اندیشه مهدویت در میان پژوهشگران غربی و شرقشناسان بزرگ جهان، موضوع مهمی برای بررسی درباره اندیشه شیعه بوده است. میتوان به چهرههای مهمی در دنیای خاورشناسی اشاره کرد که با پژوهش درباره غیبت و انتظار فرج، بخشهایی از تفکر شیعی را برای غربیان تشریح و تبیین کردهاند. در این گزارش آرای پنج پژوهشگر شناخته شده در حوزه اسلام و تشیع را بررسی میکنیم.
برنارد لوئیس:
مهدویت، موتور محرکه انقلابها
«برنارد لوئیس» (۲۰۱۸-۱۹۱۶) تاریخنگار پرآوازه بریتانیایی ـ آمریکایی، در کتاب «بحران اسلام» مهدویت را «سوختی ایدئولوژیک» برای جنبشهای شیعی میداند. او معتقد است، این آموزه در دورههای بحران، مانند انقلاب ایران، به عاملی برای امیدواری و بسیج مردم تبدیل میشود.
لوئیس به نقش فقها و مراجع تقلید به منزله حافظان و پاسداران دین اسلام و تشیع اشاره کرده و معتقد است، پیوندی عاطفی بین مردم و مراجع تقلید، بهویژه در انقلاب ۱۳۵۷ در ایران، براساس اندیشه مهدویت شکل گرفته بود. این پیوند نشان میدهد، مردم امامخمینی (ره) را بهنوعی نماینده امامزمان (عج) در دوران غیبت میدانستند.
او در کتاب «آخرالزمان در اسلام» تأکید دارد، مهدی در شیعه، هویتی تاریخی و مشخص دارد. به اعتقاد این خاورشناس انگلیسی، شیعیان معتقدند مهدی همان امام دوازدهم است که در سامرا متولد شد و در پنج سالگی غایب شد. این دقیقاً نقطه مقابل نگاه مبهم اهل سنت به مهدی است.
لوئیس منتقدانی هم داشت؛ «ادوارد سعید» او را به «تقلیل مفاهیم دینی به ابزارهای سیاسی» متهم میکرد، اما هوادارانش استدلال میکردند که تحلیلهای او برگرفته از مشاهداتش در جامعه ایران و دیگر جوامع مسلمان است.
هاینس هالم:
غیبت، راهی برای بقای شیعه
«هاینس هالم» ایرانشناس آلمانی، مهدویت را یکی از ستونهای اصلی الهیات شیعه میداند که حول محور امام مهدی (عج) و غیبت او شکل گرفته است. او توضیح میدهد که باور به غیبت امام دوازدهم و انتظار ظهور او، نهتنها یک آموزه کلامی، بلکه عاملی برای بقا و انسجام جامعه شیعه در طول تاریخ بوده است. به ادعای او غیبت امام دوازدهم پاسخی هوشمندانه به بحران رهبری در جامعه شیعه است. پس از شهادت امام حسن عسکری (ع)، شیعه با چالش جانشینی روبهرو شد. نظریه غیبت، با تبدیل امام دوازدهم به «امامی غایب»، این بحران را به فرصتی برای انسجامبخشی تبدیل کرد.
به گفته هالم، علما با تفسیر حدیثی از امامصادق (ع) که میگوید: «در دوران غیبت، به فقهای راستگو مراجعه کنید»، نهاد مرجعیت تقلید را بنیان گذاشتند. این ایده قرنها در اندیشه شیعه پرورش یافت که در شکل متعالی آن در انقلاب اسلامی ایران، در نظریه ولایت فقیه امامخمینی (ره) تجلی یافت.
هالم در آثار خود به ارتباط مهدویت با جنبشهای سیاسی شیعه اشاره میکند. برای نمونه، او انقلاب ایران (۱۳۵۷) را نمونهای از تأثیرگذاری مستقیم گفتمان مهدویت میداند.
دیوید کوک: گفتمان مهدویت و بسیج گروههای ناراضی
پژوهشگر آمریکایی در حوزه مطالعات آخرالزمان اسلامی، در آثار خود مفاهیم مهدویت در اسلام، از جمله در تشیع را تحلیل کرده است. او به منزله یک اسلامشناس غیرمسلمان، رویکردی تاریخی ـ تحلیلی به این موضوع دارد و بیشتر بر نقش مهدویت در گفتمانهای سیاسی ـ اجتماعی و آخرالزمانگرایی اسلامی تمرکز میکند. او معتقد است، باور به مهدی در تشیع، مشابهتهایی با مفاهیم آخرالزمانی در ادیان ابراهیمی (مانند بازگشت مسیح در مسیحیت) دارد، اما در بستر تاریخی اسلام شیعی، ویژگیهای منحصربهفردی پیدا کرده است.
