صبح صادق >>  جبهه >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۱:۳۹  ، 
شناسه خبر : ۳۶۰۸۱۱
خلیل تمایل نداشت در زمان طاغوت به سربازی برود و به رژیم خدمت کند. برای همین، نذر حضرت ابوالفضل(ع) کردیم تا به سربازی نرود. وقتی پزشکان او را معاینه کردند، تشخیص دادند که او باید معاف شود. بدین‌گونه آرزویش عملی شد و ما نذرمان را اجابت کردیم؛ اما با شروع انقلاب اسلامی خلیل یکی از مبلغ‌های اندیشه‌های انقلاب در بین اقوام بود؛ او با شروع جنگ تحمیلی لباس رزم به تن کرد و وارد میدان مبارزه شد.
خلیل در عملیات والفجر8، در درگیری تن به تن به دلیل اصابت سرنیزه دشمن به دست و شکمش،سخت مجروح شد و از حال رفت. همه فکر می‌کردند که خلیل شهید شده است. برای همین، او را همراه اجساد به سردخانه بردند؛ اما در بین راه، از گرمای بدنش متوجه شدند که هنوز زنده است. بعد سریع وی را به بیمارستان منتقل کردند. پس از عمل‌های سنگین، هیچ‌کس امیدی به زنده ماندنش نداشت. وقتی به ملاقاتش رفتیم، گفت: «دعا کنید من در بیمارستان شهید نشوم. دوست دارم در جبهه بمیرم.» او می‌گفت شهید شدن در خط مقدم برایم از عسل شیرین‌تر است.
پس از طی دوره درمان، با وجود اجازه ندادن پزشکان برای رفتن به جبهه، او که دیگر تاب ماندن در شهر را نداشت و در تب وصل جانان می‌سوخت، با این سخن، دل به جاده سپرد و راه کارزار در پیش گرفت؛ «اگر من بتوانم فقط دو انگشتم را تکان بدهم و ماشه را بچکانم، باز هم باید به جبهه بروم.»
صبح روز آخرین اعزامش، وقتی همسرم خداحافظی کرد و رفت، متوجه شدم که شال گردن و بلوزش را نبرده است. برای همین آن را برداشتم و به سپاه رفتم. به محض دیدنش گفتم: «بلوز و شلوارت را جا گذاشته بودی.» آن لحظه حالت عجیبی در چهره‌اش دیدم. بعد سریع مرا سوار ماشین کرد و به خانه آورد و گفت: «تو باید زینب‌وار بچه‌ها را تربیت کنی.» گفتم: «تو داری می‌روی، ما را به چه کسی می‌سپاری؟ ما این‌جا غریبیم.» گفت: «تو را به خدا می‌سپارم و بچه‌ها را به تو. از آنها خوب نگهداری کن. اگر آمدم چه خوب و اگر نیامدم، آن هم دست خداست.» سرانجام خلیل در چهارمین غروب زمستان 1365 در جزیره ام‌الرصاص، طلوعی دوباره یافت و نامش در طومار عملیات کربلای4، جاودانه شد. جسم مطهرش اگرچه دو بهار چونان گوهر در صدف تربت جنوب پنهان بود، در نهایت با وداع یادگارانش «حسن، حسین، مهدی، معصومه، فاطمه و زینب»، تا بوستان شهدای نور بدرقه شد.
به نقل از همسر شهید «خلیل زال‌پولی»
 
شهید خلیل زال‌پولی در سال ۱۳۳۵ متولد شهرستان شهیدپرور نور در استان مازندران است. او عضو رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و در لشکر۲۵ کربلا و در رسته پیاده به اسلام خدمت می‌کرد تا اینکه در ۱۳۶۵/۱۰/۴ هجری شمسی در منطقه ام‌الرصاص و در عملیات کربلای 4 شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک این شهید عزیز پس از تشییع در گلزار شهدای مسجدجامع نور به خاک سپرده شد.