خبر آمد، خبری در راه است
حسین شریعتمداری
۱- بیست و چند سال قبل بود که تصمیم گرفتیم همه پنجشنبهها به یاد مراد غایبمان حضرت بقیةاللهالاعظم - ارواحنا له الفداء- ستون ثابتی در کیهان داشته باشیم. در پی این تصمیم ستون سمت راست صفحه ۳ کیهان پنجشنبه را به درج نکتهها و سروده شاعران قدیم و معاصر درباره حضرتش اختصاص دادیم. نام ستون را «چشم به راه سپیده» نهادیم و به لطف خدای مهربان از آن هنگام تاکنون بیوقفه ادامه داشته است. نگارنده بر تارک ستون، خطاب به مولای بزرگوارمان نکته کوتاهی نگاشته بودم، که برای چند سال پیاپی، در صدر ستون جای داشت و امروز در یادداشت پیشروی به آن اشاره میکنیم. بخوانید!
۲- تو را غایب نامیدهاند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی. «غیبت» به معنای «حاضر نبودن»، تهمت ناروایی است که به تو زدهاند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمیدانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را میخوانند، ظهورت را از خدا میطلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر میشوی، همه انگشت حیرت به دندان میگزند و با تعجب میگویند که تو را پیش از این هم دیدهاند. و راست میگویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی، نام تو که به میان میآید، صاحبدلان «دل» از دست میدهند و قرار ازکف مینهند و قافله دلهای بیقرار روی به قبله میکنند و آمدنت را به انتظار مینشینند...
۳- اواخر سال 1355 بود. در بند 4 و5 و 6 زندان قصر که مخصوص زندانيان سياسي با محکوميتهاي سنگين بود، زندانی بودم. آن روزها سايه شوم رژيم آمريکايي شاه، آسمان ايران اسلامي را سياه کرده بود. هر صداي مخالفي اگر به گوش حراميان ميرسيد، در گلو خفه ميشد. زندانيان سياسي که محکوميتهاي بلندمدت داشتند هر از چند گاه ميان دو زندان قصر و اوين جابهجا ميشدند. سخن درباره خاطرهاي از مرحوم حاج حبيبالله عسگراولادي است که در زندان اوين دوران محکوميت خود را سپري ميکرد. مرحوم عسگراولادی را در نوجوانی دیده بودم آنچه از قول حضرت امام نقل میکرد، تکان دهنده، اما روحنواز بود. بايد آن روزهاي سياه را ديده باشي تا بتواني نقش خاطرهاي را که مرحوم عسگراولادي نقل ميکرد، بر لوح دل خود احساس کني... خاطره، مربوط به ديدار آن مرحوم با حضرت امام(ره) بود. در فاصله ميان آزادي امام- رضوانالله تعاليعليه- از زندان و تبعيد آن حضرت به ترکيه و سپس عراق... براي گزارش برخي از رخدادهاي ناگوار و کسب تکليف به قم رفته بود... ماجراي آن ديدار را، بعدها- بهمنماه 1387- در مقدمه يکي از يادداشتهاي کيهان آورده بودم... «با عجله آمده بود و سراسيمه، دغدغه جان او را داشت و پاسخي براي اين پرسش خود و دوستانش ميخواست، وظيفه ما چيست؟... اهل سخن بود و چندينبار هم آنچه را ميخواست بگويد، تمرين کرده بود اما وقتي او را ديد زبانش بند آمده بود. محو عظمت توأم با وقار و صلابت آميخته به مهرباني او شده بود. به جاي او، خميني(ره) سخن آغاز کرد؛ «شما را چه ميشود آقاي عسگراولادي؟ چه سعادتي بالاتر از اين که خون انسان در راه خدا ريخته شود... پس شما نميدانيد که قرار است به کجا برويم؟ بايد برايتان بگويم... امشب ميگويم...» برايش عجيب بود. امام(ره) بيآنکه او سخني گفته باشد، درباره موضوعي سخن ميگفت که عسگراولادي به همان منظور آمده بود. چند ماه قبل از آن روز، شاه به قم رفته بود ولي هيچيک از روحانيون مطرح و سرشناس به استقبال او نرفته بودند. وقتي شاه به محل استقرار خود رسيده بود، علت را جويا شده و متوجه شده بود امام خميني(ره) استقبال روحانيت از شاه را تحريم کرده بود. شاه که به شدت عصباني بود، گفته میشد در بازگشت به تهران دستور تهيه کيفرخواست عليه امام(ره) و محاکمه صحرايي! او را صادر کرده بود. آقاي عسگراولادي بعد از اطلاع از خبر، به نمايندگي از همرزمانش نزد امام(ره) رفته بود تا از يکسو اين خبر را به امام(ره) برساند و از سوي ديگر درباره تکليف خود و ساير مردم از ايشان سؤال کند. ولي امام(ره) پيش از طرح موضوع به آن پاسخ داده بود. امام راحل(ره) در ادامه همان ملاقات به آقاي عسگراولادي گفته بودند؛ «تصور نکنيد که مبارزه ما يکسال و دو سال و سه سال طول ميکشد، به دوستاني که حوصله اين مبارزه طولاني را ندارند، بگوئيد کنار بکشند. اين مبارزه چند دهه ادامه خواهد داشت... مبارزه ما محدود به جلوگيري از تصويب يک قانون، تغيير يک وزير و يا تغيير يک دولت نيست، مبارزه ما براي فراهم آوردن زمينه ظهور حضرتبقيهالله -ارواحنا له الفداء- است. ازهماکنون به شما بگويم که نهضت ما سه مرحله در پيش دارد. مرحله اول، اسلامي کردن ايران است. بعد از نجات کشورمان، از آن به عنوان يک پايگاه براي نجات ساير کشورهاي مسلمان استفاده ميکنيم و اين، يعني اسلامي شدن بقيه کشورهاي مسلمانکه مرحله دوم نهضت ماست... و مرحله سوم اين مبارزه، گسترش الگوي حکومتي اسلام به همه جهان است. در اين مرحله و هنگامي که همه ملتها با الگوي عدالتگستر و خداجوي اسلام ناب آشنا شدند ميتوانيم به حضرت بقيهالله - ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- عرض کنيم که جهان براي تشريففرمايي و قيام شما آماده است...».
۴- هنری کیسینجر، مشاور رئیسجمهور آمریکا در دهه ۷۰ میلادی میگوید؛ «آیتالله خمینی، غرب را با بحران جدی برنامهریزی مواجه کرد، تصمیمات او آنچنان رعدآسا بود که مجال هر نوع تفکر و برنامهریزی را از سیاستمداران و نظریهپردازان میگرفت... هیچکس نمیتوانست تصمیمات او را از پیش حدس بزند، او با معیارهای دیگری غیر از معیارهای شناختهشده در دنیای امروز سخن میگفت و عمل میکرد. گویی از جای دیگری الهام میگرفت، دشمنی آیتالله خمینی با غرب، برگرفته از تعالیم الهی او بود. او در دشمنی خود نیز خلوصنیت داشت».