کوک تفاوتهای بنیادین بین نگاه شیعه و سنی به مهدی را برجسته میکند؛ او در مقاله «مهدی در اندیشه اسلامی» توضیح میدهد که مهدویت شیعی بهدلیل پیوند با مفهوم امامت، از ثبات و عمق بیشتری برخوردار است.
کوک به نقش مهدویت در جنبشهای سیاسی ـ مذهبی معاصر اشاره میکند؛ او انقلاب ایران را نمونهای از اثرگذاری سیاسی گفتمان مهدویت میداند و معتقد است، شعارهایی مانند «امامخمینی، مهدی را یاری کن!» نشاندهنده پیوند بین انقلاب و انتظار فرج است. با این حال، او هشدار میدهد که برخی گروههای رادیکال (مانند طالبان یا داعش) نیز از روایات آخرالزمانی سوءاستفاده میکنند، هرچند این گروهها عمدتاً سنی هستند و ارتباط مستقیمی با مهدویت شیعی ندارند.
ویلفرد مادلونگ:
تحول تدریجی یک نظریه کلامی
«ویلفرد مادلونگ» اسلامشناس آلمانی، در کتاب «جانشینی محمد»، مهدویت را محصول تحولات سیاسی ـ کلامی شیعه میداند. او استدلال میکند که نظریه غیبت، پاسخ شیعه به سرکوب امامان از سوی خلفای اموی و عباسی بود: «وقتی امام یازدهم در سنین جوانی درگذشت، شیعه با بحران رهبری مواجه شد. نظریه غیبت، راهی برای زنده نگهداشتن امید به عدالت بود.»
او به تلاشهای متکلمان، مانند «شیخ مفید» و «سید مرتضی» اشاره میکند که غیبت را «آزمونی الهی» تفسیر کردند: «این علما استدلال میکردند که غیبت، ایمان واقعی را از تقلید کورکورانه جدا میکند.» مادلونگ همچنین نشان میدهد، چگونه فیلسوفان شیعه، مانند «ملاصدرا»، مهدویت را با مفاهیم فلسفی، مانند «انسان کامل» پیوند زدند.
مادلونگ در پژوهشهایش، مهدویت در شیعه دوازدهامامی را با باورهای مشابه در فرقههای دیگر (مانند اسماعیلیه و زیدیه) مقایسه کرده است. او توضیح میدهد که شیعه دوازدهامامی، برخلاف اسماعیلیه که به امامت مستمر و حاضر اعتقاد دارند، غیبت طولانی امام را پذیرفت و آن را به مثابه آزمونی الهی برای ایمان مؤمنان تفسیر کرد. در مورد زیدیه، او اشاره میکند که این فرقه (برخلاف شیعه امامی) به مهدویت به منزله یک آموزه مرکزی باور ندارد و بیشتر بر قیام امامان در برابر ظلم تأکید میکند.
اتان کوهلبرگ:
تأثیر ادیان ابراهیمی بر مهدویت
«اتان کوهلبرگ» شیعهشناس صهیونیستی، در مقاله «از امامیه تا اثنی عشریه»، ریشههای برخی مفاهیم مهدوی را در ادیان دیگر جستوجو میکند. او ریشه شکلگیری اعتقاد به امام دوازدهم و غیبت ایشان را به قرن چهارم هجری و همزمان با آغاز غیبت آن حضرت، مرتبط میداند. هرچند براساس روایات شیعه، مفهوم غیبت و انتظار برای فرج در احادیثی از امامان شیعه، مانند امام صادق (ع) و حتی حضرت محمد (ص) نیز مطرح شده است. با این حال، کوهلبرگ با بررسی اسناد تاریخی؛ مانند کتابهای حسنبن موسی نوبختی و سعدبنعبدالله قمی اشاره میکند که در این متون، اعتقاد به غیبت طولانی امام دوازدهم و تقسیم آن به دو دوره غیبت صغری و کبری بهطور واضح مطرح نشده است. به گفته او، این مفاهیم پس از قرن چهارم و با تلاش متکلمان شیعه، مانند شیخ صدوق و کلینی در کتاب «اصول کافی» تثبیت شدند.
به باور کوهلبرگ، علمای شیعه در دوره آلبویه (قرن چهارم هجری) با استفاده از علم کلام و استناد به قرآن و احادیث، غیبت امام دوازدهم را توجیه کردند. برای نمونه، آنها با تفسیر آیات قرآن، حضور حجت خدا بر زمین را اثبات کردند.
کوهلبرگ منتقدانی داشت که او را به تحریف تاریخ شیعه متهم میکردند.