مشهور است که شخص «جو بایدن» رئیسجمهور آمریکا با شخص «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر رژیم صهیونیستی اختلاف عمیق و گسترده دارد و از این رو تا مهرماه سال جاری، یعنی حدود سه سال پس از انتخاب شدن به ریاستجمهوری، او را به دفتر خود راه نداده است[...]
مشهور است که شخص «جو بایدن» رئیسجمهور آمریکا با شخص «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر رژیم صهیونیستی اختلاف عمیق و گسترده دارد و از این رو تا مهرماه سال جاری، یعنی حدود سه سال پس از انتخاب شدن به ریاستجمهوری، او را به دفتر خود راه نداده است. ما فعلاً در پی ارزیابی «آنچه گفتهاند» نیستیم، اما بهطور کلی میتوانیم بگوییم اگر اختلاف عمیقی هم بین این دو و نیز بین دموکراتهای آمریکا و لیکودیهای اسرائیل وجود داشته باشد، اختلافی اساسی بین این دو دولت بر سر مهمترین مسئله مد نظر ما، یعنی فلسطین وجود ندارد. نه اینکه در این زمینه بین این دو حزب و حتی بین آمریکا و رژیم صهیونیستی اختلافی وجود ندارد، حرف این است که اختلاف آنان در موضوع فلسطین اساسی نیست.
موجودیت رژیم صهیونیستی برای آمریکا موضوعی خدشهپذیر نیست کما اینکه عدم تشکیل کشورـ و نه دولتـ فلسطینی هم برای واشنگتن موضوعی خدشهپذیر نیست. نشانه واضح این دو گزاره این است که وزرای خارجه و دفاع بایدن به محض وقوع عملیات فلسطینی طوفانالاقصی به همراه محموله موشکی به تلآویو آمدند و رئیسجمهور آمریکا در همان روز با صراحت گفت، حماس اولاً به آمریکا حمله کرده است و سپس به اسرائیل! خود بایدن که گفته میشد نتانیاهو را به دفتر خویش راه نمیداده، سه روز پس از طوفانالاقصی به تل آویو و دفتر نتانیاهو آمد و پشتیبانی قطعی خود را از اسرائیل اعلام کرد. از آن طرف آمریکا در طول دوره جنگ غزه، هر روزنهای را که میتوانست کمکی به ساکنان این باریکه بکند، مسدود کرد.
دلیل حمایت قاطع آمریکا از رژیم غاصب طی ۷۵ سال گذشته معلوم است. رژیم صهیونیستی، ابرپروژه غرب با محوریت آمریکا برای مهار جهان اسلام به نفع آنان است، کما اینکه این مطلب بارها در اظهارات و مقالات و اسناد آشکار و محرمانه آمریکا و انگلیس آمده است. خود نتانیاهو هم در اثنای جنگ غزه اعلام کرد، اگر ما در جنگ با حماس شکست بخوریم، جهان متمدنـ یعنی پروژه غربـ شکست میخورد.
اساساً تلاش برای تأسیس رژیم صهیونیستی در اوایل قرن گذشته میلادی ارتباط مستقیمی با تلاش غرب برای فروپاشی امپراتوری مسلمان عثمانی در همین مقطع دارد. غرب از بازخیزی قدرت مسلمانان به شدت بیمناک بود و از این رو رژیم صهیونیستی را برای رفع دائمی این نگرانی ایجاد کرد. حدود ۱۲۰ سال از زمان آغاز تلاش غرب در ایجاد یک دولت خشن یهودی در قلب جهان اسلام میگذرد و حدود ۷۵ سال از زمان تأسیس این موجود بیرحم گذشته است و اکنون جای این پرسش وجود دارد که آیا با گذشت ۱۲۰ و ۷۵ سال، از نگرانی غرب درباره بازسازی قدرت مسلمانان کاسته شده است؟ پاسخ این پرسش را دو رخداد راهبردی داده است؛ انقلاب اسلامی ایران و متعاقب آن جبهه مقاومت. پس نگرانی بیشتر هم شده است.
