسل شویم، به مهندس موسوی متوسل شویم. کسی که بیش از همه رنج برد، مهندس موسوی بود. رئیس دولت بود و او تبعات توقیف یک روزنامه را میدانست که چیست، انعکاسهای بیرونی و خارجی این اتفاق را. به همین ترتیب مقام معظم رهبری، به همین ترتیب آقای هاشمی رنج میبردند از اینکه پدیدهای اینچنینی اتفاق افتاده و همه هم اذعان داشتند که ما در این زمینه بیتقصیر هستیم و دلشان میخواست کاری کنند. اما امام بنای این را داشتند که حتماً این برخورد انعکاس داشته باشد. یعنی این تذکر و این تنبیهی که دارند میکنند به خاطر حرکتی اینچنینی که احتمال میدادند در آن شیطنت باشد. تمایل داشتند که خیلی قاطع و تاثیرگذار عمل کنند. تا اینکه توضیحها داده شد. آقای هاشمی رفتند با ایشان صحبت کردند، آیتالله خامنهای صحبت کردند و به هرحال امام به نقطهای رسیدند که این تنبیه تاثیر خودش را گذاشته و طبیعتاً جا دارد که دیگر گذشت شود. البته در این قضیه مساله دیگری هم بود. دقیقاً وقتی اتفاق افتاد که توطئه نظامیحزب توده کشف شده بود و عناصر حزب توده را همه جا میگرفتند و خیلی از جریانات سیاسی آن موقع معتقد بودند، هم راست و هم لیبرال هم دوستان نهضت آزادی و هم دوستان راست، میگفتند این چپ رویهایی که اطلاعات و کیهان میکنند، اینها کارشان دست تودهایها است که از قدیم در این دو موسسه بودهاند و طبیعی بود که توی این قضیه اطلاعات یکدفعه متهم شود به اینکه به خاطر عناصر تودهای که در آن بودهاند، به خاطر گرایشات منفی که به هرحال وجود داشته، مشمول یک برخورد و یک توبیخ و یک انتقام میشد و این خیلی رنجآور بود و همین اطلاع را هم به امام داده بودند که شما در موقعیتی این برخورد را با فلانی و روزنامه اطلاعات کردهاید که جریاناتی وجود دارد امام گفته بودند که قبول دارند و جبران خواهند کرد.
*این اتفاق افتاد؟ امام دلجویی کردند؟
**بله. البته من در وقتش که امام اجازه انتشار دادند، وقتی گرفتم و رفتم خدمتشان البته بلافاصله هفته بعدش من استعفا دادم و به مرحوم حاج احمد آقا گفتم که ببینید نمایندهای که عملکردش تا این حد نامطلوب باشد که روزنامه تحت نظارتش توقیف شود، این فرد دیگر شایستگی ادامه کار را ندارد. بگذارید دیگر من نباشم. ایشان گفت نه. ادامه بدهید شما. امام هم نظرشان همین بود. بعد وقتی را تعیین کردند و خدمت امام رسیدیم. ما رفتیم خدمت امام و دوستانمان را هم بردیم. آقای جلال رفیع، آقای سعید اسماعیلی آن زمان بود، آقای ستاری بود، آقای شیرزاد بودند، آقای دکتر شیرانی بودند، مرحوم نیری بود، خدمت امام گفتم که آنچه به عنوان نقیصه و مواردی که شما را آزار داده در روزنامه اطلاعات مسببش شخص من است و آنچه به عنوان خدمت و به عنوان ادامه کار سالم و صحیح است رهین این مجموعهای هستیم که الان خدمت شما هست. بهرغم این اعتقادی که من داشتم که اگر از قبل از ما توضیح میخواستید و ما توضیح میدادیم، شما قانع میشدید و قضیه این جور منعکس نمیشد، به اینجا منجر نمیشد، معذلک با توجه به اینکه همیشه در تمام تصمیمگیریها و حرکتهایی که شما داشتهاید، حکمت بوده و مصلحت، ما تصمیم شما را به دیده منت میگذاریم. قبول میکنیم و از شما عذرخواهی میکنیم. امام با یک تعبیر بسیار زیبایی تفقد کردند نسبت به همه، ما را دعا کردند و خدمات گذشته را ذکر کردند.