۵- شبکه اول تلویزیون «بیبیسی- B.B.C. WORLD» در مجموعه مستندی با عنوان «قرندوم» که به بررسی رخدادهای احتمالی قرن بیست و یکم اختصاص داشت، به رهبران سیاسی غرب هشدار میدهد؛ «آنچه در ایران در سال ۱۹۷۹- بهمنماه ۱۳۵۷- اتفاق افتاد، نه تنها برای ایرانیان، بلکه برای تمام ادیان جهانی یک نقطه عطف است. نقطه عطفی که از بازگشت تودههای میلیونی مردم در سراسر دنیا به اصولگرایی مذهبی خبر میدهد... در سراسر جهان، پیروان ادیان مختلف نظیر مسیحیت، یهودیت، بودیسم و هندوها به اصولگرایی مذهبی روی آوردهاند، حتی در ترکیه نیز که هفتاد سال قبل با مذهب وارد جنگ شده بود، امروزه روند بازگشت به اصول اسلامی سرعت گرفته است».
۶- آلوین تافلر، استراتژیست معروف آمریکایی و از شخصیتهای سیاسی نزدیک به کاخ سفید، اعتراف میکند؛ «بازی قدرت جهانی در دهههای آیندهای که پیش روی داریم، بدون در نظر گرفتن قدرت روزافزون اسلام قابل درک نیست».
۷- این سخن از رهبر معظم انقلاب را بخوانید! «امروز تاریخ جهان، تاریخ بشریت، بر سر یک پیچ بزرگ تاریخی است. دوران جدیدی در همه عالم دارد آغاز میشود. نشانه بزرگ و واضح این دوران عبارت است از توجه به خدای متعال و استمداد از قدرت لایزال الهی و تکیه به وحی. بشریت از مکاتب و ایدئولوژیهای مادی عبور کرده است».
۸- حالا در این کلام حضرت امام -رضوانالله تعالیعلیه- دقت کنید: «ما، الان در موقعیت حساسی هستیم که به نظر من، حساسترین نقطه تاریخ است... گویی جهان مهیا میشود برای طلوع آفتاب ولایت از افق مکه معظمه و کعبه آمال محرومان و حکومت مستضعفان».
خدای مهربان مرحوم محمدرضا آغاسی، شاعر انقلابی را با اولیاءالله محشور فرماید. این نوشته را با اشاره به سرودهای از آن مرحوم به پایان میبریم، آنجا که میسراید:
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید شاید
پرده از چهره گشاید شاید
اهمیت عاملیت مادرانه در ترویج مهدی باوری
مسئله «موعود» در تاریخ بشر و تاریخ ادیان همواره مطرح بوده است. صاحبنظران معتقدند پیامبران پیشین برخی آمدن دیگری را وعده میدادهاند، این امر در میان پیامبران بزرگ و مشهور بیشتر مشهود است و از طریق این وعدهها و بشارتها در ذهنیت هر یک از امتها موعودی مورد انتظار شکل مییافته است. در آیات کتاب مقدس این بشارتها دیده میشود. «استاد محمدرضا حکیمی در این ارتباط نوشته است: اعتقاد به «مهدی» در میان همه فِرَق اسلام مطرح بوده و است و هیچ اختصاصی به شیعه ندارد.»
طبق روایت زمان حکومت مهدی (عج) به همه مردم حکمت و علم بیاموزند تا آنجا که زنان در خانهها با کتاب خدا و سنت پیامبر قضاوت کنند. (بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۲)
در آن روزگار قدرت عقلی تودهها تمرکز یابد و مهدی به تأیید الهی، خردهای مردمان را به کمال رساند و در همگان فرزانگی پدید آورد. (اصول کافی، جلد ۱، کتاب العقل، حدیث ۲۱)
روایتهایی از این دست به ویژگیهای جامعه مهدوی به عنوان ایدهآل مورد نظر اسلام و نوک قله اشاره دارند. «در این نوع نگاه، امام مهدی (عج) یک مافوق انسان نیست بلکه یک انسان مافوق است؛ یک موجود انسانی که وجودش، روح و اخلاقش، شیوه زندگیاش به انسانها نشان میدهد که چگونه باید بود و چگونه باید زیست. پیوند امام و امت رابطه بین نزدیک شدن مصداقها به کل است و هر کس که توانست بیشتر خود را به معیار و حقیقت نزدیک کند، او به انسانیت نزدیکتر است.»
امروز بر همه ما به عنوان مسلمانان این مسئولیت فرض شده که از وضعیت موجودمان هم به عنوان فرد و هم جامعه به سمت شرایط ایدهآل مهدوی در حرکت و تکاپویی دائمی باشیم که البته لازمه آن داشتن نقشه راه است: ابتداییترین قدم در مسیری پیچیده که بهرغم تلاشهای زیاد- و البته پراکنده - بهنظر نمیرسد تاکنون چندان محقق شده باشد. قرائن نشان میدهد بیشترین اقدامات عمومی انجام شده در زمینه ترویج فرهنگ مهدوی و زیست منتظرانه، در قالب مناسکی و نمادین و منحصر به ایام مناسبتی بوده و بخش اقدامات تخصصی و نرم افزاری آن منحصر به اقشار خاص جامعه مانند طلاب یا نیروهای فعال مذهبی و سیاسی است. البته با ایجاد محیطهای مجازی و گسترش سرویس دهی پلتفرمهای داخلی، بخشی از عموم جامعه هم به محتوای تخصصی پیرامون معارف مهدوی دسترسی پیدا کردهاند.
بدیهی است که موارد مذکور بخشی از اقدامات ضروری برای گسترش فرهنگ مهدویت محسوب میشوند و بخش مهمتر آن مربوط به مشاهده آثار عینی مثبت عمل به تفکر مهدوی در جامعه دینداران است؛ به عبارتی مردم باید ببینند که مؤمنان منتظر، روش و عملکرد متفاوتی در جامعه دارند. مشهود بودن ویژگیهای سبک زندگی مهدوی در میان کنشگران سیاسی، فرهنگی و مذهبی تأثیر بسزایی در ایجاد ذهنیت برای عامه مردم دارد. در واقع اقشار مختلف مردم که مخاطب برنامههای ترویجی و فرهنگی مهدوی هستند در وهله نخست از طریق عملکرد مثبت مبلغان به سمت سبک زندگی مهدوی متمایل میشوند. در این میان، ویژگیهای مثبت اخلاقی مبلغان شاخصه مهمی برای جذب مخاطب محسوب میشود و البته در این میان عدم وابستگیهای منفعت طلبانه مبلغان به مراکز قدرت و ثروت مهمترین سرمایه اجتماعی است که باعث جلب اعتماد بیشتر مردم نسبت به آنها خواهد شد. هر دین، زمانی در جامعه تثبیت میشود که ارزشها و باورهای خود را به عموم مردم منتقل سازد. این ارزشها زمانی که در بعد اخلاقی متبلور شوند بیشترین نمود از توفیق یک دین محسوب میشوند.
«انَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الْأَخْلَاق»، حدیثی از پیامبر اسلام (ص) است که در آن هدف از بعثتش، تکمیل فضایل اخلاقی بیان شده است، بنابراین مسلمان واقعی منتظر باید دارای اخلاق اسلامی باشد. امام جعفر صادق (ع)، در حدیثی میفرمایند: هر کس خوش دارد در شمار اصحاب قائم باشد باید در عصر انتظار مظهر اخلاق نیک اسلامی باشد. چنین کسی اگر پیش از قیام قائم در گذرد پاداش او مانند کسانی باشد که قائم را درک کنند و به حضور او برسند.