نگرانی آمریکا از روند جنگ غزه
شاید در آغاز هجوم سنگین زمینی، هوایی و دریایی که پس از ۲۰ روز بمباران شدید شمال غزه، یعنی پنجم آبان ماه روی داد، آمریکا هم باور داشت که ارتش صهیونیستی میتواند حماس را نابود کرده و برای همیشه به مقاومت فلسطینیها خاتمه داده و از این طریق ضربه اساسی به مقاومت منطقهای هم بزند، اما پس از سه هفته که جنگ غزه به آتشبسـ ۲۶ آبان تا سوم آذرـ ختم شد و هیچ یک از اهداف چهارگانه رژیم صهیونیستی شامل نابودی حماس، تغییر ترتیبات اداری غزه، کوچ دادن ساکنان باریکه به سینا و آزاد کردن اسیران نظامی با وجود کشتار حدود 12 هزار زن و کودک و سالمند و ویرانسازی حدود 30 هزار واحد مسکونی و خدماتی محقق نشد، باور به اینکه تهاجم نظامی نتیجهبخش است، در آمریکا رنگ باخت و از تعدیل طرح رژیم غاصب صحبت به میان آمد.
در عین حال، غرب و به ویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی از آنجا که محقق نشدن اهداف رژیم صهیونیستی در جنگ را برای خویش دارای پیامدهای بسیار وخیم ارزیابی میکردند، پایان دادن به جنگ را به صلاح خود ندانسته و به امید دست یافتن به نتیجهای که از سطح آسیبپذیریشان بکاهد، ادامه جنگ را تجویز کردند و حمایت آمریکا کماکان با شدت ادامه یافت.
در این بین، آمریکاییها طرحی را ارائه کردند که شامل اداره غزه به دست دولت جدید خودگردان، تضمین امنیتی برای عدم تهدید اسرائیل از غزه، آزادی اسرا و توافق بر سر دو دولتی میشد. در این طرح ظاهرا دیگر صحبت از نابودی حماس نبود؛ ولی اگر اجرا میشد، نابودی حماس را هم در پی داشت؛ از این رو با واکنش تند فلسطینیها مواجه شد و عملاً به جایی نرسید، ضمن آنکه رژیم صهیونیستی هم بحث دو دولتی و اداره غزه به دست خودگردان را قبول نداشت، چرا که آن را قادر به کنترل حماس و بقیه گروههای فلسطینی نمیدانست. به هر حال، در این مقطع حرف مشخص توافق شدهای میان آمریکا، رژیم صهیونیستی و دولتهای عرب وابسته به آمریکا، به ویژه سه کشور مؤثر عرب، یعنی مصر، عربستان و اردن به وجود نیامد.
مقاومت و سیاست تصعید
آنطور که آمریکاییها و صهیونیستها تصور میکردند میدان جنگ به غزه محدود نشد. سیاست محدود نگه داشتن جبهه به غزه برای جلوگیری از شکست رژیم صهیونیستی در برابر مقاومت غزه از سوی آمریکا دنبال شد. اسنادی وجود دارد که میگوید آمریکاییها به رژیم جنایتکار اطمینان داده بودند بدون نگرانی از محیط پیرامونی میتواند به هر نحو که لازم میداند در باریکه غزه بجنگد. به این دلیل آمریکا از یکسو مانع طرح هر قطعنامه ناظر به آتشبس در شورای امنیت شد و از سوی دیگر با ارسال چندین نامه به ایران نسبت به باز شدن جبههها به جمهوری اسلامی هشدار داد و در مواردی تهدید کرد. در همین راستا، به اسرائیل هم در برابر اقدامات حزبالله توصیه به خویشتنداری کرد. ضمن آنکه در همان روزهای اول جنگ غزه با جابهجا کردن ناوها و اعزام یک ناو هواپیمابر تلاش کرد مانع ورود اجزای مقاومت منطقه در حمایت از مردم و مقاومت غزه شود.
اقدامات نظامی و دیپلماتیک آمریکا چندان مؤثر واقع نشد و جبهه غزه عملاً باز شد و به لبنان، سوریه، عراق و یمن گسترش یافت.
