کانال تلگرامی «اقتصاد به زبان ساده» نوشت: اقتصاد کینزی نظریهای مبتنی بر مجموع مخارج در اقتصاد (موسوم به تقاضای کل) و اثرات آن بر تولید و تورم است. اگرچه از این واژه برای تشریح موارد متعددی طی سالیان متمادی استفاده (و سوءاستفاده) شده است، اما شش اصل بنیادین از اهمیتی اساسی در مکتب کینزی برخوردار هستند.
۱) یک فرد معتقد به مکتب کینزی بر این باور است که تقاضای کل تحت تأثیر انبوهی از تصمیمات اقتصادی قرار دارد و برخی اوقات رفتاری نامنظم از خود به نمایش میگذارد. تصمیمات عمومی عمدتاً شامل تصمیمات مربوط به سیاستهای پولی و مالی (هزینهها و مالیاتها) میشوند.
۲) بنا بر نظریه کینزی تغییر در تقاضای کل، چه پیشبینی شده باشد و چه غیرمنتظره، در کوتاهمدت بیشترین تأثیر را بر تولید واقعی و اشتغال میگذارد و نه بر قیمتها.
۳) کینزیها معتقدند قیمتها و به ویژه دستمزدها به آهستگی به تغییر در عرضه و تقاضا واکنش نشان میدهند، در نتیجه کمبود و مازادهای موقتی را به ویژه در نیروی کار به بار میآورند.
۴) کینزیها بر این باور نیستند که میزان معمول بیکاری ایدهآل است. این امر تا حدودی به این دلیل است که کینزیها معتقدند بیکاری، به تغییر تقاضای کل به شدت وابسته است و تا حدودی به این خاطر است که این عده از اقتصاددانها معتقدند قیمتها به آهستگی تغییر پیدا میکنند.
۵) بسیاری از افراد معتقد به مکتب کینزی (البته نه همه آنها) از سیاست تثبیت فعال برای کاهش دامنه چرخههای کسب و کار که از نظر آنها مهمترین مشکل اقتصادی است، حمایت میکنند.
۶) بالاخره و حتی با اتفاق نظر کمتر، بعضی از کینزیها بیشتر از آنکه به غلبه بر تورم بیندیشند، به فکر از بین بردن بیکاری هستند. آنها از شواهد گذشته چنین نتیجه گرفتهاند که هزینه تورم پایین، اندک است، با وجود این کینزیهای ضدتورم بسیار زیادی وجود دارند. کینزیها نوعاً بیشتر از غیرکینزیها از سیاستهای جسورانه انبساطی طرفداری میکنند.
منبع: جوان آنلاین