خانواده به عنوان اولین نهاد مؤثر در تربیت انسان که نقش مهمی در درونی کردن ارزشهای اخلاقی دارد جزء بسترهایی است که بسیار مغفول مانده است. خانوادههای بسیاری در جامعه ایرانی زندگی میکنند که فقط مسلمان شناسنامهای هستند و با ارزشهای اخلاقی اسلام آشنایی چندانی ندارند و با آن مأنوس نیستند. طبیعتاً چنین خانوادههایی کودکانی را به جامعه تحویل میدهند که با ارزشهای دینی مورد نظر آن بیگانهاند و بعضاً احساس تضاد و تقابل میکنند، اما کودکانی که در خانوادهشان با تفکرات و ارزشهای اسلامی رشد کردهاند هم با جامعه دینی احساس تعلق خاطر و همسویی دارند و هم اینکه به راحتی تحت تأثیر مظاهر دنیای غرب قرار نمیگیرند و در آن غرق نمیشوند، بنابراین احتمال اینکه چنین فرزندانی بعد از بلوغ و هنگام ورود به جامعه، سبک زندگی موافق و همسو با آرمانهای اسلامی و مهدی باورانه را در پیش بگیرند بسیار بیشتر خواهد بود.
اما سؤال اینجاست برای تقویت بستر شکلگیری و برساخت چنین خانوادههایی، نهاد دین چه راهبردی دارد؟
در جامعه امروز ما برخی اقشار مختلف با فضاهای دینی احساس قرابت چندانی ندارند. به طور مثال وقتی مادر یک خانواده به دلیل عدم حجاب کامل در هیئت محلهاش پذیرفته نمیشود، اوقات فراغت خود را چگونه سپری میکند؟ شبکههای ماهوارهای قطعاً یکی از گزینههای عمومی است! به عبارتی عدم توانایی متولیان فضاهای مذهبی در جذب زنان و مادران خانواده، عامل مهم سوق دادن آنها به سمت رسانه مهاجم است. مادری که محتوای آموزشی مورد نیازش را از شبکههای دین ستیز ماهوارهای دریافت میکند طبیعی است که فرزندانی دیندار پرورش ندهد. فرزندان این نوع از خانوادهها معمولاً هنگام بلوغ حتی در مورد ضرورت دیندار بودن دچار شک و شبهه خواهند بود چه برسد به اینکه ظهور منجی آخرالزمان را باور کنند؛ مسئلهای که با توجه به نگاه پوزیتیویستی حاکم بر رسانههای امپریالیستی، شبکههای اجتماعی و اغلب مراکز علمی جهان (اصالت دادن صرف به امور مادی و تجربی) امری غیر قابل پذیرش و خرافی محسوب میشود. واقعیت میدان این است که جماعتهای مذهبی ما در جزیرههای کوچکی گرد هم میآیند تا توان خود را برای مقابله با فشار و هجمه فرهنگ مهاجم غرب تقویت کنند غافل از اینکه اکثریت جامعه در محاصره این فرهنگ مهاجم و پیشرونده است. اغلب کنشگران و عاملان تبلیغ دین، برنامههای دینی تبلیغیشان را برای مخاطب خاص تولید میکنند و نه اقشار متنوع ملت. دینداران ما در مناسبتها گرد هم میآیند و باورهای دینی و ایدئولوژیک خود را تقویت میکنند، این در حالی است که بیرون از این مجموعهها، ایرانیان بسیاری تحت سلطه رسانههای ضد دین قرار گرفتهاند و هر روز از ارزشهای دینی خود فاصله بیشتری میگیرند. البته در این میان افرادی هم وجود دارند که به واسطه سطح معرفت و آگاهی شخصی و نیز فطرت پاک انسانی خود هنوز پایبند به دین و قوانین آن هستند.
برای برون رفت از روند جاری و ممانعت از دین گریزی نسل جدید که به شدت تحت تأثیر رسانه است باید چارهای اندیشید. بهنظر میرسد مهمترین اقدام در این مقطع، تجدید نظر دینداران در مورد نوع تعامل و مواجههشان با دیگر افراد جامعه است. آنها باید با جامعه اطراف خود تعاملات جدی را آغاز کنند. در این میان زنان نقش بسزایی خواهند داشت، چراکه مطالعات مختلف اجتماعی نشان میدهد زنان تمایل بیشتری به دین ورزی دارند. ضمن اینکه بهواسطه مادر بودن و تربیت نسل جدید، عاملیتشان اهمیت مضاعفی مییابد.
یکی از موانع اصلی چنین تعاملاتی، تأکید زیاد بر ظاهر است. نگاه صفر و صدی امکان رفت و آمد زنان را به مکانهای مذهبی و هیئات تنگ میکند. همین که یک مادر خانواده تاحدی حجاب را رعایت کرده، به مسجد و هیئت رفت و آمد کند، برای شروع کار تبلیغ مهدوی کفایت میکند. این مادران با دریافت کردن آموزشهای مورد نیازشان در تربیت فرزند، خانهداری و همسرداری از مبلغان دینی به مرور با محیط مذهبی انس مییابند و مخاطب دین میشوند. مخاطبی که بعد از آن مقابل محتوای ماهواره و شبکه اجتماعی صرفاً دریافت کنندهای منفعل نیست بلکه با توجه به آموزشهای دینی که کسب کرده به تحلیل پیامهای دریافتی از رسانه میپردازد، بنابراین درگیر شدن مادران با موضوع مهدویت بهترین شانس توفیق مبلغان این حوزه محسوب میشود، چراکه آنها با تربیت مهدوی فرزندانشان تأثیر مضاعفی بر گسترش مهدی باوری جامعه خواهند داشت.
آنچه کشور نیاز دارد
سید محمود صدری
بخش عظیمی از متفکران و روشنفکران وملی گرایان ودلسوزان جامعه معتقدند که تنها راه نجات کشور اصلاح امور وانتخاب مسیر اصلاح طلبانه است .این نظر کاملا صحیح ومنطبق بر داده های عینی وتجربه های تاریخی وشناخت از ماهیت وخصلتهای مردم ایران است.
بر خلاف براندازان ونیروهای افراطی ، آزادی ودمکراسی پایدار در اصلاحات ،گام به گام ودریک پروسه دراز مدت محققخواهدشد.
کسانی که به دلایل مختلف در تغییرات عجول هستند فاقد اندیشه عمیق و درازمدت هستند.
پنجاه سال وصد سال در تاریخ، زمان اندکیست ولی چون عمر انسانها کوتاه است این عدد برای آنها طولانیست.
تحول فرهنگی یکملت دارای خصلتهای منفی واستبداد زده بشرط کار جدی وفشرده فرهنگی به زمان زیادی نیاز دارد واگر این جدیت برای تغییرات فرهنگی صورت نگیرد دست یابی به آزادی ودمکراسی غیر ممکن و یا در شرایط استثنا امکان پذیر می شود.
