سال پیش یک روز مانده به اربعین حسینی، جمعه روزی، کنار جاده خاکی پر نخل «طریق العلماء» جایی که فرات با ما هممسیر میشد، وضو گرفتم و در گرمای ظهر جمعه و نسیم گرمی که میوزید، با چند تن از همراهان، نماز خواندیم.
لحظه قبلترش، قبل از وضو گرفتن با آب فرات، به ذهنم رسید چند صد سال قبل از من، شاید یکی از بزرگان سادات، گریزان از جور بنالعباس، وقتی در کوهها و روستاهای طبرستان خانه گزید، زن گرفت و بچهدار شد، احتمالاً تا مدتها بعد حسرت دیدار کربلا، نجف، کاظمین و مدینه و خانههای اجدادی را با خود به گور برد، چه رسد به اینکه بتواند در شریعۀ فرات وضو بگیرد و کنارش نماز بخواند و پیاده با عزت و احترام راهی کربلا شود...