حزبالله لبنان پس از تهاجم تمام عیار نظامی رژیم غاصب به غزه، بلافاصله وارد عمل شد و جبهه شمالی را گشود و تا امروز بدون وقفه منطقه شمالی تا عمق حدود ۳۰ کیلومتری شمال را زیر آتش گرفته و البته متحمل هزینههایی از جمله نثار حدود ۱۵۰ شهید شده است. اقدام حزبالله ضمن آنکه روحیه مقاومت را در غزه بالا برده، حدود یک سوم توان رزم زمینی، هوایی و دریایی رژیم را هم در شمال درگیر کرده است.
از آن طرف مقاومت عراق با حمله مداوم به پایگاههای آمریکا در سوریه و عراق که عدد آن از ۱۷۰ مورد فراتر رفته و نیز با حملات پیاپی به رژیم غاصب، جبهه شرقی را گشوده است. در این بین، یمنیها نیز از اوایل جنگ غزه وارد اقدامات پیوسته شده و جبهه جنوبی را روی رژیم باز کرده است.
تأثیر ویژه یمنیها بر جنگ غزه
یمن تلاش کرد تا جنگ غزه را به مسئله اصلی غرب و مشکل مشترک آن تبدیل کند؛ از این رو مقاومت یمن که در طول دوره اول جنگ منطقه جنوبی ایلات را زیر ضربات خود گرفته بود با شروع مرحله دوم جنگ، یعنی از چهارم آذرماه در سیاست حمایت از مردم غزه و با هدف متوقف کردن این جنگ روی کنترل دریای سرخ و تنگه راهبردی بابالمندب متمرکز شد.
آبراه دریای سرخ محل عبور حدود ۳۰ درصد کشتیهای کانتینربر و نفتکشهایی است که با اروپا در تردد هستند و حدود ۱۶ درصد تجارت جهانی را در خود جای داده است. کما اینکه نزدیک به ۸۰ درصد تجارت رژیم غاصب از این آبراه میگذرد.
مقاومت یمن از اثنای مرحله دوم جنگ غزه اعلام کرد اجازه تردد به کشتیهای صهیونیستی یا کشتیهای حاوی کالا به بنادر این رژیم را نمیدهد، بعد هم شروع کرد به هدف قرار دادن این دسته از کشتیها و عملا عبور آسان کالا برای غرب را هم تحت تأثیر قرار داد؛ به گونهای که بیشتر شرکتهای معتبر غربی ترجیح دادند به جای عبور از این آبراه از مسیر جنوب آفریقا و اقیانوس به شدت مواج اطلس استفاده کنند که این سیاست سبب افزایش حدود ۳۰ درصدی هزینههای حملونقل و بیمه شد و فشار زیادی به اقتصاد اروپا وارد کرد.
آمریکا به دلیل آنکه آزادی کشتیرانی را در مشت خود قرار داده و از این طریق سالانه میلیاردها دلار از تجارت بینالملل سود میبرد و در ضمن آزادی کشتیرانی نماد مهم ابرقدرتی آن بود، ابتدا تلاش کرد با شکل دادن به اتحاد نظامی علیه یمن مانع اقدامات مقاومت یمن شود؛ ولی از آنجا که این سیاست با همراهی نکردن کشورهای مؤثر بینالمللی و منطقهای مواجه شد، با دادن امتیازاتی به روسیه و چین قطعنامهای را مبنی بر محکومیت اقدامات یمن از شورای امنیت سازمان ملل به دست آورده و از فردای آن روز حمله به یمن را آغاز کرد، هر چند در قطعنامه مذکور چنین مجوزی صادر نشده است.
آمریکا تا کنون چهار نوبت به یمن حمله کرده که البته توأم با احتیاط و هراس بوده است. مقاومت یمن فاز کار خود را یک مرحله بالاتر برد و افزون بر کشتیهای مرتبط با رژیم، زدن کشتیهای آمریکایی را هم در دستور کار خود قرار داده و طی سه نوبت علیه آنها به حمله دست زده است.
پس از شروع حملات آمریکا به یمن، بسیاری از مقامات آمریکایی از جمله نمایندگان کنگره درباره بینتیجه بودن حملات نظامی آمریکا و هزینههای زیاد آن به دولت آمریکا هشدار دادهاند. مقامات کشورهای آسیب دیده اروپایی از جمله مقامات انگلیس اعلام کردهاند راه تداوم امنیت کشتیرانی در دریای سرخ، توقف فوری و دائمی جنگ در غزه است.