تملق وچاپلوسی واستبداد دو عامل وابسته به یکدیگرند .هر کس در مقام پایین قدرت چاپلوس است وقتی به قدرت میرسد مستبد میشود وعکس آن هم صادق است .البته این قاعده استثناهایی دارد ولی مسلما کلیت آن یک امر غیر قابل انکار است.
واقعیت آنست که جامعه ایران هنوز از فرهنگ استبدادی بیرون نیامده است .
اکنون نیز بسیاری از مخالفانی که شعار آزادی می دهند هنوز بر اریکه قدرت بر نیامده اند چنان مستبد هستند که حتی ذره ای تسامح برای یکدیگر قائل نیستند.
نمونه عینی دیگر این امر، روش مدیریتی اکثریت مقامات است که در وزارتخانه ها ومراکز دولتی اجازه انتقاد وطرح نظرات کارشناسی نمیدهند وکسانی را بر میکشند که چاپلوس وبله قربان باشند .
دموکراسی یک فرایند است که میبایست در جامعه نهادینه شود. مردم استبداد زده و برخوردار از فرهنگ تملق و چاپلوسی از موانع عمده اصلاحات هستند.
اهمیت همکاری ایران و ترکیه در معادلات منطقهای
محمدحسن حبیبا... زاده
روابط ایران و ترکیه بهعنوان دو کشور مهم منطقه از دیرباز براساس پیوندهای فرهنگی، تاریخی و ژئوپلیتیکی شکل گرفته است. بر این اساس گفتوگوها و مشورتهای منظم میان دو کشور به یک سنت خوب و نهادینهشده میان ایران و ترکیه تبدیل شده است. سفر اخیر معاون سیاسی وزارت امور خارجه به آنکارا جهت برگزاری نشست مشورتهای سیاسی و دیدار با مقامات ترکیه بار دیگرنشان داد که تهران و آنکارا، اراده جدی برای توسعه همکاریها در حوزههای مختلف دارند.
در این سفر موضوعات مختلف سیاسی، تجاری، انرژی، فرهنگی، مرزی، کنسولی در روابط دوجانبه و نیز مسائل منطقهای ازجمله تحولات فلسطین، غزه، لبنان، جنایتهای رژیمصهیونیستی وسیاستهای توسعهطلبانه این رژیم و دیگرمسائل موردعلاقه دو کشور درحوزه قفقاز، همسایگان و جهان اسلام مورد توجه قرار گرفت و از محورهای مهم گفتوگو با مقامات ترکیهای بود. دوطرف درنشستهای مشترک بر اراده جدی مسئولان دو کشور برتوسعه هرچه بیشتر روابط دوجانبه درهمه زمینههاوتداوم رایزنیهای نزدیک و همکاری در مسائل منطقهای تاکید کردند. نقش کشورهای تأثیرگذاری همچون ایران و ترکیه و مشورتهای مستمر بین دو کشور بسیار مهم است. جمهوری اسلامی ایران بر اهمیت ثبات و آرامش در سوریه و تأثیر آن بر صلح و امنیت منطقهای، لزوم حفظ یکپارچگی سرزمینی وتمامیت ارضی سوریه و احترام به اراده و خواست مردم این کشور در تعیین سرنوشت خود تاکید میکند.
تصمیمگیری در مورد آینده سوریه مربوط به مردم سوریه است. سیاست اصولی جمهوری اسلامی ایران مبتنی بر حفظ و ارتقای روابط دوستانه با همه کشورهای همسایه و اسلامی است. دوکشور ایران و ترکیه با اشتراکات راهبردی و منافع مشترک دربسیاری ازمسائل منطقهای، میتوانند با ماهنگی بیشترنه تنها درتحولات جاری نقشآفرینی کنند، بلکه مسیرتوسعه پایداردرمنطقه رانیزهموارسازند. همکاریهای اقتصادی- تجاری میان دو کشور نیز میتواند ابعاد تازهای پیدا کند. ترکیه بهعنوان یک پل ارتباطی میان آسیا و اروپا، فرصتهای گستردهای برای افزایش تعاملات اقتصادی با ایران دارد. درمقابل، ایران نیز با منابع غنی انرژی، ظرفیتهای اقتصادی و موقعیت جغرافیایی راهبردی خود، میتواند نقش مهمی در تأمین نیازهای ترکیه ایفا کند. علاوه بر مسائل تجاری و اقتصادی، همکاریهای فرهنگی و رسانهای نیز میتواند به تقویت مناسبات کمک کنند. در این راستا، سال ۲۰۲۵ بهعنوان سال فرهنگی مشترک ایران و ترکیه اعلام شده است و برنامههای مختلفی در دوکشور جهت معرفی بهتر فرهنگ و هنر در شهرهای مختلف ایران و ترکیه برگزار میشود. تعامل نخبگان، اندیشکدهها و رسانههای دو کشور نیز به درک متقابل و کاهش سوءبرداشتها کمک کرده و بستر مناسبی برای سیاستگذاریهای همسو فراهم میکند.
در مجموع، تداوم رایزنیهای مقامات ایران و ترکیه در سطوح عالی و ایجاد سازوکارهای همکاری در حوزههای گوناگون، نهتنها به منافع دو کشور کمک میکند، بلکه میتواند در ایجاد ثبات و امنیت منطقهای نیز مؤثر باشد. آنکارا و تهران بهعنوان دو قدرت منطقهای، با دیپلماسی فعال و همکاری سازنده، میتوانند نقشی کلیدی در کمک به ارتقای صلح و توسعه منطقهای ایفا کنند.
رشت سرسبز و زیبا نیازمند تعادل و تعامل
ترانه یلدا
چند روز پیش به دعوت تعدادی از سمنها (سازمانهای مردمنهاد) رشت به جلسهای رفتم تا درباره کشمکشهای آنها بر سر احداث پلهای هوایی بر رینگ یا خیابان کمربندی داخل شهری رشت بشنوم. گفتند شهردار، جناب شوقی، بنا بر طرحهای جامع و ترافیکی شهر رشت اخیرا پنج پل هوایی روی این خیابان کمربندی زده و میخواهد تا شروع سال نو سه تای دیگر را هم کلنگ بزند. معمولا استدلال سنتی شهرسازان و مسئولان این است که با وجود ترافیک سنگین جادههایی که به رشت (و شهرهای دیگر) وارد یا از آن خارج میشوند، چارهای جز ساختن تقاطعهای غیرهمسطح (یعنی پلهای هوایی) در جای جای شهرها نیست. در دهههای اخیر نیز مهندسان ترافیک و عمران گوی سبقت از دیگر مهندسان ربوده و این رویکرد سازهمحور به شهر را قویتر هم کردهاند. البته شهرسازان ما در دهههای اخیر به تفکرهای رایج در دنیا برای پیادهراهکردن هسته مرکزی شهرها، از جمله رشت، توجه کردهاند اما این عنایت عالمانه مانع از این نبوده که همراه آن پیشنهاد بردن خیابانهای ماشینرو به زیر زمین یا احداث ساختمانهای حجیم در همان محدودههای تاریخی را ندهند. درواقع دم خروس همیشه بیرون آمده تا ما بفهمیم که شهرسازان سنتی به آوردن خودروی شخصی به همه جای شهر اصرار دارند. درحالیکه رویکردهای جدید حملونقل شهری در تمام دنیا تغییر کرده است.