*چگونه دلجویی کردند؟
**آن روز برای اینکه کاملاً از ما دلجویی بشود مرحوم حاج احمد آقا توصیه کرد که جملهای که امام در تقدیر از خدمات گذشته من بیان میکنند هم در خلاصه خبر رادیو، هم در مشروح خبر به صورت برجسته منعکس شود. خب این کار خیلی تاثیرگذار بود. آن روز من تصادفاً در مجلس بودم و اخبار ساعت دو رادیو را در مجلس از بلندگو پخش میکردند و همه به من گفتند خب مبارک است اما یکی از نمایندگان خیلی شیرین به من گفت که خیلی مغرور نشو عین همین تعابیر را امام در مورد «زید و امر» هم داشتند.
*حاج آقا از زمانی که شما به روزنامه آمدید تا امروز بهترین خبرنگار اطلاعات چه کسی بوده با معیار خودتان.
**نمیخواهم تبعیض قائل شوم. یکی از دوستانی که خیلی با صداقت با ما کار کرد آقای رضا اسماعیلی بود که متاسفانه حالا به دلیل خستگی یا آزردگی با ما همکاری نمیکنند. ایشان اخیراً مسئولیت بالایی در تحریریه داشتند اما هنوز هم برای من معلوم نیست که چرا ایشان خیلی زود خسته شدند.
* خسته شدن...؟
**حالا ما ناامید نیستیم.
*آقای دعایی چرا نویسندگان برجسته روزنامه اطلاعات کار مطبوعاتی را ادامه ندادند و عموماً کسانی که در اطلاعات رشد کردند یا به عالم سیاست وارد شدند یا حوزههای غیرمطبوعاتی دیگر؟ البته استثناهایی مثل گل آقا هم وجود دارد.
**همه اینطور نبودند، مثلاً آقای مهاجرانی هنوز هم آمادگی نوشتن دارند یا خانم کدیور نماینده مجلس شدند بعد از نمایندگی هم در اطلاعات بینالملل همکاری را ادامه دادند.
در روزگاری نزدیک به هشتاد، نود درصد نشریات در ایران چاپ منتشر میشد...
بله، به جز روزنامهها 90 درصد نشریات را چاپ میکردیم. هر چه که مجوز ارشاد داشت؛ صنعت حمل و نقل، دنیای سخن، دانشمند و"در نتیجه در سالهای 60 تا 61 همه بدهکاریمان را پرداخت کردیم. حتی بعدها 500 میلیون تومان پسانداز داشتیم که به کمک آن برای همکارانمان خانه تهیه کردیم.
*برای راهاندازی اطلاعات چقدر هزینه کردید؟
**اوایل دهه 70 نزدیک به 40 میلیارد تومان برای ساختمان جدید هزینه کردیم که 20 میلیارد تومان تاسیسات چاپ خریدیم و همین مقدار هم برای ساختمانها هزینه کردیم. الان هم ما بدهی نداریم اما نیازمند سرمایهگذاری برای ماشین آلات چاپ ورق هستیم.
*از دورهای که اینجا بودید این رقابت دیرینه که بین کیهان و اطلاعات بود چقدر ادامه پیدا کرد؟ اصلاً از وقتی که شما آمدید هیچ میلی به رقابت داشتید؟
**به هر حال روزنامهها دلشان میخواهد که با هم رقابت سالم و مثبتی داشته باشند.
*به نظر از آن رقابت تنگاتنگ چیزی نمانده.
