از اواخر مهرماه سال ۱۳۶۱، کم کم امنیت عمومی بر کشور حاکم شد. بسیاری از موانع عبور و مرور خیابانی جمعآوری شد و روند پاکسازی در تهران سرعت بیشتری گرفت و در برخی از شهرهای مرزی و استانهایی، چون کردستان و آذربایجان غربی هم در دستور کار قرار گرفت. البته برخی مشکلات سازمانی و اداری بین نهادها و ارگانهای رسمی همچنان وجود داشت؛ به ویژه آنکه واحدهای تابعه این سازمانها نیز که در سه استان آذربایجان غربی، کردستان و کرمانشاه مستقر بودند، با یکدیگر چندان هماهنگ نبودند و اقدامات مربوط به جنگ شهری و ضد شورشگری، اغلب با سیاستهای محلی فرماندهان استان اجرا میشد. به این ترتیب، برای ایجاد هماهنگی بیشتر در برخورد با گروههای شورشی و برقراری امنیت در مناطق کردنشین ایران، قرارگاه حمزه سیدالشهداء با تلاش سپاه و ارتش و ژاندارمری جمهوری اسلامی در ارومیه، مرکز استان آذربایجان غربی تأسیس شد. «سردار حاجحسن رستگارپناه» در کتاب خاطرات خود در این زمینه آورده است: «در سال ۱۳۶۱ سلسله عملیاتهای هدفمند را با توجه به تأثیری که هم در منطقه و هم روی جمعیت داشت، با تدبیر و اندیشه بهتری دنبال کردیم. اولین عملیات ما در سال ۱۳۶۱ در مناطق کردنشین در روزهای اول این سال بود؛ چون در سال ۱۳۶۰ نتوانسته بودیم ضدانقلاب را بهطور کامل از بوکان بیرون کنیم، به همین دلیل در سیزده روز عید، با هدف پاکسازی محورهای عمقی بوکان عملیات اجرا کردیم. ضد انقلاب فکر نمیکرد که ما چنین توانی داشته باشیم، اما دو یا سه عملیات در سمت شرق و غرب بوکان انجام دادیم که همگی با موفقیت همراه بودند. در این عملیاتها عدهای از نیروهای ضدانقلاب کشته و تعدادی اسیر شدند و شمار زیادی از آنها هم از اطراف بوکان و میاندوآب آمدند و تسلیم شدند.»
در ابتدای این مبحث به پیچیدگی پاکسازی اشاره شد که در اینجا نمونهای از آن را ذکر میکنیم. آن زمان ضدانقلاب روی ارتفاعات مستقر شده بود و در نقطه بالای ارتفاعات، تیربار دوشکا مستقر کرده بود و هر تحرکی را رصد میکرد؛ لذا رزمندگان مجبور میشدند با استفاده از بالگرد هوانیروز منطقه را تحت کنترل بگیرند. سردار رستگارپناه در خاطراتش در این باره میگوید: «در هلیکوپتر ۲۱۴ بودم. سنگر ضدانقلاب را شناسایی کردیم و به طرف آنها رفتیم و با چند بار رفت و برگشت توانستیم سنگر گروههای ضد انقلاب را با راکت منهدم کنیم.» نیروهای رزمنده پیاده که در فاصله ۱۰۰ متری با ضد انقلاب بودند، وقتی انهدام سنگرها را مشاهده کردند، به وجد آمدند و کارشان را با روحیه خیلی بالا ادامه دادند؛ اما در این بین حادثه ناگواری هم رخ داد و آن، اینکه دو رزمنده به مینهایی برخورد کردند که ضدانقلاب اطراف سنگرهایش مینگذاری کرده بود. طی این حادثه یکی از آنها شهید شد و دیگری جانباز شد که هم اکنون در قید حیات است. آنچه در پاکسازیها مهم بود، مقاومت رزمندگان و سرعت و تسلسل عملیاتها بود که ضدانقلاب را وحشتزده و دیگران را بهتزده کرده بود.