هفته پیش همینجا گفتیم که مردم خوب است قانع شوند آزادانه تردد روزانه با اتوبوسهای شهری را انتخاب کنند. اتوبوسهایی با خطوط و ایستگاههای متعدد. حال باید بگویم که شهر بزرگ رشت به گفته شهرسازانش فقط سه، چهار خط اتوبوس دارد که تنها 12 اتوبوس رسما و 30 اتوبوس اسما مسافر میبرند. باید گفت فضای شهری رشت تا 20 سال پیش تلفیق زیبایی از زندگی توأم با طبیعت بود و خانهمزرعهها در داخل و نواحی پیرامونی شهر و نیز دو رودخانه «زرجوب» و «گوهررود» و آبکنارانشان، بهعنوان پتانسیلهایی برای ارتقای کیفی منظر شهر مطرح بودند. حدود 10 سال پیش میدان شهرداری و خیابانهای اطراف آن در مرکز شهر به پلازای شهری تبدیل شد و رشت بهعنوان شهری نمونه و رشکبرانگیز به لحاظ فضای عمومی جذاب و سرسبز برای گردشگری معرفی شد. قرار بود اطراف رودخانهها - که برخلاف نامهای زیبایشان شهر بهنوعی به آنها پشت کرده بود- نیز زیباسازی و فضاسازی شود. همچنین اطراف مرقد «خواهر امام» در محله ساغریسازان سنگفرش و ساماندهی شد و شهر رشت میرفت تا گامهای بلندی در جهت تحقق پروژه بازآفرینی شهری (Regeneration) خود بردارد که با تغییر سیاستهای مدیریت شهری و چرخش اولویت به سمت اقدامات ترافیکی از طریق مگاپروژههای عمرانی پلسازی روبهرو شد.
قابل ذکر اینکه شمار این تقاطعهای غیرهمسطح در برخورد با رینگ یا معبر حلقوی شهر در طرح سال 89 مشاور ترافیک شهر رشت به 35 تقاطع میرسید. همین مشاور در سال 96 طرح خود را بهروز کرد و تعداد پلها کمتر شد. اما رویکرد منتقلکردن ترافیک از یک پل به چهارراه بعدی همچنان برجا ماند، غافل از اینکه مشکل این ترافیک با سیاستگذاریهای چندجانبه قابل حل است و نه با تکرار پلهای هوایی. حتی دو پل از پلهای تازه افتتاحشده و یک پل از سه پلی که بر سرشان دعواست که نباید اجرا شوند، حتی در طرح مشاور ترافیک نبودهاند! بدون شک برای گرفتن مجوز و بستن قراردادهای عمرانی پلها توافقاتی صورت گرفته که با شفافیت همراه نبوده، درحالیکه در خیلی از جاهای دنیا طرحها ابتدا با مردم شهر در میان گذاشته میشوند. سازمانهای مردمنهاد رشت از شهردارشان گله دارند. میگویند آقای شوقی خودش اذعان دارد که پلها مشکل شهر را حل نمیکنند و همچنان اینهمه پل میسازد، درحالیکه شهرداری کسری بودجه نیز دارد. میگویند بقیه طرحهای مختلف قدیم و جدید شهر رشت بهخاطر پلهای طرح میثاق (یعنی میثاق شهردار و شورای شهر و نه با مردم!) در محاق رفتهاند.
میگویند اتوبوسهای رشت برای تعمیر به قزوین میروند و برنمیگردند، درحالیکه رشت جزء منطقه تردد آزاد ماشینهای منطقه آزاد انزلی است و شهر رشت میتوانست ناوگان حملونقل خود را با ماشینهای دوستدار محیط زیست بدون پرداخت عوارض، تجهیز و نو کند، همانطورکه برای ماشینهای آتشنشانی از این ظرفیت استفاده شد. از طرفی نظری داده شده است که چون خرید ناوگان حملونقل عمومی از منطقه آزاد صنعت ملی خودروسازی ما را تضعیف میکند، پس کار درستی نیست! بههرحال، طبق گفته سمنهای رشت در جلسه 20 بهمن، حدود نیمی از کل بودجه شهرداری صرف همین پلسازیها میشود. حال باید گفت تشکلهای حوزه شهری رشت که از حامیان نشست «هشدار ایران 46» بودند- نشستی که هم تشکلهای مهندسی استان و هم دانشگاهیان و شهرسازان از تهران در آن شرکت کردند- با اقتدا به آییننامه طراحی معابر شهری مصوب سال 1399 وزارت راه و شهرسازی ملاک عمل، ادعا میکنند که تقاطعهای غیرهمسطح برای جایی میتواند پیشنهاد شود که محل اتصال تندراه به معبر ورودی شهر باشد. درحالیکه بلوار درونشهری محل تقاطعهای غیرهمسطح پروژه میثاق، امروز دیگر بلواری شهری محسوب میشود و با توجه به ردیف کاربریهای تجاری و مغازهها و کافهرستوران و بافتهای مسکونی دو طرف آن بسیار شک وجود دارد که ساختن این پلها به دردی جز برهمزدن چهره شهر و خرابکردن پیادهروها بخورد. از طرفی، ساختن یک کمربندی دوم طبق طرحهای جامع قدیم و جدید رشت نیز به زمینهای کشاورزی داخل و پیرامون شهر و الگوی سکونت شهری- روستایی مطلوب برای نواحی پیرامونی شهر آسیب میزند.
به نظر من بههرحال، در هر کشمکشی یک خیر نهفته است که با گفتوگو به راهحل میرسد. شهردار و شورایعالی شهرسازی خوب است در این روند با خرد جمعی به تعامل بپردازند.
آیت ا... سید جعفر سیدان
پس از درگذشت علی بن محمد سمری در سال ۳۲۹ هجری قمری، غیبت کبرای امام عصر(عج) آغاز شد. ما که الان در دوران غیبت آن حضرت به سر میبریم به قطع و یقین می دانیم که باید با توجه کامل وظایف بندگی خودمان را به دقت و با احتیاط کامل انجام دهیم و نکاتی را همواره در نظر داشته باشم.
تعیین نشدن وقت برای ظهور موفور السرور امام عصر(عج) از جمله نکاتی است که در زمان غیبت باید مورد توجه قرار گیرد؛ چنان که امام باقر(ع) تعیین کنندگان وقت را کذاب معرفی می فرمايند: «تعیین کنندگان وقت دروغگویند؛ تعیین کنندگان وقت دروغگویند؛ تعیین کنندگان وقت دروغگویند.»(۱) طبق این فرمایش منتظر واقعی اگر چه ظهور حضرت را نزدیک شمرده (إِنَّهُم يَرَونَهُ بَعِيداً وَ نَرَاهُ قَرِيباً) و مشتاق چنین زمانی است اما این بدان معنا نیست که برای آن وقت تعیین نموده تا با این کار خود را به هلاکت اندازد.