**خوب درست است از اول این رقابت بوده، اصلاً شاه، کیهان را برای رو کم کردن اطلاعات تاسیس کرده. هر دو روزنامه حتی در بهترین دوران ارتباطی آنها یعنی در دورانی که آقای خاتمیمسئول کیهان بود و صمیمیبودیم، طبیعتاً مایل بودند که خبری را از کیهان نخورند یا مصاحبه ویژهای را داشته باشند. خوب این رقابتها وجود دارد برای کیفیت بخشیدن و ارتقای کار، منتها به صورت زشت و ناگوار که به هم «رو نمیدهند» یا برای هم «بزنند» فکر نمیکنم، الان چنین چیزی وجود ندارد. خوب خاطرات کوتاهی هم همکاران ما در مورد کیفیت خبرزدگی به هم داشتند. یکی از خاطرههایی که بچهها نقل میکنند یک مصاحبه ویژهای بوده که یک مسئول قضایی انجام داده. خبرنگار کیهان آنجا نشسته بوده و بچهها هر چه تلاش کردند نتوانسته بودند با او تماس بگیرند و مصاحبهکننده از عصبانیت گوشی را روی زمین میگذارد، و در همین حال که تلفن به روزنامه اطلاعات وصل بوده است و هر چه صحبت میکردند خبرنگاران اطلاعات میشنیدند و تمام مصاحبه را منتقل کردهاند به روزنامه اطلاعات و در هنگام چاپ توضیحی هم در این مورد نداده بودند.
*چرا اطلاعات دیگر ستون نویسان ثابت ندارد؟ مثل زمان آقای مهاجرانی و آقای حجتی کرمانی؟
**خوب آقای مهاجرانی که هجرت کردند و زمانی هم که در ایران بودند خودشان ادامه نمیدادند.
*نه منظور به طور مثال بود مثلاً کسی مثل گل آقا نیامد که طنز بنویسد؟
**ما دلمان میخواست در آن سطح میآمد و با ما ادامه میداد ولی ما طنزنویسان موجود را در آن سطح ندیدیم، البته خیلیهاشان قابل احترام هستند ولی سطح آنها را در آن پختگی و در آن جامعیت نمیبینم.
*ولی اطلاعات هنوز مایل هست که ستوننویس ثابت داشته باشد؟
**بله البته هستند کسانی که ادامه میدهند مثل آقای رفیع که تازه شروع کرده.
آقای حجتی هم خودشان به علت ملاحظاتی که دارند و گاهی شاید افسردگی، البته ایشان اشتغال جدیدی هم پیدا کردند که به آن دلیل هم کمتر ما در خدمتشان هستیم. در واقع دارند آثار گذشته خودشان را جمع میکنند و یک مجموعه آثار بیرون میدهند.
*شما خودتان در آیندهتان میدیدید که بخش اصلی کارتان کار رسانهای باشد؟ ظاهراً از زمانی که امام به عراق تبعید شده بودند در رادیو عراق برنامهای داشتید.
**قبل از آن هم در یک نشریه زیرزمینی که ارگان حوزه علمیه قم بود برای مبارزان حوزه علمیه قم به نام ماهنامه بعثت کار میکردیم. مدتی هم در بخش فارسی رادیو عراق برنامه داشتیم. بعد از آن هم موج اختصاصی گرفتیم به نام صدای روحانیت مبارز ایران که کار رسانهای تبلیغی بود. بعد از آن هم که به روزنامه اطلاعات آمدم.