حدیثی دیگر؛ یکی از اصحاب امام صادق(ع) به ایشان عرضه میدارد: «فدایت شوم، مرا خبر ده از زمان این امری که منتظرش هستیم. حضرت درپاسخ فرمود:« تعیین کنندگان وقت دروغگویند و کسانی که در امر فرج عجله می کنند، هلاک می شوند و تسلیم شدگان «در برابر امر الهی» نجات می یابند.»(۲) بنا براین درباره این حکومت جهانی هیچ زمانی تعیین نشده است و کسی که چنین کاری کند، دروغگوست و آن هایی که برای ظهور عجله می کنند، در هلاکت هستند.
ممکن است این سوال مطرح شود که ما در دعاهایمان تعجیل فرج را خواستاریم آیا چنین دعایی مصداق استعجال (عجله نمودن برای فرج) می شود؟ در جواب باید گفت مستعجلی که علاقه به نزدیکی ظهور دارد در هلاکت نیست و بلکه یکی از ویژگی های فرد منتظر، علاقه به تعجیل در ظهور است اما آن تعجیلی که مورد هلاکت است به گونه ای است که حال اعتراض به خود میگیرد. اما کسانی که در عین علاقه وافر به تعجیل فرج، تسلیم بوده و هیچ اعتراض و چون و چرایی به طولانی شدن غیبت ندارند و به خواست خداوند تعالی راضی هستند؛ از نجات یافتگان محسوب میشوند. مثل این که شخصی علاقه مند به مهمان کردن فرد دیگری باشد و بر این کار اصرار ورزد اما در عین حال این دعوت را منوط به رضایت طرف مقابل قرار می دهد و راضی به رضایت او میگردد. یاد دارم شخصی در میان تسلیم امرالهی بودن و نیز دعا کردن برای اجابت خواسته ها، می گفت: «الدعاء من التسليم.» همان خداوندی که امر به تسلیم نموده است به دعا نیز امر فرموده و پس از دعا کردن تسلیم درگاه حق تعالی می شویم.
در این میان اما یکی از اتفاقاتی که در دوران غیبت، امکانش وجود داشته و بلکه به تحقق نیز پیوسته است، وجود افرادی است که با طرح ادعای دروغین مهدویت، موجبات گمراهی برخی را فراهم می آورند اما باید دانست که برای مهدی موعود نشانه هایی است که توجه به آن ها میتواند کذب بودن ادعای چنین افراد کذابی را اثبات نماید. از جمله نشانه هایی که می توان از احادیث استخراج کرد و به وسیله آن ها کذب مدعیان دروغین را اثبات کرد، موارد زیر است:
الف-غیبت طولانی:
از مشخصه های اساسی حضرت مهدی(عج) که روایات زیادی به این امر تصریح کرده اند، غیبت طولانی ایشان است بنابراین کسانی که خود را مهدی موعود معرفی می نمایند باید از این ویژگی مهم برخوردار باشند، حال آن که کسانی که تا این زمان مدعی مهدویت بوده اند، تاریخ زندگانی شان هیچ نشانی از غیبت طولانی ندارد.
ب-پر شدن جهان از عدل و داد:
با ظهور آن حضرت، جهان پر از عدل و داد می شود. همان گونه که پر از ظلم و جور شده بود. این در حالی است که همه کسانی که ادعای مهدویت کرده اند نه تنها جهان را پر از عدل و داد نکرده اند بلکه خودشان سبب بدبختی بیشتر شده اند.
ج- ولادت مخفی :
تولد پنهانی مهدی موعود دیگر شاخصه ای است که می تواند ممیز مهدی حقیقی از مهدی های دروغین شود؛ حال آن که مدعیان دروغینی که تا کنون ادعای مهدویت کرده اند، از چنین ویژگی ای بهره مند نبوده اند.
امیدواریم که خداوند تعالی هر چه زودتر چشمان ما را به مشاهده جمال جهان آرای بقیة ا... روحی و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء روشن فرماید.
۱- کلینی، الکافی، بیروت، دار صعب و دار التعارف، ج ۱، ص۳۶۸
۲- همان
چرا دوگانهسازی مقاومت - پیشرفت، رویکردی ضد ملی است؟
مقاومت ملی، پیشرفت ملی
مهرداد احمدی
تحلیل امر سیاسی خارج از مناسبات آن یعنی قدرت، یا از سر جهل است یا در بهترین حالت از سر حماقت. سیاست بینالملل عرصه تنازع بقاست. عرصه تحفظ هویت، حفظ دیگربودگی ولی در عین حال کوشش برای تعامل و مشارکت در نظم جهانی است.
هراکلیتوس در گفتارهایش از سرشت پولمیک (ستیزهآمیز) وجود سخن میگفت. به زبان قابل فهمتر این سخن یعنی اینکه نمیتوان درباره هیچ وجههای از جهان بدون در نظر گرفتن ماهیت تنازعآمیز آن اندیشید. سیاست در مقام یکی از تجلیگاههای وجود، کنار از سرشت بنیادین نیست. منظور هراکلیتوس این است که وجود در مقام امری است که موجودات را همچون اموری منفک از هم ولی گره خورده به هم قرار میدهد. وجود در این معنا باطن رازآلودی است که جز در این ستیزه بیپایان موجودات پدیدار نمیشود.
به زبان قابل فهمتر این سخن یعنی اینکه نمیتوان درباره یک جنبه از جهان جدا و رها از سایر مؤلفههای آن فکر کرد. پس وقتی درباره امر سیاسی میاندیشیم، نخستین معنا پرسش از این است که ما در چه نسبت تزاحمآمیز و ستیزهآمیزی با دیگران قرار داریم. در واقع سیاست پیش از آنکه محل فهم مؤتلفین باشد، عرصه تعمق در باب متخاصمین است. تأمل وجودشناسانه درباره سیاست نمیتواند درباره بنیاد ستیزهآمیز خود امر سیاسی در مقام یکی از ظهورات وجود، ساکت باقی بماند؛ چه فراموشی ستیزه یعنی تحمیل رمانتیسمی که در میدان کنش سیاسی امر ثانویه و عرضی است.
پس اگر مساله اصلی در سیاست، تنازع باشد، تحفظ خویشتن، نخستین اولویت است. یعنی اینکه اگر جهان در کشاکش این تقابل دوجانبه سرشته میشود، نخستین گام برای هر موجود این است که چطور خود را در تقابل حفظ کند. حفظ خود در تقابل یعنی حفظ مرزهای وجودی و ذاتی خود و در نتیجه هضم نشدن درون دیگری. سیاست در این معنا آوردگاهی است که مهمتر از رفاقت انتهایی، رقابت ابتدایی است اما چون جهان در مقام یک کل سامان یافته است، این تحفظ را نمیتوان به قصد تکنیکی ادامه داد. ما در نهایت مجبوریم در نظامی مشترک به دیگران خیر رسانده و از آنها منتفع شویم اما این فرآیند مستلزم اثبات وجود است. اثبات وجود چیزی است که طرفهای درگیر در این منازعه عمومی را از خرد شدن نجات میدهد. یعنی بقای آنها را تأمین کرده و میگذارد تا همچنان درون این منازعه که برای حیات ضروری است، شرکت داشته باشند. مجموعه عواملی که میتواند این بقا را به طرفهای دیگر تحمیل کند، همان مؤلفههای قدرت یک نهاد سیاسی است. با این حال خود این مؤلفههای قدرت اموری نیستند که در همه جا و در تمام مواقع و مناطق دارای سرشت و مصداق یکسانی باشند.
همچنان که جهان در قالب وجود میتواند ظهورات متعددی داشته باشد و موجودات در هر ناحیهای به طوری خاص گشوده شوند، مؤلفههای قدرت و خود ذات قدرت نیز بسته به این نحوه ظهور متفاوت است. در نتیجه نمیتوان از مؤلفههای قدرتی سخن گفت که در همه ازمنه و مواضع، یکسان و ثابت هستند. بر این اساس مؤلفهای که میتواند در کشوری مانند سوئد در منطقه اسکاندیناوی مؤلفه قدرت به حساب آید درباره کشوری دیگر در منطقهای دیگر الزاماً نمیتواند صادق باشد. چه اگر معنای موجود در هر بافتی بر اساس آن بافت تعیین شود پس معنای قدرتی که میجوید از رهگذر آن میتواند خود را برکشد و حفظ کند و هم میتواند متفاوت باشد. برای مثال ممکن است مؤلفه تولید ناخالص ملی در کشوری با پیچیدگیهای منطقهای کمتر برای تحفظ آن کشور کافی باشد اما وقتی موقعیت ژئوپلیتیک به پیچیدگی غرب آسیا باشد، دیگر نمیتوان با دل بستن صرف به اعداد و ارقام اقتصادی درباره مؤلفههای قدرت کشورها سخن گفت و این دقیقا نکتهای است که تمام تحلیلهای دیگر باید خود را بر آن بنا نهند؛ چه اگر سیاست خود در مقام یکی از ظهورات بنیادین امر وجودی باشد، نمیتوان آن را بر مبنای زمینه تقلیلگرایانهتری بنا نهاد. در این منطقه و مناطقی از این دست که محل تجمیع تضارب منافع است، نخستین قدم برای اثبات خود، در چیرگی ممکن میشود.
چیرگی مستلزم مؤلفههای قدرتی است که بتواند سایر بازیگران را تحت تأثیر قرار دهد. چه بسا کشوری در غرب آسیا بتواند نرخ بیکاری پایینتری داشته باشد اما چون این مؤلفه یارای ایجاد فشار ندارد، مؤلفه قدرتی که اساسا نتواند ایجاد فشار کند، چه بسا در مقامی نباشد که آن را مؤلفه قدرت بنامیم. غرب آسیا بدون اهرمهای فشار و هژمونی، بدل به قتلگاه هر بازیگری میشود. از این رینگ خونین نمیتوان با دستکش مخملی بیرون آمد، لذا برای هر معنایی از پیشرفت و پیشرفت، مقدار قابل معینی از دست چدنی نیاز است و این امری است که سیاست خارجی نظام بدرستی و با ذکاوت بر آن بنا شده است. بدون تردید هیچ معنایی از پیشرفت، شدنی نیست مگر در امتداد این خط مقاومت.
مقاومت در این معنا دیگر شعاری توخالی برای راهپیمایی نیست، بلکه معنایی وجودشناختی و عقلانی دارد که تقلیل آن به شعار، چیزی جز خسران در پی نخواهد داشت. سیاست کلان نظام در افزایش عمق استراتژیک ضامن و حافظ پیشرفت همهجانبهای است که در انتظار ما است. سردار شهید حاجقاسم سلیمانی در کنار سردار شهید حاجحسن طهرانیمقدم، طلیعهداران این مبنای عقلانی و وجودی برای پیشرفت روزافزون ایران هستند. ادامه این خط چیزی نیست که بتوان بر سر آن چانه زد؛ چه این چانهزنی در واقع چانه زدن و معامله بر سر اصل وجودی کیان مملکت است. مقاومت در این معنا ضامن وجود هر بازیگری است و این امر چون به وجود گره میخورد، ماهیت را در مرتبه ثانوی قرار میدهد. اگر از ایستار ایدئولوژیک بیرون آییم، کاملا مشخص میشود این سخن که آمریکا با اصل وجودی نظام ایران سر ستیز دارد با مبانی بنیادین نظم خاورمیانه همخوان است. سردار شهید سلیمانی، سردار رشید اسلام و ایران بود، چرا که خط او خط تحفظ موجودیت این کیان مقدس بود. این راه با هر مشقتی باید ادامه یابد.
برای تحلیل و بررسی این دوگانه پیشرفت - مقاومت، ابتدا باید توجه داشت این ۲ مفهوم به ظاهر متناقض، در واقع یک نگاه سطحی به فرآیندهای پیچیده اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را نمایان میکنند. پیشرفت به عنوان یک مفهوم کلیدی در سیاستگذاریهای جهانی، به پیشرفت و تحول جوامع در حوزههای مختلف اشاره دارد، در حالی که مقاومت معمولا به مقابله با تغییرات و تحولات ناخواسته یا تحمیلشده از سوی قدرتهای خارجی یا حتی داخلی اشاره دارد. با این حال، زمانی که این ۲ مفهوم به طور تقابلی و در برابر یکدیگر قرار میگیرند، نهتنها از نظر تئوریک، بلکه از نظر عملی نیز با چالشهایی روبهرو میشوند که نشاندهنده عدم تناسب و در واقع غیرملی بودن این دوگانه است. در بررسی روابط پیشرفت و مقاومت باید به چند نکته کلیدی توجه کرد که روشن میکند این دو نهتنها بسادگی نمیتوانند در کنار هم قرار گیرند، بلکه در عین حال، اینگونه تفکیکها موجب میشود فرآیندهای واقعی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که در یک کشور اتفاق میافتد، بسادگی نادیده گرفته شوند.
اولین نکتهای که باید به آن اشاره کرد این است که مفهوم پیشرفت در سطح جهانی معمولا با الگوها و رویکردهایی همراه است که در بسیاری موارد، توسط قدرتهای برتر جهانی یا نهادهای بینالمللی تعریف و تحمیل میشود. در نتیجه، پیشرفت در این معنا، در واقع فرآیندی است که از بالا به پایین تحمیل میشود و جوامع را مجبور میکند با مدلهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خاصی که ممکن است با ویژگیهای خاص آن جامعه مطابقت نداشته باشد، سازگار شوند. به همین دلیل، در بسیاری موارد، مقاومت در برابر این فرآیندها نهتنها طبیعی، بلکه ضروری است، زیرا جوامع و ملتها باید از فرهنگ، تاریخ و منافع خود محافظت کنند اما این مقاومت در واقع در تقابل با مفهومی به نام پیشرفت است که خود به طور بالقوه در تضاد با منافع ملی و فرهنگهای محلی قرار دارد.
در اینجا دوگانه پیشرفت-مقاومت از منظر ملی و اجتماعی قابل نقد است. به این معنا که پیشرفت، بویژه زمانی که از سوی نهادهای بینالمللی یا کشورهای قدرتمند پیشنهاد میشود، به عنوان پروژهای جهانی با اهداف و معیارهای خارجی تلقی میشود که هیچ ربطی به ویژگیهای خاص یک ملت ندارد. در واقع، وقتی از پیشرفت به عنوان یک فرآیند جهانی سخن گفته میشود، این مفهوم به نوعی موجب میشود فرهنگها و ملتها تحت تأثیر الگوهای خارجی قرار بگیرند و با ویژگیهای خود به عنوان بخشی از یک هویت ملی در تضاد باشند.