*زمانی که به شما پیشنهاد شد به روزنامه اطلاعات بیایید خودتان هم همچنان به کار رسانهای علاقهمند بودید یا ترجیح میدادید بعد از انقلاب کار دیگری انجام بدهید؟
**اولین بار حاج احمدآقا پیشنهاد ویژهای به من دادند که با حکم بنی صدر به اطلاعات بیایم اما من قبول نکردم و گفتم عهد کردم که از آقا حکم داشته باشم و علت هم این بود که بنی صدر برای انتصاب دکتر یزدی از طرف امام خیلی مخالفت و حتی جسارت کرده بود که این چه رسمی است؟ مدیران مطبوعات را باید ارشاد تعیین کند نه کسی دیگر. آن موقع بنی صدر و دکتر یزدی هنوز اختلاف داشتند و به هم نزدیک نشده بودند. به همین دلیل تصور بنی صدر این بود که امام یک رسانه قوی را در اختیار رقیبش قرار داده است. امام برای جبران آزردگی بنی صدر پیشنهاد دادند که حکم من برای روزنامه اطلاعات را بنی صدر بدهد. میخواستند بنی صدر هم کاری را انجام بدهد که خودش گفته بود اشتباه است و انجام هم داده بود پای حکم من را امضا کرده بود. آقای بنی صدر هم از قبل با من آشنایی داشت یعنی رابط بنی صدر و امام در عراق من بودم. اولین بار بنی صدر را من بردم خدمت امام و نوشتههایش را هم توسط من میفرستاد برای امام. اصرار داشت که امام نوشتههایش را بخواند و نظر بدهد. امام هم فرمودند نوشتههای شما را باید دوبار خواند یک بار خواند که فهمید چه میگویی و بار دوم خواند که ببینی درست میگویی یا نه؟ انتقاد امام به پیچیدهنویسی بنی صدر بود. به هر حال من با دو حکم به اطلاعات رفتم هم حکم امام و هم بنی صدر.
*نگفتید که راضی به کار رسانهای بودید یا خیر؟
**بله. بودم اما سالها ایران نبودم. همان موقع هم گفتم؛ «ببین «آقای حاج احمد آقا» من اگر بخواهم به اطلاعات بروم احتیاج به نیرو و تیم دارم. من میروم سراغ آقای بهشتی و هاشمی و آقای خامنهای و از اینها کمک میگیرم بعد نگویید چرا؟» ایشان هم گفت؛ «نه اشکالی ندارد.» برای اولینبار خدمت مقام معظم رهبری و آقای بهشتی رفتم ایشان هم مهندس موسوی را معرفی کردند که آن موقع سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی بود. ما در هیات رئیسه مجلس قراری گذاشتیم و راهنماییهای سودمندی به من کرد یکی از راهنماییهای خوب ایشان این بود که سردبیر در تحریریه یا نزدیکترین محل به تحریریه بنشیند. به هر حال ایشان سعید اسماعیلی و جواد مظفر را هم معرفی کردند. آقای اسماعیلی به عنوان سردبیر با تیم وارد تحریریه شد. نیرویهای جدید تا شش ماه هم از ما حقوق نگرفتند.
*چرا؟
**چون اطلاعات آن موقع به مدیریت یک شورای کارگری ـ کارمندی اداره میشد که عموماً از عناصر چپ و مساله دار بودند اینها شایع کرده بودند که ما آمدیم «بخوریم و ببریم» و برای اینکه بهانه را از آنها بگیریم تا شش ماه حقوق نگرفتیم. در واقع من با یاری دوستان بود که توانستم اطلاعات را اداره کنم.
*نمیخواهید در کوتاه مدت دستی به «سر و روی» اطلاعات بکشید؟
**نمیخواهیم روزنامه را که سنتاً عصر بوده، صبح چاپ کنیم اما توزیع روزنامه عصر در همان روز کمیمشکل است. برای جبران این نقیصه دو چاپ از روزنامه داریم که چاپ اول را قبل از ظهر به استانهای دورافتاده میرسانیم و اگر خبر خیلی مهمی باشد به چاپ دوم در تهران اضافه میکنیم. قیمت را هم اضافه نمیکنیم چون جفا است. در مورد قطع روزنامه قبول داریم که باید اصلاح بشود اما منتظر ماشینهای چاپ جدید هستیم. همان طور که شما گفتید خوانندگان ما کهنسالان هم هستند و ما احترام و منزلت آنها را رعایت میکنیم و به سلیقه شان احترام میگذاریم.
*حاج آقا جوانها دوست دارند اطلاعات جوانپسند بخوانند...
**ما در خدمت شما هستیم.