از سوی دیگر، مقاومت به معنای مقابله با این تحمیلها که در بسیاری از موارد در قالب مقاومتهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ظهور میکند، در واقع در حال دفاع از هویت ملی و حقوق ملتهاست. با این حال، مقاومت در برابر پیشرفت به این معنا، نهتنها به معنای مخالفت با تغییرات و تحولات اجتماعی و اقتصادی است، بلکه این مقاومت به طور ضمنی نشاندهنده نیاز به یک مدل پیشرفتای است که با ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی خاص هر ملت همخوانی داشته باشد.
اما نکته مهم این است که بسیاری از جوامع در برابر پیشرفت، نه به عنوان یک فرآیند تحمیلی، بلکه به عنوان فرصتی برای بهبود وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود مقاومت میکنند. اینگونه مقاومتها میتواند به طور جدی روی انتخاب مسیرهای پیشرفتای خود جوامع تأثیرگذار باشد و در عین حال نشاندهنده انعطافپذیری و توانمندی ملتها برای انطباق با تحولات جهانی باشد.
در این راستا، مقاومت نه به عنوان یک واکنش منفعلانه یا تقابلی، بلکه به عنوان یک فرآیند فعال و مبتنی بر انتخابهای ملی و فرهنگی قابل درک است. جوامعی که از منظر خود به مساله پیشرفت نگاه میکنند، ممکن است در برابر مدلهایی که به طور عام از سوی کشورهای قدرتمند یا نهادهای جهانی پیشنهاد میشود، مقاومت کنند، زیرا این مدلها ممکن است با نیازهای واقعی و واقعیات فرهنگی و اجتماعی آن جوامع همخوانی نداشته باشد. به طور کلی، این دوگانه پیشرفت-مقاومت زمانی به طور کامل از اعتبار ساقط میشود که درک کنیم این ۲ مفهوم، نهتنها نباید در تضاد با یکدیگر قرار گیرند، بلکه باید به عنوان ۲ روی یک سکه در نظر گرفته شوند. به عبارت دیگر، پیشرفت نهتنها میتواند با ویژگیها و هویتهای ملی سازگار باشد، بلکه باید بر اساس نیازها و منافع داخلی هر ملت طراحی شود. از سوی دیگر، مقاومت به معنای تلاش برای حفظ هویت فرهنگی و اجتماعی، باید جزئی از فرآیند پیشرفت باشد، نه اینکه در مقابل آن قرار گیرد. این رویکرد میتواند به جوامع این امکان را بدهد که به طور همزمان از مزایای تحولات جهانی بهرهبرداری کنند، در حالی که همچنان هویت و منافع ملی خود را حفظ میکنند.
در ادامه این بحث باید به این نکته اشاره کرد که مفاهیم پیشرفت و مقاومت نهتنها باید با یکدیگر ترکیب شوند، بلکه باید در چارچوبی منطبق با نیازها و واقعیتهای هر جامعه شکل بگیرند. به عبارت دیگر، در دنیای معاصر که جهانیشدن بشدت بر تحولات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی تأثیر میگذارد، جوامع باید بتوانند به طور هوشمندانه بین پذیرش تغییرات و تحولات جهانی و حفظ ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی خود تعادل برقرار کنند. در این راستا، پیشرفت نباید به عنوان یک فرآیند یکجانبه از سوی نهادهای جهانی یا کشورهای قدرتمند تحمیل شود، بلکه باید به عنوان یک پروژه مشارکتی و درونزا مورد توجه قرار گیرد.
این رویکرد مشارکتی میتواند شامل پذیرش و اعمال مدلهای پیشرفتی باشد که نهتنها بر اساس الگوهای خارجی، بلکه با توجه به شرایط و ویژگیهای خاص اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی هر جامعه طراحی شوند. برای مثال، کشورهایی که دارای تاریخ و فرهنگ غنی هستند، میتوانند مدلهای پیشرفتی را اتخاذ کنند که به حفظ و تقویت هویت ملی و فرهنگی آنها کمک کند و در عین حال از منافع جهانیشدن بهرهبرداری کنند. در این صورت، جوامع نهتنها در برابر تحولات جهانی مقاوم نمیشوند، بلکه به طور فعالانه در فرآیندهای جهانیشدن شرکت و آن را به نفع خود تعدیل میکنند.
همچنین درک اینکه مقاومت نباید به طور صرف به معنای مخالفت با تغییرات و تحولات باشد، بلکه میتواند به عنوان یک ابزار برای شکلدهی به مسیری بومی و مناسب برای پیشرفت در نظر گرفته شود، میتواند موجب تغییر نگرشها نسبت به این دوگانه شود. به طور مثال، در جوامع مختلف ممکن است مقاومت در برابر تحولات اقتصادی یا اجتماعی به منظور حفاظت از منابع طبیعی، حفظ ارزشهای فرهنگی یا جلوگیری از ناهنجاریهای اجتماعی باشد. در این صورت، مقاومت میتواند به عنوان یک فرآیند سازنده و موثر در نظر گرفته شود که در آن جامعه از ظرفیتهای خود برای پاسخ به چالشهای جهانی استفاده میکند، نه اینکه به عنوان یک واکنش منفی و بازدارنده به تغییرات شناخته شود.
این ترکیب بین پیشرفت و مقاومت بویژه در کشورهای در حال پیشرفت که درگیر فرآیندهای جهانیشدن و فشارهای اقتصادی و فرهنگی از سوی قدرتهای بزرگ هستند، اهمیت بیشتری مییابد. در این کشورها پیشرفت اقتصادی و اجتماعی نباید به طور ساده به معنای پذیرش مدلهای خارجی و غربی باشد. در عوض، این کشورها میتوانند با بهرهگیری از ظرفیتهای داخلی خود و حفظ هویتهای فرهنگی و اجتماعیشان، مدلهایی از پیشرفت را ارائه دهند که همزمان با پیشرفت جهانی، به نیازها و خواستههای مردم آن کشورها پاسخ دهد.
در نهایت، به طور کلی میتوان گفت دوگانه پیشرفت - مقاومت به طور ساختاری و مفهومی از اساس غلط است، زیرا در واقع این دو مقوله نباید به طور منفک از یکدیگر در نظر گرفته شوند. جوامع باید قادر باشند در عین پذیرش تحولات جهانی و بهرهبرداری از آنها، ویژگیها و هویتهای ملی خود را حفظ کنند. این امر نهتنها به بهبود کیفیت زندگی در داخل کشور کمک میکند، بلکه به جهانی شدن نیز کمک میکند تا به طور متوازن و منصفانهای به نفع همه ملتها عمل کند. بنابراین ترکیب هوشمندانه پیشرفت و مقاومت میتواند الگویی از پیشرفت پایدار، بومی و منطبق با واقعیتهای هر جامعه ارائه دهد که در آن هم تغییرات و تحولات جهانی پذیرفته میشود و هم منافع ملی و فرهنگی کشورها حفظ میشود.